نقل از بلاگ Cheknevis
پاسخ شورای نگهبان به مجلس که در آن تنها ۲۳ غلط املایی و ۱۰۹ ابهام یافته شده؛ مو به تن آدمی سیخ می کند! این چنین مواردی که مورد اذعان خود شورای نگهبان نیز می باشد به وضوح نشان دهنده آن است که اگر بنا به غربال کاندیداها به هر دلیلی باشد؛ یکی از علل اصلی نیز باید سطح سواد نوشتاری و حتی محاسباتی آن ها باشد. آن مسئول ورزشی که روبرو دوربین نشسته می گوید در مدت ۸ ماه در یک شهرستان ۵۸۰۰۰ نفری یک میلیون و ۱۰۰ نفر ورزشکار سازمان داده که جملگی بیمه شده ورزشی هستند! چه بسا فردا روزی نماینده همین عزیزان شهرستان شفت شود!
حضرات نشسته بر صندلی های بهارستان عمدتا فارغ التحصیلان علوم انسانی و دروس حوزوی هستند؛ خصوصا حاضرین در کمیسون طراح این طرح! این افراد واقعا چگونه از حوزه و دانشگاه فارغ التحصیل شده اند که خروجی کار دسته جمعی شان این میزان غلط املایی می شود؟! باری از آنجا که فقهای شورای نگهبان نیز ایرادات فقهی گوناگون به این مصوبه هشتاد و پنجی مجلس وارد کرده اند؛ بر آنیم که به بررسی طرح مجلس و بیان نکاتی چند پیرامون این موضوع از زاویه جامعه شناختی و در حد بضاعت فقهی و تاریخی پرداخته و به پرسش چند سوال پیرامون موضوع بپردازیم، سوالاتی از این دست که مرز میان امر به معروف و نهی از منکر با تعزیر کجاست؟ مگر نه آنکه تعزیر مختص گناهان کبیره است و بررسی مصادیق گناه کبیره در کلام ائمه و علمای دین هرگز شامل گناهی به نام بی حجابی یا بدحجابی نشده است؟ مگر نه آنکه نهایت استدلال قابل قبول برای قابل تعزیر بودن بی حجابی تکرار گناه صغیره است که موجب بدل گشتن آن به گناه کبیره می گردد؟ این تعداد دفعات تکرار چند مرتبه است؟ چگونه می توان ثابت کرد شخصی که بخاطر بی حجابی به دادگاه فرا خوانده می شود؛ مکرر مرتکب این فعل شده است؟ آیا بی حجابی را در مقام گناه کبیره قرار دادن کوچک شمردن بی نمازی نیست؟ نماز صراحتا واجب عنوان شده اما مجتهدین از حجاب با تعابیری نظیر فروع فروع یاد می کنند! آیا اینطور به نظر نمی رسد که پیش نیاز تعزیر بی حجابی تعزیر بی نمازی است؟
در صورت اثبات بیحجابی مکرر نیز مگر نه آنکه مجازات فعل وی تعزیر است؟ در تبصره ماده ۶۳۸ قانون مجازات اسلامی آمده است که ” زنانی که بدون حجاب شرعی در معابر انظار عمومی ظاهر می شوند، به حبس از ده روز تا دو ماه و یا جریمه نقدی از پنجاه تا پانصد هزار ریال محکوم خواهند شد.”
اینجا قانون گذار بالاترین مجازات ممکن از باب شرعی برای بی حجابی را تعیین کرده است؛ چرا که تعزیر کمتر از حد است! می دانیم که حد شرب خمر ۸۰ ضربه است و علما جملگی اتفاق نظر دارند که تعزیر کمتر از ۸۰ ضربه است و در نتیجه تعزیر بی حجابی باید کمتر از این باشد.
