یورش نیروهای انتظامی به دانشگاه تهران روز اول بهمن ماه ۱۳۴۰ پس از رویداد شانزدهم آذر سال ۱۳۳۲ که منجر به جان باختن سه تن از دانشجویان دانشکده فنی به نامهای احمد قندچی، مهدی (آذر) شریعت رضوی و مصطفی بزرگ نیا شد، مهم ترین رویداد می باشد.
پیرامون علت این رویداد تاریخی و پی آمدهای آن بسیار گفته شده و در برخی از نشریات نیز بازتاب یافته است که در برگیرنده همه واقعیت نیست.
از این رو به این اندیشه افتادم که جا دارد اکنون که پنجاه و دو سال از آن تاریخ می گذرد، در سالروز اول بهمن، به چگونگی پدید آمدن و پی آمدهای سیاسی آن رویداد تاریخی و اثر گذاری آن در سرنوشت مبارزات آزادیخواهانه دانشجویان و نیز جبهه ملی نگاهی کوتاه بیافکنیم.
روشن است که من به بیان آن رویدادهایی می پردازم که یا خود در آن ها حضور داشته و یا برایم از اهمیت بیشتری برخوردار بوده است، شاید اگر کسان دیگری هم که در آن تاریخ بازداشت شده بودند پیرامون آن مطلبی بنویسند نه در کل بلکه در جزئیات تفاوت هایی داشته باشد و این نگاه های متفاوت بی شک می تواند روشنائی بیشتری بر نکته های تاریک این رویداد بتابد و به روشنگری بیشتر و نزدیک به واقعیت آن یاری رساند.
عصر روز سی ام دی ماه، حسن پارسا یکی از اعضاء کمیته دانشجویان وابسته به جبهه ملی به من اطلاع داد که بیانیهای جعلی با امضاء کمیته دانشجویان منتشر و به درهای ورودی دانشکدهها نصب شده و در آن آمده است به اعتراض به بازداشت چند تن از دانش آموزان دبیرستان های تهران فردا- اول بهمن ماه- از رفتن به کلاس های درس خودداری خواهیم کرد.
برای بررسی این بیانیه جعلی و تصمیمی که باید در مورد آن اتخاذ می گردید شب در منزل دکتر کریم سنجابی- که از سوی هیئت اجرایی جبهه ملی مسئولیت کمیته دانشجویان را بر عهده داشت- نشستی تشکیل شد.
در نشست آن شب به استثناء مرعشی نماینده دانشسرای عالی بقیه اعضاء کمیته دانشجویان ابوالحسن بنی صدر نماینده دانشکده حقوق، حسن پارسا نماینده دانشکده ادبیات و علوم اجتماعی، کمال خرقانی نماینده دانشکده فنی، منوچهر زرکشوری نماینده دانشکده علوم، جفرودی نماینده دانشکده های پزشکی، دندانپزشکی و داروسازی و من – هوشنگ کردستانی-، نماینده پلی تکنیک و تکنولوژی تهران و مدرسه عالی بازرگانی شرکت داشتیم.
جلسه را همچون گذشته دکتر کریم سنجابی اداره می کرد.
دستور جلسه عبارت بود، بحث در مورد بیانیه جعلی و سوء استفاده از نام کمیته دانشجویان جبهه ملی و تصمیم گیری پیرامون رد یا پذیرش اعتصاب.
در این نشست حسن پارسا و من عقیده داشتیم فردا – اول بهمن- اعضاء کمیته دانشجویان همراه با اعضاء کمیته های دانشکده ها جلوی درهای ورودی اجتماع کرده و به دانشجویان تفهیم کنیم که بیانیه صادر شده از سوی کمیته دانشجویان نیست و از آنان دعوت کنیم که ضمن حفظ آرامش به کلاسها بروند.
