سایت ملیون ایران

مصدق فراتر از زمان

نیکلاس گرجستانی

ن. نوری زاده

 

فصل اول

بخش سوم

مصدق فراتر از زمان

خدمتگزار وطن

 ” اهمیت ارزش افراد در جامعه بوسیله تحمل وظائف سخت و مشقت باری که مردم بر دوش آنان می گذارند، سنجیده می شود. ” احتمالا مصدق این سخن حکیمانه را بیدرنگ پس از بازگشت از سوئیس به وطن در سال ۱۹۱۴ از زبان مادر خود شنیده بود. او اعتراف می کند که: “این سخن پند و اندرزی بود  که او در سراسر طول زندگی خود سرمشق قرار داده ام تا پس از شنیدن هر توهین و تهمتی احساس آمادگی بیشتری در جهت خدمت به وطن داشته باشم.” مصدق وقتی به ایران بازگشت نه تنها یک اشراف زادۀ به تمام معنا بود بلکه به دلیل تلاش و کار خود مدرک دکترای حقوق داشت. در نتیجه با چنین مقام و مرتبه علمی از او برای سخنرانی در دانشکده علوم سیاسی تهران دعوت شد، جائی که قبل از رفتن به اروپا در آنجا تحصیل کرده بود. مصدق سپس علاوه بر  تدریس حقوق در دانشگاه، شرکت در محافل روشنفکری پایتخت و انجمن های مدنی فعالیت می کرد. او همچنین سردبیری و ویراستاری یک مجله روشنگرانه را نیز بعهده داشت و در آن مقالاتی پیرامون اندیشه های نوین جهت اصلاح و نوسازی علم حقوق مبادرت می نوشت. مصدق به خواست و اصرار علی اکبر دهخدا طنز نویس نشریه مهم صور اسرافیل با عنوان “چرند و پرند” به حزب اجتماعیون- اعتدالیون (Moderate Socialists ) که طرفدار اصلاحات و تغییرات آهسته (گام بگام) و مخالف اقدامات تندروانه و رادیکال بود، پیوست. این حزب همانطور که از نامش پیداست دارای خط مشی معتدل بود و از آزادی، حاکمیت قانون و  حکومت مشروطه حمایت می کرد. چندین شخصیت برجسته سیاسی از جمله سید حسن مدرس روحانی برجسته در این حزب عضو بودند. این جزب برای مصدق فرصتی فراهم ساخت تا روابط سیاسی مهمی را با افراد متشخص و با نفوذ کشور برقرار سازد که بتواند در آینده از وجود آنان استفاده نماید. (مصدق و مدرس بعد ها در مجلس پنجم در جهت مخالفت با تلاش های رضا خان برای بدست آوردن عنوان شاهی با یکدیگر متحد شدند.)

مصدق مدت زیادی در حزب اعتدالیون باقی نماند زیرا این حزب در آغاز جنگ جهانی اول از هم پاشیده شد. او بعد ها به حزب (سوسیال)دموکرات ( جناح ضد تشکل آن) پیوست*، جناح رادیکالی که با هر اقدامی که از سوی هر دولتی علیه منافع کشور  انجام می گرفت مخالفت می ورزید. مصدق در مدت کوتاهی پس از بازگشت به ایران چندین اثر  مفید و راه گشا به رشته تحریر در آورد. این مقالات همراه با رساله ای که در سوئیس نوشته بود جهان بینی و فلسفه سیاسی او را نشان می دهد. (به فصل بعد جهت راهنمای اصول حکومت داری مصدق با ذکر منبع رجوع گردد.) (۵۳)

مصدق یکسال بعد از بازگشت از سوئیس به عنوان عضوی از اعضای کمیسیون تطبیق هزینه ها (برنامه و بودجه)در وزارت دارائی منصوب شد که در واقع اولین شغل (دولتی) او محسوب می شود. وظیفه این کمیسیون حسابرسی مخارج دولت بود تا اطمینان حاصل گردد که در تخصیص بودجه اشتباهی صورت نگرفته است. در این دوره مصدق با چند انتخاب سخت مواجه گردید که پایبندی او را به اصول اخلاقی و صداقت در امور سیاسی نشان می دهد. زمانی که فرمانفرما (عبدالحسین میرزا) عموی مصدق به نخست وزیری رسید از او خواست که وزارت مالیه را به عهده گیرد. مصدق علیرغم مداخله و اصرار مادرش در پذیرفتن این شغل امتناع ورزید. زیرا تصمیم او بر این اصل استوار بود که خدمت در کابینه ای که یکی از اعضای نزدیک خانواده اش در راس آن می باشد عملی غیر اخلاقی است. (اگرچه او خود می گوید که امتناع از پذیرش شغل وزارت بخاطر اختلافات سیاسی بوده است.) عمویش از مصدق بقدری آزرده خاطر و ناراحت می شود که تا زمان پایان دورۀ نخست وزیری اش از دیدن خواهر زاده اش، مصدق خودداری می کند. شغل وزارت مالیه که یکی از مناصب عالی دولتی بود اولین شغلی است که مصدق به دلایل اصولی از پذیرفتن آن سرباز زد. (۵۴)  در همان زمان که مصدق در کمیسون مالیه عمومی کار می کرد روسیه و بریتانیا بر اساس توافقنامه سال ۱۹۰۷ (که کشور را به دو حوزه نفوذ خود تقسیم کرده بودند) در امور داخلی کشور از جمله تصمیم گیری در مورد امور مالی دخالت می کردند. بر این اساس آنها برای “نظارت” بر امور مالی ایران یک کمیسیون بین المللی پیشنهاد کردند. (در این کمیسیون می بایست از مجموع پنج عضو، سه نفر توسط ایران، یک نفر توسط روسیه و یک نفر بوسیله بریتانیا منصوب شوند.) روسها از مصدق دعوت کردند که نه تنها عضویت این کمیسیون را بپذیرد بلکه حتی ریاست آنرا بعهده گیرد و “مادام العمر” ماهیانه هزار تومان حقوق دریافت دارد. مصدق با خودداری از پیشنهاد روسها از “خریده شدن” نشان داد تا چه اندازه پایبند اصول اخلاقی و  مدافع منافع ملی است و چقدر با دیگر سیاستمداران ایرانی  که در آن زمان عموما از پذیرش کمک های مالی خارجی استقبال می کردند، تفاوت دارد. مصدق با رد درخواست فرستادگان روسیه نکاتی را در این مورد برجسته ساخت مبنی بر اینکه اگر هدف حسابرسی مالیه عمومی است او پیش تر آن وظیفه را انجام داده است، تنها تفاوتش آن بود که در  سمت فعلی از سوی مجلس انتخاب شده است و دویست تومان در ماه حقوق می گیرد. حال اگر او پیشنهاد روسها را می پذیرفت آیا مردم نمی گفتند که دریافت حقوق هزار تومان در ماه آنهم مادام العمر دلیلی است بر “خریده شدن” او و شانه خالی کردن از یک وظیفه ملی به سود بیگانگان در یک قرار داد بین المللی؟ (۵۵)