مطابق ماده ۷۰۴ قانون مجازات اسلامی تأسیس مکانهایی برای مصرف مشروبات الکلی و دعوت مردم به آن مکان ۳ ماه تا ۲ سال حبس و ۷۴ ضربه شلاق یا از یک میلیون و پانصد هزار ریال تا ۱۲ میلیون ریال جزای نقدی یا هر دو مجازات را برای محکوم در پی دارد و اگر هر دو مورد را مرتکب شود به حداکثر مجازات محکوم می گردد. با قیمت هر روز حبس سی هزار تومان و هر سه ضربه شلاق ۴۰۰۰۰ تومان یعنی قوانین جاری مملکتی تبدیل نقدی ۲ سال حبس و ۷۴ ضربه شلاق نهایتا ۱۳۲۰۰۰۰۰ تومان خواهد گردید. در حالی که این طرح مجلس خواهان جریمه ای معادل دو برابر این عدد برای سقف جریمه بی حجابی است! یعنی سقف جریمه بی حجابی از سقف تأسیس مکانهایی برای مصرف مشروبات الکلی و دعوت مردم به آن بیشتر است.
اینجا باید توجه داشت که ارتکاب منکری به بزرگی تاسیس مرکز شرب خمر که فقط شرب خمر آن صراحتا در قرآن حرام اعلام گردیده گناهی سخت و دشوار است که شرب خمرش موجب حد است و فسادی بسیار مورد نهی شرع و قانون، درحالی که ما در قرآن یا سیره پیامبر و ائمه هرگز موردی از مجازات بی حجاب نیافتیم؛ آیا واقعا قانونی با چنین نگاه و مجازات، شرعی است؟
فارغ از نحوه برخورد قانون با این پدیده، برای یک مسلمان محقق سؤالات و نکاتی شکلگرفته که قصد دارد با طرح آن فضای گفتگو و تفکر در مورد این فرهنگ ایرانیاسلامی را بهقدر بضاعت رشد دهد. به عقیده نویسنده یکی از مواردی که در حوزه عفاف و حجاب مورد کم مهری واقع شده است؛ بررسی دیدگاههای مغایر با خوانش رسمی از پدیده حجاب است.
فلسفه حجاب، مشمولین و مجازات آنان که مزاحم زنان مؤمن میگردند
دختری در حال تلاوت قرآن، نقاشی سال ۱۸۸۰ اثر عثمان حمدیبیگ |
قرآن پس از ذکر فلسفه حجاب در آیه ۵۹ سوره احزاب که همانا امنیت زنان مسلمان مومن است؛ در آیه ۶۰ و در مورد برخورد با آزارگران زنان مومن و عده ای که در زمان جنگ ها پس از خروج پیامبر شایعه شکست آنان را می پراکندند می گوید «اگر منافقان و آنان که در دل هایشان بیماری [ضعف ایمان] است و آنانکه در مدینه شایعه های دروغ و دلهره آور پخش می کنند [از رفتار زشتشان] باز نایستند، تو را بر ضد آنان بر میانگیزیم [که یا تبعیدشان کنی یا با آنان بجنگی]، آن گاه در این شهر جز اندکی [که خالص و پاک هستند] در کنار تو نخواهند ماند.»
اینجا از آیات می توان دریافت که احتمالا منافقین مسترد مزاحمت برای نوامیس و حیثیت مومنین شده بوده اند؛ یا حداقل هشدار می دهد که ممکن است چنین شود. «[این چند گروه به علت اعمال ناهنجارشان] طردشدگان [از رحمت خدای] اند، هرجا که یافت شوند باید دستگیر شوند، و به سختی به قتل برسند.» (۶۱) الهی قمشه ای چنین ترجمه می کند «البته (بعد از این) اگر منافقان و آنان که در دلهاشان مرض (و ناپاکی) است و هم آنها که در مدینه (بر ضد اسلام) تبلیغات سوء میکنند (و دل اهل ایمان را مضطرب و هراسان میسازند) دست (از این زشتی و بدکاری) نکشند ما هم تو را بر (قتال) آنها بر انگیزیم (و بر جان و مال آنها مسلط گردانیم) که از آن پس جز اندک زمانی در مدینه در جوار تو زیست نتوانند کرد.»
وقوع آزار و اذیت در خصوص خانواده پیامبر اسلام یکی از راههای مبارزه با او بوده است. فخر رازی همه مسلمانان را در نسبتدادن آیات افک (۱۱-۱۲ نور/ ۲۴) به داستان عایشه هم باور میداند و ابن اسحق (م. ۱۵۱ق.) این داستان را چنین نقل میکند که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم در جنگها میان همسران خود قرعه میانداخت و یکی را با خود میبرد. در نبرد بنی مصطلق، قرعه به نام عایشه افتاد.