جفرودی، کمال خرقانی و منوچهر زرکشوری عقیده داشتند با وجود آنکه بیانیه جعلی است ولی از آن جا که حیثیت کمیته دانشجویان مطرح است و در ضمن امکان دارد دانشجویان بسیاری که بیانیه را خوانده اند به باور آنکه واقعی است فردا به دانشگاه نیایند از این رو بهتر است که اعتصاب فردا برگزار شود.
با توجه به اینکه از پنج تن از اعضاء کمیته سه تن موافق برگزاری اعتصاب و دو تن مخالف آن بودند نتیجه تصمیم گیری به رأی ابوالحسن بنی صدر بستگی پیدا کرد. اگر او با برگزاری اعتصاب موافقت می کرد با اکثریت چهار بر دو تصویب می شد و چنانچه مخالفت می کرد آراء سه بر سه مساوی میشد از این رو لازم بود دکتر کریم سنجابی در رأی گیری دخالت کند.
برداشت من این بود که اگر آراء مساوی می شد دکتر سنجابی به برگزاری اعتصاب رأی منفی میداد. گرچه ایشان در این مورد هیچگاه اظهار نظری نکرد.
در چنین شرایطی جفرودی پیشنهاد کرد که اعتصاب انجام شود و ابوالحسن بنی صدر مسئولیت هدایت دانشجویان دانشگاه تهران را به میدان بهارستان عهده دار شده و هوشنگ کردستانی نیز همین مسئولیت را در مورد دانشجویان دانشکده های بیرون از محوطه دانشگاه تهران بر عهده بگیرد.
با وجود آنکه حسن پارسا و من با این پیشنهاد موافق نبودیم، موافقت ابوالحسن بنی صدر با این پیشنهاد آراء را چهار بر دو به نفع برگزاری اعتصاب کرد.
حسن پارسا و من شاید آن شب تصور روشنی از آنچه بعداً ممکن است اتفاق بیفتد نداشتیم ولی احساس می کردیم که پشت پرده صدور بیانیه جعلی دستی پنهان در کار است از این رو، برای خنثی کردن آن باید بر اصول سازمانی استوار ماند و ضمن مخالفت با برگزاری اعتصاب، حقیقت را با دانشجویان و هواداران در میان گذاردیم.
فردای آن شب یعنی روز اول بهمن، به اتفاق دانشجویان دانشکده های خارج از دانشگاه تهران از مسیر لاله زارنو به خیابان اسلامبول رفتیم تا از آن جا به سمت میدان بهارستان- جلو ساختمان مجلس شورای ملی – حرکت نمائیم. که ناگهان با یورش نیروهای انتظامی روبرو شدیم. به دلیل آنکه جمعیت زیادی آن جا در رفت و آمد بودند، نه تنها دانشجویان بلکه رهگذران عادی نیز از حمله در امان نماندند. این رویداد باعث تفرقه و پراکندگی دانشجویان شد. در سازماندهی این راهپیمایی حسین اخوان طباطبائی، علی اصغر گلسرخی، بهرام نمازی هموندان حزب ملت ایران، مصطفی شعاعیان هموند پیشین حزب، برادران خوانساری رضا و جواد و بهزاد نبوی فعالیت چشمگیر داشتند.
به دلیل اعتصاب و تعطیل دانشکده ها و پراکندگی دانشجویان از آنچه در دانشگاه تهران اتفاق افتاد بی خبر ماندیم. ساعت ها بعد آگاه شدیم که نیروهای انتظامی بدون هیچ دلیل قانونی به محوطه دانشگاه تهران وارد شده، دانشجویان و برخی از استادان و اعضاء اداری را مورد ضرب و شتم قرار دادهاند که باعث مجروح شدن بسیاری گردیده است.
