سایت ملیون ایران

مرگ در زندان و نپذیرفتن مسئولیت؛ پدیده رایج شده در جمهوری اسلامی

رقیه رضایی

بکتاش آبتین، نویسنده و عضو کانون نویسندگان ایران، دوبار در زندان اوین کرونا گرفت و بار دوم، با وجود علائم کووید-۱۹، یک هفته دیتر او را به بیمارستان بردند تا درمان اثرگذار نباشد

«جواد روحی»، جوان ۳۵ ساله‌ای بود که در روزهای بعد از قتل حکومتی «ژینا (مهسا) امینی» بود در نوشهر در خیابان پرچم‌داری اعتراضات را کرده و رقصیده بود. نیروهای سرکوب‌گر او را بازداشت کردند و قوه قضاییه جمهوری اسلامی او را به سه بار اعدام محکوم کرد. احکام اعدام او بعدا شکست ولی او پنج‌شنبه، نهم شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۳:۴۵ دقیقه صبح، به گفته قوه قضاییه جمهوری اسلامی «تشنج» کرد و در همان زندان نوشهر جان باخت. 

اما در تاریخ ۴۴ ساله جمهوری اسلامی، کم نبوده‌اند شهروندان و فعالانی که سالم و سرزنده پا به زندان گذاشته‌اند و دیگر برنگشته‌اند. این گزارش درباره برخی از آن‌هاست که در پی شکنجه، فشارهای روانی و جسمی فراوان، به طرز «مشکوکی» جان باخته‌اند.

***

مهسا امینی؛ او که نامش رمز شد

خیزش اعتراضی «زن زندگی آزادی» که حدود یک سال است به نقطه تلاقی جنبش‌های مختلف اعتراضی ایران، از جمله جنبش دادخواهی، جنبش زنان، دانشجویان، جنبش‌های صنفی و کارگری ایران بدل شده است، با کشته شدن «ژینا (مهسا) امینی» در بازداشت گشت ارشاد آغاز شد.

زنی ۲۲ ساله، کرد و اهل سقز برای مسافرت با خانواده‌اش به تهران آمده بود که روز ۲۳ شهریور در محدوده متروی حقانی در مقابل چشمان برادرش توسط ماموران گشت ارشاد بازداشت شد. با این‌که گفته بود ما این‌جا غریبیم، من را نبرید، او را به بازداشتگاه «وزرای» تهران بردند و دو ساعت بعد، به حالت مرگ مغزی، اورا به بیمارستان «کسری» تهران منتقل کردند؛ جایی که ۲ روز بعد در آن جان باخت.

همزمان با کشته شدن او، خیابان‌های بیش از ۱۰۰ شهر ایران دست‌خوش اعتراضاتی شد که به سرعت به بزرگ‌ترین چالش پیش روی حکومت جمهوری اسلامی بدل شد. دستگاه پروپاگاندای حکومت، از صداوسیما تا رسانه‌های نوشتاری و خبرگزاری‌ها، اظهارات مقامات ریز و درشت جمهوری اسلامی را منتشر می‌کردند که یا می‌گفتند مهسا از قبل بیماری زمینه‌ای داشته، یا عمل جراحی مغز انجام داده و یا این‌که صرع داشته است. اما پاسخ پدر ژینا یکی بود: دروغ می‌گویند.

با مرگ مهسا در زمان بازداشت، اعتراضاتی ضدحکومتی شکل گرفته بود که با مرگ‌بارترین و سبعانه‌ترین روش‌های سرکوب مواجه شد. نیروهای سرکوبگر حکومت که دست‌شان باز بود تا هرکس را که «صلاح» می‌دانند در خیابان به قتل برسانند و در بازداشت هر نوع شکنجه‌ای که فکر می‌کنند کارآمد است را اعمال کنند، دست‌کم ۵۳۰ معترض را کشتند و ده‌ها هزار نفر را بازداشت و شکنجه کردند.

