سایت ملیون ایران

سخنی چند با هواخواهان شاه و شیخ

جوانان امروز میهن ما برای فراگرفتن تاریخ و رویدادهای اجتماعی و سیاسی کشورمان با تبلیغات و آموزش های نادرستی روبرو هستند. تفاوت بزرگ و اساسی کشورهای آزاد جهان با دیکتاتوری ها در این است که حکومت های دیکتاتوری با امکانات زیاد و با نیروهای مادی و معنوی کشور و با آموزش و تبلیغات نادرست، همزمان با شکنجه و زندانی کردن و کشتن دلسوزترین و فداکارترین مردمان کشور، راه را بر ترقی و پیشرفت می بندند. حکومت کنونی ایران یک دستگاه حکومتی ضد ایرانی است و رسانه های آن شب و روز درباره ی فرهنگ و تاریخ ایران، دروغ پراکنی می کنند و توده ها را فریب می دهند. آنچه آخوندها در باره ی ایران گفته اند و می گویند بیشتر دروغ و سخن های بیهوده است. جهان آخوندها متمرکز بر غسل و جنابت ( جفت گیری یعنی سکس) است. پایه و بنیان این جهان از یک بهشت و یک جهنم دروغین ساخته شده و آن ها در تلاش بوده و هستند تا مردمان میهن ما را در یک چنین جهانی دروغین اسیر و زندانی کنند. بهشتی که در کار نیست اما جهنمی که از کشور ما ساخته اند از هر جهنمی توان فرساتر و کشنده تر است. آن ها بیشتر درباره ی عرب هایی موهوم سخن می گویند.

آنچه آخوندها درباره ی دین خود می گویند، بیشتر روایات نقلی است که خودشان نیز آن ها را معتبر نمی دانند. سایت مدرسه ی فقاهت می نویسد: «… نباید گمان برد منابع نقلی دین هیچ سهمی در ساحت علوم ندارند. منشا توهم فقدان ربط، آن است که در قرآن و کلام معصومان درباره جهان و طبیعت به تفصیلی که عالمان علوم طبیعی بحث می کنند، مطالبی مشاهده نمی کنیم. … ». این روایات، نقلی و سخن است، پایه و بنیان علمی درستی ندارد و مانند سنگ ها و ستون های تخت جمشید نیست. دانشمندان می توانند پس از هزاران سال با پژوهش تاریخی و دانشورانه از ویرانه های تخت جمشید حقایق عینی و واقعی به دست آورند. آخوندها سخن هایی می گویند که ساخته و پرداخته ی اندیشه های بی مایه ی خودشان و برای روضه خوانی و سر کیسه کردن پیرزن ها و پیرمرد های ساده انگار بیسواد بافته شده است. می گویند عبدالمطلب جد محمد ابن عبدالله از بزرگان قریش !!!؟ بوده است. می گویند عَبدُالمُطَلِب به معنای بنده ی مُطَلِب است. می گویند چون مطلب از یثرب با کسی وارد مکه شده که مردمان مکه او را نمی شناختند به او عبد مطلب یعنی بنده ی مطلب می گفتند. می گویند وقتی که محمد هشت سال داشته، عبدالمطلب مرده است. می گویند علی خامنه ای سید و از اولاد عبدالمطلب است. می گویند… می گویند … تاریخ گواهی می دهد که گسترش اسلام به کمک شمشیر و غارت و همین دروغ ها انجام گرفته است.

این که عبدالمطلب چه کسی بود یا ابوسفیان از قریش بود یا نبود یا در کربلا جنگی بین دو گروه عرب انجام شده یا نشده است، چه کار با زندگی و بدبختی و گرسنگی مردمان تبریز، اهواز یا سراسر ایران دارد؟ ایرانیان هرگز در برابر کشتار و غارت عرب ها تسلیم نشدند و از آغاز پیدایش دین اسلام به بهانه های گوناگون در برابر عرب ها به مبارزه پرداخته اند. ابولؤلؤ پیروز (فیروز) نهاوندی در سال ۲۳ ه‍.ق – ۶۴۴ میلادی عُمَر سرکرده و فرمانده ی عرب ها را کشت. به گزارش ایرانیکا، « … منابع در ایرانی بودنش اتفاق نظر دارند و او را اهل نهاوند ایران دانسته‌اند. بیشتر منابع نام او را «فیروز» گزارش کرده‌اند…». ابو مسلم خراسانی که نام او بهزادان پور ونداد هرمزد بوده است در سال  ۷۴۷ میلادی با فرماندهی سیاه جامگان دست به شورش زد و دودمان عرب تبار امویان را سرنگون کرد.

