گفت و گوی سایت مادران پارک لاله با آسیب دیدگان خشونت های دولتی در جمهوری اسلامی ایران برای کمک به کشف حقیقت، هموار کردن مسیر دادخواهی و برقراری عدالت
گفت و گو با خانم معزز خواهشی به عنوان یکی از مادران و خانواده خاوران که همسرش کمال الدین پاکدل در کشتار گروهی زندانیان سیاسی در شهریور ۱۳۶۷ در زندان اوین اعدام شد و به احتمال زیاد وی را در کانال های خاوران مدفون کرده اند.
تقاضا داریم به پرسش های زیر پاسخ دهید.
۱- اگر امکان دارد خودتان را معرفی کنید و از چگونگی آشناییتان با مسایل سیاسی یا اجتماعی و شرایط زندگی خانوادگی در گذشته بگویید.
ج- من معزز خواهشی، همسر کمال الدین پاکدل هستم. از دوره دبیرستان وارد مسایل سیاسی و اجتماعی شدم. آن زمان تحت تاثیر همسرم بودم، البته هنوز ازدواج نکرده بودیم. او دانشجوی دانشگاه تهران و تحت تاثیر جو سیاسی دانشگاه بود و من هم همراه او، دو تایی عاشق هم بودیم و به این کار هم عشق میورزیدیم. خیلی دوران خوبی بود.
سه فرزند دختر به نامهای مهرنوش، آذرنوش و گلنوش داریم. وقتی همسرم دستگیر شد، دختر بزرگم آماده رفتن به کلاس دوم ابتدایی بود. مانتو و شلوار و مقنعه و کیف نو خریده بود و خوشحال از این که دو روز دیگر به مدرسه می رود. ۲۹ شهریور بود که بابایش دستگیر شد و من نفهمیدم اولین روزمدرسه دخترم و روزهای دیگر چطور گذشت. دختر کوچکم آذرنوش حدود سه سال داشت و خیلی وابسته به پدرش(بابایی) بود. بعد از دستگیری کمال سه ماه تمام در خواب جیغ می کشید و سراغ او را میگرفت. اما در مورد سومین دخترم، حتی خبر نداشتم که حامله ام. دو ماه بعد از دستگیری همسرم فهمیدم که حامله ام و دنیا روی سرم خراب شد. چکار باید می کردم، درمانده بودم، نه کار داشتم و نه خانه، مستاجر بودیم. روزها به هوای بچه ها خودم را جمع و جور میکردم تا روحیه آنها را خراب نکنم، اما شبها آنقدر گریه می کردم که بالشم خیس میشد و نمی فهمیدم چه ساعتی از نیمه شب به خواب می روم.
۲- اگر خودتان یا اعضای خانواده به طور مستقیم و غیر مستقیم قربانی خشونت دولتی شده اید، لطفا موارد از جمله بازداشت، شکنجه، اعدام، قتل خیابانی، اخراج از کار و محل تحصیل، ممنوع الخروجی یا ترک اجباری کشور و … را با تاثیرات آن بر زندگی خود و خانواده تان بیان نمایید.
ج- همسرم در سال ۶۷ اعدام شد. او فدایی خلق(اکثریت) بود که در تاریخ بیست و نهم شهریور ۱۳۶۵ دستگیر شد و به جرم فدایی بودن کشته شد. انسان های پاک و شریفی مثل او که دلشان برای مردم و کشور می تپید، باید کشته می شدند تا راه برای عده ای خاص هموار شود و …. شوک بزرگی به ما وارد شده بود. آخر چرا؟ مگر او چه کار کرده بود!؟ او که آنقدر مهربان و دلسوز بود و آزارش به یک مورچه هم نمی رسید …. گردبادی سهمگین آمده و همه چیز رو ویران کرده بود. تا مدت ها گیج و منگ بودم و نمی دانستم چه کار باید بکنم بچه ها چه می شدند، کوچکه هم که اصلا بابایش رو ندیده بود ….
۳- اگر زندانی داشته اید، لطفا در مورد علت و نحوه بازداشت و شرایط بازجویی و زندان و دادگاه او بگویید. تا چه میزان امکان آن فراهم بود که از نحوه بازجویی و محاکمه عزیزان تان با خبر شوید؟
ج- وقتی همسرم بازداشت شد (به عنوان یک مجرم مواد مخدر نه فعال سیاسی)، ما مدتها خبر نداشتیم که در کدام زندان یا بازداشتگاه است. نگران بودیم، نگران سلامتی اش، تا سه ماه ملاقات نداشتیم. فقط چند بار تلفن کرد و هر بار می گفت جایم خوب است، نگران نباش اما نمی گفت کجاست. ما هیچ اطلاعی از محاکمه و بازجویی همسرم نداشتیم. زمانی که دادگاهی شد، در ملاقات گفت که دادگاهی شده و به ۳ سال زندان محکوم شده است.
