امیر عباس کلهر، روزنامهنگار
در میانه تابستان و در حالی که به سالگرد کشته شدن مهسا امینی تنها چند هفته باقی مانده، تلاش حکومت برای مجبور کردن زنان به حجاب اجباری ادامه دارد.
از یک سو، حضور زنان بدون حجاب اجباری در سطح شهرها کاملا چشمگیر بوده است و از سویی دیگر، تبلیغات رسمی و تهدیدهای علنی برای اجباری بودن حجاب با شدت ادامه دارد.
برخی روحانیون و مقامهای جمهوری اسلامی، به اشکال مختلف اصرار دارند که شرایط جامعه ایران بعد از کشته شدن مهسا امینی و ماهها اعتراضهای سراسری هیچ تغییری نکرده است. اما در مقابل، شمار زیادی از زنان هستند که میگویند دیگر حاضر نیستند زیربار حجاب اجباری بروند و مقاومت روزانه در برابر این پوشش ادامه داشته است.
حتی در ارتباط با آغاز به کار دوباره گشتهای ارشاد یا دستگیری و محاکمه زنانی که موهایشان را نپوشاندهاند، خبرهای ضد و نقیضی منتشر میشود و دقیق روشن نیست که آیا جمهوری اسلامی به دنبال اجرای همان سیاست سالهای اخیر بوده یا در برابر خشم عمومی جامعه، به مماشاتی تاکتیکی روی آورده است.
بازگشت گشت ارشاد به خیابانها
به گفته یکی از شهروندان در تهران، رفتار گشت ارشاد با توجه به میزان شلوغی خیابان متفاوت است.
آیناز از تهران میگوید که در خیابان دکتر شریعتی، ون گشت ارشاد ایستاده بود و با بلندگو به زنانی که حجاب اجباری نداشتند، میگفت که روسریتان را بپوشید و «لطفا حجاب را رعایت کنید»، اما یک نفر هم به این تذکرها اهمیت نمیداد.
او طبق مشاهداتش معتقد است، در مکانهایی که جمعیت زیاد است، رفتار مامورهای گشت ارشاد تا حد زیادی تغییر میکند و از مواجهه چهرهبهچهره با مردم خودداری میکنند.
سارا از تهران هم معتقد است که گشت ارشاد تاثیری بر رعایت حجاب اجباری نداشته و عده افرادی که بدون روسری در شهر حضور دارند، همچنان زیاد است.
اما این وضعیت لزوما در همه شهرها یکسان نیست. شادی از یزد میگوید که بر خلاف فضای موجود در شبکههای اجتماعی که نشاندهنده این است که زنان بیشتری بدون حجاب اجباری در سطح شهر تردد میکنند، از چند هفته پیش که گشتهای ارشاد بیشتر شده، شمار زنانی هم که با حجاب اختیاری بیرون میآمدند، کمتر شده است.
در نهایت حتی اگر گشتهای ارشاد چون گذشته زنان را دستگیر نکنند، اما هنوز حضورشان در سطح شهر و تذکرهایشان به معنای تحت فشار قرار دادن زنانی است که حاضر نیستند حجاب اجباری را رعایت کنند.
مینا میگوید: «چند روز پیش در میدان تجریش تهران بودم. هر ۱۵۰ یا ۲۰۰ متر، سه ون گشت ارشاد ایستاده بودند با کلی مامور زن و مرد. در همان حالی که قدم میزدم، تمام رگهای گردن و عضلات بدنم بعد از دیدن آنها درد گرفته بود و از بس فکم را فشار داده بودم، دندانهایم درد گرفته بود.»
زن دیگری میگوید: «هیچوقت در ۲۸ سال زندگیام در ایران به این شدت از شرایطی که در آن زندگی میکنم، تنفر نداشتهام، چون هر روز که از خانه بیرون هستم، روزم با استرس و خشم و نفرت شب میشود.»
سیمین از تهران هم میگوید که استرس بازداشت ندارد اما به قول او ظرفیت و گنجایش روحی و روانیاش برای مواجهه با ماموران پلیس اخلاق تمام شده و نمیخواهد با آنها روبرو شود، چون فکر میکند اوضاع بدی رقم خواهد خورد.
با وجود این، اما، میگوید که در یکی دو هفته اخیر که تعداد ونهای گشت ارشاد و مامورها در خیابان بیشتر شده، کمی استرس او هم بیشتر شده است. با این حال او میگوید: « حاضرم استرسش را تحمل کنم ولی دوباره تن به حجاب اجباری ندهم.»