در جریان این بازداشت‌ها، چندین نفر دیگر هم قربانی شدند؛ دادخواهان مهسا امینی که بازداشت شده بودند و حالا در زندان به دلایلی مشکوک جان باختند. در اسفندماه، کمیته پیگیری وضعیت بازداشت‌شدگان، بعد از کشته شدن ابراهیم ریگی، پزشک جوان بلوچ که زخمی‌ها را درمان می‌کرد، نوشت که از شروع اعتراضات تاکنون ۱۷ نفر در بازداشت و تحت شکنجه جان باخته‌اند. 

بر اساس لیستی که سازمان «حقوق بشری هه‌نگاو»، منتشر کرده، تنها در هشت ماه اخیر، شش شهروند معترض، در زمانی که در بازداشت بودند، جان باخته‌اند: «صادق فولادی‌وندا»، اهل گچساران، دوم اسفند ۱۴۰۱، «ابراهیم ریگی»، اهل زاهدان، سوم اسفند ۱۴۰۱، «شیرزاد احمدی‌نژاد»، اهل بوکان در تاریخ ۲۴ اسفند ۱۴۰۱، «موسی اسماعیلی»، اهل پیرانشهر، ۱۷ تیر ۱۴۰۲، «پیمان گلوانی»، اهل مهاباد، در تاریخ ۱۸ تیر ۱۴۰۲ و  جواد روحی، اهل آمل در تاریخ نهم شهریور ۱۴۰۲.

اگرچه درباره دلیل جان باختن برخی از این شهروندان، حکومت اظهارنظرهایی کرده، ولی در مورد برخی دیگر چون صادق فولادی‌وندا، کارگر ۲۹ ساله دست‌فروش، حتی بازداشت آن‌ها را نیز بر گردن نگرفته است، چه رسد به جان باختن آن‌ها در زمان بازداشت. 

در این میان، ابراهیم ریگی، پزشکی بلوچی بود که در جریان اعتراضات جمعه خونین زاهدان و هفته‌های بعد از آن، به‌دلیل کمک به مجروحان بازداشت شده بود. اتهامی که نهادهای امنیتی بر او وارد کرده بودند که به طور بالقوه قابل مجازات با اعدام بود. اما او از اعدام نجات یافت و بعدا در خیابان به دست نیروهای کلانتری ۱۲ شهر زاهدان ربوده شد و ساعاتی بعد درگذشت.

فعالان بلوچ می‌گویند که او در اثر شدت ضربات وارد شده از سوی ماموران کلانتری جان باخته است ولی خبرگزاری «تسنیم»، وابسته به سپاه عنوان کرده که افرادی که با او «اختلافات خانوادگی» داشتند، او را خودسرانه بازداشت و به کلانتری برده‌اند و در خودرو او را کتک زده‌اند. این در حالیست که حال‌وش به نقل از منابع آگاه خود همان‌زمان نوشت که گزارش پزشکی قانونی اعلام کرده که جراحات وارد شده برد بدن این مرد جوان بعد از انتقال او به کلانتری اتفاق افتاده است. 

 

بازداشتی‌های دی‌ماه خونین ۹۶

«سینا قنبری»، متولد دی‌ماه سال ۱۳۷۵ بود. اگر در اعتراضات دی‌ماه ۱۳۹۶ بازداشت نشده و توسط نیروی انتظامی بازداشت نشده و روز هفدهم دی‌ماه، در بند ۴ زندان اوین جان نباخته بود، حالا ۲۷ ساله بود. 

او تنها معترضی نبود که در بازداشتگاه‌های جمهوری اسلامی در آن زمستان جان باخت. در حالی‌که اعتراضات به وضعیت روز‌به روز بدتر شونده معیشتی در خیابان‌ها ادامه داشت، به گزارش نهادهای حقوق‌بشری، دست‌کم  هفت نفر دیگر، شامل «وحید حیدری» و «سید شهاب ابطحی‌زاده» در اراک، «سارو قهرمانی» و «کیانوش زندی» در سنندج، «محسن عادلی» در دزفول، «علی پولادی» در چالوس و «طالب بساطی» در ایلام جان خود را در دوران بازداشت از دست دادند.

مقامات جمهوری اسلامی علت مرگ سه نفر از این افراد را «خودکشی» اعلام کردند، در مورد چهار نفر هیچ بیاینه‌ یا خبر رسمی صادر نشد و در یک مورد مشخص هم، سارو قهرمانی را عضو یک حزب مخالف کُرد اعلام کردند که در درگیری کشته شده است.