مصدق در سال ۱۲۹۶ (۱۹۱۷) پس از سقوط دولت عمویش به معاونت وزیر منصوب شد. او در این مقام بمدت چهارده ماه با پنج کابینه و چهار وزیر دارائی مختلف کار کرد که در آن زمان امری بی سابقه بود. او در این مقام یکبار دیگر عزم خود را جهت تعقیب و مجازات مقامات فاسد دولتی جزم کرد. زیرا پس از ساعت های طولانی بررسی پرونده و حساب های شخصی مقامات دولتی متوجه شد که چهار مقام عالی رتبه از خزانه دولت و در ارتباط با انحصار تریاک (تریاک تنها منبع اصلی درآمد عمومی در آن زمان بشمار می آمد) سوء استفاده کرده اند. مصدق را تحت فشار قرار دادند که دست از تعقیب و مجازات و تحقیقات بیشتر بردارد تا جائیکه در یک مرحله به او پیشنهاد شده که در صورت کنار گذاشتن اتهامات مقامات که از حامیان بسیار قدرت مندی در دولت برخوردار بودند ، مقام او را به وزارت ارتقاء خواهند داد. اما او همواره پاسخ خود را یادآوری می کرد و اظهار می داشت: از آنجائیکه این پیشنهاد نسبت به اصولی که من به آنها پایبند هستم ناسازگار  است آنرا رد کردم.” در نتیجه مصدق با به خطر انداختن جان خود چهار مقام بلند پایه وزارت خزانه داری را به اتهام فساد محکوم کرد. با این وجود دشمنان او از پای ننشستند و عملکرد مصدق را که در صلاحیت وزیر می دانستند، بی پاسخ نگذاشتند و او را به دلیل سوء استفاده از مقام و تخطی از آئین نامه متهم کردند، در حالیکه وقتی مصدق چنین تصمیمی گرفته بود وزیر وقت استعفاء داده بود و او سرپرست وزارتخانه بود.( ۵۶)  

پس از پایان جنگ جهانی اول مصدق از زندگی سیاسی در آن شرایط کاملا ناامید شده بود گرچه در این زمان به او پیشنهاد شد که در دولت وثوق الدوله وارد کابینه شود. مصدق با توجه به سوء شهرت وثوق الدوله بعنوان یک فرد چاپلوس و طرفدار بریتانیا نه تنها این پیشنهاد را بدلیل اخلاقی نپذیرفت بلکه وثوق الدوله و  کابینه او را “دست نشانده و مجری منویات و سیاست های کاملا استعماری دولت انگلیس خواند و آنرا محکوم کرد. قرارداد شوم ۱۹۱۹ قرار دادی بود که بر اساس آن تقریبا تمامی امور کشوری و لشکری ایران زیر نظر مستشاران انگلیسی صورت می گرفت. به عبارت دیگر این قرارداد فرصت طلبی انگلیسی ها را از بحران های داخلی روسیه پس از انقلاب بلشویکی نشان می داد تا سلطه آنان در ایران بیشتر گسترش یابد. مصدق بشدت با قرارداد ۱۹۱۹ مخالفت می ورزید و وثوق الدوله را بخاطر دریافت رشوه از انگلیس جهت امضای این قرارداد محکوم می کرد. او که از وقوع چنین رویدادی در کشور مایوس و منزجر شده بود تصمیم گرفت دگربار به سوئیس که پیش تر شرایط اقامت قانونی اش در آنجا فراهم شده بود، برود و ساکن شود. اندکی پس از ورود مصدق به سوئیس، دولت وثوق الدوله در پی اعتراضات گستردۀ به قرار داد ۱۹۱۹ سقوط کرد و  مشیرالدوله (پیرنیا) به جای او به نخست وزیری منصوب گردید. مشیرالدوله از مصدق خواست که به ایران بازگردد و به کابینه او بعنوان وزیر دادگستری بپیوندد. مصدق به دلیل آنکه مشیرالدوله نسبت به متصدیان پیشین به اصلاحات پایبند است، پیشنهاد او را پذیرفت و از طریق بمبئی و خلیج فارس به ایران بازگشت. (آشوب و اغتشاش که در قفقاز وجود داشت او را مجبور ساخت که از راه زمینی و از گرجستان عبور  کند تا خود را به ایران رساند.) در ماه اکتبر سال ۱۹۲۰ هنگامیکه به شیراز ، جنوب ایران رسید روسای قبایل و نخبگان محلی این شهر از دولت مرکزی درخواست کردند که اجازه دهد مصدق به عنوان استاندار فارس در شیراز  و بجای عمویش که به تهران فراخوانده شده بود، بماند. مصدق چندین ماه به عنوان فرماندار کل استان فارس و برقراری نظم و رتق و فتق امور در شیراز اقامت گزید و با صداقت و جدیت به مردم این ناحیه خدمت نمود تا اینکه در ماه فوریه سال ۱۹۲۱ در تهران کودتا شد و شرایط جدیدی در ایران بوجود آورد. مصدق در این برهه از زمان مجبور شد که میان اصولی که بدان باور داشت و فرصت طلبی یکی را انتخاب کند.

