سایت ملیون ایران

آینه‌خانه هویتِ ایرانی

زیتون-

زیتون: آن‌چه از این پس در زیتون با عنوان «آینه‌خانه هویتِ ایرانی» منتشر می‌شود، مجموعه‌ای است از یادداشت‌ها و تأملات مهدی جامی، ویراستار و پژوهش‌گر فرهنگ و ادب ایرانی. این مجموعه به‌طور اختصاصی در وب‌سایت زیتون منتشر و در پایان در ‌شکل کتاب الکترونیکی و به‌رایگان در اختیار خوانندگان قرار خواهد گرفت.

مهدی جامی در این سلسله نوشته‌ها دغدغه هویت  ایرانی دارد؛ هویتی که «از غنی‌ترین و قدیم‌ترین هویت‌ها ست». او  برای شناسایی و معرفی این هویت، «تاریخ معاصر را برگزیده» و در حد «توان و قلم خویش» به آن پرداخته تا «ستارگانش را نیک ببینیم» و  دریافتی از هویت ایرانی به‌دست دهد. آینه‌خانه هویتِ ایرانی «داستان هویتِ ایرانی‌ست و «گزارشی است که هر کسی که در آن تامل کند قاعدتا می‌تواند آن را گسترش دهد» و  «زاویه‌ای دیگر ببیند و بر این بیفزاید».

نویسنده در فصل‌ نخست  به «الواح هویت» می‌اندیشد تا با تمرکز بر هویت معاصر  تصویری از «افق هویت» به‌دست دهد. او در فصل دوم «آینه‌داران و روایت‌پردازان هویت معاصر» را معرفی می‌کند و در موخره به «آینه‌های کژ و کوژ هویت و ستیز با خویشتن و جهان» می‌پردازد. «تخریب دولتیِ هویت و بی دولتی ملت» نیز پیوستِ تأملات و یادداشت‌های نویسنده  است و پس از آن «چشم‌انداز نزدیکی از ایرانِ من» به‌ خواننده گزارش می‌شود.

یادنامه و اهدائیه‌ کتاب نیز نشانی از هویت ایرانی دارد.‌ مهدی جامی کتاب‌اش را «به یاد مهسا امینی»، «مادرم و خواهران‌ام، خواهران‌مان» و با یاد «همه دختران ایرانی در قیام زن، زندگی، آزادی» آغاز کرده؛ «به یاد ریحانه دخترم، به یاد سیمین دانشور و سیمین بهبهانی، با احترام به نسرین ستوده و فرهاد میثمی، با بزرگداشت استاد نجیب مایل هروی». او با دریغ‌ از «استادان محمدجان شکوری، حیات نعمت سمرقندی و مهرداد بهار» نام برده و آن را به همسرش، شهزاده که «دغدغه هویت در شعر و داستان‌هایش جاری است» و پسرش امیرعلی که «در هویت‌یابی پدر را شگفت‌زده می‌کند» تقدیم کرده است.

آن‌چه در ادامه می‌آید سخن آغازین این پرونده‌ است؛ پرونده‌ای که هر هفته سه بخش از آن در زیتون منتشر خواهد شد و فصل‌های آن به شکل پی‌دی‌اف نیز در اختیار خوانندگان قرار خواهد گرفت.

سرسخن

رمزهای هویت ایرانی
هزار حرف نگفته ماند و یک از هزار نگفتم. داستان هویت ایرانی داستانی است شگفت. آینه‌های تو در تو. ستاره‌های بسیار. زنان و مردان بی‌شمار. پدران و مادران فرهنگ ما. فرهنگ دور و فرهنگ نزدیک. ناچار بودم به دوره‌ای بسنده کنم. من که مدام در تاریخ عتیق سیر کرده‌ام نگریستن به تاریخ معاصر را برگزیدم. به تاریخ باستانی نپرداختم. یا اگر پرداختم از راه بازنگری به تاریخ نزدیک خود و بزرگان آن بوده است. اما خواستم یک بار هم که شده از تاریخ باستانی آغاز نکنیم. به همین تاریخ معاصر نظر کنیم. ستارگان‌اش را نیک ببینیم در حد توان و رصد این قلم. از همین تاریخ یک و نیم قرن اخیر چیزها می‌توان یافت و دریافت از هویت ایرانی در تاریخ درازدامن‌اش. از تاریخ نزدیک شروع کردن ساده‌ترین و دستیاب‌ترین کار است. چنان که در خانه از تاریخ پدر و مادر می‌آغازیم. و بعد از پدر و مادر آنها و خویشان‌شان. از پدر و مادرهای هر کدام. نسل به نسل وارد تاریخ قدیم‌تر می‌شویم. و می‌کوشیم از راه تامل در تاریخ نزدیک و کمی دورتر تاریخ دور و دورتر را درک کنیم.

