سایت ملیون ایران

برگهایی از زندگی سیاسی دکتر شاپور بختیار *، بخش شانزدهم

برگهایی از زندگی سیاسی

دکتر شاپور بختیار

*

بخش شانزدهم

بختیار یک شخص نیست؛ یک راه است؛ راه امروز و آینده‌ی ایران.

 ۴ـ اقدامات سیاسی نُمادین شاپور بختیار

ـ حضور در احمد آباد

ـ پیامی تاریخی به ملت ایران

بختیار لازم بود که مردم کشور را به این حقیقت آگاه می‌ساخت که حکومت فردی پایان یافته‌بود و انتصاب او به نخست‌وزیری به‌معنی بازگشت به دوران حکومت قانون پیش از ۲۸ مرداد بوده‌است و برای تحقق این مقصود توضیحات هر چه بیشتر به مردم و رفتارهای نمادین ضرورت داشت

او از جمله در همان بدو نخست‌وزیری با حضور در احمدآباد، تبعیدگاه مصدق پس از زندان سه‌ساله‌ی او، و سپس مزار وی، و ادای احترام نسبت به او، با آرمان‌های رهبر نهضت ملی ایران تجدیدپیمان کرد.

دکتر بختیار در احمدآباد چنین گفت:

«من امروز، به عنوان‌نخست‌وزیر و به عنوان نماینده‌ی دولت ایران و به نمایندگی قاطبه‌ی مردم وطن دوست و حق‌شناس ایران سرِ تعظیم فرودمی‌آورم و امیدوارم که بر طبق وصیت‌نامه‌ی مرحوم دکتر مصدق ما بتوانیم هرچه زود تر ایشان را که بطور امانت دراینجا سپرده‌شده‌اند به مقبره‌ی ابدی، بین شهدا، ببریم۱

در همین زمان، وی همچنین با پیامی به ملت ایران که در زیر عکس دکتر مصدق خوانده‌می‌شد و از صدا و سیمای ایران پخش می‌گردید کوشید تا مردم را به وضع بحرانی کشور و اهمیت وظیفه‌ی خطیری که بر عهده گرفته‌بود و علل پذیرش این مسئولیت تاریخی آگاهی بخشد. پس از کودتای ۲۸ مرداد سال۳۲ نخستین بار بود که یک نخست‌وزیر اولین سخنرانی خود را با ادای احترام به مصدق، در کنار تصویر او و با ننگین خواندن آن کودتا آغاز می‌کرد. بختیار با این اقدام عملاً حقانیت حکومت فردی بیست‌وپنجساله را که مشروعیت خود را از ۲۸ مرداد می‌دانست زیر سؤال می‌برد و خطر مهلک پیروی از شعارهای کسانی را که به دستاویزاستقرار حکومت اسلامی خواستار نابودی مشروطه بودند یادآوری می ‌کرد می‌کرد. خواهیم دید که این پیام او در خلاء سیاسی داده نمی‌شد و نخستین مقابله با جوی بود که دشمنان آزادی سرگرم برپاداشتن آن بودند.

پیام نخست وزیر به ملت

در زیر عکس دکتر مصدق

در تاریخ ۱۶ دیماه ۵۷

وی در این پیام خود گفت:

«… من به تمام افکار و عقاید سیاسی سی سال پیش خود وفادارم و با استفاده از تمام اختیارات و امکانات قانونی خود برای تحقق بخشیدن به آن آرمانها تلاش خواهم‌کرد. حاضرم در این لحظات تاریخی که سرنوشت ما را تعیین می‌کند، این وظیفه‌ی خطیر را به هر فرد ایرانی که خود را داوطلب این خدمت می‌کند واگذار نمایم. ولی حاضر نیستم اگر به قیمت جانم و اعتبار و حیثیتم هم باشد بگذارم که کشورم به سوی نابودی و زوال سوق داده‌شود. من به‌عنوان پسر یکی از سرداران مشروطه و یکی از وفاداراترین یاران رهبر بزرگ ملت، دکتر محمـد مصدق، سوگند یاد می‌کنم که تا آخرین نفس با تجزیه‌طلب و آنهایی که از حقوق «خلق‌های ایران» و از پرچمی غیر از پرچم سه‌رنگ سخن می‌گویند مبارزه کنم. [ت.ا.]

