به عنوان یک انسان، به خصوص ما ایرانیان که در نقطه عطف مهمی در تاریخ معاصر خود هستیم، این چالش، دغدغهای هرروزه است. ولی این چالش و دغدغه، به هیچ وجه نباید باعث ترس و اضطراب برای تصمیمگیریها، و در نتیجه بیعملی و انفعال بگردد. جوانان میهن ما، با نفی ترس و اضطراب، و با منقلب شدن و نمایش دستآوردهای انقلاب ۱۴۰۱، نتایج مثبت و عظیم فعال شدن در میدان ساختن سرنوشتهای خوب و خوبتر را به افکار عمومی ایران، و منطقه، و دنیا نشان دادهاند.
پس چه باید کرد؟ چگونه؟
جواب بسیار آسان است!
هموطنان ما در خیابانهای حقیقی و مجازی میهن، به وضوح این چگونه را به ما آموختهاند:
پشت به قدرت، روی به ملت!
اگر هر کنشی، کوچکترین رویکردی به قدرت و نمادهای قدرت داشته باشد، لاجرم پشت به ملت دارد. جز این غیر ممکن است.
مثلا اگر در رسانههای وابسته به قدرتها، فردی، و یا گروهی، و یا مطلبی و موضوعی و نظری و خبری و…، از رانت رسانهای زیاد برخوردار میشود، حتما منافع و منویات آن قدرتها را در نظر دارد، و در نتیجه نمیتواند پشت به ملت نباشد. اینگونه کنشهای با رویکرد به قدرت، نمیتواند روند انقلاب برپایی یک مردمسالاری پویا را آهسته و یا حتی متوقف نکند، و لازم است نفی شود.
یکی از هموطنان، در جواب مخالفت من با روی کردن به قدرتها و عناصر معلومالحال وابسته، که در این روزهای خطیر، به وضوح باعث بحثهای انحرافی، و کم شدن جوشش انقلاب شدهاند، برایم نوشت:
«سلام جناب صدارت از اینکه چهر های سیاسی خارج از کشور تلاش میکنند به اتحاد برسند و مسلما با چهرهای داخل کشور هم در ارتباط هستند ما چرا ناراحت باشیم؟ هدف ما سرنگونی هست.»
پاسخ این جانب به این هموطن گرامی، و همه آن چند نفر دیگر از هموطنان که تماس گرفتهاند و ممکن است اینگونه نظراتی داشته باشند، با در نظر گرفتن شعار پرشعور « پشت به قدرت، روی به ملت»، مختصرا از این قرار است:
در مورد «اتحاد»
یک روشنفکر، برای فکر و اندیشه و پندار روشن، باید شفافیت کامل را از «چهر های سیاسی» مطالبه کند. آیا در این چند دهه گذشته، از مبهمگوییهای سیاستبازانی که «سیاست» را وسیله تجارت کردهاند، بدون اینکه با پرسشگری مردم روبرو شوند، هیچ درس عبرتی نیاموختهایم؟ هیچ؟! آیا میشود از «اتحاد» صحبت کرد و نپرسید «اتحاد» بر سر چه چیزی؟ «اتحاد» برای دعوت از قشون خارجی برای تجاوز به مام وطن؟! «اتحاد» برای مکروه گردانی گناه رجوع به قدرتهای خارجی؟ «اتحاد» برای مکروه گردانی گناه رجوع به قدرتهای داخلی و اصلاحطلبی؟ «اتحاد» برای بازتولید دروغ «مناقع مشترک»، آن هم در باره میهن ما به عنوان یک کشور زیرسلطه؟
در مورد «هدف»
هدف شما رفتن مستبد است، ولی هدف من رفتن استبداد است.
هدف شما سلبی است، و در مورد بعد از رفتن رژیم، چیزی نمیگوید. خلاء رفتن مستبد را میتواند مستبد دیگری پر کند، یعنی همان فاجعهای که رفتن پهلوی و آمدن خمینی ببار آورد.
هدف من ایجابی است، و رفتن استبداد، لاجرم در خود نهفته دارد آمدن دموکراسی را.