بهاره که در یکی از شهرهای شمال ایران زندگی میکند اما اصلا استرس ندارد. به اعتقاد او مبارزه کردن جزئی از زندگی زنان ایران شده و هر «بلایی که سرم بیاد» هیچ اهمیتی ندارد.
سحر اما که مسیر هر روزهاش از میدان ولیعصر تهران است، میگوید که هر چهار طرف این میدان گشتهای ارشاد ایستاده اند و هر روز برای رفتن و برگشتن به سر کار استرس زیادی را تحمل میکند. برای همین هم ترجیح میدهد شال سرش کند، چون «نگرانی از گرفتن، بردن، پروندهسازی و مشکلاتی که ممکنه برای خانوادت و اطرافیانت ایجاد شود، خیلی وحشتناک است.»
سارا از کرج میگوید اکثر اوقات تنها با پسرش بیرون میرود و «راستش کمی از ترس اینکه اتفاقی بیافتد و من هم با بچه کوچک هستم، شال دور گردنم هست و هنوز شجاعتش رو پیدا نکردم که بدون شال بیرون برم». اما در زمانهایی که با دوستانش و یا همسرش بیرون باشند، او هم قید شال و روسری را میزند و همراه خود نمیبرد.
سمیه از تهران هم میگوید که همچنان بدون حجاب بیرون میرود اما در این مدتی که به قول او، گشت ارشاد به خیابانهای شهر بازگشته، «هرصبح با استرس بیرون میرم یا اینکه مسیرم را طوری تعیین میکنم که در مسیر گشت نباشم چون خیلی وقتها بچهام همراهم است و نمیخواهم شاهد تنش باشد.»
بسیاری مواقع زنان چارهای جز پوشاندن موی سرشان ندارند، چون در غیر اینصورت از برخی خدمات محروم میشوند و امکان پیگیری کارهای روزمرهشان را نخواهند داشت؛ مواردی مانند کار در ادارات دولتی، تحصیل یا مراوده با نهادهای وابسته به حکومت.
در این رابطه زنی میگوید به حجاب اجباری اعتقادی ندارد اما برای حفظ شغل خود مجبور است که در اداره مقنعه سر کند اما همین که «پامو از اونجا بیرون میذارم دیگه قید مقنعه و حجاب رو میزنم.» با این حال او در طول روز با عذاب وجدان دست به گریبان است. از یک طرف می خواهد که تن به اجبار ندهد و از طرف دیگر هم دغدغه حفظ شغل خود را در اوضاع بد اقتصادی کشور دارد.
محبوبه زن دیگری است که میگوید به حجاب اجباری اعتقادی ندارد اما خیلی وقت ها که با دوستانش به کافه یا رستورانی می رود، برای اینکه دردسری برای دوستانش پیش نیاید و یا تذکر رعایت حجاب از صاحبان کافه یا رستوران دریافت نکنند، با اصرار دوستانش مجبور است که روسری سر کند و این موضوع او را اذیت می کند.
از این دست اتفاقات در پیامکهای کشف حجاب و توقیف خودروی شهروندان هم زیاد است. یکی از این روایتها مربوط به زنی از شهریار میشود که تا قبل از گسترش ارسال پیامکهای کشف حجاب هر روز با خودروی شخصی به محل کار خود در تهران میرفته و میآمده اما بعد از اینکه خودروی او را توقیف میکنند و گرفتار پارکینگ و جریمه و پلیس میشوند، پدرش دیگر اجازه نمیدهد با خودرو به سر کار برود. حالا هر روز مسیری طولانی که بیش از دو ساعت زمان میبرد را در مترو سپری میکند تا به سر کار برود. این تغییر به واسطه پیامکهای کشف حجاب در خودرو و عدم حمایت خانواده از او، باعث شده که عصبی تر و کلافه تر از همیشه باشد.
سیمین میگوید که وقتی مجبور باشد جایی برود که حجاب را رعایت کند، به جای اینکه «روسری که نماد حجاب اجباری است» را سر کند، یک تیشرت روی سرش میگذارد. به اعتقاد او این خودش مبارزهای است و تمسخر اجباری بودن حجاب را نشان میدهد.
اتفاقاتی شبیه به این در موقعیتهایی مانند ورود به ایستگاههای مترو بیشتر دیده میشود. مثلا برخی زنان در برابر اصرار ماموران، کیسه خریدی روی سر خود میکشند و از ورودی مترو رد میشوند.
از: بی بی سی