«ایرانوایر»، اولین جلد از کتاب «زنان تاثیرگذار ایران» را منتشر کرد. این کتاب، روایت صد زنی است که بر پیرامون خود، جامعه، علم، هنر، سیاست، فرهنگ، ورزش، اقتصاد و تکنولوژی تاثیر گذاشتهاند، از موانع نظام نابرابر جنسیتی نهراسیدهاند و مسیری را برای رشد و دستیابی زنان ایران به حق برابر انسانی خویش هموار کردهاند. انتخابکنندگان این فهرست، مخاطبانی هستند که باور دارند از این زنان تاثیر گرفتهاند.
ما در جلدهای بعدی، به خدمات دیگر زنان ایرانی که در این مبارزه سهم داشتهاند هم میپردازیم. شما هم میتوانید در این انتخاب سهیم شوید، نظرات خود را برای ما بفرستید و اگر اطلاعات بیشتر و دقیقتری دارید، با ما در میان بگذارید. این نسخه دیجیتال است و تاثیر نظرات و پیشنهادات خود را میتوانید در نسخه چاپی که در ماه آبان منتشر خواهد شد، ببینید.
بهعلاوه، جلد دوم کتاب با نامهایی بیشتر در دست تهیه است. اگر نام زنی که بهنظر شما تاثیرگذار بوده است را در این فهرست نمیبینید، نام و دلیل آنکه او را تاثیرگذار میدانید را برای ما به ایمیل info@iranwire.com بفرستید.
فراموش نکنید که مجموعه کتابهای «زنان تاثیرگذار ایران»، برپایه انتخابهای شما گردآوری میشوند و منتخبانتان میتوانند در هر عرصهای، از فرهنگ، علم، آموزش، پژوهش و کنشگری گرفته تا هنر، ورزش، فعالیتهای خیریه، سیاست، تکنولوژی، کارآفرینی، نوآوری، اقتصاد و ادبیات، گامهای موثری برداشته باشند.
«کتاب زنان تاثیرگذار ایران را میتوانید از این لینک دانلود کنید»
***
«فرخرو پارسا» از جمله زنان تاثیرگذار تاریخ ایران است که نامش با بدعت و شجاعت گره خورده است. او همچون مادرش، زندگی خود را وقف تحولاتی ریشهای در آموزش، بهویژه در راستای رشد اجتماعی زنان کرد و حتی جان خود را نیز در راه نیل به این آرمان گرانمایه هدیه داد. او اولین مدیرکل زن و نخستین وزیر زن ایران بود.
فرخرو پارسا زمستان سال ۱۳۰۱، هنگامی که مادرش در تبعید به سر میبرد، در نزدیکی شهر قم به دنیا آمد. مادرش، «فخرآفاق پارسای»، فعال حقوق زنان و مدیر نشریه «جهان زن» بود و برای نوشتن مقالهای درباره برابری جنسیتی در آموزش تبعید شده بود؛ مقالهای که اعتراض روحانیان وقت را به همراه داشت.
پدر او، «فرخدین پارسا»، کارمند وزارت بازرگانی بود و دو مجله در حوزه صنایع و بازرگانی را مدیریت میکرد.
پس از تولد فرخرو، «میرزاحسن خان مستوفیالممالک» که نخستوزیر وقت بود، میانجیگری کرد و با رفع تبعید از فخرآفاق، آنها توانستند به تهران بازگردند.
فرخرو پارسا که از دانشسرای مقدماتی با کسب رتبه اول دیپلم متوسطه گرفته بود، وارد دانشسرای عالی شد و در ۲۰ سالگی در رشته علوم طبیعی مدرک کارشناسی گرفت. سپس وارد «دانشگاه تهران» شد تا پزشکی بخواند. همزمان با تحصیل پزشکی، در دبیرستانهای تهران نیز تدریس میکرد. او در سال ۱۳۲۹ پزشک شد و سپس به تحصیل در تخصص پزشکی کودکان و نوزادان پرداخت.
فرخرو همزمان که تحصیل میکرد، در بیمارستان نیز مشغول به کار بود و تدریس در مدارس را ادامه میداد. اما چند سال پس از پایان تحصیلاتش، طبابت را کنار گذاشت و به آموزش و کارهای فرهنگی روی آورد.
او در دبیرستان مشهور «ژاندارک» به آموزش علوم طبیعی و زیستشناسی پرداخت و پس از شش سال، مدیر دبیرستان «ولیالله نصر» شد.
یک سال بعد، یعنی سال ۱۳۳۶، ریاست دبیرستان «نوربخش» را بر عهده گرفت و تا زمانی که نماینده دوره بیست و یکم مجلس شورای ملی شد، در این مدرسه به مدیریت پرداخت.
به گفته، خودش زمانی که مدیریت این مدرسه را عهدهدار شده بود، تنها ۱۱۰ دانشآموز در آن مدرسه درس میخواندند اما هنگام وداعش، هزار و۸۵۰ دختر در این مدرسه مشغول به تحصیل بودند.