در مسیر بازگشت و در یکی از منزلگاههای نزدیک مدینه، شبانگاه اعلان میکنند که کاروان حرکت کند. عایشه که برای قضای حاجت بیرون شده بود، در بازگشت در مییابد که گردنبندش را گمکرده است و برای یافتن آن باز میگردد. در همان حال، کاروان به گمان این که عایشه در کجاوه است، حرکت میکند. او پس از یافتن گردنبند باز میگردد؛ اما میبیند آنان رفتهاند. به امید آن که کاروان برای یافتن او بازمیگردد، همان جا میماند و خوابش میبرد. صفوان بن معطل سلمی که از پشت کاروان حرکت میکرد، به عایشه رسید و از آن جا که پیش از نزول آیه حجاب او را دیده بود، وی را شناخت. عایشه با شنیدن صدای استرجاع صفوان از خواب برخاست. بر شترسوار شد و هر دو صبحگاهان به کاروان پیوستند. اهل افک به تهمت پراکنی درباره عایشه پرداختند. عایشه در ادامه گزارش میگوید که یک ماه بیمار بوده و در این مدت از خبرسازی بر ضد خود خبر نداشته است. او تنها میدید که لطف و محبت پیامبر درباره وی کم شده است. از پیامبر اجازه خواست نزد مادرش برود تا از او پرستاری کند. شبی با ام مسطح برای قضای حاجت بیرون رفته بود که او فرزندش مسطح را نفرین کرد. عایشه از کار او شگفتزده شد و ام مسطح دلیل این کار را شایعهپراکنی فرزندش بر ضد عایشه دانست. عایشه از ناراحتی سخت گریست. مادرش او را دلداری داد و شیوع خبر را برآمده از حسادت دیگر همسران پیامبر و مردم دانست.
عایشه تهمتزنندگان را مردانی از خزرج همراه مسطح و حمنه بنت جحش به سردستگی عبدالله بن ابی بن سلول میداند. پیامبر برای مردم خطبه خواند و اعلان کرد: چه کسی مرا در برابر مردمی که به خانوادهام طعنه میزنند، یاری میدهد؟ اسید بن حضیر گفت: اگر از قبیله اوس باشد، مجازاتش میکنیم و اگر از خزرج باشد، منتظر فرمان شماییم. سعد بن عباده، بزرگ خزرج، بر پایه تعصب با او مشاجره کرد. دو قبیله تا مرز نبرد پیش رفتند و پیامبر آنان را خاموش ساخت. آن گاه، پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم از علی علیهالسّلام و اسامه بن زید در این مسئله مشورت خواست. اسامه عایشه را تبرئه کرد. امام علی علیهالسّلام ضمن تأکید بر این که زنان بسیارند و پیامبر میتواند با فردی دیگر ازدواج کند، پیشنهاد کرد درباره درستی خبر از بریره، کنیز عایشه، سؤال کنند. سپس بریره را سخت تنبیه کرد و خواست تا راست بگوید. او نیز عایشه را تبرئه کرد. عایشه نزد پدر و مادرش بسیار گریست و زنی از انصار نیز با او در گریستن همراه شد. در این حال، پیامبر وارد شد و او را از سخن مردم درباره وی آگاه کرد و گفت: اگر پاک باشی، خدا تو را تبرئه خواهد کرد و اگر گناهی کردهای، توبه کن. عایشه با شنیدن این سخن باز گریست و از پدر و مادرش خواست تا پاسخ پیامبر را بدهند. اما آنان از این کار خودداری کردند. عایشه تأکید میکند خود را شایسته آن نمیدانست که وحی درباره او نازل شود. اما امیدوار بود خدا پاکیاش را در خواب به پیامبر نشان دهد. عایشه در واکنش به درخواست پیامبر گفت: «اگر خود را چنان که هستم، تبرئه کنم، شما باور نمیکنید و اگر بر خلاف واقع به گناهم اعتراف کنم، تصدیقم مینمایید. از خدا میخواهم مرا تبرئه کند.» در همان مجلس، وحی نازل شد و پیامبر به عایشه بشارت داد که خدا وی را تبرئه کرده است. او نیز گفت: «خدا را میستایم و نه شما را.» پیامبر نزد مردم رفت و آیه را تلاوت کرد و دستور داد مسطح بن اثاثه، حسان بن ثابت و حمنه بنت جحش را حد بزنند. (۱)