۴- اگر افرادی از خانواده شما در سی و چهار سال گذشته توسط عوامل دولتی در جمهوری اسلامی کشته شده اند، لطفا در مورد چگونگی و نحوه خبر رسانی به شما، نحوه تحویل گرفتن یا نگرفتن جنازه، نحوه اطلاع یابی از محل دفن و چگونگی مدفون شدن او و اینکه امکان برگزاری مراسم آزادانه در گورستان یا در منازل داشته اید یا خیر، توضیح دهید.
ج- پاسخی ندارم.
۵- آیا تا به حال برای پیگیری آسیب های وارده به خانواده یا شرکت در مراسم یادبود کشته شده خود و دیگر آسیب دیدگان تهدید یا بازداشت شده اید؟ اگر بلی، لطفا توضیح دهید.
ج- من چندین بار تهدید و بازداشت شده ام. یک بار در دی ماه سال ۱۳۶۷ که پس از اعدام همسرم برای پیگیری و اعتراض به اعدام ها با دیگر خانواده ها جلوی دادگستری رفته بودیم، بازداشت شدم. ما جلوی دادگستری تجمع کرده بودیم و از صبح آنجا بودیم. حوالی ظهر تعدادی از نیروهای بسیج و سپاه و اطلاعات به آنجا ریختند و ما را متفرق کردند. من با یکی از دوستانم به سمت پارک شهر رفتیم اما دو مامور در تعقیب ما بودند و در ضلع شمالی پارک جلوی ما را گرفتند و گفتند سوار شوید. من گفتم سوار نمی شوم، گفت به زور تو را می بریم، گفتم هر کاری میخواهی بکن اما من با پای خودم نمی آیم. اسلحه اش را در آورد، من باز هم گفتم سوار نمیشوم، گفت پتو می اندازم روی سرت و می برمت! دوست نازنینم گفت ولش کنید، این سه تا بچه دارد! آن یکی آمد جلو (مثلا آدم خوبه) گفت خانم با شما کاری ندارند سوار شوید چند تا سوال می کنند و بعد هم آزادتان می کنند، بعد گفت شما سوار شوید به شرافتم قسم نیم ساعته دیگر شما را آزاد می کنیم، گفتم شما شرف هم دارید؟ دیگری آمد من را بزند! خلاصه ما رو سوار کردند و به دوستم هم گفتند شما هم سوار شوید … ما را به کمیته ۱۵ خرداد بردند، چند ساعتی آنجا بودیم، بعد از بازجویی و تشکیل پرونده ما را به کمیته ای در جاده خاوران بردند. ظاهرا ۲ مامور مال آن کمیته بودند و سپس به کمیته وصال … و یک شب آنجا بودیم. روز بعد ما را به اوین بردند و ۱۰ روز هم در اوین، در انفرادی بودیم. هیچ کس از اعضای خانواده ام خبر نداشتند که ما کجاییم. هر جا مراجعه کرده بودند به آن ها گفته بودند ما چنین کسی نداریم، حتی به اوین هم آمده بودند ولی پاسخی نگرفته بودند . چندین بار نیز با خانوادهام و با دیگر خانواده ها در خاوران بازداشت شدم. فرزندانم نیز در این رابطه بسیار اذیت شدند. ما حتی یک بار هم نتوانستیم مراسم یادبود را بدون تنش برگزار کنیم و همیشه مشکل داشتیم.یک بار شهریور ۱۳۶۸ در خاوران به طور دسته جمعی دستگیر شدیم و ما را با مینی بوس به کمیته خاوران بردند، آن روز با سه دخترم رفته بودم. بچه ها کوچک بودند و از پاسدارها می ترسیدند. دختر وسطی من آن روز چنان ترسید که دیگه هیچ وقت به خاوران نیامد و این روند هم چنان ادامه دارد.
