مگر بنده امام خمینی هستم که با آمریکا ارتباط داشته باشم؟
تظاهرات شادی انگیز در بازار ماهی فروشان رشت
طلوع ناگهانی صادق بوقی
ناگهان صادق بوقی در تیتر اول خبرها آمد. گفتند میخواهند ماجرای دزدی میلیاردی چای دبش را زیرش بپوشانند. پیش از او خبر بازگشت تتلو به ایران زیاد جواب نداده بود. صادق بوقی پیرمردی که در بازار ماهی فروشان رشت ترانه خوانده و رقصیده بود، متهم به هنجارشکنی و عملیات مجرمانه شد.
بار دیگر ایمان و امان به سرعت برق داشت میرفت که ماموران سپاه و بسیج و نیروهای انتظامی با هفت تیر و مسلسل و تیزر و گاز فلفل و باتوم و دستبند رسیدند و صفحه اینستاگرامی او را هم پاک کردند و به جایش نوشتند:
«این صفحه به علت تولید محتوای مجرمانه و براساس مصادیق مجرمانه مندرج در قانون جرائم رایانهای مسدود و با عوامل آن برخورد گردید – هشدار: فعالیتهای مجرمانه کاربران تحت رصد میباشد.»
پرونده هنجارشکنی صادق بوقی در قوه قضائیه روی همه پروندهها قرار گرفت و به زودی شاهد محاکمه او در دادگاه عدل اسلامی خواهیم بود:
محاکمه صادق بوقی
قاضی – بسم الله الرحمن الرحیم. دادگاه رسمی است. متهم بایستد ولی نرقصد.
صادق – اعو! اینجا که بازار رشت نیست برآر. کجا برقصم؟
– متهم خودش را معرفی کند.
– اعو. بنده را نمیشناسید دستگیر کردید چرا؟
– چرا در بازار رشت میرقصیدی؟
– در بازار کدام شهر رقصیدن مجاز است برم آنجا برقصم؟
– چرا میرقصیدی؟
– ببین برآر، تا حالا قر توی کمرت فشار آورده؟
– لطفاً احترام دادگاه را نگهدارید.
– ببخشید. جناب آقای قاضی تا به حال قر در کمر مبارک جنابعالی انباشته شده است؟
– درست حرف بزن در دادگاه.
– اعو. من همینجوری بلدم حرف بزنم. وکیل بنده درست حرف میزند که راهش ندادید. بیچاره الان جلوی دادسرا دارد میرقصد.
– با آمریکای جنایتکار ارتباط داری؟
– مگر بنده امام خمینی هستم که با آمریکا ارتباط داشته باشم؟
– متهم فرافکنی نکند.
– بنده فرافکنی بکنم؟ مگر دکتر یزدی خودتان نگفت امام قبل از رفتن به ایران، به آمریکا پیغام تفاهمآمیز داد.
– والله نه قربان. فقط وقتی داشتند اسناد اتمی را بار وانت میکردند ببرند وانتشان پنچر شده بود بنده با کمک جاسوسان گمنام امام زمان پنچرگیری کردیم.
– پیش ازین هم هنجارشکنی کرده بودی؟
– نه خیر. با همین رقص شروع کردیم به امید خدا.
– یعنی تصمیم داری باز هم هنجارشکنی کنی؟
– نه. ما فقط میخوایم برقصیم. بستگی به هنجارش داره.
– در نماز جمعه شرکت میکنی؟
– نه خیر. امام جمعه از رقص خوشش نمیاد.
– با توماج صالحی ارتباط داری؟
– خیر. دو سه بار خواستم باهاش تماس بگیرم که نشد.
– چکارش داشتی؟
– – میخواستم چند تا سوراخ موش ازش بخرم برای بعضی آقایان.
– با تتلو هم جی جی باجی هستی؟
– نه خیر. بنده هیچوقت کاندیدای ریاست جمهوری نبودم.
– پس اعتراف کن چه خلافهایی کردی؟
– ببخشید بنده بدون شکنجه اعتراف نمیکنم. رسمش نیست.
– بسیار خوب. شکنجهات میدیم میبریمت توی تلویزیون.
– پس لطفاً یکجوری شکنجه ندین که نتونم توی تلویزیون برقصم. آبروریزی میشه. برای نظام خوب نیست.
– گفتی با آمریکا ارتباط نداری؟
– عرض کردم خیر. بنده با شما تعارف دارم؟ میخوای بنویسی ارتباط دارم، بنویس. علیه تمامیت ارضی هم اقدام کردم؟ بنویس. وظیفهات را انجام بده. بنده نمیخوام نان ترا آجر کنم که. توهین به رهبری هم جزو ملزوماته؟ اونم بنویس. راحت باش. بنویس، مهمون من. اصلاً من رقص میکردم منظورم رهبری بود. بنده نیامدم اینجا ترا از کار برکنار کنم. هرچی میخوای بنویس بنده امضا میکنم میروم زندان. بنویس ظهر هم سبزی پلو با ماهی خورده بودم.
– میدانی اینها چند سال زندان دارد؟
– اعو. صد سال. فرقی نمیکند. فقط در زندان، جایی، سالنی، پیستی باشد که من بتوانم رقصم را بکنم، هزار سال. فقط یک خواهش دارم. صفحه اینستاگرام من را به من پس بدهند. قول میدهم بعد از این کلیپهای آموزنده توش بذارم. یک چیزهایی توش میذارم که مردم از لحظهای که به دنیا میآیند ارشاد شوند و در مسیر درست قرار بگیرند.
– آفرین. آفرین. از همان بدو تولد.
– بعله.
– ارشاد شوند؟
– بعله.
– با ایمان شوند؟
– البته.
– مسلمان شوند؟
– صد در صد.
– از ریا یپرهیزند.
– شدیداً.
– لدالورود حقه باز نباشند.
– درسته.
– از دروغ دور شوند.
– چه جورم آقای قاضی.
– مرحبا. چه کلیپ هایی میخواهی بگذاری؟
– تی قربان. اولین کلیپی که من میخوام بذارم اینست که مردم یاد بگیرند وقتی به دنیا میآیند بگویند «یا …. علی».