در مورد سینا قنبری، جمهوری اسلامی دلیل مرگ او را «استفاده از مواد مخدر» اعلام کرده بود. این در حالی است، پیشتر «محمود معصومی»، زندانی سیاسی سابق که آن شب را به دلیل انتقال به قرنطینه اوین در مقابل دستشویی قرنطینه بند ۴ گذارنده بود در اتاق‌ها جایابی شود، به ایران‌وایر گفته بود که روایت حکومت از کشته شدن سینا قنبری، دارای تناقضات بسیاری است.

آقای معصومی از کشف پیکر سینا قنبری، توسط یکی از ماموران زندان در دستشویی قرنطینه بند ۴ و رفت و آمدهای بسیار در طول شب به آن دستشویی خبر داده بود و روایت «علیرضا رحیمی»، از اعضای هیات تحقیق نمایندگان کمیته پیگیری بازداشت‌های دی ۱۳۹۶ که فیلم دوربین‌ مداربسته دستشویی بند را دیده بود، نادرست خواند.

به‌هر حال، حقیقت هیچ‌گاه نه درباره سینا قنبری و نه درباره سایر بازداشتی‌های اعتراضات دی ماه ۹۶ در زندان، آشکار نشد.

 

امین بذرگر و شاهین ناصری؛ شاهد و رفیق شکنجه‌های نوید افکاری

«نوید افکاری»، کشتی‌گیر جوانی بود که در اعتراضات مرداد ۱۳۹۷ در شیراز بازداشت شد. قوه قضاییه جمهوری اسلامی به او اتهام قتل یک مامور امنیتی را زد و او را با دو برادرش «حبیب» و «وحید» ماه‌ها به زندان انداخت و نهایتا در اوج مخالفت‌های افکارعمومی در داخل و خارج ایران با اعدام این جوان، او را اعدام کرد.

اما، کینه‌توزی نهادهای امنیتی با اعدام نوید تمام نشد. در حالی‌که دو برادر نوید بعد از اعدام او بیش از یک سال در سلول انفرادی بودند و هنوز یکی از برادرانش، یعنی وحید در زندان است، شاهد شکنجه‌هایش، «شاهین ناصری» را به طرز مشکوکی به قتل رساندند و رفیق نوید، «امین بذرگر» را بازداشت و مدعی شدند که «ناپدید» شده است. 

در شهریورماه ۱۴۰۰، برادر شاهین ناصری در گفت‌وگو با «سازمان حقوق بشر ایران» مرگ او را تایید کرد و گفت: «دوستانش خبر کشته شدن او در سلول انفرادی را به ما دادند ولی هنوز هیچ مسوولی با ما تماس نگرفته است.»

شاهین ناصری در فایل صوتی که در شهریور سال ۱۳۹۹ در اختیار «ایران‌وایر» قرار گرفت، گفته بود که به طور اتفاقی شاهد شکنجه نوید افکاری، نایب‌قهرمان کشتی نوجوانان ایران در اداره آگاهی برای اعتراف به قتل بوده است.

آقای ناصری در این فایل صوتی می‌گوید: «یک روز در آگاهی در راهرو صدای داد و بیداد و التماس شنیدم. سروان همراهم از من خواست که در راهرو بایستم تا او برگردد. رفت در یک اتاق را باز کرد. من هم از روی کنجکاوی رفتم ببینم چه خبر است. دیدم دو نفر لباس شخصی در یک اتاقی با فحاشی و باتوم و لوله نوید را با بی‌رحمی تمام کتک می‌زنند. به او می‌گفتند هر چی ما می‌گوییم، درست است. چیزهایی که می‌گوییم، می‌نویسی یا نه؟ نوید هم التماس می‌کرد نزنید، من کاری نکرده‌ام. دست‌هایش را هم می‌آورد روی سرش. یکی از مامورهایی که بعدا فهمیدم اسمش عباسی است، چنان کوبید روی دستش که نوید ضجه بلندی زد و از حال رفت.»