۶- به نظر شما چرا بسیاری از خانواده های آسیب دیده و خود آنها تمایل چندانی ندارند که در مورد رنج ها و زخم های خود بگویند و این دردها را در پستوی دل خود نگاه می دارند؟
ج- دلایل زیادی دارد. آنهایی که جوانی در خانه داشتند، می ترسیدند، یعنی حکومت آنها را ترسانده بود که اگه سکوت نکنند دیگر اعضای خانواده رو می گیرند. این نقطه ضعف خانواده هاست که رژیم روی آن انگشت گذاشت و میگذارد. بعضیها از موقعیت کاریشان میترسند که اگر کارشان را از دست بدهند، چگونه امرار معاش کنند و خیلی ها هم فکر میکردند حق اعتراض ندارند. البته در دهه ۶۰ که خفقان بیشتر بود و به جامعه القا میکردند که اینها منافق و کمونیست هستند، خانواده ها مجبور بودند اعدام فرزندشان را پنهان کنند و صدایشان در نیاید. ما مجبور بودیم در مدرسه فرزندمان و در محل کار خودمان این مساله را مخفی کنیم. یک روز مدیر مدرسه دخترم که دوم راهنمایی بود (هفت، هشت سالی از کشتار سال ۶۷ می گذشت) من را خواست. از من پرسید بابای آذرنوش چه کاره است؟ گفتم چطور؟ گفت می گوید پدرش معلم است! من هم گفتم اگر زنده بود بهترین معلم میشد، اما او مرده است! و من برایش جریان کشته شدن شوهرم را توضیح دادم که چرا و چگونه اعدام اش کردند. مدیر بهتزده مانده بود که چه بگوید، فقط گفت خیلی ناراحت شدم….
۷- به تجربه می دانیم زمانی که آسیبی به ما وارد می شود، تمایل داریم افرادی که به ما آسیبی رسانیده اند، پاسخ گوی اعمال خود باشند. شما چه راه هایی را برای پاسخ گو کردن عوامل دولتی مناسب و موثر می دانید؟ شکایت قانونی یا افشاگری یا عوامل دیگر؟ لطفا توضیح دهید.
ج- قاعدتاً همه آسیب دیدگان خواهان مجازات عاملان جنایت هستند. من نیز به نوبه خود می خواهم عاملان جنایت در یک دادگاه علنی جواب گوی اعمال شان باشند و هر دو، هم شکایت قانونی و هم افشاگری را مناسب می دانم، منتها افشاگری چون بازتاب عمومی دارد تاثیرش بیشتر است.
۸- آیا در اعتراض به نقض حقوق شهروندی خود و خانواده به مراجع دولتی شکایت کرده اید و انتظاری از جمهوری اسلامی برای پاسخ گویی و برقراری عدالت دارید؟ اگر بلی، لطفا مراحل کار را توضیح دهید. اگر خیر، لطفا دلایل خود را بگویید؟
ج- ما خانواده ها در سال های اول خیلی اعتراض کردیم، جلوی مجلس و دادگستری، دفتر سازمان ملل. زمانی که گالین دوپل به ایران آمده بود، جلوی دفترش تجمع کردیم. اما همیشه جواب ما چوب و چماق بود. جمهوری اسلامی هیچ حقی برای دگراندیشان قایل نبود و نیست. بنابراین نمی تواند به عدالت رفتار کند.
۹- آیا در اعتراض به آسیب هایی وارده به خود با دیگر آسیب دیدگان در جمهوری اسلامی همراه بوده اید؟ اگر بلی، لطفا در مورد زمان، چگونگی و مشکلات و پیامدهای آن توضیح دهید.
ج- من همیشه در کنار دیگر خانواده های آسیب دیده توانستم به نیازهای روحی و روانی خود برسم. ما سعی کردیم همیشه همراه هم باشیم و تا جایی که امکان داشت صدای مان را به گوش جامعه برسانیم خانواده هایی که همدردند و تا حدی هم فکر وقتی با هم باشند، مسایل و مشکلات شان را با هم در میان بگذارند، در غم و شادی هم شریک باشند، به یک سری از نیازهایی که دارند نیز می رسند.
۱۰- آیا با این نظر موافقید که می گویند: “افراد آسیب دیده با هر گرایش سیاسی و اجتماعی که باشند، خانواده ها حق دارند بدانند آنها چرا و چگونه کشته شده اند، چه کسانی در قتل آنها سهیم بوده اند، چرا جسد آنها را تحویل نمی دهند، چرا در گورهای بی نام و نشان دفن می کنند و چرا حق برگزاری مراسم آزادانه را از خانواده ها سلب می کنند”. لطفا دلایل موافقت یا مخالفت خود را توضیح دهید.
ج- بدون پاسخ
۱۱- آیا در اعتراض به نقض حقوق شهروندی خود به سازمان ها و نهادهای بین المللی شکایت کرده اید؟ انتظارتان از این نهادها از جمله گزارشگران ویژه سازمان ملل، عفو بین الملل، فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر چه بوده و چقدر این انتظارات برآورده شده است.
