«به فیلم از نظر هنری میتوان ایرادهای زیادی گرفت، اما همین که با بودجه کم و بدون پشتیبانی حکومتی ساخته شده است و معضلی را طرح میکند، سزاوار تقدیر است»
بهتازگی، پس از چند سال، سرانجام فیلم «پسر انسان» (به کارگردانی سپیده میرحسینی) به صورت محدود در ایران در سینماهای موسوم به «هنر و تجربه» اکران شد و نمایش آن ادامه دارد. در این جستار نگاهی داریم به این فیلم و توضیحاتی در مورد موضوعی که در فیلم طرح میشود.
در نگاه ادیان ابراهیمی، که همه از تورات سرچشمه میگیرند، در تمام موجودات فقط دو جنس وجود دارد؛ «مذکر» و «مونث»، «زن» و «مرد»، و جنسیت آنها هم با آلت جنسیشان مشخص میشود. تنها رابطه جنسی مجاز هم رابطه جنسی بین این دو جنس است و دیگر روابط جنسی به رسمیت شناخت نمیشود و عقوبتی بس مرگبار در پی دارد. از کوتاه شدن دست دین و مذهب از حکومت و از نیمه دوم قرن بیستم، بهویژه در قرن بیستویکم و با گسترش برابریخواهی در تمام زمینهها، چندین نوع جنسیت تعریف شد و دانشمندان تحقیقات مفصلی در این باره انجام دادند. جامعه پزشکان دیگر تعارض جنسی و همجنسگرایی را بیماری محسوب نمیکنند و صرفا آن را نوعی گرایش میدانند که از دورانی از زندگی در فرد مشخص میشود. این بحث مفصل است و در حوصله این جستار نمیگنجد.
در جمهوری اسلامی ایران، از «الجیبیتیکیوپلاس»(LGBTQ+) فقط «تی» (T) آن قانونی است. به عبارت دیگر، فقط «ترنسجندر» (Transgender) که به فارسی به آن تراجنسیتی میگویند، و از ترانجسیتی هم فقط گذار پزشکی را قبول دارند؛ یعنی «تغییرجنسیت» با جراحی و هورموندرمانی مرد، و بعد تمام قوانینشان بر مبنای این تغییرجنسیت بازتعریف میشود. نکته جالب اما تاسفبار، این است که مانند آلات موسیقی که صدای آنها حلال شده است اما سیمای آنها هنوز حرام است، اجازه طرح مسائل همین تراجنسیتیها هم داده نمیشود. همین چند سال پیش خبری منتشر شد از ماجرای مردی که تغییرجنسیت داده و زن شده بود و به دست پسران خودش به قتل رسید.
داستان «پسر انسان» که به قلم پناه خدایاری و سپیده میرحسینی نوشته شده است، روایت مادری به نام آذر است که وقتی آبستن است، از همسرش، بهمن، (با بازی مجید پتکی) جدا میشود و برگه جعلی باردار نبودن از دوستش، مینو (با بازی لیلا زارع)، میگیرد و طلاق جاری میشود و مرد به ایتالیا میرود. اینها پیشداستان است. روایت از جایی شروع میشود که نشان میدهد «آذر» که حالا مردی به نام «اهورا» شده است با دخترش، آرمیتا، (با بازی پریا مردانیان) که ۱۸ سال دارد، زندگی میکند. به آرمیتا گفته شده است که مادرش بعد از به دنیا آمدن او مرده است و رابطه عاطفی بسیار قوی بین پدر و دختر شکل گرفته است. پدر اهورا میمیرد و اهورا برای گرفتن سهم ارث خودش به در خانه پدریاش میرود، اما برادرش (با بازی هادی افتخارزاده) میگوید اگر طلب ارث کند، ماجرای او را به آرمیتا و بهمن میگوید. روزی بهمن میآید و برای دختری که دو پدر دارد و مادر ندارد، روابط پیچیدهای شکل میگیرد. چون فیلم روی پرده است، برای اینکه داستان لو نرود، بقیه ماجرا و چگونگی گرهگشاییاش را اینجا بیان نمیکنیم.
در واقع، چون گذار فرهنگی و اجتماعی برای درک چگونگی این جابهجایی جنسیتی رخ نمیدهد، طبیعی است که مردم درک روشنی از این ماجراها نداشته باشند. ماجرای تغییرجنسیت شهره لرستانی که اینک او را در قامت مردی به نام مازیار لرستانی میشناسیم، کمک بزرگی به درک ماجرای تغییر جنسیت در بین مردم کرد. چون شهره لرستانی بازیگر سرشناسی بود و مردم هم او را به دلیل نقش خوبی که خوب هم بازی کرده بود میپسندیدند، حالا کمکم دارند با مازیار لرستانی هم خو میگیرند. در حالی که این موضوع فرهنگی و اجتماعی تغییرجنسیت، برای دهها و صدها نفر دیگر هم وجود داشته است و دارد که چون طرح نمیشود، به باور و دانش اجتماعی هم تبدیل نمیشود.
به فیلم از نظر هنری میتوان ایرادهای زیادی گرفت، اما همین که با بودجه کم و بدون پشتیبانی حکومتی ساخته شده است و معضلی را طرح میکند، سزاوار تقدیر است.
مازیار لرستانی در کلیپی که در فضای مجازی منتشر کرده است، همه را به دیدن این فیلم دعوت میکند و به درستی میگوید: «این فیلم نگاه عمیقی به انسانها، ورای جنسیتشان، دارد. از همه دعوت میکنم به تماشای این فیلم شریف بنشینند.» او به درستی میگوید که امیدوار است ساختن اینگونه فیلمها به جریان اصلی تبدیل شود.
نام فیلم هم جای بررسی دارد و در واقع، عنوان یکی از مشهورترین نقاشیهای یکی از شناخته شدهترین نقاشهای فراواقعگرا (سورئالیست) است: «پسر انسان»، اثر نقاش بسیار مشهور بلژیکی، رنه ماگریت (۱۸۹۸ – ۱۹۶۷ میلادی). فقط نام فیلم نیست که آن را به این نقاشی پیوند میدهد. در آغاز فیلم، اهورا جلو آینه دارد کروات خود را تنظیم میکند و وقتی دوربین فوکوس میشود، در آینه انسانی درست شبیه نقاشی ماگریت میبینیم و حرفهایی که رنه ماگریت در مورد این نقاشی زده است، نیز در مضمون فیلم نهفته است. او میگوید: «هرچیز که میبینیم، خود چیز دیگری را پنهان میکند. ما همیشه میخواهیم چیزی را که پنهان است، با چیزی ببینیم که میبینیم، اما این امکانپذیر نیست. انسانها اسرارشان را خیلی خوب پنهان میکنند.» این مضمون در کارهای رنه ماگریت، ما را به نقاشیهای دیگری از او هم هدایت میکند.
عبارت «پسر انسان» در انجیل هم آمده است و بحث مفصلی در مورد آن صورت گرفته است که ربط چندانی به این فیلم ندارد.
برای اینکه جامعه پذیرای کسانی باشد که مانند اکثریت جامعه نیستند، و به درک روشنی برسد، هنر و هنرمندان نقش مهمی دارند و با این سینمای مافیایی و قوانین واپسگرای دینی، مسلما چنین چیزی شدنی نیست. به امید روزی که شدنی شود.