در مورد وقوع کودتا و دست داشتن احتمالی بریتانیا در ایجاد آن اختلاف نظر وجود دارد. روایت رایج در ایران این بود که انگلیسی ها بوسیله رضا خان که سرهنگ لشکر قزاق بود  و پیش تر او را به قدرت رسانده بودند کودتا کرده است. بریگارد قزاق که بعد ها به لشکر تغییر نام پیدا کرد در اواخر دهه ۱۸۷۰ و در زمان ناصرالدین شاه و الگوبرداری از قزاق های تزار روسیه بوجود آمد و سپس برای چندین دهه توسط افسران روسی که از طرف ارتش تزاری به ایران اعزام می شدند هدایت می شد.

پس از جنگ جهانی اول، انگلیسی ها توانستند با ترفند و تمهیدات متعددی از جمله آسیب رساندن به خطوط ارتباطی فرمانده روسی لشکر قزاق و سایر افسران آن با تغییر دستورات در تلگراف ها نقش آنان را بی اثر و خنثی سازند. بدون تردید سیاست بریتانیا پس از وقوع انقلاب بلشویکی در روسیه جلوگیری از دسترسی بلشویک ها به (آبهای گرم) خلیج فارس بود.

رضا خان در اوایل قرن بیستم وارد بریگارد قزاق شد و طی گذراندن درجاتی و وقوع حوادثی که به کودتا (کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹) منجر شد، به درجه سرهنگی نائل گردید. (۵۷) دیدگاه دیگری توضیحات مذکور را در مورد کودتا بعنوان نظریه توطئه (conspiracy theory) رد می کند. (۵۸) اما باید اذعان کرد که احتمالا میان این دو دیدگاه افراطی یک واقعیت نهفته است. اگرچه ممکن است دولت بریتانیا از وقایع منتهی به کودتا اطلاع نداشته باشد اما مطمئنا سرویس دیپلماتیک بریتانیا مستقر در ارتش ایران امکانات کودتا را برای افراد فرومایه و بد ذات تسهیل و تشویق نمودند. زیرا در واقع کودتا دو مولف داشت یکی بخش غیر نظامی و دیگری نظامی. بخش غیر نظامی آن بوسیله سید ضیاء فعال سیاسی که بیرون از دایرۀ نخبگان حاکم خاندان قاجار قرار داشت رهبری می شد. او فردی بود که در دوستی مخلصانه با بریتانیا (Anglophile) و ستایش کننده سیاست های این کشور شهره عالم بود و در همان حال به داشتن شهوت قدرت معروف. رضا خان رهبری بخش نظامی را بعهده داشت کسی که بوسیله یک افسر اطلاعاتی بریتانیا و یکی دیگر از افسران لشگر قزاق به نام ژنرال ادموند آیرونساید فرماندۀ نیروی پارس شمالی بریتانیا (Norpars Force) معرفی شده بود. (۵۹) آیرونساید و نیروهایش به بازسازی لشکر کمک کردند و رضا خان را قبل از وقوع کودتا به مقام فرماندهی ارتقاء دادند. وقتی کودتا رخ داد، سید ضیا نخست وزیر و رضا خان وزیر جنگ شدند.