ج- ما بارها به سازمان های بین المللی نامه نوشتیم، اما چون کانال های ما دستی بود مطمئن نبودیم که به دست شان می رسد. من انتظار دارم همان طور که از اسم اش پیداست مدافع حقوق بشر باشند. فقط حرف نزنند و اعلامیه ندهند. متاسفانه آن ها هیچ کاری برای ما نکردند. وقتی کشتار ۶۷ اتفاق افتاد، من خیال می کردم تمام دنیا به این کشتار اعتراض می کنند و کلی انعکاس جهانی خواهد داشت. اما اینطور نبود و هیچ کسی به داد ما نرسید!!!!
۱۲- به عنوان یک خانواده آسیب دیده چه انتظاری از مدافعان حقوق بشر مستقل و سازمان های سیاسی ایرانی برای اعتراض به نقض حقوق بشر و حمایت از خود داشته اید و به چه میزان این انتظارات برآورده شده است.
ج- از این که وقت و انرژی زیادی برای دفاع از حقوق بشر می گذارند، کارشان قابل تقدیر است. در چند سال اخیر فعالیتهای این گروهها چشمگیر و ثمربخش بوده است. الان می بینم که توجه نهادهای بین المللی حقوق بشر به این مسایل بیشتر شده است. من به همه رهروان راه آزادی و عدالت اجتماعی خسته نباشید می گویم و امیدوارم تلاش و زحمات آنها روزی نتیجه دهد. سازمان همسرم تقریبا متلاشی شده بود، با این همه کشتارها را محکوم کردند، ولی کار دیگری نکردند، البته چه کار می توانستند بکنند!!!
۱۳- به نظر شما چه تفاوتی میان جنایتی که حکومت چهار سال قبل، ده سال قبل، بیست سال قبل و یا سی سال قبل انجام داده است، وجود دارد و چرا برخی از مدافعان حقوق بشر ترجیح می دهند که از کشتار خیابانی سال ۸۸ و آسیب های وارده بعد از آن بگویند ولی از بازگویی جنایت های حکومت در زندان ها زیر شکنجه یا اعدام ها و ترورهای گذشته و بخصوص دهه شصت پرهیز می کنند؟
ج- تفاوت در این است که کشتار در خیابان مانند سال ۸۸ حمایتهای مردمی را همراه داشت اما کشتار در زندان آن هم در مقاطع دهه ۶۰، نه تنها حمایت مردم را نداشت، بلکه آن را محکوم هم می کردند. بسیاری از افراد جامعه ما فکر می کردند این حق جوان های آن دوره بود که اعدام شوند و این که باید سکوت می کردی. البته به نظر من جنایت، جنایت است. اما این که در این زمان اتفاق می افتد غیر قابل توجیه است چون اکثر کشورهای جهان مسیر دموکراسی را طی کرده اند و جامعه بشری رشد بسیاری داشته است و هر جامعه ای نیازمند آرامش و صلح است نه کشتار و ناامنی. این که برخی از مدافعان حقوق بشر از بازگویی جنایت های دهه شصت پرهیز می کنند چون کشتار دهه ۶۰ پر از رمز و رازهایی است که نمی خواهند این رازها گشوده شود.
۱۴- آیا شما با این نظر موافقید که می گویند: “برخی از اعضای گروه های سیاسی مسلح بوده اند و برخی در ترور حکومتی ها نیز دست داشته اند و برای همین حکومت حق داشته آنها یا وابستگان آنها را بکشد” اگر با این نظر موافقید، آیا آنها حق نداشتند که در دادگاهی عادلانه و علنی محاکمه شوند و از خود دفاع کنند؟ اگر نظر دیگری دارید لطفا توضیح دهید.
ج- من مخالفم. هر گروه سیاسی مخالف رژیم و یا هر شخص مخالفی حتی اگر مسلح باشد، باید در یک دادگاه عادلانه و علنی محاکمه شود.
۱۵- به نظر شما اینکه برخی از خانواده ها و دادخواهان تلاش می کنند تا برای دانستن حقیقت گذشته را واکاوی کنند، کار درستی است یا باید گذشته را به فراموشی سپرد و تنها به حال و آینده نگاه کرد؟ لطفا توضیح دهید.
ج- کار درستی است. باید این زخم های کهنه ترمیم شود. اگر این کار را نکنیم، نمی توانیم با اطمینان به آینده پا بگذاریم.