این یادداشت‌ها و تاملات و سیر تاریخ نزدیک و کمی دورتر را آینه‌خانه هویت ایرانی نامیدم. از آن جهت که آینه‌خانه‌های ما همیشه هزارتکه است و در عین کثرت وحدتی را نشان می‌دهد. وحدت در کثرت والاترین دستاورد فکر ایرانی است و اصلی است جاودانه که از هر طرف آن را ببینی و بر هر موضوعی آن را تطبیق دهی کارساز و کارگشاست و همزمان اصل‌های دیگر فکر و حکمت ایرانی را نشان می‌دهد. نقش فرد را مشخص می‌کند که در جمع نشسته است. نقش جمع را مشخص می‌کند که فرد در آن نقشی چون یکی از آن آینه‌های هزاران را برعهده دارد. نقش علم و معرفتی را نشان می‌دهد که یکی از هزاران‌پاره‌ی شناخت است و نقش شناختی را به رخ می‌کشد که حاصل هزاران‌پاره است. آینه‌ها در هم منعکس می‌شوند. هم را تکرار می‌کنند. و ابعاد تازه‌ای را به دید و دیده می‌بخشند. و هر دید و دیده‌ای رنگ و بازتاب تازه‌ای می‌یابد. بی‌پایان.

می‌دانم که در فرهنگ قدیم و قویم ایرانی «آینه‌خانه» تنها نمایانگر هویت نیست. هفت شهر عشق عطار نمایه دیگر آن است. کوچه‌های پر پیچ و خم که من از یک کوچه و دیگری از کوچه دیگر می‌آغازد و هر یک راهی را می‌رویم که شاید هرگز راه دیگری نباشد و اما باز همه به هم می‌رسیم و همه در یک شهر هستیم هر یک در کوی و برزنی و محله‌ای اقامت و استقامت می‌کنیم و هر یک مرحله‌ای از مراحل کشف این شهرهای تو بر توی را به قوه عشق و ایمان طی می‌کنیم.

هویت یک سویه و یک معنا و یک لایه ندارد. آینه است و هر کس در آن خود را می‌یابد و در کنار آینه‌های دیگر به وحدتی دست می‌یابد

عطار که یکی از دانایان بزرگ فکر و حکمت ایران است این مفهوم را در صورت تمثیلی دیگر هم پیکرینه کرده است و آن سیمرغ اعلی است. و باز نمایه‌ای پرشکوه از آن فکر جاودانه وحدت در کثرت. سفر کاشفانه. سفر گروهی که نهایتا هر کس خود را می‌یابد و همه با هم سیمرغ را می‌یابند. خودشان را. هویت جمعی‌شان را که همزمان فردی است.
در قدیم‌ترین متون عرفانی ایران‌زمین سفر نقشی محوری در شناخت خویشتن دارد. و هدف سفر یافتن گنجی است و گذر از دریاها و خشکی‌ها و رنج‌ها و رنگ‌ها ست با نبردهای پهلوانانه. برای یافتن مروارید. مرواریدی که در صدفی پنهان است در آب‌های اعماق. یا هفت‌خانی است که باید یک به یک از آن گذر کرد تا به نهایت رسید. به سدره‌المنتهی.

نام این دفتر را می‌شد مروارید هویت ایرانی یا مرواریدهای هویت ایرانی گذاشت. می‌شد سیمرغ هویت ایرانیان گذاشت. می‌شد از هفت شهر هویت ایرانی سخن گفت یا دیگر و دیگرها. اما بناگزیر یک نام باید بر می‌گزیدم. و آینه‌خانه را نام جامع یافتم خاصه از آن بابت که هویت یک سویه و یک معنا و یک لایه ندارد. آینه است و هر کس در آن خود را می‌یابد و در کنار آینه‌های دیگر به وحدتی دست می‌یابد. ولی خواننده آزاد است که در هر بحث و هر صفحه و درآیه‌ای که در این دفتر هست اختیار کند که آن معنا به کدام تمثیل نزدیک‌تر است. مرواریدی است یا هفت‌خانی است یا سیمرغی است و هفت شهر عشق است یا باغ ایرانی است و دیگر و دیگرها.