من سوگند یاد می‌کنم که به محض رسیدن به قدرت و بطور سریع افرادی را که به جان و مال و ناموس مردم تجاوز نموده‌اند یا از بیت‌المال مردم سوءاستفاده نموده‌اند به اشد مجازات برسانم.

من سوگند یاد می‌کنم که مروج دین اسلام در کشور خود بوده و در ضمن مذاهب شناخته را با دیده‌ی  احترام بنگرم.

من سوگند یاد می‌کنم که کلیه‌ی زندانیان سیاسی را به شرط سیاسی بودن آنها از زندان آزاد کنم.

من سوگند یاد می‌کنم که کلیه‌ی آزادی‌های فردی و اجتماعی مصرحه در قانون اساسی و اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر را در اسرع وقت جامه‌ی عمل بپوشانم.

کلیه‌ی افرادی که به‌عنوان زندانی سیاسی هستند آزاد خواهندشد. حکومت نظامی را به تدریج لغو می‌کنم تا ارتش برای دفاع از مرزها همواره آماده باشد. ارتش ایران از کشور ایران و مردم ایران نمی‌تواند جدا باشد. ما همه‌ی افراد برادر و از یک خون و یک آیین هستیم. هرچه زودتر ترتیبی داده‌خواهدشد که مطبوعات آزادانه و بر طبق قوانین جاریه کشور و بدون اعمال سانسور شروع به کار نمایند.

رسیدگی دقیق خواهم‌کرد که بازماندگان شهدای سه ماه اخیر در صورت لزوم از تمام مساعدت های مادی و معنوی برخوردار باشند.

کلیه‌ی احزاب سیاسی که غیرقانونی نیستند می‌توانند شروع به فعالیت نمایند و دستجات ممنوع نیز می‌توانند در صوردتی که وابستگی به خارج نداشته‌باشند پس از رسیدگی در زمره‌ی سایرین درآیند.

با اینحال و با در نظرگرفتن اوضاع خطیرکشور و به پشتوانه‌ی سی سال روش سیاسی ملی و آزادگی از تمام هم‌میهنان خود تقاضا دارم که ازجریاناتی که منجر به تخریب، به قتل یا جلوگیری از آسایش دیگران می شود حتی اگر موقتاً هم شده‌باشد دست بردارند.

در صورتی که ظرف یک مدت معقول تمام وعده‌های بالا جامه‌ی عمل نپوشند، خواهیدتوانست که در قضاوت خود تجدید نظر کنید و اعتبار سی‌ساله‌ی من را باطل نمایید. ولی دشمنان کشور باید بدانند که من با علم و اطلاع از اوضاع اسفبار مملکت قبول مسئولیت نمودم و با قدرت وایمان و پشتیبانی همه‌ی شما دوستان عزیز امیدوارم به آشتی سروسامان داده و کشور را به سوی یک کشور سوسیال دموکرات واقعی سوق دهم.

در این راه از خدای بزرگ و همت افرادی که مرا می‌شناسند مساعدت می‌طلبم و هیچ تهدید یا تردیدی مرا از راه خدمتگزاری بازنخواهدداشت.

