سایت ملیون ایران

فرامرز داور: اردشیر زاهدی؛ چند برش از رازهایی که پس از مرگ منتشر شد

فرامرز داور

اردشیر زاهدی دو دوره سفیر ایران در آمریکا و یک دوره سفیر ایران در بریتانیا و به مدت ۵ سال وزیر خارجه ایران بود
 

پروژه تاریخ شفاهی ایرانیان در مرکز مطالعات خاورمیانه دانشگاه هاروارد، اخیرا فایل مصاحبه‌ای با «اردشیر زاهدی» را منتشر کرده که تاریخ انجام آن مربوط به ژانویه ۱۹۹۲[۱۳۷۰] است. 

آقای زاهدی در زمان انجام مصاحبه با تاریخ شفاهی که توسط «حبیب لاجوردی»، در ویلا پدری او در مونترو سوئیس انجام شده، شرط گذاشته بوده که گفته‌هایش پس از درگذشت او، به‌صورت عمومی منتشر شود. حالا نزدیک به یک سال‌ونیم پس از مرگ، پروژه تاریخ شفاهی، این مصاحبه ۲۷ ساعته را در اختیار عموم گذشته که حاوی جزییات جدید و روایت دیگری از تاریخ معاصر ایران در دوره «محمدرضا پهلوی» است.

***

مصاحبه در ابتدا با نحوه آشنایی «فضل الله زاهدی» یا آن‌طور که خودش می‌گوید، «پاپا» و دختر «موتمن‌الملک پیرنیا»، پدر و مادر اردشیر زاهدی شروع می‌شود. پیرنیا زمانی رییس مجلس شورای ملی بوده و معروف است زمانی که «رضاخان» پیش از تاسیس حکومت پهلوی با لباس و چکمه نظامی عزم ورود به مجلس را داشته، جلوی ورود او با لباس نظامی به پارلمان را گرفته است. 

زاهدی در خاطرات خود به این نکته اشاره کرده و گفته پدربزرگش تصمیم داشته رضاخان را از مجلس شورای ملی بیرون کند، اما در ادامه، روایت نزدیک شدن خانواده خود به رضاخان و سپس رضاشاه را بازگو کرده است.

اردشیر زاهدی متولد سال ۱۳۰۸ در تهران است. از قول نزدیکانش می‌گوید که در هنگام وضع حمل، پزشکان گفته بودند که احتمال به‌دنیا آمدن او و زنده ماندن مادرش کم است و باید بچه با عمل سزارین به‌دنیا بیاید. اما پدرش فرمانده قوا شمال در گیلان بوده و پدربزرگ مادری‌اش رضایت نمی‌دهد که خطری جان فرزند سرلشکر فضل الله زاهدی را تهدید کند.

 به‌همین دلیل، جان دختر خود را به‌خطر می‌اندازد و اجازه عمل سزارین نمی‌دهد. شوخ‌طبعی زاهدی گاهی در میانه پاسخ‌هایش خودنمایی می‌کند:

«باری، چندین روز طول می‌کشد و مادربزرگم و عمه‌ها و این‌ها و خانم عشرت‌السلطنه، همه دعا بخوانند و عرض شود که، اذان در بالای پشت‌بام به‌طوری که گفتند بدهند و نمی‌دانم عرض شود که خرج بدهند و نمی‌دانم حلوا درست کنند، آش درست کنند به این‌ور و آن‌ور. خلاصه تو، سرت را درد نیاورم، قرار بر این می‌شود که ما را به زور بکشند بیرون و در نتیجه، این گوش من که معروف شدم به بلبله گوش، از گوش می‌کشند گویا، از طرفی که گوش‌های من همین‌طور بلبله گوشی مونده بود.»

می‌گوید نام شناسنامه او اردشیر و نام مذهبی‌اش همتای پدرش، «فضل الله» است اما قرار بوده نام او داریوش شود: «این‌ها اسم مرا می‌گذارند داریوش. ولی پدرم چون سپهبد یزدان‌پناه دوستش بوده و پسری داشته به اسم داریوش که تازه مرده بوده، برای اینکه او ناراحت نباشد و این‌ها، از آنجا تلگراف می‌زند می‌گوید که تولد اردشیر را تبریک می‌گویم.»