تاکنون، مقامات جمهوری اسلامی درباره نحوه کشته شدن شاهین ناصری اظهارنظری نکرده‌اند.

امین بذرگر، کشتی‌گیر و از دوستان نزدیک نوید افکاری بود. او به دادخواهی نوید برخاسته بود و در حساب‌های شبکه‌های اجتماعی خود از «خیانت» بودن «سکوت» می‌نوشت که در مردادماه ۱۴۰۰ ناپدید شد. بعدا نیروهای امنیتی به خانواده‌اش اعلام کردند که جسد او را در کوهی اطراف شیراز پیدا کرده‌اند. 

پیشتر، «ابراهیم اسحاقی»، کشتی‌گیر ایرانی و از نزدیکان نوید افکاری و امین بذرگر به ایران‌وایر گفته بود که امین بذرگر بارها به‌دلیل حمایت‌هایش از نوید افکاری، به نهادهای امنیتی احضار شد: «امین را به‌شدت زیر نظر داشتند، حتی رفت‌و‌آمدهایش هم کنترل می‌شد. آگاهی و اطلاعات شیراز بارها او را بردند. من شاهد بودم که از او می‌خواستند تعهد بدهد که حرف نزند. همیشه هم می‌گفت سکوت من خیانت به نوید است.»

به گفته آقای اسحاقی، شش ماه بعد از مفقود شدن امین بذرگر، وقتی خبر ناپدید شدن او رسانه‌ای می‌شود، خانواده امین و او، متوجه می‌شوند که «امین را بیش از شش ماه در پلاک ۱۰۰ شیراز (بازداشتگاه متعلق به وزارت اطلاعات) بازداشت کرده بودند.» هنوز از سرنوشت امین بذرگر اطلاع دقیقی در دسترس نیست.

 

مرگ مشکوکی که بهنام پیش‌بینی کرده بود، قصور پزشکی برای بکتاش

«بهنام محجوبی»، زندانی عقیدتی و درویش جوانی بود که در جریان اعتراضات خیابان گلستان هفتم دراویش بازداشت و به چند سال زندان محکوم شد. او «اختلال پانیک» داشت، نوعی اضطراب مزمن که در آن حمله‌های شبیه به مرگ به فرد دست می‌دهد. بهنام، سه‌شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۹، پس از هشت ماه تحمل حبس و شکنجه و به دنبال سه روز کما، در «بیمارستان لقمان» تهران جان باخت. 

ساعت ۲ بعدازظهر کادر درمانی بیمارستان مرگ او را اعلام کردند اما نهادهای امنیتی اجازه قطع دستگاه‌های تنفسی را نمی‌دادند.

مقامات زندان اوین، دلیل مرگ او را «مسمومیت دارویی» عنوان کردند ولی واقعیت درباره او هیچ‌گاه روشن نشد. 

بهنام محجوبی پیش از آن‌که در زندان جان خود را از دست دهد، قربانی پروژه «دیوانه‌انگاری» حکومت شد و مدتی را در بیمارستان روان‌پزشکی «امین‌آباد» که به گواه شاهدان بسیاری، قتل‌گاه است، سپری کرد. او در فایل صوتی که به بیرون فرستاده بود، گفته بود: «قانع شده‌ام که این‌ها قصد کشتن من را دارند.»

«بکتاش آبتین» اما، شاعر و نویسنده و عضو کانون نویسندگان ایران بود. او از ۵مهر۱۳۹۹ در زندان اوین تهران محبوس بود تا اواسط دی‌ماه ۱۴۰۰ که برای دومین‌بار در زندان «کووید» گرفت و پزشکان او را به کمای مصنوعی بردند تا بلکه دوام بیاورد، ولی نیاورد و جان باخت. 