پس از سیاه جامگان جنبش های دیگری مانند، سپید جامگان به سرکردگی هاشم ابن حکیم؛(مقنع)، سرخ جامگان به رهبری بابک پور مرداس معروف به بابک خرمدین، انجام گرفت. بابک بیش از ۲۲ سال در آذربایجان و مناطق مرکزی ایران با نیروهای عرب و عباسیان جنگید. جنبش فرهنگی فردوسی توسی کار صدها صد هزار تیغه شمشیر را انجام داد. فردوسی با نوشتن شاهنامه راهی چند هزار ساله را آغاز کرد و تا زبان پارسی در جهان هست، سخن فردوسی چون رودی خروشان در آن روان خواهد بود. پس از فردوسی حسن صباح جنبش سیاسی اجتماعی اسماعیلیان را بنیان گذاشت و این جنبش، سال ها در برابر فرمانروایی بغداد ایستادگی کرد. عرب ها هزاران ایرانی را کشتند، بابک را تکه تکه کردند و دانشمند بزرگی مانند شیخ شهاب الدین سهروردی را در ۳۸ سالگی در آتش سوزاندند.

در دوران نزدیک به ما، کودتای سوم اسفند  ۱۲۹۹ خورشیدی همه ی دست آوردهای انقلاب مشروطیت را بر باد داد و راه را بر دموکراسی و آزادیخواهی بست. رضا سوادکوهی که نام خانوادگی هم نداشت، در تاریخ  ۲۴ آذر ماه  ۱۳۰۴ با تصویب مجلس مؤسسان، رضا شاه پهلوی نامیده شد. او پس از شاه شدن به دستور بیگانگان به بهانه ی جلوگیری از گسترش کمونیسم در ایران، اندیشمندان و روشنفکران ایرانی را زندانی کرد، کشت و از ایران فراری داد تا مبادا ایران به اردوگاه کمونیستی بپیوندد. در دوران حکومت دیکتاتوری “رضا شاه کبیر”!!! حزب ها و انجمن های روشنفکرانه و فرهنگی آزاد نبود و انتخابات و مجلس شورای ملی معنای خود را از دست داد.

” قانون مجازات مُقدِمین بر علیه امنیت و استقلال مملکت” به تاریخ  ۲۲ خرداد ماه ۱۳۱۰ خورشیدی تشکیل هر دسته یا جمعیت را ممنوع اعلام و مجازات برپایی حزب را از سه تا ده سال تعیین کرد. در ماده نخست آمده است: « ماده اول مرتکبین هر یک از جرمهای ذیل به حبس مجرد از سه تا ده سال محکوم خواهند شد:

۱ – هر کس در ایران به هر اسم و یا به هر عنوان دسته یا جمعیت یا شعبه جمعیتی تشکیل دهد و یا اداره نماید که مرام یا رویه آن ضدیت باسلطنت مشروطه ایران و … ».

رضا شاه به مردم و حکومت مردم باور نداشت، آزادی های سیاسی و اجتماعی را از بین برد. او مجلس شورای ملی را طویله می نامید. در سراسر دوران حکومت پهلوی دوم (“خدایگان شاهنشاه آریامهر بزرگ ارتشتاران فرمانده !!!” که برابر قانون مشروطیت اجازه دخالت در امور اجرایی کشور را نداشت.) نیز کشتار و شکنجه ی زندانیان سیاسی و اندیشمندان ایران ادامه داشت. پس از فرار شاه از کشور و کودتای ننگین انگلیسی – آمریکایی  ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بسیاری از زندانیان سیاسی را به جرم میهن دوستی به جوخه ی اعدام سپردند. دکتر مصدق نخست وزیر قانونی کشور را به زندان انداختند و مردمان میهن ما را از آزادی و حق حاکمیت ملی محروم کردند.

کشتار مردمان آزادیخواه حتا در زندان ها ادامه داشت. در تاریخ  ۲۹ فروردین سال ۱۳۵۴، سه سال پیش از انقلاب سال  ۱۳۵۷ بیژن جزنی و هشت زندانی بی گناه دیگر را در تپه های اوین بیرحمانه تیرباران کردند تا مبادا آن ها به همراه دیگر زندانیان انقلابی در آینده سد راه خمینی و جنایاتش بشوند. 

محمد رضا پهلوی، به ملت ایران صاحبان واقعی ایران با کمال بی شرمی گفت: « هر کس در این مملکت ناراضی است می‌تواند بیاید پاسپورت خود را بگیرد و برود… ». ملت ایران همچنان در ایران به مبارزه با بیگانه پرستان و خائنان ادامه می دهند و خانواده ی پهلوی ایران را ترک کرده و در جهان آواره شده اند. این است نتیجه ی خودکامگی و خود فروشی و خیانت به ملت ایران!