ابو مالک در باب آیه ۵۹ احزاب می گوید: زنان رسول خدا صلی الله علیه و آله اغلب براى انجام کارهاى شخصى و برآوردن حاجات خود شبها بیرون مى آمدند. عده اى از منافقین متعرض آنها گردیده و آزار میرسانیدند. زنان پیامبر زبان به شکایت گشودند وقتى که به منافقین گفته میشد که چرا به چنین عمل بدى مبادرت مى ورزند. در جواب مى گفتند: ما این اذیت و آزار را نسبت به کنیزان روا مى داریم سپس این آیه نازل گردید چنان که حسن بصرى و محمد بن کعب القرظى روایت نموده اند. (۲)
روایت عایشه از آیه ۵۹ احزاب نیز اینچنین است و شان نزول آیه را به زنان پیامبر نسبت می دهد «سوده یکى از زنان رسول خدا صلی الله علیه و آله براى انجام کار و حاجتى از خانه بیرون آمده بود و چون زن چاق و فربهى بود، باکى نداشت از این که وى را بشناسند. در بین راه عمر بن الخطاب او را دید و گفت: اى سوده هیچ باکى از بیرون آمدن ندارى براى چه از خانه ات خارج شده اى. سوده بعد از حرف عمر به خانه خود برگشت در حالتى که پیامبر در خانه او مشغول خوردن غذا بود و گوشت با استخوان براى خوردن در دست وى بود. سوده گفت: یا رسول اللّه براى انجام کارى مجبور بودم بیرون بروم عمر در بین راه مرا دید و این سخنان را به من گفت، سوده گوید: در همان حالتى که گوشت در دست پیامبر بود این آیه نازل گردید سپس فرمود: خداوند به شما اجازه داده که براى انجام کارهاى خود بیرون بروید.» (۳) خوب این روایات که به نظر می رسد شان نزول آیه را به زنان پیامبر تقلیل می دهد؛ این نظریه را قوت می بخشد که زنان مومن نیز محدود اند. قطع به یقین چنین مجازاتی (قتل (۶۰ و ۶۱ سوره نور)) برای مزاحمین نوامیس مورد نظر هیچ شارعی در تاریخ نبوده است. اگر امروز کسی مزاحم بانوی محترمی شود او را می کشند؟ خیر! مطابق ماده ۶۱۹ قانون مجازات اسلامی « هرکس در اماکن عمومی یا معابر متعرض یا مزاحم اطفال یا زنان بشود یا با الفاظ و حرکات مخالف شئون و حیثیت به آنان توهین کند، به حبس از دو تا شش ماه و تا ۷۴ ضربه شلاق محکوم خواهد شد» آیا ما با این حکم نپذیرفته ایم که این مجازات معرفی شده در قرآن در مورد (زنان و دختران پیامبر و زنان مؤمنان) یعنی گروه معدودی از زنان است؟
چرا ما روایت یا آیهای در مورد تنبیه زنی که مرتکب گناه بیحجابی شده نمیبینیم؟ آیا بدین دلیل است که قرآن مفهوم مؤمن را محدود میکند؟ «آن اعراب بادیهنشین گفتند: ما ایمان آوردهایم، به آنان بگو: شما هنوز ایمان نیاوردهاید، بلکه بگوئید: اسلام آوردهایم و هنوز ایمان در دلهای شما وارد نشده است و اگر خدا و رسولش را اطاعت کنید، خداوند ذرّهاى از اعمال شما کم نمىکند. همانا خداوند آمرزنده مهربان است.»