در اعتراض به این یورش بی سابقه و غیر قانونی شماری از استادان، رؤسای دانشکده ها و از جمله دکتر احمد فرهاد معتمد رئیس دانشگاه از سمت های خود استعفا دادند. یورش نیروهای انتظامی به دانشگاه رویدادی شگرف و بی سابقه بود و همانگونه که اشاره رفت بی تردید پس از رویداد شانزدهم آذر ماه سال ۱۳۳۲ که باعث جان باختن احمد قندچی، آذر شریعت رضوی و مصطفی بزرگ نیا گردید مهم ترین رویداد تاریخ پیکارهای آزادی خواهانه دانشجویی تا آن زمان بود.
بیان کامل آنچه در روز اول بهمن ۱۳۴۰ در دانشگاه تهران روی داد از عهده من که از نزدیک شاهد آن نبوده ام خارج است. این وظیفه دوستانی است که شاهد بوده اند. شاید ابوالحسن بنی صدر و حسن پارسا بهتر بتوانند به توصیف آن بپردازند.
حدود ساعت ۲۲ همان روز دوستی اطلاع داد که شکراله پاک نژاد نیز دچار شکستگی سر شده است. برای دیدار و بردن او به بیمارستان به آپارتمانی که او و منصور سروش با هم در آن زندگی می کردند رفتم. هنگام ورود من به آپارتمان شماری از مأموران سازمان امنیت به سرکردگی هرمز سلیمی که خود را احمدی معرفی کرد مشغول بازرسی قفسه کتاب ها و پرونده ها بودند. پس از آنکه مرا شناختند به بازدید خانه پایان داده شد. آن ها ما را به ساختمان ساواک در خیابان خارک بردند. پس ا ز پرسش و پاسخ های ابتدائی، نخست ما به زندان قزل قلعه بردند. آن جا چون ما را نپذیرفتند به زندان موقت شهربانی تحویل دادند.
جالب این جا بود که مأموران ساواک افزون بر منصور سروش و شکراله پاک نژاد، که خوزستانی و هم منزل بودند، دانش آموز خوزستانی دیگری را که در آن آپارتمان ساکن بوده همراه با دانش آموز دیگری به نام بوربور که خواهر زاده دکتر علی آبادی رئیس دیوان عالی کشور بود بازداشت کردند. در زندان موقت یک بند از طبقه هم کف را به بازداشت شدگان رویداد اول بهمن اختصاص داده بودند.
در این بند که حدود دویست تن می شدیم ابوالحسن بنی صدر عضو کمیته دانشجویان، ابوالفضل قاسمی، احمد خلیل اله مقدم از فعالان حزب ایران، پسر آیت الله قمی و نیز سیاسگزار برلیان، بهروز برومند، منصور سروش، شکراله پاک نژاد، نصراله جمشیدی، تقی زاده و کشفی فعالان دانشجوی حزب ملت ایران و جمال اسکوئی و خسرو سعیدی از فعالان حزب ایران جزو بازداشت شدگان بودند. و نیز محمد یزدی مسئول کمیته دندانپزشکی و ساعتی از فعالان دانشکده پزشکی، امینی از فعالان دانشکده حقوق و فعالان دیگری که نامشان را فراموش کرده ام، در زندان مطلع شدیم که بسیاری از اعضاء شورای مرکزی جبهه ملی از جمله دکتر غلامحسین صدیقی، دکتر کریم سنجابی، دکتر شاپور بختیار، دکتر اصغر پارسا، مهندس احمد زیرک زاده، مهندس کاظم حسیبی، دکتر مهدی آذر، مهندس عبدالحسین خلیلی، دکتر محمد علی خنجی، علی اصغر بهنام و مسعودی حجازی نیز بازداشت شده و در طبقه ششم زندان موقت شهربانی هستند. مهندس فریدون امیر ابراهیمی مسئول سازمان جوانان حزب ایران نیز جزو بازداشت شدگان بود. از شورای مرکزی جبهه ملی الهیار صالح، باقر کاظمی، داریوش فروهر و محمد علی کشاورز صدر بازداشت نشده بودند.
