اگر تبه کاریهای حکومت اسلامی که برای ۴۵ سال ایران را به زندانی بزرگ برای اکثریت ایرانیها تبدیل کرده نبود به احتمال قوی هرگز این پرسش مطرح نمی شد که با اسلام و مسلمانان چه باید کرد. برخی متفکران از جمله آرامش دوستدار بر این باور هستند که ایرانیان اساسا مشکلی با اسلام نداشته چه، آنکه اسلام ادامه سنت یکتا پرستی زرتشت بوده که نخست در یهودیت سپس در مسیحیت و سرانجام در اسلام بروز و ظهور کرده است.
پرداختن به چنین نظریه خطیری در مجال نوشتهای کوتاه نیست، به همین دلیل با پرشی ۱۴۰۰ ساله به ایران امروز می پردازیم که از یک طرف حکومتی بنام دین حاکم است که با ضرب و زور می خواهد برداشت فقهی خود را بر جامعه حقنه کند و از سوی دیگر بنا به شواهد بسیار فراوان ایرانیهای دین گریز، دین ستیز و خدا ناباور می بینیم که از ظلم و جور فقیهان حاکم یا جان خود برداشته و دیار غربت گزیدند یا در داخل به مبارزه علنی و خاموش بر خاسته اند. بیتردید پایوران رژیم فقها بویژه شخص خامنهای که به بولتنهای روزانه دستگاهای اطلاعاتی دسترسی دارند بیش از هر کسی می دانند اگر امروز یک همه پرسی آزادانه برگزار شود حکومت اسلامی هیچ شانسی ندارد که بتواند رای اکثریت مردم ایران را کسب کند.
مقابله با رژیمی که خواست اکثریت ایرانیان نیست تنها به پهنه سیاست ختم نمی شود، این مبارزه به ارکان اصلی حکومت که همانا اسلام بطورعام و شیعه گری بطور خاص می باشد نیز کشیده شده است. به مدد رسانههای اجتماعی که انحصار خبر رسانی از سوی حکومت اسلامی را شکسته امروزه تصور امام دوازدهم که برای بیش از ۱۲۰۰ سال در چاه جمکران پنهان شده برای نسل جوان طنز تلخی است که فقط برای گذر از امتحانات کنکور و ورود به دانشگاه باید آن را جدی گرفت. با این همه پرسش نهانی در نهاد بیشینه ایرانیان که از دو رویی و فساد حاکمان خسته شده اند این است؛ با اسلام و مسلمانان چه باید کرد؟
در پاسخ به این پرسش دو دیدگاه کلی مطرح است؛ یکی اسلام ستیزی و دوم کمک به مسلمانان جهت فرود آرام به دنیای جدید. دنیای جدید چیزی نیست جز آنکه موسی به دین خودش و عیسی هم به دین خودش، به عبارت دیگر مسلمانان باید زیست مسالمت آمیز با دیگران از جمله خداناباوران یا به زعم آنها کفار را در دستور زندگی خویش قرار دهند .
در جرگه کمک به مسلمانان جهت ورود به دنیای جدید دست کم از دهه ۱۳۷۰ خورشیدی نواندیشان دینی و در راس آنها دکترعبدالکریم سروش تلاشهای بر جستهای نموده و می کنند. نگارش کتاب قبض و بسط شریعت کوشش نوپردازانهای بود تا نشان دهد معرفت دینی امری زمانمند و تخته بند تاریخ است – نظریهای که خشم فقهای سنتی نشسته در قم را بر انگیخت. خشم آنها که مستقیم و غیر مستقیم دستی بر سلاح و قدرت سیاسی نیز دارند با حمله به سخنرانیهای دکتر سروش و تهدید جانی به خروج ایشان از ایران منجر شد. در فضای آزاد برون مرز دکتر سروش تا بدانجا پیش رفت که وحی را “رویای رسولانه” خواند. طرح نظریه رویای رسولانه گام بزرگی در راه آشتی عقل و ایمان محسوب می شود، به عبارت دیگر رابطه انسان و خدا را کاملا معکوس کرد. بر اساس نظر غالب در اسلام وحی امر قدسی است که از آسمانها بر نبی نازل می شود، رویای رسولانه رابطه آسمان (امر قدسی) با زمین (نبی) را به رابطه زمین (نبی) با آسمان (امر قدسی) تغییر داد. برای باورمندی مانند سروش چنین برداشتی بسیار در خور تحسین است، با این همه می توان گفت این گام کافی نبوده و انتظار می رود ایشان اکنون که زیر ضرب فقهای متحجر نیست پروژه روشنگری را پیشران باشند. کانت به عنوان چهره بر جسته عصر روشنگری در نخستین جمله از مقاله مشهور “روشنگری چیست” می نویسد روشنگری خروج انسان از مرحله صغارت و ایستادن بر قوه خرد بدون اتکا بر دیگری [از جمله امر قدسی] است از دکتر سروش نیز انتظار می رود بند ناف انسان را از امر قدسی بریده و انسان مدرن ایرانی را از دل سنتهای هزاران ساله بزایاند. سقراط حکیم نیز خود را قابلهای می دانست که افکار و نظریههای بدیع را می زایاند.
در خصوص اسلام ستیزان لازم است بین نقد عالمانه مبانی اسلام با اهانت عریان به آموزههای قرآنی تفکیک قائل شد. در پهنه فضای مجازی نقدهای ایمان سلیمانی امیری یکی از کارهای درخشان چند سال اخیر محسوب می شود، پیش از وی نیز فعالیتهای بهرام مشیری در تلویزیون پارس نقش موثری در خرافه زدایی و برداشت عقلانی از امر دینی ایفا کرده است. ذکر نام این بزرگان بدون یاد آوری خدمات فرود فولادوند که جان بر سر روشنگری نهاد ناتمام است. اینگونه نقدها بدون خوارداشت اسلام و مسلمانان زمینه گفتگوهای سازنده جهت ورود به دنیای جدید را فراهم می سازد.
در برنامه “پشت عینک دیگران” آقای اکبر کرمی گفتگوی جالب و آموزندهای را با آقای آزاد فارسانی ترتیب داده است که موضوع اسلام ستیزی و اثرات مترتب بر آن را به تفسیر می کشد. آقای فارسانی دانش آموخته دانشگاه امام صادق و حافظ قرآن است. از دیدگاه وی حساب مسلمانان را باید از حساب اسلام جدا کرد، چه آنکه اسلام مجموعه باورهای اکتسابی است که به زعم ایشان با روشن شدن مبانی خطرناک آن مسلمانان به فکر فرو می روند و با دست کشیدن از اسلام به جهانهای جدید وارد می شوند. بر خلاف ایشان، آقای کرمی معتقد است که اسلام ستیزی روی دیگر سکه اسلام گرایی است. به عبارت دیگر به همان میزان که اسلام گرایان با پس زنش مولفههای مدرنیته از جمله اصل تساهل و تسامح مانع ورود مسلمانان به جهان مدرن می شوند، اهانت آشکار اسلام ستیزان به مبانی اسلام به ویژه قرآن موجب خشم مسلمانان می گردد و در نتیجه زمینه فرود آرام از بین می رود. مشاهده ویدئو زیر که این دو دیدگاه را مطرح می سازد تصویر بهتری از آنچه که امروزه چالشهای اسلام و مسلمانان نامیده می شود بدست می دهد.
درویش رنجبر، پژوهشگر فلسفه، دانشگاه کالیفرنیا – سن دیگو
از: گویا