مخالفت روحانیون قم با ازدواج شاه با «ماریا گابریلا»

اردشیر زاهدی فقط پسر نخست‌وزیر بعد از کودتا ۲۸مرداد نبود که سلطنت شاه را به او برگرداند، اردشیر با شاهدخت «شهناز»، دختر بزرگ شاه و فوزیه ازدواج کرده بود و مدتی داماد شاه بود. با این همه، به‌دلیل روابط نزدیکی که با شاه قبل از این وصلت داشت، شاهد لحظات مهمی از زندگی خصوصی محمدرضا شاه بوده است، از جمله پس از جدایی شاه از ملکه فوزیه و ملکه ثریا، و زمانی که قرار بود برای بار سوم ازدواج کند.

به روایت زاهدی، دختر پادشاه سابق ایتالیا، «ماریا گابریلا» برای ازدواج با شاه در نظر بود. 

«بالاخره قرار بر این شد که در یکی از این سفرها که اعلی‌حضرت به اروپا تشریف می‌آورند، والاحضرت گابریلا دختر پادشاه را ببینند. این ملاقات پیش آمد در سوئیس، در ژنو در پروما دوپن، یکی از منزل‌هایی که پدرم آنجا زندگی می‌کرد. اعلی‌حضرت هم از ایشان خیلی خوششان آمد. آن هم یک دختر جوان تحصیل‌کرده‌ای بود و آن‌وقت دانشگاه می‌رفت، اما چند مشکل در اینجا پیش آمد. یکی اینکه پادشاه سابق ایتالیا زیاد به این کار راضی نبود. دلیلش هم این بود که چون ایشان خیلی آدم مذهبی و کاتولیک بودند، علاقه‌مند بود که حتما دخترش باید شوهرش کاتولیکی باشد. خب، اینکه غیرممکن بود برای یک پادشاه شیعه‌. این جریان یواش‌یواش این موضوع اوج گرفت و این صحبت‌ها. در آن‌وقت هم قرار شد که خواهر پادشاه [ایتالیا] با یکی‌دوتا دیگر از فامیل بیایند به ایران. که آن‌وقت اعلی‌حضرت از من خواستند، من بروم شمال ترتیب پذیرایی این‌ها را بدهم ببینم وضع هتل رامسر و غیره و این‌ها چیست.»

اما ماجرا به این آسانی پیش نرفت. محمدرضا شاه در آن زمان تنها پادشاه شیعه در جهان بود و روحانیون قم با وصلت او با یک دختر کاتولیک موافق نبودند. اولین ازدواج او با دختر پادشاه وقت مصر بود، اما ملکه فوزیه مسلمان بود و مشکلاتی که در راه ازدواج دختر پادشاه سابق ایتالیا به‌وجود آمد، آن زمان نبود:

«در اینجا چیزی که پیش آمد این بود که اول یک پیغامی از طرف آیت‌الله “بروجردی” آقای امام‌جمعه برای من آوردند که این صحبت اگر صحیح باشد درست نیست، و اعلی‌حضرت نمی‌توانند این کار را بکنند. اعلی‌حضرت پادشاه شیعه هستند. از آن‌ور آن عده‌ای که طرفدار بودند آمدند راه‌حل پیدا کردند که خب، پس بیاییم ایشان زن بگیرد، ولی بچه‌ها تا سن هجده سالگی آزاد باشند آیا کاتولیک بشوند یا نشوند. این بحث‌ها در ایران بود که در اینجا آیت‌الله “بهبهانی”، عرض شود که، مرا خواستند… ، آنجا ایشان هم به من پیغام حضرت آیت‌الله بروجردی را و نظر خودشان را دادند که این برخلاف است و اعلی‌حضرت این کار را اگر بکنند با پادشاهی خودشان بازی می‌کنند و این خطرناک است و ما شدیدا مخالف این فکر خواهیم بود.»

