ایران وایر
«آنقدر تعدادشان زیاد است که نمیدانم از کدام برایتان بگویم. خودم هم گیج شدهام!»
این گفتههای یک فعال مدنی بلوچ است که با صدایی بغضآلود به «ایرانوایر» در تنظیم این گزارش کمک کرده است.
شنبه هشتم مهر ۱۴۰۲ که از راه برسد، یک سال از کشتار مردم بلوچ معترض در مصلی مسجد «مکی» زاهدان و خیابانهای اطراف آن میگذرد.
نهادهای حقوقبشری بلوچستان میگویند ۱۰۸ نفر از کشته شدگان آن روز را که برخی فقط نمازگزار و رهگذر بودند، تاکنون احراز هویت کردهاند؛ ۱۰۸ نفری که دهها نفر آنها کودک، زن و افراد مسن بودند؛ از طفل نوپای دو ساله تا پیرزن ۸۸ ساله.
این گزارش، روایت زندگی، مرگ و رنج بیکران خانوادههایشان پس از مجروح شدن و نهایتا مرگ آنها است؛ روایتی از آنها که با دست خالی دنبال روشن شدن حقیقت برای یک دختر ۱۵ ساله بلوچ بودند ولی گلولههای جنگی سرکوبگران جان شیرینشان را گرفت.
***
رویاهای خفته در خاک؛ هستی، سامر، جواد، علی و محمد
در پی فراخوانی برای اعتراض به جان باختن «مهسا (ژینا)امینی» و همچنین تجاوز فرمانده انتظامی چابهار به دختری ۱۵ ساله در جریان رسیدگی به یک پرونده قتل، روز جمعه هشت مهر ۱۴۰۱ تظاهراتی اعتراضی در زاهدان برگزار شد. پاسخ معترضان خشمگین اما گلولههای نیروهای سرکوب بود که جانهای آنها را نشانه گرفته بودند.
سازمان حقوقبشری «حالوش» در آخرین گزارش خود درباره احراز هویت افراد کشته شده در دو جمعه خونین زاهدان و خاش، دستکم ۱۹ کودک و نوجوان زیر ۱۸ سال را شناسایی کرده است. نام برخی از این کودکان که یکی از آنها دختر است، به دلایل فرهنگی و عرفی از سوی سازمانهای حقوقبشری بلوچ منتشر نشده است.
«هستی نارویی» هفت ساله، «امید سارانی» ۱۳ ساله، «دانیال شهبخش» ۱۱ ساله، «جواد پوشه»، «سدیس کاشانی» و «علی براهویی» هرسه ۱۴ ساله و «محمد رخشانی» ۱۲ ساله تنها چند نام از میان آن ۱۹ نام هستند.
یک دختر دو ساله که نام کوچک او را هم نمیدانیم و فقط با نام خانوادگی «میرشکار» شناسایی شده است نیز در این فهرست هست؛ طفل نوپایی که فعالان حقوق بشر گفتند در مقابل منزل خانهشان مشغول بازی بوده است که گلوله جنگی سرکوبگران به او برخورد میکند و کشته میشود.
هستی نارویی هفت ساله بود. در عکسهایی که از او منتشر شدهاند، لبخندی جدی به لب دارد. روسری بزرگی، خیلی بزرگتر از بدن نحیفش بر سر کرده و در سایه یک درخت نخل ژست گرفته است.
فعالان بلوچ میگویند هستی با مادربزرگش برای نماز جمعه به مسجد مکی رفته بود که گلوله گاز اشک آور به سرش اصابت کرد و کشته شد.
«سامر هاشمزهی» ۱۴ ساله بود. کاربران شبکههای اجتماعی فارسیزبان او را با رقص شادمانهاش در یک مراسم عروسی میشناسند؛ کودکی که به رغم محرومیت شدید در منطقه محل سکونتش، مدرسه میرفت و پر از شور و شوق زندگی بود. تصاویر پیکر بیجان و خفته در خون او در روز هشتم مهر ۱۴۰۱، خشم و غم بزرگی را در میان معترضان برانگیخت.
«جواد پوشه»، نوجوان ۱۲ ساله بیشناسنامه و اهل شیرآباد زاهدان بود. خانوادهاش به حدی در تنگدستی بهسر میبردند که از تهیه سنگ مزار برای این نوجوان خفته در خون ناتوان بودند. پیشتر یک فرد آگاه به «ایرانوایر» گفته بود که جواد مدرسه نمیرفت چون شناسنامه نداشت ولی آرزوی تحصیل همیشه با او بوده است.
