سایت ملیون ایران

ضیاء مصباح: در ۶۸ مین سالگرد نبود دکتر فاطمی

**براستی می‏توان « فاطمی »را از شخصیت‏های نادر سیاسی یکصد ساله‏ی اخیر کشورمان دانست که به گواه تاریخ انگشت بر نقطه‏ی اصلی درد یعنی «استبداد و استعمار» نهاد. این فرزند وارسته وطن در بخشی از سرمقاله روزنامه باختر امروز « بعنوان سر دبیر » می‏نویسد:“بالاخره باید برویم – میشود با روی سیاه رفت؟ !ماییم و آیندگان، با خفت و خواری می‏توان در گور خفت؟ در انجام وظیفه، فداکاری می‏کنیم و تا لبه پرتگاه می‏رویم ومردانه می‏کوشیم…”

و در سرمقاله دیگری با عنوان یا مرگ یا زندگی نوشت:“ایران برخیز! بیدار شو! این خواب طولانی، افتخار را از دست تو گرفت.تو مایه‏ی فخر دنیا بودی … حیف که منقرض شوی – و گویا ندای وجدان او خفته های این مرز و بوم پیچیده شده در خرافات و فساد با هدایت نظامی منحط و متحجر ….را تلنگری هشدار دهنده نواخت و چنان تحولی بایسته در پیش  …….شادروان ادامه میدهد هم میهنان: از دیدگاه تاریخ، ملتی دارای ارزش است که هویت و اعتبار خود را با تلاش و مبارزه‏ فرزندانش از گزند روی دادها و مطامع بیگانگان آزمند، نگاهبانی و مصون بدارد.

*میهن ما به ویژه در سده‏ی معاصر، شخصیت‏های بزرگی را در دامان پر مهر خود پروراند تا پیشاپیش ملت در نبرد با دشمنان درونی و بیرونی، آثار فنا ناپذیری از خود، بجای بگذارد تا استقلال و تمامیت میهن‏مان بر جای بماند. همت والای این رادمردان سبب شد در سال‏های پر تلاطم دهه سی و بعد از کودتای۳۲ و بنا برادله ای قوی بعد از این -غارتگران نتوانند به نابودی منافع ملی که منادیان ان مبارزات ملی هستند و امید و آرزوی نهایی آنان رهائی مردمان صبور اما هشیار و ناظر این مرز و بوم پر گهر ، جامه عمل بپوشانند.

* فاطمی یکی از شجاع‏ترین روزنامه ‏نگارانیست که تا واپسین لحظه زندگی‏، برای مردم قلم زد و در سرمقاله‏اش نوشت:“دکتر مصدق پیشوای  ایرانیان پاک اندیش و مزین به پندار نیک نیم قرن تمام، در راه منافع مردم محروم این مملکت، مبارزه کرده»

در مجلس شانزدهم دکتر مصدق نماینده نخست تهران شد و فاطمی جوان و ۵ تن دیگر از یارانش در مجلس، در کنار هم به پیکار ضد استبداد – استعماری خود ادامه دادند واو  بعنوان وزیر امور خارجه پیکاری را آغازو تا قطع منافع و خلع ید به پیش برد

این فرزند وارسته میهن روز بستن سفارت انگلیس را «یکم بهمن» روز اسقلال ایران میدانست

دکتر فاطمی در اسفند ماه ۱۳۳۲ در مخفیگاهش بازداشت و «تیمور بختیار» فرماندار نظامی و«سپهبد مقدم» رییس شهربانی نقشه از بین بردن او را طبق دستور در بار کشیده – عده‏ای از اوباشان حرفه‏ای رابه جلو ساختمان شهربانی فرا میخوانند.

خواهربزرگوار فاطمی به جلوی شهربانی میرود، برادرش را دست بند زده ایستاده می‏بیند، شعبان جعفری به همراهان مزدورش می‏گوید: “بکشیدش” به ضرب چاقو و چماق او را مضروب می‏کنند که جان سالم به در نبرد……اما  فریادهای این بانوی شجاع که: “مردم برادرم فاطمی را کشتند.” او را از این فاجعه موقتا می رهاند.

 فاطمی را در حالی که در حرارت تب می‏سوخت  روی برانکارد تحت بازجویی‏ قرار می‏دهند – این چهره ملی به  «سیدرضا زنجانی» در زندان نوشت: “… آرزو دارم که نفس‏های آخر زندگی‏ام در راه نهضت و سعادت هموطنانم صرف شود و داغ باطله بر کنسرسیوم و حامیان او بزنیم، بر فرض که نگذارند این مهم به اطلاع هم میهنان، برسد، در تاریخ باقی خواهد ماند تا نسل آینده برای زیستن شرافتمندانه و نیل به آزادی، ادامه دهنده این راه باشند.

نوزدهم آبان ۱۳۳۳( ۶۸ سال قبل ) در حضور  بختیار و آزموده دادستان ارتش «ملقب به آیشمن» حکم اعدام دکتر فاطمی  به او ابلاغ و گفت: “اگر وصیتی دارید بفرمایید…” فاطمی گفت: “از مرگ ابایی ندارم، آن هم چنین مرگ پرافتخاری، میمیرم که جوانان ایران با خون از وطن‏شان دفاع کرده و نگذارند جاسوسان بیگانه بر این کشور حکومت نمایند، من دربهای سفارت انگلستان را بستم، غافل از این که تا عوامل بیگانه حکومت می‏کنند، انگلستان سفارت لازم ندارد”.

آزموده از او می‏خواهد: “اگر خواسته‏ای دارید، بگویید.”رادمرد آزاده وطن می‏گوید: “خواسته‏هایم دیدن خانواده، ملاقات با دکتر مصدق و صحبتی با افسران است.” آزموده می‏گوید: “هنوز هم دست از این مرد (مصدق) بر نمی‏داری؟”.و در برابر جوخه اعدام، گفت: “مرگ بر دو قسم است، در رختخواب ناز و یا در راه شرف و افتخار، خدای را شکر که در راه مبارزه با فساد، شهید می‏شوم… امیدوارم سربازان نهضت، هم‏چنان مبارزه را ادامه دهند”. گلوله ها شلیک شد و «زنده باد مصدق» آخرین کلامش …….مزار سردار بزرگ نهضت ملی در جوار شهیدان سی تیر قرار دارد و مزار خواهر فداکارش نیز در کنارش.

راهش پر رهرو باد

خروج از نسخه موبایل