فرین عاصمی
بی بی سی فارسی
آرمان عمادی فرزند مهروش و یونس، یک روز پیش از آنکه در اعتراضها به او شلیک شود، با گلوله ساچمهای به دست او شلیک کرده بودند. به خانه رفت و با همان دست زخمی برای مادرش نوشت: «مادرم الله که یار باشد، بگذار دشمن هزار باشد.»
آرمان ۲۸ ساله بود. فوق لیسانس حقوق داشت. زبان انگلیسی و فرانسه درس میداد، مدتی در داروخانه کار میکرد، مدتی هم کافهای به اسم کالدی داشت. اماکن آنقدر اذیتش کرد که مجبور شد کافهاش را تعطیل کند. خیلی به کافهداری علاقه داشت و دوست داشت کافهداری محبوب و معروف شود.
چند شب قبل از کشته شدنش به دوستانش گفته بود که هرچه از آنها در موبایلش دارد را پاک میکند که اگر دستگیر شد دوستانش به دردسر نیفتند.
آرمان عمادی به گواه نزدیکانش در مورد اعتراضها و کشتار مردم بیتفاوت نبود و مرتب در اعتراضها شرکت میکرد. او ۲۵ آبان در مرودشت استان فارس گلوله خورد.
یک فرد نزدیک به خانواده او به بیبیسی گفت: «آن شب آرمان در اعتراضها بود. ماموران از مسجد محل از فاصله نزدیک چشم آرمان را هدف قرار دادند. جمجمهاش شکست. او را بلافاصله به بیمارستان نبردند. در همان مسجد او را نگهداشتند. شاید اگر زودتر به بیمارستان میرسید زنده میماند. در بیمارستان چشمش را تخلیه کردند، گفتند جمجمهاش شکسته. بعدا گفتند همان موقع دچار مرگ مغزی شده بود با اینحال تا سه روز در بیمارستان به دستگاه وصل بود. بعد از سه روز دستگاه را خاموش کردند.»
مرودشت شهر کوچکی در استان فارس است. فشارهای امنیتی بر خانواده آرمان عمادی به دلیل فضای بسته و کوچک شهر از همان اول زیاد بود.
منبع نزدیک به خانواده میگوید: « حکومت خیلی تلاش کرد نام آرمان جایی درز نکند تا مبادا دستشان رو شود و شهر به هم بریزد. اما موفق نشدند. پیکر آرمان را اول تحویل نمیدادند. از خانواده خواستند بگویند که آرمان بسیجی بوده و وعده دادند که برایش مراسم باشکوه خواهند گرفت. خانواده زیر بار نرفتند. بعد از چند روز که فشار عصبی زیادی به خانواده وارد کردند پیکر او را تحویل دادند.»
با وجود همه فشارها مراسم خاکسپاری، هفتم و چهلم آرمان عمادی به تظاهرات بزرگ ضد حکومتی تبدیل شد. ولی فشارها بر خانواده او هنوز ادامه دارد.
منبع نزدیک به خانواده در اینباره میگوید: «اجازه ارتباط گرفتن خانواده با دیگران را نمیدهند. مرتب مادر و برادران آرمان را احضار میکنند و آنها را تهدید میکنند. به مادر آرمان میگویند اگر جان سه بچه دیگرت برایت مهم است حرفی نزن. چندین بار برای آنها پروندهسازی کردند که از دادخواهی منصرف شوند. تمام رفت و آمدهایشان تحت کنترل است. حتی وقتی مهمان به خانهشان میرود خانهشان را زیرنظر میگیرند. اجازه نمیدهند به راحتی سر مزار آرمان در روستای عمادآباد، روستای پدریاش بروند.»
نزدیکان آرمان عمادی میگویند ماموران امنیتی همان روزی که به او شلیک کردند ماموران تمام مغازه دارهای محل را تهدید کردند که همه فیلمهای دوربینهای مدار بسته را پاک کنند.
فرد نزدیک به خانواده عمادی به بیبیسی گفت: «هیچ فیلمی از روز حادثه به دست خانواده نرسیده. کسی جرات نکرده قاتل آرمان را معرفی کند. چند تا از خالههای آرمان بخاطر فعالیت در فضای مجازی احضار، تهدید و دادگاهی شدند. بعد از مراسم یادبود آرمان قبل از عید نوروز به حاضران بر سر مزار او حمله کرده و آنها را کتک زدند.»
آرمان به حیوانات هم علاقه زیادی داشت. یک منبع نزدیک به خانواده او به بیبیسی گفت:« عاشق حیوانات بود خصوصا سگ و گربه. چند تا گربه داشت که برای هرکدامشان یک اسم انتخاب کرده بود. هر ماه برای سگها و گربهها غذا میخرید. اگرگربهای میدید که مریض است تا او را درمان نمیکرد خیالش راحت نمیشد. عاشق گل و گیاه هم بود.»
آرمان عمادی سه برادر داشت. رابطه او با خانواده بسیار نزدیک بود. با مادرش خیلی دوست بود و به او کمک میکرد. منبع نزدیک به خانواده میگوید:« خانواده خوشحالی بودند. با رفتن آرمان زندگی آنها نابود شد. رفتن آرمان یک طرف، آزار و اذیت خانوادهاش توسط حکومت هم آنها را نابود کرده.»
دوستان آرمان میگویند خواننده مورد علاقه او «هیچکس» و «محسن چاوشی» بودند.
آرمان عمادی معترض بود و به آزادی اعتقاد داشت. منبع نزدیک به خانواده او میگوید: « آرمان همیشه خواستار برابری حقوق زن و مرد بود. همیشه میگفت هرکسی هرطور دوست دارد باید زندگی کند. با هر پوششی و با هر عقیدهای که دوست دارد. همیشه میگفت ایران از ثروتمندترین کشورهاست. چرا باید دهسال از بقیه کشورها عقب باشد؟»