فرخرو در سال ۱۳۳۳ به همراه همکاران خود «انجمن بانوان فرهنگی» را به راه انداخت و دو سال بعد به عنوان یکی از هیات رییسه «شورای همکاری جمعیتهای بانوان ایرانی» انتخاب شد.
او در سال ۱۳۳۹، با آغاز به کار «دانشگاه ملی ایران»(شهید بهشتی کنونی)، سمت مدیرکل دبیرخانه را برعهده داشت و توانست اولین زن در تاریخ ایران باشد که به چنین سمتی رسیده است.
در این میان، به واسطه «محمود کشفیان» و «حسنعلی منصور»، پا به عرصه سیاست نیز گذاشت و به حزب «ایران نوین» دعوت شد. به گفته خودش، پیش از ورود به سیاست از بهمن ۱۳۴۱، در اوقات فراغت از کار مدیریت دبیرستان، به زندانها سر میزد و به زنان زندانی آموزش میداد.
او خود گفته است: «وقتی خبر رفراندوم را شنیدم، با خود گفتم باید زنها هم در رفراندوم شرکت کنند. هر روز با عدهای از زنها راه میافتادیم و این در و آن در میزدیم تا برای زنها هم در رفراندوم حق رای بگیریم.»
او به همراه پنج زن شهیر دیگر تاریخ، به عنوان نخستین زنان ایران به مجلس شورای ملی راه یافتند. تمرکز فرخرو به مقوله آموزش موجب شد که «امیرعباس هویدا» به او پیشنهاد سمت معاون پارلمانی وزارت آموزش و پرورش را بدهد.
فرخرو پارسا در این سمت جدید که به گواه مستندات تاریخی، باب میل روحانیان آن زمان نبود و اعتراضات آنها را به دنبال داشت، طرح اصلاح طبقهبندی معلمان را به تصویب رساند؛ طرحی که موجب تغییر در «قانون استخدام کشوری» شد و در نتیجه نزدیک به ۵۰ هزار آموزگار پیمانی استخدام رسمی شدند.
سه سال بعد، او تاریخ جدیدی را در ایران رقم زد و نامش به عنوان اولین زن وزیر ایران ثبت شد. فرخرو پارسا در کابینه دوم و سوم امیرعباس هویدا، وزارت آموزش و پرورش را برعهده گرفت.
به گفته خودش، در سال ۱۳۴۷ هویدا طی تماسی تلفنی به او گفته بود: «خانم، میخواهم مسوولیت بزرگی را به یک مادر بدهم. میخواهم آموزش و پرورش فرزندان این مملکت را به دست یک مادر بسپارم. میخواهم وزیر آموزش و پرورش ما بچههای مردم را چون فرزندان خود بداند.»
او در دوران وزارتش به تاسیس چندین تشکل زنان، از جمله «سازمان زنان ایرانی»، «خانه زن» و «شورای ورزشی بانوان» یاری رساند.
فرخرو پارسا به توصیف نزدیکانش، دو مساله برایش اولویت داشت؛ عشق به خانواده و تلاش برای برابری زنان. حضورش در مناصب کلیدی به عنوان یک زن و آنهم یک زن پیشرو و سکولار برای روحانیان قابل تحمل نبود. حذف زبان عربی به عنوان زبان اجباری در دبیرستان، لغو ارزیابی گواهی طلبههای حوزه علمیه در آموزش و پرورش و همچنین برچیدن چادر از مدارس، روحانیان را به خشم و کینه از او برانگیخت.
نخستین وزیر زن ایران در مقالهای درباره پوشش دختران در مدرسهها نوشته بود که آنها حق ندارند در محیط مدرسه لباسی غیر از روپوش رسمی بپوشند؛ چه چادر و چه مینیژوپ.
اعتراضات روحانیان موجب شدند فرخرو پارسا دستور دهد دروس تعلیمات دینی، قرآن و فقه اسلامی در برنامه آموزشی گنجانده شوند و این شد که «سیدمحمد بهشتی»، «محمدجواد باهنر» و «محمد مفتح» برای تالیف این کتابها به عنوان مشاور ورود کردند.
فرخرو حامی مالی «مرکز اسلامی هامبورگ» نیز بود که زیر نظر سیدمحمد بهشتی اداره میشد. محمدجواد باهنر هم توانست امتیاز تاسیس چند مدرسه ملی مذهبی را در تهران بگیرد.
فرخرو سرانجام در اردیبهشت ۱۳۵۳، یعنی بیش از چهار سال قبل از انقلاب ۱۳۵۷ و روی کار آمدن اسلامگرایانی که بهشتی، باهنر و مفتح نقشهای کلیدی در آن داشتند، با بیش از ۳۰ سال خدمت در عرصه آموزش بازنشسته شد و سمت خود را به «هوشنگ شریفی» داد.