من مرغ طوفانم نیاندیشم ز طوفان

موجم نه آن موجی که از دریا گریزد۲

حیرت انگیز است که در همین روز، دکتر سنجابی که در پاریس یک‌تنه و خودسرانه یک تسلیم‌نامه‌ی سه ماده‌ای را امضاء کرده بنام جبهه ملی به خمینی داده‌‌بود بختیار را به «اقدام فردی» متهم می‌کند و می‌گوید: «ما در جبهه ملی هرگز دست به اقدام فردی نمی‌زنیم… بنا بر این با همه‌ی سابقه‌ی دوستی و مبارزه، چون دکتر بختیار از موضع اعلام شده‌ی جبهه ملی خارج شده و ماده‌ی اول اعلامیه‌ی ما (؟) زیر پا گذاشته‌شده، نتوانستیم رفتار ایشان را بپذیریم…۳»

اما، پیداست که در عبارت بالا اگر بجای «اعلامیه‌ی ما» صحیح آن یعنی «اعلامیه‌ی من» را بکار برده‌بود نتیجه‌ی معکوس گرفته‌می‌شد!

ابوالحسن بنی صدر پس از بیان «احترام بی پایان برای رهبر مذهبی ایران آیت‌الله خمینی و اعتقاد عمومی به صمیمیت و درستی و راستی او» می‌افزاید که «آیت‌الله خمینی آیینه‌ایست که جامعه ی ایران را باز تاب می‌دهد »، تا نتیجه بگیرد که «مصالحه و سازش با رژیم [؟] در این هنگام باعث گسیختگی رابطه بین ملت ایران و رهبر مذهبی آن آیت‌الله خمینی خواهدشد۴.» البته او نیز مانند همه‌ی عوام‌الناس منظورخود از واژه‌ی گنگ «رژیم» را توضیح نمی‌دهد: آیا منظور او از «رژیم» همان «حکومت فردی شاه» بود که با نخست‌وزیری بختیار تحت شرایطی که دیدیم، پایان یافته‌بود؟ یا «رژیم مشروطه» بود که دوباره به بهترین شکل خود احیاء شده‌بود؟ چنین توضیحی نه به نفع اغراض او بود و نه در انبانه‌ی آشفته‌ی معلومات بنجل او یافت می‌شد.

۵ ـ گشودن باب گفت‌وگو با ملت

او می دانست که سالیان دراز محرومیت جامعه از منابع معتبر اطلاعات و تبلیغات رسمی خلاف واقع جامعه را نسبت به دولت ها بی‌اعتماد ساخته و می‌بایست نشان می‌داد که از آن پس دیگر آنگونه نخواهدبود. در نتیجه وی در کنار اظهارات رسمی نخست‌وزیر در خلال سخنرانی‌های خود، می‌کوشید تا با گفت‌وگوهایی با مردم و از راه مصاحبه‌هایی که روزنامه ها با او می‌کردند نیز توجه مردم را نسبت به حساسیت آنچه در جریان بود و جوانب گوناگون وقایع جلب ساخته از این طریق نیز به هوشیاری آنان نسبت به خطرهای نزدیک یاری رساند. مصاحبه‌ی زیر که با روزنامه‌ی اطلاعات انجام شده نیز چنین هدفی را دنبال می‌کند.

مصاحبه با اطلاعات

«نخست‌وزیر در همان آغاز کار دولت جدید، در روز شانزده دیماه، در مصاحبه‌ای با اطلاعات درباره‌ی وضع کشور و سیاست دولت خود چنین گفت:

بختیار: نهضت آزادی‌خواهانه در حال تبدیل به قیام فاجعه‌انگیز است

شاپور بختیار در مصاحبه با خبرنگار روزنامه اطلاعات که در شماره‌ی امروز این روزنامه به‌چاپ‌رسید، ادامه‌ی انقلاب در شرایط فعلی را خطرناک و فاجعه‌انگیز خواند. وی در این مصاحبه گفت:

« مردمی که ۲۵ سال تمام با انواع و اقسام ظلم و تعدی و تجاوز و خفقان روبه‌رو بودند، امروز به‌پاخاسته‌اند تا حقوق حقه‌ی خویش را بازستانند و بساط و اساس خودکامگی را بر‌اندازند. متأسفانه به‌علت هیجان فوق‌العاده‌ی عمومی، انقلاب مردمی که در نهایت خلوص بود دچار سردرگمی شد و همه‌ی خواست‌های بنیادی که لازم بود در یک شرایط ویژه برآورده‌شود در یک چیز خلاصه شد، بدون آن‌که به مسایل و نکات دیگر توجه شود.»