همانطور که پیش تر گفته شد کودتا دو بعد داشت. نخست در جبهه داخلی و در مقابله با ناتوانائی دولت های پیشین قاجار، دولت هائی که توسط نخبگان قاجار  اداره می شد (۶۰) قدرت دولت مرکزی قاجاریه عموما محدود به تهران و مناطق اطراف آن می شد. زیرا بیشتر بخش ها و مناطق دیگر کشور تحت سلطه و فرمانروایی اربابان محلی و رهبران طوایف و ایلات قرار داشت. دوم ،کودتا در جبهه خارجی در واقع متاثر از پیروزی بلشویک ها در روسیه بود. یکی از اهداف مهم سیاست بریتانیا در ایران جلوگیری از دستیابی بلشویک ها به آبهای خلیج فارس بود. جورج نثنیل کرزن (George  Nathaniel Curzon) وزیر امور خارجه بریتانیا و پیشنهاد دهنده قرار داد شکست خورده ۱۹۱۹ همچنان تلاش می کرد که راه هائی جهت نجات این قرار داد و افزایش بیشتر نفوذ بریتانیا در ایران پیدا کند. اما مقامات هیئت انگلیس در تهران  که احتمالا از چالش ها و فرصت های پیش روی منافع انگلستان در ایران ارزیابی بهتری داشتند، می دانستند که این قرار داد از نظر سیاسی مرده است. در عوض این هیئت شبکه موازی خارج از نخبگان سنتی قاجار را بوجود آوردند که می توانست به طور بالقوه قدرت را در جهت مقابله با بی ثباتی داخلی و چالش های رو به رشد بلشویکی بدست گیرد. تلاش هیئت بریتانیا تامین مالی یک حزب شبه انقلابی نیمه مخفی کمیته آهن (Iron Committee) بود تا بوسیله آن احساسات ضد بلشویکی را براه اندازد. سید ضیا که رئیس کمیته آهن شده بود ظاهرا با هرمان نورمن (Herman Norman) وزیر و دیپلمات هیئت بریتانیایی در این زمینه همکاری های نزدیکی داشت. در اسناد دیپلماتیک بریتانیا که از طبقه بندی محرمانه خارج شده است هیچ سندی دال بر اینکه قعالیت های آیرون ساید و نورمن در کودتای ۱۹۲۱ بخشی از سیاست عمدی دولت بریتانیا بوده است، وجود ندارد. از آنجائیکه مقامات دولت انگلیس کاملا مراقب بودند که این گونه موارد در اسناد سیاسی دولتی ثبت نگردد. (برای مثال، هیچ سندی و یا صورت جلسه کابینه ای وجود ندارد که اشاره به کودتای ۱۹۵۳ علیه مصدق کند) شواهد مستقیم و غیر مستقیم دیگری وجود دارد که اگر نگوییم تبانی و توطئه رسمی کودتا از سوی دولت انگلستان بوده است مطمئنا این دولت از توطئه سرنگونی دولت در سال ۱۹۲۱ توسط آیرونساید و نورمن آگاه بوده و آنرا تائید کرده است. برای مثال در دفتر خاطرات آیرون ساید شواهدی از دخالت مستقیم او در کودتا  مبنی بر اینکه : ” دوست دارم که همه فکر کنند که من کودتا را طراحی کرده ام، براستی فکر می کنم که این کار را انجام دادم.” ذکر شده است. آیرون ساید در ادامه خاطرات خود دربارۀ رضا خان می گوید که: ” ما تصمیم گرفتیم که او را حداقل به طور موقت به یکباره فرمانده تیپ قزاق کنیم.” (با تاکید) جالب در این است آیرون ساید می نویسد که او از رضا خان قول گرفته بود که: ” برای سرنگونی شاه (احمد شاه) دست به هیچ اقدام خشونت آمیزی نزند.” (۶۲) این گفته بدان معنی است که سرنگونی دولت مجاز می باشد. به گفته یکی از مورخین خوشنام ایران “نورمن نقشه انجام کودتای سید ضیاء را تائید کرد … او این کار را شاید بدون اطلاع قبلی و یا حمایت کامل وزارت امور خارجه انجام داده است … همچنین باور این موضوع سخت است که دخالت رضا خان در کودتای در حال شکل گیری بدون اطلاع ضمنی بریتانیا بوده است.” (۶۳) با این حال در همان زمان گزارش شده است که پس از کودتا مقامات ارشد دولت بریتانیا از نقش آیرون ساید و نورمن در این کودتا ناراضی بوده اند. (۶۴) با این وجود در سال ۱۹۵۳ پسر رضا خان ( محمد رضا شاه) در سفارت آمریکا اعتراف کرد که : “انگلیسی ها خاندان قاجار را کنار گذاشتند و پدرم را آوردند. آنها می توانند مرا بیرون اندازند و یا هر طور صلاح می دانند مرا نگه دارند.” (۶۵) جک استراو وزیر  خارجه سابق بریتانیا در کتاب اخیر خود نقش بریتانیا در کودتا را تصدیق می کند و  می گوید که: ” دخالت بریتانیا در این کودتا (۱۹۲۱) با کودتای سال ۱۹۵۳ علیه مصدق بسیار متفاوت است. اگر دخالت بریتانیا و آمریکا نبود کودتا علیه مصدق اتفاق نمی افتاد” اما در مقابل ” کودتای رضا خان بدون دخالت مستقیم و یا تشویق بریتانیا به آسانی اتفاق می افتد.” (۶۶) کابینه ای که پس از کودتا ۱۹۲۱ به قدرت رسید “کابینه سیاه” نام گرفت. مصدق پس از تبادل پیام با شاه مبنی بر خطراتی که رهبران کودتا برای نظام مشروطه ایران ایجاد می کنند از پذیرش حاکمیت جدید امتناع ورزید و استعفاء داد. او همچنین از بیم جان خود که از سوی عوامل کودتا تهدید شده بود به میان ایل بختیاری رفت و در آنجا پنهان شد. (۶۷) مصدق از خطای نابخشودنی سید ضیاء در نقض فاحش اصول قانون اساسی نگذشت و در مجلس چهاردهم با اعتبار نامه او مخالفت ورزید. همچنین مصدق پس از اینکه رضا خان سلسله قاجار را برانداخت و خود را شاه خواند با او روابط متلاطمی داشت. او در طول سه دهه بعد از کودتا کاملا درگیر مسائل سیاسی مبتلا به کشور شده بود. برای مثال مصدق چهار مرتبه به نمایندگی مجلس شورای ملی (پنجم، ششم، چهاردهم و شانزدهم) انتخاب شد و نیز چندین مقام بالای دولتی را به عهده داشت. او ضمن استانداری فارس به عنوان فرماندار استان آذربایجان نیز کمر خدمت بسته بود که این مورد در آن زمان او را با رضا خان که وزارت جنگ و فرماندهی کل قوا را نیز در دست داشت رو در رو کرد. (۶۸)    مصدق همچنین به عنوان وزیر دارائی (در دو نوبت)، وزیر دادگستری و وزیر امور خارجه منصوب شد. او در طی دوران وزارت خود در این وزارتخانه ها همواره نه تنها با بحران های سخت و ناگوار و اخذ تصمیمات مهم مواجه شده بود بلکه بطور مرتب با رضا خان در تقابل و درگیری شدید قرار داشت. این درگیری ها سرانجام باعث گردید که رضا خان که اینک تاج شاهی را بر سر گذاشته بود او را به زندان اندازد و  تبعیدش کند. مصدق هیچگاه از گفتن حقیقت در برابر قدرت های حاکم ابایی نداشت و هیچگاه از قانون، اصول (اخلاقی) و صداقت تخطی نمی کرد، ویژگی هایی که بمثابه ملاک و معیار در حرفه سیاست او زبانزد شده بود. برای مثال وقتی که احمد قوام نخست وزیر شد از مصدق خواست که وزارت دارایی را بعهده گیرد. او برای پذیرش این مقام یک پیش شرط قرار داد مبنی بر اینکه به او سه ماه اختیارات ویژه از طرف مجلس داده شود تا بتواند به فسادهای فراگیر مالی که گریبانگیر کشور شده بود، بپردازد. بعد از پذیرفته شدن پیش شرط ، مصدق بی درنگ به اصلاح امور مالی کشور پرداخت و ضمن مقابله با فساد گسترده ابتدا حقوق نجومی مقامات عالی رتبه از جمله ولیعهد را کاهش داد. بدون تردید چنین عملکردی از طرفی موجب خشنودی روشنفکران و اصلاح طلبان  واقع گردید و از طرف دیگر خشم مقامات فاسد دولتی را برانگیخت تا جائیکه آنان مصدق را به دسیسه چینی و توطئه متهم کردند و علیه او به دادگاه شکایت بردند. مصدق بدون توجه به آنان با تلاش و افتخار کار خود را ادامه داد. با این حال دوره تصدی او در وزارت دارایی طولی نانجامید زیرا کابینه قوام پس از چند ماه سقوط کرد. در نتیجه اصلاحات ساختاری که مصدق در جهت تعادل و ترازمندی بودجه و نوسازی مالیه عمومی ایران تدارک دیده بود در هاله ای از ابهام قرار گرفت. او که از مبارزۀ ناتمامش علیه فساد مایوس و ناامید گشته بود و نگران از تلافی و انتقام مقامات فاسدی که علیه آنان اقدام کرده بود به کنج تنهائی پناه برد و در تهران به ساختن خانه برای خانوادۀ در حال شکل گیری خود مشغول شد. (۶۹)