فرخرو از آن پس دیگر فعالیتهای سیاسی خود را کم کرد و ترجیح داد به طبابت بازگردد. مطب شخصی خود را راه انداخت و در کلینیک مدرسه امریکاییها در تهران و کلینیک کودکان به طور رایگان مشغول به کار شد. به علاوه، فعالیتهایش را در حوزه حقوق زنان ادامه داد. او نزدیک به دو سال برنامهای درباره زنان را در «رادیو ایران» اجرا میکرد و در نشستهای «جمعیت زنان دانشگاهی» که در تاسیس آن خود نیز نقش مهمی داشت، شرکت میکرد.
در روزهای انقلاب، فرخرو در لندن به سر میبرد و با وجودی که به او توصیه کرده بودند به ایران بازنگردد، با ایمان به کارنامه درخشان خدمتش به ایران برگشت. ابتدا در خانه دخترش و یکی از بستگان پنهانی سکونت کرد و قصد ترک ایران را نداشت اما تنها پنج روز پس از اعلام پیروزی انقلاب، یعنی ۲۷ بهمن در خانه پسرش دستگیر شد.
در آن دوران، کمیتههایی بدون ضوابط خاصی به سرعت شکل گرفته بودند و اعضای آنها که نام و نشان و مرامنامه مشخصی نداشتند، به سراغ هر کسی که مقامی در حکومت پیشین داشتند یا شایعهای درباره آنها جایی گفته میشد، میرفتند و بدون برنامهای مشخص و روندی عادلانه آنها را دستگیر و سپس محاکمه میکردند.
فرخرو پارسا نیز به همراه همسرش، سپهبد «احمد شیرینسخن» بازداشت و به «کاخ جوانان» تهران که دیگر محل استقرار کمیته شده بود، منتقل شدند. همسرش مدتی بعد آزاد شد اما فرخرو را به زندان «اوین» منتقل کردند و اتهاماتی واهی با استفاده از شنیعترین صفات به او زدند.
فرخرو اما معتقد بود بیگناهی او در دادگاهی عادلانه ثابت خواهد شد. حتی زمانی که با لباسی خاکستری و روسری وارد سالن دادگاه شد و حاضران با شعار، فحاشی و تمسخر از او استقبال کردند، گفت: «من به عدالت مردم مملکتم معتقدم.»
محاکمه اولین وزیر زن ایران ۹ جلسه به طول انجامید. قاضی پرونده پارسا، «صادق خلخالی» بود که او را با اتهامهای بیاساس «حیف و میل و غارت بیتالمال»، «اشاعه فساد و فحشا در فرهنگ مملکت با به کار گماردن افراد هرزه در سمتهای مهم وزارتی» و «ترتیب دادن اردوگاههای اختلاطی و زیر پا گذاشتن اخلاق اسلامی»، از مصادیق روشن «مفسدین فیالارض» و «کافر» تشخیص داد و با استناد به احکام قرآن، وزیر پیشین آموزش و پرورش را محکوم به اعدام و استرداد کلیه اموال منقول و غیرمنقولش کرد.
فرخرو پارسا در دادگاه اتهامهای وارده به خود را رد کرد. او همچنین به «بهایی بودن» و «داشتن ارتباط نامشروع با رییس دفترش» نیز متهم شده بود. «همکاری با ساواک» و نیز «سخنرانی درباره حجاب دختران» که گفته بود نباید مانع فعالیتهای اجتماعی زنان شود، از دیگر تهمتهای ناروایی بودند که او با دفاعیاتش آنها را تکذیب کرد.
صبح روز ۱۸ اردیبهشت ۱۳۵۹، مصادف با روز تولد «فاطمه زهرا»، دادستانی کل انقلاب اسلامی با انتشار اطلاعیهای خبر داد که فرخرو پارسا، وزیر آموزش و پرورش رژیم پهلوی به دار آویخته شد.
گفته میشود اتهاماتی که به او زده بودند، به یکباره چنان شخصیتی از فرخرو ساخت که مردهشویان حاضر به شستن پیکرش نشدند و این کار را زنان خانواده فرخرو انجام دادند.
فردای آن روز، پیکر این زن تاثیرگذار در «بهشتزهرا» به خاک سپرده شد اما چندی نگذشت که بولدوزرها قبر او را با خاک یکسان کردند. بار دیگر وقتی فرزندان فرخرو سنگی با نام «مادر» بر روی قبرش گذاشتند، بولدوزرها آمدند و اینبار همه سنگ قبرهای آن قطعه را خرد کردند تا هیچ نام و نشانی از فرخرو پارسا باقی نماند.
«منصوره پیرنیا» در کتاب «خانم وزیر»، در روایت دقایق پایانی زندگی فرخرو پارسا نوشته است که او را داخل گونی پیچیده، طنابپیچش کرده و به بالای دار کشیده بودند اما طناب پاره شده بود. پارسا را پس از به هوش آوردن، بار دیگر به پای دار برده و این بار با سیم او را بسته و اعدامش کرده بودند. فرخرو اما انگار که این بار هم جان نداده بود. رد سه سوراخ در جسد یکی از تاثیرگذارترین زنان ایران، دردناکترین لحظههای مرگ یک انسان را ثبت کرده است.