سایت ملیون ایران

سلول های انفرادی با بیش از ۲۰ زندانی

وضعیت زندانیان در سلول های شلوغ زندان اوین طی دهه شصت خورشیدی- کاری از سودابه اردوان

انفرادی، داستان زندانیان سیاسی است. داستان انسان‌هایی که بعد از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ تا به امروز، روزها و شب‌های بسیاری را در سلول‌های کوچک انفرادی گذرانده‌اند.

زندانیان سیاسی که روح و جسم شان با دیوارهای به‌هم ‌فشرده سلول‌ها مبارزه می‌کردند تا بتوانند فضای کوچک انفرادی‌ها و یا مکان‌هایی شبیه به قبر را تحمل کنند.

در چهارمین بخش از برنامه مستند رادیویی «انفرادی»، شما را به درون سلول‌های انفرادی در دهه ۶۰ خورشیدی می برم که درون سلول های معروف به بند تنبیهی مجرد بیش از بیست نفر را زندانی می کردند.

همه زندانیان تازه وارد به زندان قزل حصار رو به دیوار، به صف می شوند. زندانبانان به کمک توابان، به دقت تمام وسایل زندانیان را بازرسی می کنند. یکی از زندانیان را از جمع جدا و به سمت سلول می برند. او را داخل سلول انفرادی می اندازند و در پشت سرش قفل می شود.
زندانی خود را داخل سلولی چهار متر مربعی می بیند. چیزی حدود دو متر و نیم در یک متر و شصت سانتی متر. داخل سلول یک تخت سه طبقه وجود دارد. زندانی روی تخت دراز می کشد، لحظه ای نمی گذرد که در باز می شود و ۱۰ زندانی دیگر وارد می شوند.

زندانیان در فکر این هستند که ۱۱ نفر چگونه می توانند در این سلول کوچک دراز بکشند؟ در بار دیگر باز می شود و ۱۲نفر دیگر را به داخل سلول می اندازند. حالا ظرفیت سلول چهار متر مربعی به ۲۳ نفر رسیده است بار دیگر در باز می شود و باز هم چند زندانی دیگر را وارد سلول می کنند.

«زهره شیشه» یک زندانی سیاسی بود. از سال ۶۰ تا سال ۶۴ را زندان به سر برد. او نزدیک به پنج ماه سلول های مجرد تنبیهی را تجربه کرده است.

زهره شیشه درباره این سلول ها می گوید: «این نوع سلول ها سلول های خیلی کوچکی بودند که تعداد بسیار زیادی زندانی در آن بودیم. بین ۲۳ تا ۲۶ نفر که این تعداد متغیر بود. این سلول در بسته بود و یک پنجره داشت. پنجره سلول ما در این بند به طرف بند مردان باز می شد که آن را بسته بودند و جای تنفس نداشتیم».
زهره شیشه با اشاره به اینکه شکل خوابیدن زندانیان خیلی مشکل بوده است می گوید: «در این سلول ها سه تخت روی هم بود. آن جور که برنامه ریزی کرده بودیم که بتوانیم توی سلول ها باقی بمانیم و زنده باشیم، این بود که برنامه ریزی کرده بودیم که در هر طبقه پنج نفر را جا بدهیم. پنج نفری که سر و پایشان در جهت مخالف هم قرار داشت یعنی سه نفر از آنها سرشان به یک سمت بود و دو نفر دیگر به سمت مخالف».

زهره شیشه در ادامه می گوید: «تعدادی دیگری از زندانیان زیر تخت نشسته بودند و سرشان بیرون بود و پاهای شان را زیر تخت جا داده بودند. چهار یا پنج نفر هم زیر تخت به سمت دیگر خوابیده بودند و تعدادی هم که جای خواب نداشتند چیزی حدود پنج یا شش نفر، دم در سلول که دری میله ای بود می نشستند و به نوبت سعی می کردیم که جای خواب مان را عوض کنیم».

خانم شیشه می افزاید: «در آن شرایط هر کدام از کسانی که توانسته بودند چند ساعتی روی تخت باشند، جای شان را با پایینی ها عوض می کردند و به این ترتیب می توانستیم در مدت شبانه روز برنامه ریزی کنیم که هر کسی در طول مدت شبانه روز چند ساعتی را بخوابند».

محمد ملکی، اولین رییس دانشگاه تهران در ابتدای انقلاب بود. او در دهه های ۶۰، ۷۰ و ۸۰ خورشیدی بارها به زندان افتاد، اما پنج سال زندان او بین سال های ۶۰ تا ۶۵ خورشیدی با سختی های بیشتری همراه بود.
محمد ملکی نیز تجربه چندین هفته سلول های انفرادی و مجرد را با تعداد زیادی زندانی دارد.
محمد ملکی: درون بند هفت سلول های کوچکی وجود دارد که تنها یک تخت سه طبقه در آن قرار دارد. یعنی حدود یک متر عرض تخت است و چیزی حدود ۴۰ یا ۵۰ سانتی متر هم فضا برای عبور و مرور است و طول تخت ها هم به اندازه دو متر است. وقتی مرا به بند هفت فرستادند آن قدر شلوغ بود و زندانی زیاد بود که گاهی بین ۲۰ تا ۲۵ و حتی گاهی تا ۳۰ نفر را در حقیقت در این سلول ها با فشار می چپاندند. در سلول هایی که فضای آنها وحشتناک بود. روی تخت ها بچه ها طولی نمی خوابیدند بلکه عرضی می خوابیدند. یعنی سرشان روی تخت بود و پایشان روی دیوار و روی هر طبقه پنج یا شش نفر خودشان را جا می دادند. و یک عده هم روی زمین چمباتمه زده بودند به شکلی که وقتی در را باز می کردند بچه ها با فشار می ریختند بیرون بی هوا.
شرایط وحشتناکی بود.»

