این عضو کانون صنفی معلمان تهران که بیش از هشت سال حبس کشیده، بهرغم حکم دیوان عالی کشور درباره ضرورت آزادیاش، همچنان در زندان است
اسماعیل عبدی، معلم و فعال سیاسی زندانی در ایران، در گفتوگویی با روزنامه اعتماد که یکشنبه، ۱۴ اسفند (۵ مارس)، منتشر شد، میگوید با اینکه دو سال و شش ماه از پایان دوره محکومیتش گذشته است، هنوز آزاد نشده و حقوق و مزایای شغلی و بیمه او در وزارت آموزشوپرورش قطع شده است. او میگوید: «نهادهای امنیتی و قوه قضائیه پروندهام را پاسکاری میکنند تا نگذارند آزاد شوم.»
این عضو کانون صنفی معلمان تهران که بیش از هشت سال حبس را تحمل کرده، بهرغم حکم دیوان عالی کشور درباره ضرورت آزادیاش، همچنان در زندان کچویی کرج محبوس است.
اسماعیل عبدی در پاسخ به پرسش خبرنگار اعتماد درباره نگاهش به سالهایی که زندانی بوده است، میگوید: «هرگز حتی لحظهای هم احساس ندامت و پیشمانی نکردهام. اردیبهشت ۸۹ اولین پرونده علیه من تشکیل، و سال ۹۰ هم حکمی علیه من صادر شد؛ حکمی که البته برای پنج سال تعلیق شد. سپس در سال ۹۴ انتخاب شدم تا به عنوان نماینده معلمان ایران در اجلاس کنگره جهانی معلمان در اتاوای کانادا شرکت کنم، اما در گیت فرودگاه، پاسپورت من ضبط و اعلام شد به خاطر شکایت یک نهاد امنیتی باید در شعبه دو بازپرسی اوین حاضر شوم. بعد از حضور در اوین، شش تیر ۹۴ بازداشت شدم. عنوان اتهامی من هم اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور از طریق سرپرستی اعتراضات کشوری معلمان بود.»
اسماعیل عبدی سپس درباره اینکه حکم زندان او جمعا شش سال، و به صورت اجرایی پنج سال بوده و سال ۱۳۹۹ باید آزاد میشد، توضیح میدهد: «اردیبهشت ۹۹ موعد حبس پنج ساله من پایان گرفت، اما به جای اینکه آزاد شوم، اتهام تعلیقی پرونده سال ۸۹ من به جریان افتاد و دوباره راهی زندان شدم. از آن تاریخ تا به امروز حدود دو سال و نیم است که در حبس دوم به سر میبرم. همان حبس ۱۰ سالهای که پنج سال تعلیق شده بود. اخیرا و پس از پیگیریهای وکلای پرونده، ماده ۴۷۴ توسط شعبه نهم دیوان عالی کشور پذیرفته شد، اما متاسفانه بخش اجرای احکام به جای ارسال پرونده به دفتر کل دادگاه انقلاب برای تعیین شعبه همعرض، به شکل عجیبی آن را به معاونت قضائیه ارسال کرد. یعنی پرونده من در حال حاضر در اختیار معاون قضایی رئیس کل دادگستری استان تهران است. پیگیریهای مکرر خانواده و وکیلم نتیجه نداده است و من بهرغم حکم قانونی برای آزادی، در زندان هستم.»
عبدی در ادامه گفتوگوی خود، از ایجاد مثلثی حکومتی برای «پاسکاری» در پرونده و آزار بیشتر او خبر میدهد. به گفته این فعال سیاسی، دادگاه انقلاب میگوید پرونده او را به دایره اجرای احکام ارسال کرده است، بخش اجرای احکام مدعی است پرونده را به قوه قضائیه ارسال کرده، و قوه قضائیه هم صدور حکم زندان عبدی را «غیرقانونی و غیرشرعی» میداند، اما او همچنان محبوس است.
اسماعیل عبدی میافزاید: «ماده ۴۷۷ در اختیار رئیس قوه قضاییه است و ایشان در پرونده من، تشخیص [حکم] خلاف شرع و قانون دادهاند. قبل از بررسی پرونده توسط رئیس قوه قضائیه، پرونده در هیات عالی نظارت و بازرسی قوه قضائیه بازبینی شده و تخلفات آن احصا شده است. پرونده به معاونت قضایی ارسال شده تا سیر قانونیی آن طی شود؛ سیری که بیش از یک سال زمان میبرد. در واقع، اجرای احکام به جای اینکه پرونده مرا به دادگاه انقلاب بفرستد و من با یک وثیقه به راحتی آزاد شوم، این کار را نکرده و پرونده را به معاونت قوه قضائیه ارسال کرده است.»
او سپس به شرح رنج و ظلمی که در این سالها بر او تحمیل شده میپردازد و میگوید در این هشت سال فقط سه بار مرخصی به او تعلق گرفته است: «مرخصیهایی هم که رفتهام، بعد از اعتصاب غذا و درگیریها و ناراحتیهای فراوان بوده است. مثلا فرض کنید دو سال به من مرخصی ندادهاند، اعتصاب غذا کردهام. یک ماه مرخصی به من دادهاند و بعد، همه آن یک ماه را هم برای من غیبت رد کردهاند. از عید سال ۹۵ که به من مرخصی ندادهاند، همه اعیاد را در زندان سپری کردهام. یعنی سفرههای هفتسین در تمام این سالها در خانه ما پهن شده است، اما پدر خانواده حضور نداشته است. ماندانا، دختر کوچکم، زمانی که من راهی زندان شدم، ۱۰ ماهه بود و الان کلاس سومش تمام شده است. مبینا، دختر بزرگم، ۱۵-۱۴ ساله بود که من زندانی شدم، نه برای دیپلمش، نه برای کنکورش، نه برای مراسم اخذ لیسانسش، حضور نداشتم. دل همه ما خوش بود که برای عقد و ازدواج دخترم یک مرخصی به من بدهند، اما آن هم از من دریغ شد.»
مبینا، دختر اسماعیل عبدی، در آخرین تماس تلفنی با پدرش، به او گفته است: «بابا در تمام لحظات زندگیام که به تو نیاز داشتم، نبودی. در مدرسه همه بچهها از ارتباطی که با پدرشان داشتند میگفتند، اما من ناچار بودم از جای خالی تو صحبت کنم. همه امیدم این بود که در جشن عقد من حضور داشته باشی، دستم را بگیری و کنارم بنشینی… مراسم عقدم هم برگزار شد، اما تو نیامدی…»
اسماعیل عبدی که بغضش هنگام بیان این سخنان میشکند، میگوید حقوق و بیمهاش نیز کاملا قطع شده است: «من بیش از ۲۰ سال سابقه کاری دارم، اما آموزش و پرورش مرا بازنشسته نمیکند. به دیوان عدالت اداری شکایت کردهام، اما نتیجهای نداشته است. نه مرا اخراج میکنند و نه بازنشستهام میکنند. من ۲۲ سال و هشت ماه سابقه کار دارم، اما مرا بلاتکلیف گذاشتهاند.»