 

وزارت خارجه مدرن ایران، یادگار اردشیر زاهدی

اردشیر زاهدی دو دوره سفیر ایران در آمریکا، یک دوره در بریتانیا و مدتی هم در این میان وزیر خارجه بوده است. در دوره‌ای که سیاست ایران برای ارتباط جهان، «سیاست مستقل ملی» نام گرفته بود.

گرچه وزارت خارجه ایران از قدیمی‌ترین نهادهای حکومتی است، اما ساختار مدرن آن مدیون زاهدی است که در دوره ۵ ساله وزارتش، اساسنامه آن را تغییر داد، برخی از املاک خود را به وزارت خارجه داد تا مدیران آن در ملاقات‌های خارجی، به‌قول خودش، «آبرویشان حفظ شود»، موقعیت وزارت خارجه در دربار و دیدارهای نخست‌وزیر و سفرهای خارجی شاه را ارتقا بخشید و جلو ارتباط هر فردی از دولت و وزارتخانه و حتی خانواده سلطنتی با سفارتخانه‌ها را گرفت:

«عرض شود، هیچ وزارت‌خانه‌ای حق ندارد با سفارتخانه‌های خارجی تماس بگیرد بدون اینکه از طریق وزارت خارجه باشد، چون اغلب این‌ها معامله‌ها می‌کردند، کار گندی شد. یک دفعه پسر والاحضرت اشرف مثلا آقای والاحضرت “شهرام”، این رفته بود از دولت رومانی پورسانتاژ خواسته بود برای یک چیزی که بین دو تا کشور انجام می‌شد. برای اینکه این کارها می‌شد که به عرض رساندم…، خیلی عصبانی شدند فرمودند احضارش کن، توبیخش کن، تنبیه‌اش کن. آوردم خواستمش، گفتم دیگر از این کارها نکن…، احضارش کردم در وزارت خارجه چند ساعت هم معطلش کردم برای خاطر اینکه، با اینکه مثل پسرم دوستش داشتم. یا آقای [رضا] قطبی [پسر دایی شهبانو فرح دیبا]، رفته بود با سفیر آرژانتین صحبت کرده بوده برای نمی‌دانم گوشت و غیره. خلاصه، از این چیزها زیاد بود.»

در دوره سفارت زاهدی، ثبت مذاکرات خارجی و بایگانی کردن صورت مذاکرات به‌عنوان بخشی از کار روزانه که بعدها آرشیو غنی و مهمی از تاریخ روابط خارجی شد، هم شروع شد. می‌گوید قرار بر این شد که در دیدارهای خارجی نخست‌وزیر و شاه، حتما فردی از وزارت خارجه حاضر باشد و مذاکرات را صورت‌جلسه کند. خودش در دیدارهای خارجی شاه حاضر بوده است.

زاهدی در این مصاحبه تعریف می‌کند «یک دفعه اتفاقا اتفاق بانمکی افتاد. وزیر خارجه [بریتانیا] آقای “مایکل استوارت” آمده بود حضور اعلی‌حضرت شرف‌یاب بود و صحبتی کرد و این‌ها، یک قسمتی را گفت که Off the record. [به معنی غیرقابل نقل] جریان [جدایی] بحرین [از ایران] بود، جریان دو کشور. اعلی‌حضرت خندیدند فرمودند اردشیر می‌گوید که Off the record معنی ندارد برای شما و فلان و این‌ها. بعد خندیدیم و البته آنجا شرح دادم چرا گفتم این حرف را، بعد هم حضور اعلی‌حضرت عرض کردم قربان حساب چاکر را رسیدید‌ها! آبروی مرا بردید! خیلی خندیدند. گفتم اهمیت ندارد. ولی واقعا معتقد بودم به این حرف.»