یک ماه زندان با ۳۵ زندانی در سلول های چهار متر مربعی، تجربه دیگری است که زهرا متینی با پنج سال سابقه زندان در دهه ۶۰ خورشیدی دارد.

زهره متینی درباره تجربه خود از این سلول ها می گوید: «در اردیبهشت سال ۶۱ مسئول زندان قزل حصار – حاج داوود رحمانی- یک روز وارد زندان شد و هفتاد نفر از ما را برای تنبیه به بند چهار مجرد برد. در آنجا هفتاد نفر را در دو سلول کوچک که تقریبا دو و نیم در یک و نیم بود جا دادند و در سلول ها را بستند. برای اولین بار در بند چهار مجرد در سلول ها بسته شد و ما به مدت دو هفته در این سلول ها به شکل دربسته نگهداری می شدیم و فقط برای رفتن به توالت بیرون می آمدیم. شرایط خیلی سختی بود و اول کار واقعا نفس کشیدن برای بچه ها مشکل بود. تلاش می کردیم تا به آنهایی که شرایط بدتری از نظر سلامتی دارند کمک کنیم تا شرایط آنها مقداری راحت تر باشد».

زندانی سیاسی در بندهای مجرد تنبیهی را ماه ها برای هوا خوری به بیرون از سلول نمی آوردند. زندانی را تنها سه بار در طول روز بیرون می آورند آن هم برای دستشویی رفتن.

مینا انتظاری که بین سال های ۶۰ تا ۶۷ در زندان بوده است، درباره مشاهدات خود از شیوه تحمل این سلول های بسیار کوچک و شیوه خوابیدن درآن می گوید: «وقتی توی دوره های مختلفی تنبیه می شدیم در این سلول ها بسته می شد. تصور کنید بین ۲۰ تا ۲۵ نفر باید در این سلول که فقط یک تخت سه طبقه داشت، خودشان را جا می دادند. تمام مدت به حالت نشسته بودیم و روی هر طبقه چیزی بین پنج تا شش نفر باید جا داده می شدند و روی پنجره بالای سلول هم که یک حالت طاقچه مانند کوچکی بود دو نفر می نشستند».

مینا انتظاری در ادامه می گوید: «ما سعی می کردیم جاهای مان را جا به جا کنیم. تعدادی از این لباس ها را بچه ها از میله خود سلول به میله پنجره گره می زدند این را به هم وصل می کردند برای اینکه بتوانند پای شان را دراز کنند روی آن بند آویزان کنند. چون جایی را نداشتیم که بتوانیم پایمان را دراز کنیم».

در سلول باز می شود و زندانی را برای بازجویی از سلول بیرون می آورند. بعد از چند ساعت زندانی به سلول برمی گردد. به هنگام ورود به سلول آن قدر هوای سلول کثیف و سنگین است که احساس می کند دستی او را به عقب می راند.

در ابتدای ابتدای دهه ۶۰ هر روز صدها فعال و یا هواداران گروه های سیاسی بازداشت می شدند. زندان ها دیگر گنجایش نداشت. حتی اتاق های بخش های اداری و آپارتمان های کوچک داخل زندان مملو از زندانیانی می شد با شرایطی غیر قابل وصف.
مینا انتظاری در این زمینه می گوید: «وقتی ما را در تابستان سال ۶۰ دستگیر کردند، به قدری تعداد زندانی ها زیاد بود که اینها نه تنها تمام بندهای عمومی زندان اوین را پر از زندانی کرده بودند، که حتی تمام فضاهایی که به عنوان بخش اداری در زمان شاه استفاده می شد و روی درب خیلی از این جاها نوشته شده بود «بایگانی»، از تمام اینها به عنوان بند استفاده می کردند و افراد دستگیر شده را با زور و خیلی بیشتر از تعدادی که ظرفیت داشت در آن جاها قرار داده بودند. به طور مثال من منتقل شدم به جایی که یک آپارتمان دو خوابه با یک دستشویی و یک سالن بود که حدود بین ۱۰۰ تا ۱۲۰ نفر در ماه های شهریور، مهر و آبان سال ۶۰ را در آنجا گذراندیم».

مینا انتظاری می گوید: «وقتی در بند را باز می کردند که زندانی جدید بیاورند یا غذا بیاورند، ما به طور فشرده کنار در حتی نشسته بودیم و اینها در را هل می داند و ما باید تکان می خوردیم، بچه ها جا به جا می شدند تا در بند باز شود تا اینها بتوانند نفر جدید را بیاورند در بند و یا غذا بیاورند. در آن فضایی که ما بودیم خیلی فشار و آزار و اذیت بیشتر بود. چه به لحاظ روحی و چه به لحاظ جسمی که به همه زندانیان وارد می شد».

داخل سلول های مجرد تنبیهی تا صبح کسی امکان تکان خوردن ندارد. یک زندانی شبانگاه از جایش نیم خیز می شود. بلافاصله پشت سرش با زندانیان اطرافش پر می شود. امکان بازگشت به سرجایش را ندارد. باید به همان شکل تا صبح باقی بماند.
از: رادیو فردا

خروج از نسخه موبایل