انقلاب ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ و خیزش های خونین در برابر حکومت آخوندها و کشتارهای سال های ۱۳۶۷، ۱۳۸۸، ۱۳۹۶، ۱۳۹۸، ۱۴۰۱ و … همه ادامه ی انقلاب مشروطیت و جنبش ملی شدن نفت است. ملت ایران به دنبال استقرار حاکمیت ملی است و تا رسیدن به آزادی و حق حاکمیت به مبارزات خود در برابر دشمنان ایران ادامه خواهد داد. حکومت دیکتاتوری پهلوی ها با کشتار آزادیخواهان راه را برای دیکتاتوری آخوندها هموار کرد. کسانی همچون زنده یاد دکتر کاظم سامی که در توهم حکومت عدل اسلامی بود و به دست دژخیمان حکومت اسلامی کشته شد، معنای چنین حکومتی را با پوست و گوشت و استخوان خود حس کرده و دروغ های حکومت آخوندها را سنجیده و دریافته اند. خمینی خودش گفته است که خدعه کرده است. او خدعه را برابر با آیه ی ۵۴ سوره ی آل عمران؛ «… مکروا و مکر اللّه و اللّه خیر الماکرین … »( خداوند برترین مکر کنندگان است) مجاز می دانست، خیانت به ملت ایران را هم به خدعه ی خود افزود و کشور ما را به چنین روز سیاهی نشاند. سراسر زندگی خمینی پر از دروغ و خدعه و خیانت است. به ویژه از دوران زندگی در نوفل لو شاتو تا هنگام مرگ، او هزاران ساعت سخنان دروغ درهم برهم و بی سر و ته از خمینی بر جای مانده که نشان دهنده ی فریب کاری و دروغگویی اوست.  

جنبش های سیاسی – اجتماعی ایرانیان تا آغاز سده شانزدهم میلادی و بنیان گذاری دودمان صفوی همیشه انقلابی و استقلال خواهانه بوده است. با فرمانروایی صفوی ها و به گفته ای دیگر شیعه ی صفوی در ایران، مذهب رسمیِ شیعه دکانی شد برای آخوندها و راه هرگونه پویایی و مبارزه را بر مردمان کشور ما بست. آخوندها هر روز جوانان میهن دوست ایرانی را به جرم سب نبی یا یعنی توهین به پیامبر عرب ها، می کشند. در روز دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ماه امسال ( ۱۴۰۲ خورشیدی) دو جوان بی گناه ایرانی اعدام شدند، روزنامه های ایرانی گزارش دادند: « … در هفته جاری حکم اعدام دو نفر به اتهام «سوزاندن قرآن» و «توهین به پیامبر اسلام» اجرا شد. اجرای این حکم با انتقاد جامعه مدنی ایران، فعالان حقوق بشر، رسانه های داخلی و خارجی همراه شد. برخی حقوقدانان در داخل هم به نقد صدور احکام برای یوسف مهرداد و صدرالله فاضلی پرداختند…». بنابر آنچه خبرگزاری وابسته به قوه قضاییه منتشر کرده؛« … «سب‌النبی» و «توهین به مقدسات دینی و اسلامی» دو اتهام مشترک یوسف مهرداد و صدرالله فاضلی بود.».

گفته می شود که حکومت ایران پیش از انقلاب ۲۲بهمن ۱۳۵۷، شاهنشاهی و سکولار بوده است. پرسش این است که چگونه از یک حکومت سکولار، جمهوری اسلامی؛ حکومتی دینی و بسیار واپس مانده پدید می آید؟ از یک حکومت سکولار و یا لاییک باید حکومتی پیشرفته تر و مترقی تر ساخته شود. باید بپذیریم که با کشتار هزاران جوان ایرانی میهن دوست و رزمنده و فرار میلیون ها ایرانی اندیشمند از ایران در دوران دیکتاتوری پهلوی ها، مقدمات بر پایی حکومت آخوندها ریخته شده است. در دوران دیکتاتوری های شاه و شیخ، با کشتار اندیشمندان و گسترش حوزه های آخوندی و خرافات، مشتی آخوند، بسیجی و نادان بر کشور حاکم شده اند. هم اکنون میلیون ها ایرانی در جهان آواره هستند. برابر آمار رسمی تنها در آمریکا و کانادا بیش از  دو میلیون و سیصد هزار ( «۲،۳۰۰،۰۰۰» ) ایرانی زندگی می کنند، سالی دو میلیون نفر به عنوان توریست به ترکیه می روند. به باور من گرچه بازگو کردن تاریخ برای آگاهی جوانان کشور ما ناگزیر و ضروری است، اما راهی برای رهایی از این بدبختی باید پیدا کرد. چاره آن است که همه ی ما ایرانیان، هر کس به اندازه ی فهم و توان خود برای رهایی کشورمان از بند بیگانگان و نوکران آنان، به راه کارهای عملی بیندیشیم.

منوچهر تقوی بیات

یکم بهمن ماه ۱۴۰۲ خورشیدی برابر با ۲۱ ژانویه ۲۰۲۴ میلادی

 

 

 

خروج از نسخه موبایل