خاطره‌گویی زاهدی برای پروژه تاریخ شفاهی، ۱۵ سال بعد از انقلاب بهمن۱۳۵۷ است. هنوز حتی دو دهه از آن دوره نگذشته، اما خاطراتش برای او شیرین است: 

«این‌ است که این واقعا وزارت خارجه برای من یواش‌یواش از بچه من عزیزتر شد. زندگی‌ام را رویش گذاشته بودم. اینکه زن دیگر نداشتم. خیال بچه نداشتم. هجده-نوزده ساعت آنجا کار می‌کردم. می‌دیدم این وزارت خارجه‌ای با این احساسات ایرانیش دارد این‌طور زحمت می‌کشد برای پیشرفت مملکتش. افتخار من بود. شب شما هر وقت از جلوی وزارت خارجه می‌رفتید می‌دیدید چراغ‌ها روشن بود و همه در کار. دیگر بیست‌وچهار ساعت شده بود وزارت خارجه، چون با دنیا که شما نمی‌توانید بگویید که چون من می‌خواهم بخوابم شما که بیدارید باشید. این‌ است که تمام بیست‌وچهار ساعت، کشیک داشتیم. یک معاون یک روز از هشت صبح می‌آمد تا چهار بعدازظهر. هفته بعد، از چهار بعداز‌ظهر می‌آمد تا دوازده شب. بعد عده خیلی کمتری دوازده شب تا هشت صبح در وزارت خارجه بودند. یکی از معاونین کشیک بود در خانه‌اش که هر آن می‌شد باهاش تماس گرفت. بعضی اوقات هم در موقع‌های بحرانی می‌گفتیم باید در خود وزارت خارجه بماند. اتاق داشتیم، حمام درست کرده بودیم.»

خرید وسایل مدرن برای دستگاه اداری ایران و در راس آن وزارت خارجه، در این دوره در اوج بود. دستگاه ارسال پیام رمز در این دوره برای وزارت خارجه تهیه شد. زاهدی می‌گوید یک بار که شاه برای دیدار از حبشه به آن کشور سفر کرده بود، از طریق رمز به او خبر دادند که برادر”جان اف کندی” در آمریکا ترور شده است.

زاهدی پس از دریافت خبر، موضوع را به اطلاع شاه رساند. «بعد امپراتور حبشه عصبانی شده بود از وزیرش که مردیکه این‌ها مهمان ما بودند تو وزیری، تمام دستگاه هم داری، این‌ها باید این خبر را بدهند؟ که از آنجا هم طیاره گرفتیم آمدیم به رم، از آنجا اعلی‌حضرت تشریف‌فرما شدند آمریکا.»

 

«می‌توانست انقلاب نشود اگر غیرت داشتیم»

زاهدی ازجمله وفادارترین افراد به محمدرضا شاه و ازجمله مهم‌ترین منتقدان حکومت او بود و تا زمان درگذشت، هم‌زمان که شاه را جز به نام «اعلیحضرت» یاد نمی‌کرد، اما انتقادات خود را هم پوشیده نگه نمی‌داشت. همچنان که در این مصاحبه که در دهه‌های اول سقوط شاه و استقرار جمهوری اسلامی است می‌گوید: «می‌توانست انقلاب نشود، اگر خودمان غیرت داشتیم.»

معتقد به دخالت آمریکا، بریتانیا و فرانسه در به سقوط کشاندن سلسله پهلوی و برکشیدن خمینی نبود و در این مصاحبه‌ای که اجازه انتشار آن فقط پس از مرگ را داده بود، این بخش صریح‌ترین و انتقادی‌ترین فراز به شاه است:

«یک سوال خیلی ساده می‌کنم. این دست من اگر زخم نباشد و اینجا یک میکروبی نباشد، داخل خون من نمی‌شود. این دست من وقتی زخم شد و میکروب داخل شد، می‌تواند در نتیجه به من کزاز بدهد و مرا هم بکشد، و تازه وقتی آن هم شد، باز دوا دارد. پس بنابراین اگر برنامه انگلیس فرض بفرمایید یا آمریکا یا فرانسه یا همه‌شان با هم، این بوده یا نبوده، اگر مایی که به خودمان افتخار می‌کنیم که ملیت ایران داریم…، مایی که می‌گوییم دو هزار و پانصد سال سلطنت داریم، مایی که می‌گوییم و و و و… ، چطور یک‌دفعه در عرض چند ثانیه روحیه‌مان را می‌بازیم، آخر سر هم می‌گذاریم توی بشقاب طلایی می‌دهیم [به خمینی]… ؟ به‌نظر من اگر خودمان غیرت داشتیم، اگر خودمان یک Establishment  [تشکیلات] درست داشتیم، پایه‌ها این درخت، درخت باریشه‌ای بود، به این آسانی کنده نمی‌شد.»

زاهدی به‌صراحت لبه تیز انتقادات خود را متوجه شاه کرده است و می‌گوید او برخلاف سوگندی که خورده بود، باید در کشور می‌ماند و ایران و پادشاهی را حفظ می‌کرد:

«دیدیم و شاهد بودیم که مملکت خیلی آسان از دست رفت… ، اعلی‌حضرت آن‌وقت می‌ترسیدند حتی دولت نظامی بیاید، دولت نظامی‌ای را بیاورند که مبادا جایشان را بگیرد… . چی بهشان عرض کردم؟ عرض کردم قربان مگر یادت رفته قسم خوردید به مجلس؟ مگر فراموش فرمودید که رفتید در پرسپولیس نطق کردید به کوروش… ؟ الان نمی‌توانید، نباید تشریف ببرید.»

باتوجه به وضعیت آن زمان ایران و بالاگرفتن اعتراضات، زاهدی می‌گوید ممکن بود حتی در صورت ماندن شاه در ایران هم انقلاب می‌شد، «ممکن هم بود اگر اعلی‌حضرت آنجا بود نابود می‌شد. این را بهتان بگویم، این را که می‌گویم شاید خودخواهی و بی‌شرمی می‌کنم می‌گویم، ولی به هر حال، پادشاهی را که بهش قسم خورده بودیم باید آنجا می‌ماند تا ما هم بتوانیم باشیم، او نباید می‌رفت. اگر اعلی‌حضرت تشریف نمی‌بردند، خمینی جرات نمی‌کرد تهران بیاید.»

مصاحبه ۲۷ ساعته اردشیر زاهدی با حبیب لاجوردی، شنیدنی است. لحن زاهدی مانند سال‌های حیات او پس از این مصاحبه، صادقانه، بی‌پروا و گاه همراه با کلماتی است که به ناسزا شبیه است.

علاقه او به شاه در یکی از بخش‌های مصاحبه و مشخصا نوار شماره ۲۱، جایی که شاه در آخرین ساعات زندگی در بیمارستانی در قاهره است، عیان است. این بخش شاید یکی از دردناک‌ترین بخش‌های مصاحبه باشد.

زاهدی تا به آخرین لحظه عمر چنانکه در این مصاحبه هم معلوم است، به محمدرضا شاه احترامی مثال‌زدنی می‌گذارد، اما در انتقاد از شاه که او را عامل اصلی وضعیت کنونی ایران می‌داند، صریح و بی‌تعارف است و احتمالا انگیزه او از مخالفت با انتشار عمومی مصاحبه هم همین بوده باشد.

زاهدی در سال‌های متاخرتر عمر، در دیدارهای خودمانی‌تر و حتی در برخی اظهارنظرهای عمومی، به‌صراحت از شاه انتقاد می‌کرد و وضعیت بی‌سامان ایرانیان و حقیر شدن بین‌المللی ایران را، نتیجه سیاست‌های او و رها کردن کشور و خروج در دی۱۳۵۷ می‌دانست.

تصویری از مصاحبه تایپ شده با اردشیر زاهدی که مربوط به ۲۴دی۱۳۷۰ و در اسناد مرکز مطالعات خاورمیانه دانشگاه هاروارد است و اخیرا منتشر شده است 

از: ایران وایر 

خروج از نسخه موبایل