از کمیته دانشجویان افزون بر ابوالحسن بنی صدر و من، کمال خرقانی، منوچهر زرکشوری و جفرودی نیز در قزل قلعه زندانی بودند. تنها حسن پارسا آزاد بود.
رویداد اول بهمن در دوران نخست وزیری علی امینی که گفته می شد، جان کندی رئیس جمهور آمریکا به محمد رضا شاه تحمیل کرده اتفاق افتاده است.
شمار دیگری از فعالان دانشجویی در قزل قلعه زندانی بودند که به جز بهرام نمازی و بهزاد نبوی نام دیگران متأسفانه به خاطرم نمانده است.
علی امینی دستور داد هیئتی را مرکب از سپهبد وفا از ارتش، فروغی معاون نخست وزیر و احمدی معاون وزارت دادگستری مأمور رسیدگی به رویداد اول بهمن و برنامه ریزی های پنهانی در ارتباط با آن کرد و در ضمن دستور بازداشت فتح الله فرود شهردار تهران، اسدالله رشیدیان مأمور انگلیس در کودتای ۲۸ مرداد و مهندس انزلچی را – که مورد حمایت شاه بودند- بازداشت نمایند. آنان نیز به همان بندی که سران جبهه بودند آورده شدند.
در مدت زندان بارها محمد علی کشاورز صدر و داریوش فروهر برای ملاقات ما به زندان موقت میآمدند. برخی از موارد خسرو سیف- که تازه از آلمان برگشته بود و دکتر سعید فاطمی نیز با آنان همراه بودند.
شب چهارشنبه سوری پایان سال، در برخوردی تصادفی که با سران بازداشتی جبهه ملی در محوطه زندان دست داد، دکتر سنجابی به من گفت امشب رئیس زندان سرهنگ محرری، مأموری می فرستد و ترا به عنوان آنکه نیاز به معالجه داری به بخش درمانگاه خواهند آورد. تو مخالفت نکن.
درمانگاه در طبقه ششم همان جایی قرار داشت که سران جبهه آن جا بودند. از این رو من پیش از آغاز سال نو تا چهاردهم فروردین ماه ۱۳۴۱ در طبقه ششم با آنان بودم. در همین هنگام اعلام شد که شاه برای دیدار با جان اف کندی به واشنگتن خواهد رفت.
من پیشنهاد کردم، پیش از حرکت شاه، سران جبهه و سایر بازداشت شدگان دست به اعتصاب غذا بزنیم و گفتم به دلیل اهمیت این دیدار برای شاه بی شک دولت در برابر اعتصاب ناگزیر به عقب نشینی و دادن امتیاز – شاید هم آزادی زندانیان- خواهد شد. که با این پیشنهاد موافقت نشد.
یادآور می شود سال بعد یعنی فروردین سال ۱۳۴۲ که سران جبهه ملی و فعالان دانشجویی به دلیل آنکه با همه پرسی شاه مخالفت کرده بودند در زندان قصر و قزل قلعه زندانی بودند. هنگامی که شاه مجدداً قصد سفر به واشنگتن و دیدار با کندی را داشت، من که در زندان قزل قلعه بودم، پیشنهاد اعتصاب غذا را مطرح کردم که مورد موافقت آیت الله محمود طالقانی، داریوش فروهر، مهندس مهدی بازرگان و دکتر یدالله سحابی، علی اصغر بهنام قرار گرفت. خسرو سیف و حسین شاه حسینی نیز با این پیشنهاد موافق بودند.
اعتصاب همانطور پیش بینی می شد پس از سه روز با پذیرفتن خواست های زندانیان با پیروزی به پایان رسید. شاید این یکی از اعتصاب های موفق در زندان های نظام گذشته بود.