۱۶- آیا شما با این نظر موافقید که می گویند بهتر است خانواده های آسیب دیده در سی و چهار سال گذشته برای دادخواهی با همدیگر همراه شوند؟ لطفا دلایل موافقت یا مخالفت خود را توضیح دهید.
ج- کاملا موافقم، اگر این اتفاق بیفتد یک نیروی عظیمی برای دادخواهی شکل می گیرد.
۱۷- اگر زمانی دادگاهی علنی و عادلانه تشکیل شود و مسوولان این جنایت ها محاکمه شوند، نظر شما در مورد نحوه انجام دادگاه و مجازات آنها چیست؟
ج- محاکمه عادلانه باشد و حداقل چند سالی به زندان بیافتند تا بفهمند خانواده ی زندانیان سیاسی چه کشیده اند و می کشند. هیچ وقت یادم نم یرود آخرین روز ملاقات ما بود (البته ما نمی دانستیم آخرین ملاقات است)، بچه های زیر ۵ سال بعد از ملاقات ۱۰دقیقه کابینی ما داخل میرفتند. آن روز مهرنوش هم دلش میخواست که پیش پدرش برود، ولی آن ها اجازه ندادند چون سناش بالای ۵ سال بود. من از پاسدارها خواستم که اجازه دهند که دختر من هم چند لحظه ای پیش پدرش برود، اما آن ها قبول نکردند، التماس کردم، گفتم مگر شما بچه ندارید، این بچه بعد از ۲ هفته آمده اینجا (ملاقات ما دو هفته یک بار بود) بگذارید نزد پدرش برود و او را بغل کند. اما این سنگ دل ها یک کلام می گفتند:”نه”، به یکی از از پاسدارها گفتم امیدوارم یک روزی شما را در این حال و روز ببینم.
۱۸- آیا می دانید که در ایران و سایر کشورها، بسیاری موافق مجازات اعدام هستند و بسیاری دیگر از جمله مادران پارک لاله این مجازات را غیر انسانی می دانند، نطر شما در این مورد چیست؟
ج- من با مجازات اعدام مخالفم. بلایی که سر ما آمد نمی خواهم برای هیچ خانواده ای پیش بیاید. مجازات اعدام باید منسوخ شود.
۱۹- آیا برای دانستن حقیقت و برقراری عدالت با دیگر خانواده های آسیب دیده ارتباط برقرار کرده اید؟ به نظر شما پیگیری خانواده ها می تواند از تکرار جنایت جلوگیری کند.
ج- بله، ما تمام این بیست و پنج سال این ارتباط را داشتیم. وقتی صداهایی از گوشه و کنار جامعه برخاسته شود و خانواده ها برای حقوق از دست رفته شان اعتراض کنند و خواهان پاسخ گویی مسوولان باشند، حکومت متوجه میشود که با کشتن یک فعال سیاسی همه چیز تمام نمیشود.
۲۰- به نظر شما برای دانستن حقیقت و برقراری عدالت، هم چنین برای جلوگیری از تکرار خشونت و جنایت چه کارهایی می توان انجام داد؟
ج- باید جنایات صورت گرفته را افشا کرد و به گوش جهانیان رساند. در این صورت جلوی جنایات این چنینی گرفته می شود. اگر کشتار سال ۶۷ بازتاب وسیعی پیدا میکرد، شاید ما شاهد این همه جنایت پس از آن نمیبودیم. ما باید حق و حقوق مان را بشناسیم و خواسته هایمان را به عناوین مختلف مطرح کنیم و به نوعی فشار به حکومت بیاوریم و به مردم هم نشان دهیم که برای رسیدن به خواسته هایمان باید پیگیر باشیم و تلاش کنیم، این حتما نتیجه خواهد داد.
خانم خواهشی گرامی، از اینکه برای کشف حقیقت با ما همراه شده اید، سپاس گزاریم. خواهشمندیم، اگر نکته ای هست که تمایل دارید راجع به آن بیشتر بگویید یا پیشنهادی دارید، بفرمایید. امید با همراهی شما بتوانیم در مسیر دادخواهی حرکت کنیم و به برقراری عدالت یاری رسانیم.
هم چنین اگر نظرتان را در مورد گفت و گوهای سال گذشته مادران پارک لاله ایران با برخی از فعالان حوزه دادخواهی که در سایت ما به آدرس www.mpliran.org منتشر شده است را بیان فرمایید، ما را در ادامه راهمان کوشاتر می کنید.
اسفند ۱۳۹۲