هویت من با بودن و نبودن خامنهای و شرکا و رژیم ولایت مطلقه تعریف نمیشود، که تنها با رفتن خامنهای و یا سرنگونی رژیمش، در من هم چیز دیگری برای ساختن وطنم موجود نباشد. هویت من، با علیه چیزی بودن تعریف نمیشود. هویت من، با یرای چیزی بودن، با برای برپایی، و برای پویایی، و برای پیشبرد مردمسالاری تعریف میشود.
هدف شما نمیتواند روی به قدرت نداشته باشد. میبینیم که با این توجیه و با این هدف، عناصر وابسته به قدرتها که از رانت رسانهای عظیم استفاده کرده و میکنند، با پروپاگندا و تکنیکهای مغزشویی و تزویرهای رسانهای، جبهه جدیدی از جنگ روانی علیه مردم را باز کردهاند و انقلاب ۱۴۰۱ را به کمجوشی کشاندهاند.
هدف من همراه با اعتماد به نفس فردی، و اعتماد به نفس ملی است. احتیاج به هیچگونه راه حلی از طریق قدرتها (قدرتهای داخلی و خارجی، دولتی و غیر دولتی، غربی و شرقی) ندارد، و به من میآموزد که بر تواناییهای خود بیافزایم و دست گدایی به قدرتها دراز نکنم.
همین رویکرد به قدرت، در سال ۱۳۷۶ و سپس ۱۳۸۸ اتفاق افتاد، با این فرق که آن زمان، تلاش شد از طریق قدرت داخلی مشکل حل شود، و امروز از طریق قدرت خارجی. همانطور که جنبش سبز، به علت مراجعه به قدرت داخلی به خاموشی کشیده شد، امروز هم مددجویی از قدرت خارجی، جنبش را از جوشش می اندازد، که انداخته است. بقای این رژیم در این این سالها، فاجعهآمیز بوده است. به همان ترتیب، امروز مردم به درستی به اصلاحطلبی (روی کردن به قدرت داخلی) پشت، و به ملت روی کردهاند. امروز مردم به درستی به قدرت خارجی پشت، و به ملت روی کردهاند، منتها در این زمان، فتیلههای آتش جنگ روانی قدرتها علیه ما مردم، هنوز بسیار شعلهور است.
شش واقعیت انکارناپذیر:
اول: هیچ کدام، هیچکدام از قدرتها (قدرتهای داخلی و خارجی، دولتی و غیر دولتی، غربی و شرقی) واقعا نمیخواهند که در کشور ما یک نظام مردمسالار و دموکراتیک حاکم باشد، چرا که در این صورت منافع ملی آنها به خطر میافتد. در روابط قوا، و در مورد یک کشوری در مقام زیرسطله، دروغ و تزویر «منافع مشترک» چیزی بهجز جبهه دیگری از جنگ روانی قدرتها علیه مردم نیست!
دوم: رژیم ولایت مطلقه، برای قدرتها، بهترین گزینه بوده است که آنها بتوانند «منافع ملی» خود را از کشور ما تامین کنند. در اینجا فقط به یک مثال میپردازم: به سخنان صریح نتانیاهو و دلیل اصلی (…برای مقابله با ایران…) انتخاب شدن چند بارهاش به مقام نخستوزیری (برای به قدرت رسیدن، و برای مصونیت سیاسی و فرار از محاکمه برای فسادهای خود و خانوادهاش)، و نیز به وسعت سلطه و نفوذ امروزه دولت اسرائیل در منطقه، در مقایسه با سال ۱۳۵۷ بنگرید.
سوم: برای تاراج منابع طبیعی و مصادره نیروهای محرکه یک کشوری، قدرتهای خارجی مانند قرون گذشته، دیگر مستقیما و علنا نمیتوانند به آن کشور حمله و آنرا تسخیر و اشغال کنند. روش جدید، گماشتن افراد محلی آن کشور است، که با پرتاب کردن تهسفرههایی به جلوی آنها، مدیریت آن تاراج و مصادره برایشان انجام دهند. البته خیانت «حفظ منافع ملی» انیرانیان، بدون سرکوب مردم، غیرممکن است.