حاجآقای قرائتی که نماد و نوک پیکان روحانیت در صداوسیما برای مؤمن کردن ما بچهمدرسهایها پس از انقلاب بود؛ اینگونه تفسیر میکند «مراد از اعراب، بادیهنشیناند که بعضى آنان مؤمن بودند، چنانچه در سورهٔ توبه از آنان تجلیل شده است: «وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ» ولى بعضى از آنان خود را بالاتر از آنچه بودند مىپنداشتند و ادّعاى ایمان مىکردند، درحالیکه یک تازه مسلمانى بیش نبودند.» ایشان با بر شمردن سه تفاوت یعنی «۱٫ تفاوت در عمق. ۲٫ تفاوت در انگیزه. ۳٫ تفاوت در عمل.» و با ذکر حدیث «الایمان اقرار و عمل و الاسلام اقرار بلا عمل» میگوید اظهار اسلام، بدون عمل ممکن است، ولى ایمان باید همراه عمل باشد. در حدیث مىخوانیم: ایمان، بالاتر از اسلام و تقوا، بالاتر از ایمان و یقین، بالاتر از تقوا است و در میان مردم چیزى کمیابتر از یقین نیست. (۴) و واقعاً این یقین و ایمان بسیار کمیاب است خصوصاً در جامعه ما! خبرگزاری دولتی جمهوری اسلامی در بهمنماه سال ۱۴۰۱ مینویسد «ایران در ردهبندی جهانی شاخص ادراک فساد در سال ۲۰۲۲ رتبه ۱۴۷ را در میان ۱۸۰ کشور به خود اختصاص داده است. این در حالی است که ایران در سال ۲۰۲۱ رتبه ۱۵۰ را از این نظر به دست آورده بود… شاخص ادراک فساد میزان فساد اداری و اقتصادی در کشورها را نشان میدهد و برای هر کشور نمرهای از صفر تا ۱۰۰ بر اساس این شاخص تعیین میشود. هرچه این نمره بیشتر باشد دلالت بر فساد کمتر است» این گزارش ضمن معرفی سه کشور دانمارک، فنلاند و نیوزیلند بهعنوان پاکترین کشورها از نظر فساد اداری، به این دلیل که «در گزارش امسال رتبه ۳۱ و نمره ۶۳ به رژیم اسرائیل داده شده است.» نتیجه میگیرد «برخی کارشناسان گزارشهای سازمان بینالمللی شفافیت را قابلاستناد و بهدور از جهتگیریهای سیاسی نمیدانند» با خوانش این گزارش و یادآوری توضیح آقای قرائتی در خصوص تفاوت در انگیزه یعنی «گاهى انگیزهٔ اسلامآوردن، حفظ یا رسیدن به منافع مادّى است، ولى انگیزهٔ ایمان حتماً معنوى است.
امام صادق علیهالسلام فرمودند: با اسلامآوردن، خون انسان حفظ مىشود و ازدواج با مسلمانان حلال مىشود، ولى پاداش اخروى بر اساس ایمان قلبى است. » (۵)میفهمیم که واقعاً انگیزههای مادی در ضعف ایمانی ما اثرگذار است و امروزه این انگیزه به لطف عملکرد اقتصادی مسئولین بیشازپیش نیز تقویت گشته است؛ «تهیدستى دین را ناقص، و عقل را سرگردان میکند، و پدیدآورنده دشمنى است.» (۶) «نزدیک(و ممکن) است فقر موجب کفر شود.» (۷)
بااینحال اگر بپذیریم که آیه مصداق محدود ندارد باید پذیرفت که عدم رعایت دستور پیامبر نمونههای متعددی پیرامون پیامبر داشته که او یا پس از او جانشینانش باید با آن برخورد میکرده و روایتی در خصوص آن به دست میدادهاند. دستکم روایتی از سرزنش زنان باید به دست میآمده، اینهمه روایت از پیامبر در خصوص زنان، استمنا، جنس خنثی و… موجود است؛ اما روایتی از او و جانشینان در مورد تنبیه زن بیحجاب و بیحیا نیست؟ روایات متعدد وجود دارد که صحابه پیامبر یا ائمه زنان کنیز را بهخاطرداشتن حجاب کتک میزدند بااینحال روایتی به دست نیامده که کسی را که آزاد باشد و حجاب نکند؛ تنبیه کرده باشند. از جمله «حمّاد اللّحام، قال: سألت اباعبداللّه (ع) عن المملوکه تقنّع رأسها اذا صلّت؟ قال: لا. قد کان أبی اذا رأی الخادم تصلّی و هی مقنعه ضربها لتعرف الحرّه من المملوکه.» (از اباعبدالله (علیهالسلام) در مورد کنیزى که هنگام نماز سرخود را حجاب میکند سؤال کردم؟ او گفت نه. پدرم (امام باقر علیهالسلام) زمانی که میدید کنیزان در نماز مقنعه پوشیدهاند، آنها را میزد تا زن آزاد از کنیز تمایز داده شود.) (۸) یا «وکان عمر رضی الله عنه إذا رأی أمه متقنعه علاها بالدره وقال القی عنک الخمار یا دفار وقال عمر رضی الله عنه ان الأمه ألقت قرونها من وراء الجدار أی لا تتقنع.» (عمر هنگامى که کنیزى را مىدید که حجاب دارد، او را با تازیانه مىزد و مىگفت آن را بی افکن.) (۹)
یک نکتهای که در میان همه روایات باقیمانده وجود دارد آن است که ما روایت از برخورد فیزیکی به جهت تشویق کشف حجاب کنیز داریم اما خلافش را خیر! این خیلی مهم است که هیچ روایتی از مقابله قهرآمیز با بیحجابی مؤمنان به دستمان نرسیده! قاعدتا یک تمرد از اجرای حجاب در جامعه اسلامی وجود داشته، آیا حدیث نداریم که بگوید بزنید یا محروم کنید این سرکشان را؟ چرا پیامبر تنها نسبت به عایشه اظهار بیمهری میکند و برخورد شدیدتری با وی ندارد؟ آنچه که مشخص است آن است که چه مخاطب آیه را محدود بدانیم چه مربوط به عموم مسلمین این نکته بسیار مشخص است که علاوه بر وجود آیه و روایت در مورد برخورد با مردان گناهکار هیچ مطلبی در مورد برخورد قهرآمیز با زن خطاکار نمیتوان یافت.
بهجز ماجرای عایشه یک شاهد دیگر بر این مدعا داستان مشهور زنای مغیره با ام جمیل است که پس ازآنکه شاهد چهارم در شرح ماجرایی که دیده بود میگوید «یا امیرالمؤمنین، من منظرهاى دیدم و صداى نفسى بلند شنیدم و دیدم که مغیره ناف بر ناف روى شکم امجمیل قرار گرفته است.» عمر همانطور که از سه شاهد پیشین پرسیده بود از آن شاهد نیز میپرسد «دیدى که مىآورد و مىبرد؛ مانند میل در سرمهدان» شاهد پاسخ میدهد «نه! باسن برهنهای مشاهده کردم، دیدم که پاهاى امجمیل بالاست و بیضههای مغیره میان رانهاى او در حرکت است! حرکت شدیدى دیدم و صداى بلند نفسى، غیر از این چیزی نمیدانم» عمر بازمیپرسد «آیا دیدى که مانند میل سرمهدان، داخل فرج و خارج مىشد؟» شاهد پاسخ میدهد نه! و به همین علت عمر حد قذف بر سه شاهد دیگر اجرا میکند و میدانیم که در فقه شیعه نیز شرط اثبات زنا مشاهده دخول توسط چهار شاهد مرد است. در سندیت این حکم عمر در حضور علی ابن ابیطالب شکی نیست. گفته شده ابوبکر که یکی از سه شاهدی بود که به دخول شهادت داد؛ بعد از آنکه حد خورد، گفت: «شهادت مىدهم که مغیره چنین عملى را مرتکب شد.» عمر خواست حد دومى بر او جارى سازد؛ ولى علی بن ابیطالب (ع) فرمود: «اگر او را حدّ بزنى مغیره را سنگسار مىکنم!» سید محمود علی المقنی متفکر مصری با بازگو کردن این روایت عنوان میدارد «ام جمیل بههیچوجه بهعنوان طرف جرم احضار نشده بود، نه مغیره و نه ام جمیل به دلیل برهنگی و حضور بر روی یک تخت در خلوت یک نفر مجازات نشدند.» وی در ادامه به شیوخ مصری میتازد که به زنان غربی به دلیل لباسهایشان بدون آنکه اطمینان پیدا کنند؛ چون سیخی که وارد سمبه میشود و از جانب مردان غریبه به آنها دخول گشته به آنها تهمت فساد و آلودگی میزنند و از این روی آنها را مستحق حدی که عمر بر سه شاهد در ماجرای ام جمیل وارد کرد میداند. (۱۰)