او گفته بود: «جمهوری اسلامی قبل از این که این کودک را بکشد و از مدرسه رفتن محروم کند، از ابتدا با ندادن شناسنامه به او در سرزمینی که متولد آن بود و آباواجدادش متولد آن بودند، او را از حق تحصیل کردن محروم کرد. جمهوری اسلامی از ۱۵ سال پیش جواد پوشه را کشته بود. او هرگز برای این رژیم وجود نداشت.»
«علی براهویی» هم ۱۴ ساله بود و اهل زاهدان. او نیز روز هشتم مهرماه در مصلی زاهدان با شلیک گلوله به سرش کشته شد.
زنان خفته در خون زاهدان؛ زر بیبی، زلیخا و او که نامش را نمیدانیم
«سنگین (زر بیبی) اسماعیلزهی» ۶۰ ساله بود. روز هشتم مهر بی خبر از همه جا، نوه یک ساله و نیمهاش را بغل گرفت و هنوز دو قدم بیرون از حیاط خانه نگذاشته بود که صدای «وز وزی» شنید. تیر به کمرش برخورد کرد. در ویدیویی که از او در شبکههای اجتماعی منتشر شد، او خود این داستان را تعریف و تایید کرد که پزشک معالجش به او گفتهاند تیر «کلاش» از کمرش بیرون آوردهاند.
«کمپین فعالین بلوچ» اسفند ۱۴۰۱ در گزارشی از جان باختن این زن بلوچ بر اثر جراحات ناشی از آن گلوله خبر داد. چهار ماه رنج، عفونت، درد و گرفتاری در بستر سرانجام جان او را گرفت.
«زلیخا ترزی» ۸۸ ساله، مادربزرگی بود که برای نماز جمعه به مسجد مکی رفته بود. فعالان حقوقبشر نوشتند که دلیل مرگ او استنشاق گاز اشکآور بوده است؛ گاز اشکآوری که از سلاحهای سرکوبگران بیرون آمد و یکی از گلولههایش جان هستی نارویی را گرفت.
هویت ترزی، ۷۴ روز پس از جمعه خونین زاهدان منتشر شد. سازمان حالوش ۲۲ اذر ۱۴۰۱ نوشت او تبعه افغانستان بوده که از سالها پیش با کارت اقامت در زاهدان ساکن بوده است.
خانواده زلیخا ترزی از سوی دستگاههای امنیتی تهدید شده بودند که اگر موضوع کشته شدن او رسانهای شود، کارت اقامت خانواده تمدید نخواهد شد.
از سومین زن کشته شده در جمعه خونین زاهدان هیچ نامی منتشر نشده است؛ همینقدر ساده و غمانگیز. با اینوجود، حالوش او را شناسایی کرده است. یک فعال مدنی که به دلایل امنیتی از بردن نام او خودداری میکنیم، درباره این زن به «ایرانوایر» گفته است: «بهدلایل عرفی، سنتی و فرهنگی، هیچ نام و نشانی از او به بیرون نیامده است ولی فعالان حقوقبشر بلوچ هویت او را احراز و کشته شدنش در ارتباط با شلیک به شهروندان در جمعه خونین زاهدان را راستیآزمایی کردهاند.»
آنها که با فقر و جراحت زجرکش شدند؛ منصور، حبیبالله، سعید و محمد
«سعید ریگی محمدزهی» در روز جمعه خونین زاهدان، هشتم مهر بر اثر اصابت سه گلوله جنگی در ناحیه کمر، کلیه و دست به شدت مجروح شده و پنج مرتبه مورد عمل جراحی قرار گرفته بود. اوایل اسفند ۱۴۰۱، وقتی برای ششمین عمل جراحی عازم سفری به بیرون از استان سیستان و بلوچستان بود، در مسیر سیرجان استان کرمان در یک تصادف کشته شد. نام سعید در میان کشته شدگان جمعه خونین زاهدان نیست اما، فرد آگاهی که با «ایرانوایر» گفتوگو کرده است، میگوید او در دوران پنج ماههای که با جراحتهای سنگین ناشی از شلیک ماموران جمهوری اسلامی دست و پنجه نرم میکرده، رنج بسیاری برده و دست آخر، همان مسیری که سالانه صدها شهروند بلوچ در آنها بهدلیل غیراستاندارد بودن جادهها و خودروها جان میبازند، کشته شده است: «سرنوشت محتوم اغلب مردم بلوچ است که یا با گلولههای رژیم بمیرند، با چوبههای دار یا در جادههایی که برای کشتن مردم به حال خود رها شدهاند.»