چهارم: قدرتهای سلطهگر، در قرون اخیر، از رژیمهای قاجار و پهلوی، تا رژیم موجود، بهخصوص طی دهههای اخیر، تلاش کردهاند با روی کار آوردن افرادی وطنفروش و خائن به ملت،
پنجم: افراد وابستهای که در راس تاراج کشور قرار میگیرند، احتیاج به نوکران دیگری، با و یا بدون جیره و مواجب، به عنوان گماشتههای درجه دو، و سه، و چهار، و… دارند، که از جمله در مقام «روشنفکر» این تاراج را توجیه کنند، و در مردم «رضایت» خلق کنند، و آنها که سرکوب و سایر کارهای کثیف نوکران درجههای بالاتر را در کشور انجام دهند.
ششم: قدرتها، علیرغم بودجههای عظیم چندین میلیون دلاری، هنوز نتوانستهاند بهتر از رضا پهلوی یک بدیل وابسته ولی اندکی قابل قبول را برای ایران از جعبه شامورتی خود بیرون بکشند و به ایرانیان حقنه کنند.
دریافت هرگونه کمکی از قدرتهای خارجی، و یا پشتیبانی افراد وابسته، و یا حتی عدم نفی و انفعال در رابطه با وابستگی و وابستهگان، باعث چه صدماتی به انقلاب میشود؟ از جمله باعث میشود:
باعث میشود ما خود را از تمرین شکوفا کردن استعداد و تواناییهای خودمان برای ابتکار و خلاقیت محروم کنیم،
باعث میشود ما وابسته به کمک اجنبیان بگردیم،
باعث میشود وابستهگی ما به کمک اجنبیان، پیوسته بیشتر بگردد،
باعث میشود ما مجبور به باجدهی به قدرتها بشویم،
باعث میشود که اجبار باجدهی ما به قدرتها پیوسته بیشتر بگردد،
باعث میشود که روند رسیدن به زمان فروپاشی رژیم، کندتر، و طولانیتر، و خشونتبارتر بگردد(تبعات رسوائیهای توئیتگیت، و وکالتگیت، و همبستگیگیت و کند شدن شتاب انقلاب به علت آنها، انکارناپذیر است)،
باعث میشود که کسانی که با دریافت کمک از قدرت خارجی، به قدرت برسند، به ابزار باجدهی به قدرتها مبدل گردند،
باعث میشود ما…
باعث میشود این یکی جنبش هم، به کندی و انفعال بیانجامد، و طول عمر رژیم، باز هم طولانیتر شود، و خطر سوریهای و اوکراینی شدن ایران، بیشتر بگردد، و…
در اینجا هم باز میتوان این سوال را مطرح نمود که اگر یک امریکایی برای رسیدن به قدرت، و یا حتی برای براندازی دولت امریکا بدون اینکه در نظر داشته باشد بعدا مقام و منصبی را تصدی کند، از یک قدرت خارجی یول و امکانات و رانت رسانهای و… بگیرد، آیا شهروندان امریکایی، حتی اگر دولت آنها مستبد بود و با آن مخالف بودند، نسبت به او به دیده حقارت و نفرت نگاه نمیکردند؟ بر ما چه رفته است که این قدر خود و هموطنان خود را خوار و ذلیل میانگاریم؟!
از هموطنان عزیزم دعوت میکنم که به کارنامه فعالان سیاسی در این چند دههی سخت اخیر بنگرند و ببینید کسانی که بر خط استقلال و آزادی، استقامت و ایستادگی کردهاند، و دست تکدی و گدایی به سوی قدرتها دراز نکردهاند که هیچ، به پیشنهادات آنها هم پاسخ منفی دادهاند، چگونه توانستهاند با اتکا به توانایی فردی و جمعی و ملی خود، در تلاشها برای استقرار، و استمرار، و پیشبرد مردمسالاری کوشا باشند.
علی صدارت
https://alisedarat.com/contact-us
از: گویا