آینه رمزی بنیادین در فرهنگ و هویت ایرانی است. من کوشیدم آن را به قدر توان نشان دهم. آینه رمز حقیقت گسترش‌پذیر است. گسترش‌پذیری بی‌پایان. از این رو آنچه در این دفتر آمده است تنها قطعاتی از آینه‌خانه ایرانی است. نه همه آن. ضرورتی هم ندارد و چه بسا امکان هم ندارد که همه سویه‌های آن را یک‌تن ترسیم کند. خواننده خود در خواهد یافت که آنچه در این صفحات می‌خواند گسترش‌پذیر است. این اصل اصل اصل‌ها ست. وجود آدمی و هویت او مثل جهان گسترش‌پذیر است و طبعا هویت او. روشی را برگزیده‌ام که فی‌نفسه گسترش‌پذیر است. این خصلت آینه است. انتها ندارد. هر چه در این دفتر آمده است صورتی از هزاران صورت ممکن است. هر بند آن را می‌توان باز پرورش داد و شاخه‌هایش را بازنمود. درخت حیات است که من تنها شاخه‌هایی را که دیده‌ام و توانسته‌ام دید ترسیم کرده‌ام. گردشی در باغ آینه‌های هویت ایرانی است. هویت چیزی نیست که بتوان صورت جامع آن را نشان داد. مثل آدمی و مثل خدای آدمیان و مثل جهان است. مهم این است که بتوانیم به گسترش‌پذیری بی‌پایان حقیقت واقف شویم. بدانیم که خط و مرزی نیست. اینما تولوا فثم وجه‌الله. و وجه آدمی نیز همچون وجه‌الهی هر طرفی هست. جهان همه نقش انسان است. و از این جهان بی‌مرز و بی‌کرانه نمی‌توان سخن گفت جز به شیوه‌ای که در اساس گسترش‌پذیر باشد. حد و مرز نشناسد. در هر صورتی رمزی از هویت بیابد. بنابرین این دفتر با همه تفصیل و شاخ و برگی که یافته باز ناتمام است. گزارشی است که هر کسی که در آن تامل کند قاعدتا می‌تواند آن را گسترش دهد. شاخه‌های تازه‌ای را ببیند که من در گردش خود و از زاویه دید خود ندیده‌ام. او می‌تواند از زاویه‌ای دیگر ببیند و بر این بیفزاید. هویت بدعت است. مثل تاریخ و مثل آدمی و خدایش و جهان. آدمی مثال طبیعت است و جهان. بی‌کرانه. و هویت ایرانی که از غنی‌ترین و قدیم‌ترین هویت‌ها ست و حکمت‌های عتیق دارد و تداومی شگفت باغی است پر از درخت‌های گشن و شگفت. پس یک سخن گفتیم و صد نگفتیم. دیگران باید بیایند و از آن صد سخن ناگفته بگویند. هویت امری جمعی است. و جمع باید که از آن بگوید. و یک تن تنها گزارش فرد خویش را عرضه می‌دارد. در کنار سخن‌های دیگر و آینه‌های دیگر و آینه‌گردانی‌های دیگر است که حقیقت صورت خود را باز می‌نماید. حقیقتی که مثل نور منتشر است و هر آینه‌ای تنها پاره‌ای از آن را بازتاب می‌دهد.

*

نخواسته‌ام مقدمه‌ای چنان که در کتاب‌ها آورند بنویسم. همین قدر بگویم که این دفتر قرار بود مفصل‌تر باشد. در طرح اولیه چند فصل در نظر گرفته بودم. اما فصل اول و سپس فصل دوم چندان گسترش یافت که ناچار باید دامن سخن را فراهم می‌چیدم. سخن اصلی را گفته بودم. پس در فصل سوم به اقتصار کوشیدم تا آنچه در دو فصل پیشین نیامده به اشاره دست کم مذکور افتد. دو پیوست کتاب هم که باز در اصل قرار بود گسترش یابد به همان صورت نخست خود باقی ماند بجز پیرایش و افزایشی که آن را با یافته‌های امروز‌ نگارنده به روز کند. حاصل دفتری است از تاملات و اشارات که نه ادعای کمال دارد نه طبعا سخن آخر من است. اگر عمری بود باز در آن خواهم نگریست و اگر نبود هم باکی نیست. هر قدر عمر باشد هم اثری به کمال نمی‌رسد. مهم آن است که راهی را رفته باشد که به مقصدی روشن نظر داشته باشد. رسیدن کار ما نیست. امید که خواننده دانا این مقصد روشن را در بند بند این دفتر بیابد و کاستی‌ها را با تامل خویش جبران کند و راه را تا کعبه مقصد ادامه دهد.

ادامه دارد…

خروج از نسخه موبایل