او ادامه میدهد: «سعید را گلولههایی که به او زده بودند، نکشت ولی جادههایی که قتلگاه ما است، کشت.»
«محمد ریگی» ۲۹ ساله بود. روز جمعه هشتم مهر ۱۴۰۱ از ناحیه شکم، کلیه، ریه و کبد مورد اصابت گلوله جنگی قرار گرفته بود و از آنجایی که گلولهها دو زمانه بوده و بعد از اصابت داخل بدنش منفجر شده بودند، جراحات شدیدی به او وارد کردند. محمد ۹۷ روز زجر کشید تا سرانجام در روز ۱۶ دی ۱۴۰۱ بر اثر جراحاتی که گلولهها بر تن او وارد کرده بودند، جان سپرد.
«منصور هرمزی» ۲۴ ساله و بی شناسنامه بود اما کاربران شبکههای اجتماعی در اولین تولد بعد از کشته شدنش، در ۱۷ فروردین با انتشار ویدیوهایی از مراسم خداحافظی با پیکر بیجانش، یاد او را گرامی داشتند.
حالوش پیشتر درباره او نوشته بود در ۱۰۸ روزی که پس از اصابت گلوله تا مرگش فاصله بوده، او در بیمارستان «خاتم» زاهدان در کما بوده است.
هرمزی یک روز بعد از جمعه خونین زاهدان، وقتی که فقط یک هفته بود که بابت یک اتهام اثبات نشده، پس از تحمل چهار سال حبس، از زندان آزاد شد، در شیرآباد هدف گلوله ماموران حکومت قرار گرفت و در ۲۷ دی ۱۴۰۱ در اثر شدت جراحتهای وارد شده جان سپرد.
یک فرد آگاه درباره او به «ایرانوایر» گفته است: «منصور فقط یک هفته طعم آزادی را چشید. بابت کاری که نکرده بود، از ۲۰ تا ۲۴ سالگی را در زندان بود. ما در بلوچستان از این عمرهای بیهیچ دلیلی هدر رفته در زندان زیاد داریم.»
اشاره این شخص آگاه به جو امنیتی، بازداشتها و محکومیتهای بیدلیل و اثبات نشده بهعنوان بخشی از پروژه فشار بر اقلیتهای اتنیکی و مذهبی است که در دهههای گذشته بارها از سوی سازمانهای حقوقبشری بر آن تاکید شده است. تاکنون گزارشهای بسیاری درباره پروندهسازی نهادهای امنیتی، پلیس و نیروهای نظامی علیه شهروندان اقلیتهای اتنیکی مختلف، بهویژه بلوچ و عرب منتشر شده که در موارد مشابه در مناطق فارسنشین و مرکزی ایران با مجازاتهای سبک یا حتی بدون مجازات و پیگرد خاتمه یافتهاند. تنها در یک مورد، سال گذشته سازمان «عفو بینالملل» از اعدام یک عرب اهوازی، ۱۴ کُرد و ۱۳ بلوچ در دادگاههایی که به نسبت سایر گروههای اتنیکی، ناعادلانهتر و غیراستانداردتر برگزار شده بودند، خبر داده است.
«حبیبالله یعقوبی نجیب (براهویی)» متولد سال ۱۳۶۵ بود. او روز جمعه خونین زاهدان از ناحیه لگن و شکم گلوله خورد و ۷۴ روز بعد در حالیکه برای ماهها بدون حرکت مانده بود، جان باخت.
فرد آگاهی که با «ایرانوایر» گفتوگو کرده است، درباره زخمیهایی که بعد از جمعه خونین زاهدان کشته شدند، به «ایرانوایر» میگوید: «اغلبشان از قشر بیبضاعت و بی شناسنامه بودند؛ مثل منصور هرمزی. خیلیهایشان به دلیل فقر و نداری نتوانستند بروند اصفهان، شیراز یا تهران برای درمان و به دلیل فقر و نداری مردند.»
او ادامه میدهد: «بدنشان عفونت گرفت و فوت شدند. کسانی بودند که از فقر، بیعدالتی و تبعیض به ستوه آمده بودند و آمدند کف خیابان و آخر سر هم همین نداری جانشان را گرفت.»