بختیار در ادامه گفت:‌ «حتی کار به جایی رسید که مخالفت با قانون اساسی به عنوان عاملی برای قهرمان شدن مورد توجه رهبران ملی قرار گرفت. حال آن‌که قانون اساسی که با خون هزاران ایرانی به دست آمده، خود به خود چیز بدی نیست بلکه عدم اجرای آن کشور را به شکل فعلی‌اش درآورده‌است.» [ت.ا.]

وی هر روز تأخیر در پیدا کردن یک راه حل سیاسی را باعث کشته‌شدن گروه کثیری از مردم، از بین رفتن همه‌ی نهادها، ورشکسته شدن کامل اقتصاد کشور دانسته و ادامه‌ی قیام را خطرناک و فاجعه‌انگیز خواند [بطوری] که واکنش در برابر آن از طرف نیروهای نظامی نیز، به احتمال زیاد کشور را به یک جنگ داخلی و در نهایت تجزیه خواهدکشاند. [ت.ا.]

وی افزود: «بدین ترتیب وقتی من رویاروی انتخاب بین قبول مسئولیت یا حفظ وجاهت ملی قرار گرفتم، قبول مسئولیت را وظیفه‌ی وجدانی، اخلاقی و انسانی خود دانستم.»

وی گفت انحلال ساواک، آزادی زندانیان سیاسی و اعطای آزادی‌های حقه‌ی ملت ایران بر اساس قانون اساسی و اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر را در صدر اقدامات اوست و هدف خود را ایجاد یک دموکراسی ملی بر اساس سوسیالیسم اعلام کرد۵.

اما، همچنان گوش شنوا بسیار کم بود بویژه اینکه فرصتی هم برای خودفروشان بسیار قدیمی برای تطهیر خود فراهم شده‌بود و خیانتکاران بدنام گذشته سر از قبر بیرون آورده جانی گرفته‌بودند.

دو روز پس از آن پیام حسین مکی در روز ۱۸ دیماه می‌گوید «آقای دکتر بختیار گفته‌اند که از همکاران نزدیک دکتر مصدق و از اَعضاء جبهه ملی بوده‌اند. تا آنجایی که من می‌دانم در آن جبهه ملی که عضو و دبیر آن بودم ایشان عضویتی نداشته‌اند…۶» البته منظور او همان بختیار، کفیل وزارت کار در دومین دولت مصدق، دبیرکل حزب ایران و احیاء کننده‌ی جبهه ملی در سال ۱۳۵۶ است که او بعد از خیانت به مصدق نتوانسته او را بشناسد۶!

شوربختانه برخی از سران برجسته‌ی ارتش نیز، به رغم شایستگی حرفه‌ای خود چون از درک سیاسی دور نگهداشته شده‌بودند، بجای استقبال از موقعیت مثبتی که برای کشور فراهم شده بود، نتوانستند ارزش تحول سیاسی روز را دریابند. نمونه‌ی آنها سرلشگر منوچهر خسروداد، از بهترین امیران ارتش که قربانی پیشداوری های سیاسی خود می‌شود. او بجای دیدن خطر شوم خمینی به دام پیشداوری های سیاسی افتاده است. خبرگزاری فرانسه از قول اومی‌گوید:

«اعلیحضرت در نظرندارند در این لحظه حتی برای استفاده از تعطیلات کشور را ترک کنند چرا که اگر ایشان بروند کمونیستها کشور را تصاحب خواهندکرد و ارتش هرگز این وضع را نخواهدپذیرفت. همچنین رژیمی را که توسط دکتر شاپور بختیار یا هر شخصیت دیگر از جبهه ملی رهبری شود عملا قبول نخواهدکرد.» ژنرال خسروداد اضافه کرد «ارتش بخاطر منافع کشور شاه را میخواهد، و اگر بختیار نتواند مانع از عزیمت اعلیحضرت بشود با دست خود گورش را خواهدکند۷

نخستین واقعیتی که از این سخنان حاصل میشود میزان عدم‌اعتماد به‌نفس یک امیر برجسته‌ی ارتش است؛ که، چنانکه دیدیم به معنی عدم‌اعتماد به خود ارتش و فهم از حکومت قانون نیز بود.