پس از چهاردهم فروردین ۱۳۴۱ که من مجدداً به بند قبلی خود در طبقه نخست برگشتم شماری از بازداشت شدگان آزاد شده بودند و پس از آن هم بقیه به جز ابوالحسن بنی صدر، من، ظریفی از دانشسرای عالی و اسماعیل دست غیب، از دانشکده حقوق آزاد شدند. سپس ظریفی و بعداً اسماعیل دستغیب نیز آزاد شدند از این رو ما دو تن – بنی صدر و من- را به طبقه ششم محل بازداشت سران جبهه بردند. پس از مدتی همگی آنان نیز منهای دکتر کریم سنجابی و دکتر شاپور بختیار آزاد شدند.
فتح اله فرود، اسداله رشیدیان و مهندس انزلچی نیز جزو آزاد شدگان بودند. در عوض مهندس محسن فروغی رئیس دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران و غیایی معاون دانشکده و دو تن دیگر در رابطه با افزایش هزینه پیش بینی شده ساختمان مجلس سنا به دستور علی امینی بازداشت و به این بند آورده شدند.
هیأت مأمور رسیدگی به رویداد اول بهمن، به این نتیجه رسیده بود که گویا قرار بوده است که کودتائی به سود سپهبد تیمور بختیار صورت گیرد و برخی از اعضاء شورای مرکزی جبهه و نیز کسانی از فعالان سازمان های وابسته به آن با این جریان همکاری داشته اند و در مورد اعضاء شورای مرکزی بیشتر تأکید بر جناح معروف به خُنجی – حجازی بود که بعدها دکتر مصدق نیز در نامه ای خطاب به هیئت اجرائی جبهه ملی از آنان به نام از ما بهتران یاد کرد.
در گفت گویی که با کشاورز صدر در زندان دست داد او در پاسخ ابوالحسن بنی صدر که به درستی این گزارش اعتراض داشت تلویحاً آنرا تأیید می کرد. از دید بسیاری از کسانی که دکتر محمد علی خُنجی را می شناختند از جمله خسرو سیف و خود من، در آزادیخواهی و میهن دوستی خُنجی تردید نبود. به گفته دکتر بختیار او در دوران زندان همواره مشغول مطالعه بود. فردی متفکر بود که رساله شیوه تولید آسیایی را نخستین بار او مطرح کرد که در نقد دیدگاه دیاکوف نظریه پرداز شوروی که در حقیقت دیدگاه روس ها پیرامون نظام فئودالی بود.
بنابراین چنانچه مطالب آورده شده در گزارش هیئت سه نفره حقیقت داشته باشد باید گمان برد که دکتر محمد علی خُنجی نیز رودست خورده و متوجه آنچه ممکن است اتفاق بیافتد نشده بود. شاید خودکشی دور از انتظار او در بهمن ۱۳۵۰ به دلیل آگاهی یافتن او از این اشتباهات بوده باشد.
از ما چهار تن- دکتر سنجابی، دکتر بختیار، ابوالحسن بنی صدر و من- پس از مدتی بنی صدر و پس از یک ماه هم من آزاد شدیم و دکتر کریم سنجابی و دکتر شاپور بختیار چند ماه بعد هم در بازداشت بودند.
پیرامون آنچه در اول بهمن سال ۱۳۴۰ اتفاق افتاد و آنچه قرار بود پیش آید حدس و گمان هایی میتوان داشت. از جمله آنکه شاه فرصت مناسبی را که جبهه ملی می توانست از آن برای تشکیل یک دولت ملی و تحقق آزادی های فردی و اجتماعی استفاده کند از میان برد. که البته نیاز به بررسی بیشتر از سوی شخصیت های سیاسی و پژوهش گران تاریخ دارد که ممکن است روزی نه چندان دیر بر همگان روشن گردد.
این نوشتار را آقای ابوالحسن بنی صدر پیش از انتشار مطالعه کرده و پیرامون آن توضیحاتی داده اند که در ذیل خواهد آمد.