مصدق در مجلس پنجم، سلطنت رضا خان را به چالش کشید و از رفتار مستبدانه و اقتدارگرایانۀ روز افزون او بعنوان شاه انتقاد بعمل آورد. (به تحلیل سخنان او در این زمینه به فصل سوم رجوع کنید.) رضا شاه تلاش نمود که مصدق را یا تطمیع و یا تهدید وادار به سکوت کند. او ابتدا به مصدق پیشنهاد پست نخست وزیری را داد. اما مصدق از “خریده شدن” امتناع ورزید و پیشنهاد رضا خان را قاطعانه نپذیرفت. در سال ۱۳۰۵ (۱۹۲۶) مصدق در حالیکه هنوز نماینده مجلس ششم بود مستوفی الممالک از جانب رضا شاه به نخست وزیری منصوب شد. او در دو نوبت و ظاهرا به دستور رضا شاه از مصدق درخواست کرد که وارد کابینه شود. اما از آنجائیکه وثوق الدوله کارگزار قرارداد ننگین ۱۹۱۹ عضو کابینه و وزیر مالیه بود مصدق به دلیل همان اصول اخلاقی و صداقت در سیاست درخواست مستوفی را رد کرد. رضا شاه سپس خود شخصا نزد مصدق رفت تا او را متقاعد کند که وارد کابینه دولت شود. او به مصدق اظهار داشت که: ” به مستوفی گفتم ترا به دولت آورد اما تو نپذیرفتی. حالا چرا نمی آیی تا جایگزین او به عنوان نخست وزیر شوی؟” مصدق دلیل امتناع خود از درخواست رضا شاه را چنین یادآور ی کرده است: ” از آنجائیکه رای دهندگان من می خواستند که به عنوان نماینده آنان در مجلس بمانم (و نیز ) پذیرش مقام و منصب از سوی یک دیکتاتور، مستلزم از دست دادن استقلال و آزادی فکر است.” (۷۰) پس از این رخداد بود که روابط مصدق با شاه جدید رو به وخامت گرایید تا آنجائیکه سرانجام شاه و مقامات سرسپردۀ او مصمم شدن که مصدق نباید در “انتخابات” مجلس هفتم به مجلس راه یابد. مصدق که در این فضای سیاسی آلوده تحت حاکمیت مستبدانه رضا شاه فعالیت سیاسی را ناممکن می دید از سیاست کناره گیری کرد. اما این پایان ماجرا نبود و در سال ۱۳۱۹ رضا شاه دستور دستگیری مصدق و تبعید او به جنوب شرقی ایران را صادر کرد. وقتی پلیس امنیت برای دستگیری مصدق آمد او به آنها گفت که از ده سال پیش منتظر  چنین روزی بوده است. مصدق در مقر فرماندهی نظمیه (شهربانی) در مورد جرمی که بخاطر آن او را بازداشت کرده بودند پرسید. به او گفتند که: “هیچ جرمی مرتکب نشده است اما باید بازداشت شود.” (۷۱) او چندین روز را در زندان بدون هیچ گونه تماسی با خانواده اش گذراند تا اینکه به لطف راهنمائی یک پلیس، خانوادۀ مصدق متوجه شدند که قرار است او را به بیرجند ۱۵۰۰ کیلومتری جنوب شرقی تهران منتقل کنند. تعدادی از فرزندان و نوه های مصدق به امید دیدار پدر و پدربزرگ شان قبل از انتقال او به بیرجند شبها را در مقابل زندان سپری کردند. زمانیکه لحظه انتقال مصدق فرا رسید و او را درون خودروی پلیس می کردند مشاهده شده که او از فرط ضعف، توانائی راه رفتن را ندارد اما نگهبانان با خشونت او را روی زمین کشیدند و با شدت به داخل خودرو پرتابش کردند . اعضای خانواده از چنین صحنه خشونت آمیزی شوکه شدند و در غم و اندوه فرو رفتند. خدیجه کوچکترین دختر مصدق که در آن زمان دوازده سال بیش نداشت شاهد دیدن این صحنه های دلخراش بود و در نتیجه  شوک شدیدی به او وارد شد و در یک وضعیت تلخ و ناراحت کننده ای قرار گرفت. علیرغم تلاش های پی در پی پزشکان متخصص در ایران و حتی در خارج از کشور برای درمان او ، این دختر جوان هرگز درمان نیافت. خدیجه بقیه عمر خود را در آسایشگاه و تحت مراقبت های ویژه سپری کرد تا اینکه در سال ۲۰۰۳ در سوئیس درگذشت. (۷۲) مصدق وقتی خود را در ملازمت پاسبانان دید دریافت که او را به ناکجا آباد خواهند برد و سر به نیستش خواهند کرد. زیرا در رژیم رضا شاه تبعید زندانیان امری رایج و متداول پیش از سر به نیست کردن آنها بود. بنابراین مصدق مصمم بود حال که قرار است بمیرد بهتر آنست که خود این مرگ را انتخاب کند در نتیجه با یافتن فرصت مناسبی در طول سفر به تبعیدگاه، قرص های زیادی که محتوی بیش از حد (overdose) تریاک بود و برای آرام کردن سرفه های شدیدش تجویز شده بود را به یکبارگی ببلعد. او چنین کرد و تحت تاثیر شدید مواد مخدر از طرفی و دست اندازهای جاده از طرف دیگر باعث گردید که در حالت نیمه بیهوشی بیشتر قرص ها را بالا آورد. سپس او را به نزدیکترین درمانگاه رساندند و  از مرگ نجاتش دادند. مصدق پس از گذراندن چندین ماه در شرایط سخت و اسفناک تبعید در بیرجند  به دلیل عدم رسیدگی به او و شرایط طاقت فرسای زندان دست به اعتصاب غذا زد و تا آستانه مرگ پیش رفت. این اعتصاب باعث گردید که مکان تبعیدگاه او را از بیرجند به روستای احمد آباد که مالک آن بود، تغییر دهند. البته این تغییر و تحول کار آسانی نبود و در پی مداخلۀ ارنست پرون دوست و همکلاس سوئیسی محمد رضا ولیعهد انجام گرفت. زیرا در آن زمان پرون یکی از بیماران پسر مصدق در بیمارستان معروف نجمیه (میراث مادر مصدق) بود. پرون برای جبران محبت های پزشک خود از ولیعهد درخواست کرد که برای نشان دادن حسن نیت هم که شده است دستور این انتقال را بدهد در حالی که مصدق هرگز درخواست عفو نکرده بود. (۷۳)   