همان زمان، یکی از نزدیکان او به وب‌سایت «خبرنگاری جرم نیست»، گفته بود: «ماموران امنیتی و قوه قضاییه به عمد چنین بلایی را بر سر بکتاش آورده‌اند. او را یک هفته پس از پیدا شدن علائم کرونا به بیمارستان منتقل کردند تا روند درمانش سخت‌تر شود. وگرنه چرا باید او را یک هفته دیر اعزام کنند؟»

بعد از جان باختن آبتین، گروه‌های مختلف زندانیان سیاسی نسبت به قصور عمدی مقامات قوه قضاییه و سازمان زندان‌های ایران در ارائه خدمات درمانی برای زندانیان سیاسی و عقیدتی تاکید کرده و مرگ آبتین را «قتل حکومتی» دانستند.

 

کاووس سیدامامی؛ ۶۴ ساله‌ای که گفتند ارگان‌هایش خیلی جوان بود

«کاووس سید امامی»، استاد دانشگاه «امام صادق»، وابسته به نهادهای نظامی در ایران بود. او در کنار کار تدریس در دانشگاه، سازمانی مردم نهاد به‌نام «حیات وحش میراث پارسیان» را تاسیس کرده بود تا از حیات‌وحش در حال نابودی ایران، حمایت کند.

 اما، در بهمن‌ماه ۱۳۹۶ بازداشت شد و دو هفته بعد به خانواده او خبر دادند که در زندان «درگذشته» است. مدیران زندان به خانواده او گفته بودند در زندان «خودکشی» کرده است.

همزمان با آقای سیدامامی، چندین فعال محیط زیست دیگر، از جمله «نیلوفر بیانی»، «سپیده کاشانی»، «هومن جوکار» و «مراد طاهباز» هم بازداشت و همگی به اتهام «جاسوسی»، به حبس‌های طولانی‌مدت محکوم شدند. 

یکی از دانشجویان سابق این استاد دانشگاه، به ایران‌وایر گفته است که ماموران امنیتی وقتی رامین را برای «توضیح درباره نحوه مرگ» پدرش فراخوانده بودند، در مقابل او، تصاویر مربوط به کالبدشکافی را بالا و پایین می‌کرده و با پوزخند می‌گفتند که ارگان‌هایش، از جمله کبد و کلیه و دیگر اندام‌های داخلی او برای سن و سال ۶۴ ساله‌اش زیاد از حد سالم و جوان بوده است.

 

زهرا بنی‌یعقوب؛ مهسا امینی ۱۵ سال پیش

«زهرا بنی یعقوب»، پزشک جوان ۲۷ ساله‌ای بود که روز بیستم مهرماه سال ۱۳۸۶ در یکی از پارک‌های همدان به اتهام «ارتکاب جرم مشهود» توسط نیروهای بسیجی ضابطان امر به معروف و نهی از منکر بازداشت شد. دو روز بعد مسوولان بازداشتگاه اعلام کردند که او با استفاده از پارچه پلاکارد تبلیغاتی، خود را از سقف بازداشتگاه آویخته و «خودکشی» کرده است.

«شیرین عبادی»، حقوقدان برجسته ایرانی و وکیل خانواده خانم بنی‌یعقوب، همان زمان  با استناد به مشاهدات پدر زهرا به «رادیو فردا» گفته بود: «با توجه به خونریزی گوش و بینی جسد که معمولا نشان دهنده ضربه مغزی است ما تقاضای نبش قبر را برای بررسی مجدد پزشکی قانونی ارائه دادیم و منتظر بودیم تا با احاله پرونده به تهران مقررات قانونی طی شود اما با برخورد غیرقانونی دادگستری همدان با حکم قرار منع تعقیب روبرو شدیم.»

حقیقت درباره کشته‌شدگان توسط جمهوری اسلامی، چه در زندان، چه خیابان و چه آسمان تا به امروز روشن نشده است. حکومتی که گفته می‌شود کسب و کارش مرگ است و دشمن زندگی، شادی و آزادی  است، با پروپاگاندا، دروغ و سناریوسازی از یک سوی و تهدید خانواده‌ها و نزدیکان از سوی دیگر، دهه‌هاست ماه را پشت ابر نگاه داشته است. اما، دادخواهی برای کشته‌شدگان، از زندانیان جان‌باخته در زندان تا اعدام شدگان و ناپدیدشدگان قهری، تا به امروز ادامه داشته، به این امید که روزی عدالت برای آنان جاری شود.از: ایران وایر 

خروج از نسخه موبایل