متاسفانه او نیز به دعوت قره باغی نه تنها به جلسه‌ی ۲۲ بهمن‌ماه سران ارتش می‌رود بلکه حتی اعلامیه‌ی «بیطرفی ارتش» را که به معنی تسلیم به خمینی بود امضاء کرد. سپس همچنین به یگان خدمت خود در باغ شاه مراجعه کرد اما در ساعات ۱۳ و ۱۴ بعدازظهر همان روز با حمله‌ی شورشیان به دبیرستان نظام و پادگان باغ شاه با هلیکوپتر از محل خارج شد زیرا با پخش اعلامیه‌ی بی‌طرفی ارتش از رادیو وضعیت از کنترل خارج شده و فرماندهان با تمرد پرسنل خود مواجه شده‌بودند.

او همچنان قادر به درک وخامت وضع نیست و هنگامی که روز ۲۳ بهمن در روزنامه‌ها با خبر فرار خود مواجه می‌شود، بجای یافتن راه چاره‌ی دیگری، مصمم می‌گردد که خود را به شورشیان معرفی نماید. او با حضور در دفتر تیمسار قرنی توسط نیروهای شورشی دستگیر و به «ستاد انقلاب» واقع در مدرسه رفاه انتقال می‌یابد. چنانکه می‌دانیم او یکی از چهار تن امیران ارتش بود که روز ۲۶ بهمن در مدرسه‌ی علوی اعدام شدند.

آیا با آنچه در بالا از او نقل شد او نمی بایست با تصمیم قره‌باغی و فردوست به سرپیچی از دولت قانونی و اعلام بیطرفی به شدت مخالفت می‌کرد.

در بالا از قول او نقل کردیم که گفته بود ارتش «همچنین رژیمی را که توسط دکتر شاپور بختیار یا هر شخصیت دیگر از جبهه ملی رهبری شود عملا قبول نخواهدکرد.»

اما او با امضاء اعلامیه‌ی «بیطرفی» ارتش که چیزی جز تسلیم به خمینی نبود رژیم شوم او را قبول کرده بر سند اعدام خود صحه گذاشته‌بود.

اگر او و اَمثال او ـ البته بجز قره‌باغی که بعدا خواهیم دید، به وساطت سفیر ابله آمریکا، پیشاپیش با نمایندگان خمینی ساخته بود ـ منظور از سخنان بختیار در پیام بالا را دریافته‌بودند آیا ممکن بود که خود را دست‌بسته تسلیم رهبر جانی شورشیان کنند؟

بخش هفدهم

پیام به ملت ایران در روز ۲۶ دیماه

پس از خروج پادشاه از کشور

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ فیلم ضبط شده‌ی سخنان نخست‌وزیر در احمدآباد. نک. نامیر، سایت نهضت مقاومت ملی ایران.

۲ کیهان، ۱۶ دیماه ۵۷؛ نک. حمید صدر، همان ص.۱۸ـ۱۶.

۳ کیهان؛ نک. همان. ص. ۱۶.

۴ ا. بنی‌صدر، نیویورک تایمز؛ نک. همان ص.۲۷.

۵ نک. پیشین، ص. ۱۷-۱۶.

۶ حسین مکی، کیهان، نک. همان، ص. ۲۸.

۷ اطلاعات، ۱۹ دیماه ۵۷؛ نک. همان، ص. ۳۲.

خروج از نسخه موبایل