با سپاس از ایشان:
با سلام
متن را خواندم. اگر ورد بود شماره گذاری و یادآوری آسان میشد. چون قصد دارید فردا که اول بهمن است آن را منتشر کنید، این نکات را یادآور میشوم:
۱ – آقای حسن پارسا و من از مؤسسه علوم اجتماعی به خانه آقای دکتر سنجابی، آمدیم. او در مؤسسه گفت که به آقای فروهر اطلاع دادهاند که توطئهای در کار است. در جلسه هم او اصرار داشت که من نپذیریم مسئولیت اداره اعتصاب دانشجویان را. میگفت: کشته خواهید شد. تهدید کرد که فردا من نخواهم آمد. و من میگفتم: وقتی توطئه درکار است باید رفت و جلو آن را گرفت. انصاف باید داد که روز اول بهمن، زودتر از همه آمده بود. پرسیدم مگر قرار نبود نیائید؟ گفت: غیرتم اجازه نداد شما را تنها بگذارم. بنا بر این ما میدانستیم که توطئهای درکار است. بنیصدر پذیرفت مسئولیت را برای جلوگیری از تحقق آن. هرگاه غیر از این بود، برابر نقشه، باید کشتاری روی میداد که نداد.
۲ – آقای دکتر سنجابی مرتب میگفت در این جا وارد جزئیات نشوید. اینطور که یادم است هیأت اجرائی روز اعتراض را تصویب کرده بود. اِلا اینکه به حافظه نمیتوان اطمینان کرد.
۳ – کمیسیونی که امینی معین کرده بود، موسوی عضو و رئیس آن بود. او از قضات برجسته بود. گزارش آن کمیسیون بعد از انقلاب منتشر شد.
۴ – در مراجعت از منزل آقای دکتر سنجابی، آقای عباس شیبانی تلفن کرد و گفت: ما فردا می آئیم مانع میشوی. توطئه است. به او پاسخ دادم شما نباید در برابر تصمیم جبهه ملی بایستید. میدانستم که درجا توقیف میشوم. نیم ساعت بعد تلفن کرد که مأموران ساواک آمدهاند مرا ببرند.
بعد معلوم شد که آقای جعفر بهبهانی نزد آقای دکتر سحابی رفته و به او پیشنهاد کرده است فردا (اول بهمن) بلوا برپا شود و امینی مجبور از استعفاء گردد و در وضعیت جدید به بخشی از ملیها موقعیت داده شود. او کسی را نزد آقای شیبانی میفرستد و خبر میدهد که قرار بر ایجاد بلوا و کشت و کشتار است. جلوگیری کنید نقشه نگیرد. و او هم به من تلفن کرد.
۵ – در اول بهمن، گارد دانشگاه، یعنی آن گروه از دانشجویان را که مسئول آن روز به کمک آنها باید نظم را برقرار میکرد را بودن اطلاع مسئول، صبح زود برای کمک به اعتصاب دانش آموزان برده بودند. از دید آن روز ما، این امر مسلم میکرد که توطئه قطعی است. بنابراین باید بیشترین کوشش را میکردیم که دانشجویان در دانشگاه میماندند و برخورد بوجود نمیآمد. تفصیل دارد. خلاصه آن اینست که موفق شدیم. اعلان کردیم که اعتصاب و اجتماع پایان یافته است. به آقای دکتر فرهاد رئیس دانشگاه نیز اطلاع دادیم. قرار شد دانشجویان بروند تعداد کمی بمانند. این شد که کمی از ظهر گذشته، بدون اینکه بهانه وجود داشته باشد، نظامیان به دانشگاه یورش آوردند. اگر دانشگاه آن اعلامیه را داد به این دلیل بود که ما با کاردانی انجام توطئه را ناممکن کردیم به ترتیبی که دانشگاه نیز جانب دانشجویان را گرفت و آن اعتراض سخت را به عمل آورد. گزارش کمیسیون تحقیق نیز گویای همین واقعیت است.
ایام بکام