پس از سال ۱۳۲۰ (۱۹۴۱) زمانی که متفقین رضا شاه را مجبور به کناره گیری از سلطنت  کردند و سپس او را به جزیرۀ موریس تبعید، فضای سیاسی نسبتا آزادی در ایران پدیدار گشت. (۷۴) مصدق نیز بعد از دوران انزوای سیاسی خود با اصرار دوستان نزدیک و هوادارانش دگر بار به صحنه سیاست بازگشت و فعالیت خود  را در آخرین دورۀ زندگی سیاسی اش بمثابه پرچمدار احزاب سیاسی وطن پرست و اصلاح طلب آغاز نمود. دیری نگذشت که مصدق با کسب آرای بیش از هر نامزد انتخاباتی دیگر در تهران به مجلس چهاردهم راه یافت. او در این دورۀ دو سالۀ نمایندگی، برخی از مشهورترین سخنرانی های خود را در مجلس ایراد کرد و  مهمتر قوانینی که چگونگی روابط با قدرت های خارجی را روشن می کرد را پیشنهاد نمود. مواضع سیاسی دکتر مصدق بعد ها به عنوان دکترین “موازنه منفی” (passive balance) مشهور گشت که بر اساس آن اعطای هرگونه امتیاز ویژه به هر قدرت خارجی نفی شده بود. (برای جزئیات این موضوع به فصل سوم مراجعه فرمایید) اما نیروهای محافظه کار فرصت طلب بسیج شدند تا از پیروزی اصلاح طلبان میهن پرست در انتخابات مجلس ملی بعدی جلوگیری کنند. در نتیجۀ تلاش محافظه کاران و تقلب گسترده در رای گیری مجلس پانزدهم مصدق و بعضی از همفکران او  نتوانستند به مجلس راه بایند. مصدق با دیدن تقلب گسترده در انتخابات “چنان مایوس و ناامید گشت که تقریبا تصمیم گرفت بطور کلی از سیاست کناره گیری نماید.” (۷۵) با این وجود روشنفکران جامعه و رهبران مترقی احزاب سیاسی او را قانع کردند که در تصمیم خود تجدید نظر کند.

مواضع مصدق در دوران فعالیت سیاسی اش که به تدوین بسیاری از مصوبه های مجلس در جهت منافع ملت تاثیر گذاشته بود باعث گردید همواره مبنای سخنرانی یکی از نمایندگان مترقی مجلس پانزدهم بنام حسین مکی قرار گیرد. برای مثال، تدوین چنین مواضعی بود که مانع از تصویب قرار داد نفتی با انگلستان (قرارداد گس- گلشائیان) در مجلس شود . این قرار داد برای بررسی بیشتر به مجلس بعدی موکول گردید. (۷۶)

در این زمان و در پی تقلب گسترده در دور اول رای گیری مجلس شانزدهم مصدق  همراه با نوزده نفر از رهبران ملی و اصلاح طلب، شاه را مجبور کردند که به برگزاری انتخابات آزاد و جدید تن دهد. مصدق در این انتخابات بار دیگر با بیشترین آرا از تهران به مجلس شانزدهم راه یافت و رهبری جناح مترقی را بعهده گرفت. سپس او به همراه بیست نفر از همفکران خود جبهه ملی را  بنیان نهادند تا بتوانند جناح ها و احزاب اصلی ملی و میهن پرست اصلاح طلب را سازماندهی و متحد سازند. مصدق در مجلس شانزدهم به ریاست کمیسیون بررسی و ارزیابی توافقنامه نفتی انتخاب شد و پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت ایران را به مجلس شورای ملی ارائه داد. در آنزمان مصدق در اوج محبوبیت قرار داشت و شرایط برای نیروهای ملی میهن پرست از هر جهت در اداره کشور فراهم شده بود. (به بخش دوم مراجعه نمایید.

* پس از اینکه مصدق در جنگ جهانی اول تبعید شد، حزب دموکرات بر سر موضوع تماس با دولت های خارجی به دو جناح مخالف تقسیم شد: یک جناحی که موافق تماس با دول خارجی بود و دیگری جناحی که با چنین تماس هائی مخالفت می ورزیدند و با هرگونه اقدام دولت که به نظر آنها مخالف منافع کشور باشد (مانند دولت وثوق) اعتراض می کردند.  این جناح به جناح “ضد تَشَکُّل” معروف شد. برای شرح تفصیلی به  “مصدق و مسائل حقوق و سیاست” بقلم ایرج افشار ، انتشارات مصدق (کتاب و مقالات) رجوع کنید ص ۳۹-۲۴۸

منابع:

  1. ۵۳٫ The mother’s advice came in 1914, when a radical publication insinuated thar Mossadegh was involved in an attempt to bribe his way into the third Males. That Unfounded accusation hurt his sense of integrity to the point that he became il. When the Massadegh,s mother visited, she gave her son a piece of advice that he would chersh or he rest of his life. In addition to the sentence that opens the paragraph above, she told him “I wish you had studied medicine instead of law in Europe; don’t you know chat whoever has studied law and entered politics has to be prepared for all forms of slander and put up with any unpleasantness?” See Mossadegh, Khaterar, p. 84. For an account of how he joined the E’tedal party see Ibid, pp. 85-87. Following the departure of its leadership into exile during WWI, the Democrat party had split into two opposing wings over the issue of contacts with foreign governments in the name of the party while its leadership was in exile: zedd-e tashkili (anti-organization) wing was opposed to such contacts. It also protested against any government action, which they thought was against the country’s interests (e.g., Vosough’s government). See Ibid, p. 111. For a detailed description of Mosaddegh’s publications (books and articles), see Iraj Afshar, Mossadegh va masa’el-e hoghugh va siyasat, pp. 39-248.
  2. ۵۴٫ Katouzian and other historians generally believe that kinship was the main reason for Mosaddegh’s refusal to join Farmanfarma’s cabinet; see Homa Katouzian, Mussadig and the Struggle for Power in Iran, London, I. B. Tauris, 2009, p. 12. Mosaddegh’s own recollection of that issue was different: “Since I was against his political approach, I did not join that government.” See Mohammad Mossadegh, Khaterat, Ibid, p. 91. It may be that Mossadegh wanted to keep kinship considerations out of the picture. In view of his very strong commitment to principles of integrity and propriety in governance, it is very likely that his refusal to join the cabinet was only partially motivated by kinship links.
  3. ۵۵٫ See Mohammad Mossadegh, Khaterat, pp. 88-92; and Homa Katouzian, Mussadig and the Struggle for Power in Iran, pp. 12-13.
  4. ۵۶٫ See Mohammad Mossadegh, Khaterat, pp. 96-110; and Homa Katouzian, Musadig and the Struggle for Power in Iran, pp. 12-13.
  5. ۵۷٫ For more on the Cossack Division as well as Reza Khan’s service therein, including his rise to power, see Homa Kaouzian, State and Society in Iran, 1B. Tauris, 200.p p. 214-67, Abbas Amanat, Iran: A Modern History, Yale University Pros 2017, PP. 415-22; and jack Straw, The Persian Job, Biteback, 2019, pp. 89-95,
  6. ۵۸٫ See for example, Sadegh Zibakalam, Reza Shah, Tehran, Rozanch/ London,
  7. ۵۹٫ Hosein Fardous rероrts on conversations whit Shapoor Reроrter and the story of: (i)

how his is how his father (Ardeshir Reporter a British inteelligence agent sent from Bobay to Iran) identified Roza Khan and introduce him to Ironside: (ii) Shapoor blackmailed Mohammad Reza by giving Fardoust a pamphlet containing his fathers documents from Brish sources in Bmbay  related to the  Reza Khan afffaire.

Abdellah  Shabazi Zohour va Soghout e Saltant  e  Phahlvia. Hossein Fardoust, Vol. I, Tehran, Ettelat, 1391 (20101, PA: 2555 98. One historian doubt the crediblity of the Reporter story, this information was provided to the present author, by Homa Katouzian in a private email exchange in January 2020. Another historian. however, has suggested that another officer in the Division recommended Rez Khan see Abbas Amanat, Iran: A Modern History, p. 419.

  1. ۶۰٫ For example, Kouchek Khans Janagali movemet and the threat of a Socialise.

Republic ofCilan; Colonel Passianis rebellion around Mashhad; Mohammad Khtabais Ber heh- Demokrat around Tabriz; Esmail Simitghou in Kordestan,; Sheikh K haris around Khoramshahr, etc. See Sadegh Zibakalam, Reza Shah, pp. 31-33.

  1. ۶۱٫ Jack Straw, The English Job, Biteback, 2019, p. 96.
  2. ۶۲٫ Sir Edmund, Aronside, High Road to Command; TheDiaries of Major- General Sir Edmund Ironside, Leo Cooper, 1972, pp. 117, 149, 161.
  3. ۶۳٫ Abbas Amanat, Iran: A Modern History, p. 418.
  4. ۶۴٫ For example, Curzon manifested his displeasure by recalling Norman after only sixteen months in Tehran, refusing to see him in London, and forcing his retirement at the age of fifty-two. Norman was also denied the usual knighthood that other British diplomats of the same rank in Tehran received during the tail end of the Qajar era. See Abbas Amanat, Iran: A Modern History, pp. 422-23; and Jack Straw, The English Job, p. 96. There is, however, no record of any demotion or reprimand of Ironside. In fact, it appears that he was promoted, and then spent the rest of his career in important postings. In any event, Zia would abrogate the ‘1919 Agreement’ which was so dear to Curzon, further suggesting that the British government formally may not have been behind the coup.
  5. ۶۵٫ FRUS (I), Doc. No. 210, “Memorandum for the Record,” 21 May, 1953, p. 573.
  6. ۶۶٫ Jack Straw, The English Job, pp. 96-97.
  7. ۶۷٫ See Mohammad Mossadegh, Khaterat, pp. 111-29; and Homa Katouzian, Mussadig and the Struggle for Power in Iran, pp. 13-19. The British government reportedly paid £۱۳۰,۰۰۰ to Vosough’s government. Although the transfer was officially a gift to the cabinet, it was commonly believed that the bribe was to Vosough and the other two ministers who had a key role in getting the agreement signed. See Homa Katouzian, Musaddiq’s Memoirs, London, Jebhe, 1988, p. 199.
  8. ۶۸٫ The security situation had deteriorated in the province and there was a mutiny among some of the forces. Mossadegh accepted this position with a key pre-condition. He asked for full authority over the military in the province. Reza Khan gave Mossadegh his personal assurance that he would not interfere in military decisions in the province. In the six months that he spent in the province, Mossadegh was able to improve the security situation and establish more normalcy in the people’s daily lives, including a better distribution of bread for the population. In any event, however, Rez Khan did not keep his promise, and Mosaddegh resigned. See Mohammad Mossadegh, Khatera,
  9. ۱۴۲-۵۷٫
  10. ۶۹٫ See Abdolmajid Bayat, Mossadegh: Pages d’histoire de lIran, p. 115. Mossadegi recals that having made so many enemies by fighting corruption, he felt threatened after leaving government service: “Afier Ghavam’s cabinet resigned, I couldn’t leave the house since security detail that was assigned to protect me was terminated ” See Mossadegh, Khaterar, p. 142.
  11. ۷۰٫ Mossadegh, Khaterat, p. 179.
  12. ۷۱٫ Mossadegh, Khaterat, pp. 338-39.
  13. ۷۲٫ In Switzerland Khadich underwent a lobotomy on advice of some special-is and with the consent fhe o dedointer Stholamhosein Mossadegn, whiecial. santian himsel). According ether hid hosid Bayat, her cousin, who was very was a Ahebajeh (they grow 4, to scien the losaddeghig house), Mosadogh was in this. to posed to the procedure, bur was in the end persuaded by his physician son that it was necessary. The procedure permanently damaged a part of the girl’s brain and she lost some of her memory and turned reclusive. Based on the authors conversations whit Abdolmajid Bayat, 22-25 June, 2016, in Geneva.
  14. ۷۳٫ For the story of the arrest, imprisonment and release, see Abdolmajid Bayat, Masadgli: Pages d’histoire de l’Iran, pp. 139-45; and Gholamreza Nejati, Ed, Dar Kenare

Assertion in the latter’s book (Mission for my Country) that he had intervened with his painois of Chohmhosein Mosaddeetor my country that he isd intersened vith his lither to release Mossadegh; but the Shah never mentions Perron’s role in the events. Mossadogh says: “Neither I nor any of my relatives asked for anything from the Crown Prince at the time. This request was made by Mr. Perron… a friend of (the Crown Prince) during their student days, and who had been a patient at the Najmich hospital.” See Mossadegh, Khaterat, p. 339.

  1. ۷۴٫ On the circumstances surrounding Reza Shah’s abdication and exile, see Houshang Nahavandi and Yves Bomati, Les Grandes Figures de l’Iran (The Great Figures of Iran), Paris, Perrin, 2015, pp. 335-42.
  2. ۷۵٫ Mossadegh, Khaterat, p. 245.
  3. ۷۶٫ Ibid.

 

 

 

 

خروج از نسخه موبایل