بهراستی چرا علی (ع) یا حتی عمر بهعنوان حاکم جامعه اسلامی دست به مجازات ام جمیل نبردند؟! مگر این چنین دادگاهی در جمهوری اسلامی حداقل بر آن دو مرتکب عمل منفی عفت تازیانه ای چیزی حکم نمی کند؟ توجه به این نکته خیلی مهم است که کسی که شهادت باطل می دهد شلاق می خورد که این موضوع در حقوق امروز ما نیز با اعاده حیثیت قابل تعقیب است اما در روایت کسی که رابطه نامشروع داشته شلاق نخورده! این به نظر نویسنده یک درس بزرگ دارد یعنی شهادت باطل از رابطه نامشروع هم گناه بزرگتری است. خوب پس اینجا به نظر یک نگاه اولا تقلیل گرایانه نسبت به مشمولین شکل می گیرد؛ ثانیا عظم مجازات زن دچار بی عفتی ضعیف دیده می شود؛ چرا؟ شاید اصلا زن مومن مرتکب گناه نیافته که بخواهد مجازات کند؛ یعنی شاید ام جمیل نماد یک زن مسلمان است که مومن نیست و بسیاری زنان جامعه چون او بوده اند یعنی مسلمان آری اما مومن نه!
حدود حجاب
در آیات ۳۰ و ۳۱ سورهٔ نور میآید: «به مردانِ مؤمن بگو چشمهای خود را بپوشند و شرمگاههای خویش را نگاه دارند، این برایشان پاکتر است، همانا خدا آگاه است به آنچه میسازند و به زنانِ مؤمنه بگو چشمهای خود را بپوشند و شرمگاههای خویش را نگاه دارند و زینت خویش را آشکار نکنند، مگر آنچه ظاهر است، و روسریهای خویش را به شکافهایشان بزنند. زینت خویش را آشکار نکنند مگر به شوهرانِ خود یا به پدرانِ خود یا به پدرانِ شوهرانِ خود یا به پسرانِ خود یا به پسرانِ شوهرانِ خود یا به برادرانِ خود یا به برادرزادگانِ خود یا به خواهرزادگانِ خود یا به زنانِ خود یا به آنچه دستهای ایشان مالک است [بردگان] یا پیروانی از مردان که سوءنظر (یا شهوت یا نیاز) ندارند یا کودکانی که بر شرمگاههای زنان چیره نشدهاند و زنان پاهای خود را نکوبند تا از زینت خویش آنچه نهان دارند دانسته شود…» اینجا آمده ” زینت خویش را آشکار نکنند، مگر آنچه ظاهر است، و روسریهای خویش را به شکافهایشان بزنند. ” ترجمه ” زِینَتَهُنَّ ” در وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلا مَا ظهَرَ مِنْهَا وَ لْیَضرِبْنَ بخُمُرِهِنَّ عَلی جُیُوبهِنَّ وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلا خیلی مهم است. این زینت آدمی چیست؟ میدانیم که یکی از مصادیق قطعی آن سینهزنان است که اینجا خواستار آن میشود که از طریق گرهزدن خمر خود به جیوبشان (یقهشان) آن را پوشش دهند. یک نکتهای که در توجه به آیه مغفول مانده یا حداقل کمتر به آن توجه شده این است که از زنان میخواهد پاهای خود را بر زمین نکوبند. اگرچه پایکوبی ما را یاد جشن و شادمانی میاندازد؛ اما ما مفهوم آن را به این حد تنزل نمیدهیم شما زمانی که در حال دویدن هستید هم نوعی پایکوبی انجام میدهید. حتی در راهرفتن هم پایکوبی ممکن است؛ خوب وقتی پای میکوبید چه اتفاقی میافتد؟ سینهزنان نیز به بالا و پایین جهش میکند خصوصاً در زنانی که سینه حجیمتری دارند. این قطعاً تأثیر بیشتری داشته تا مشخصشدن ساق پای زن یا آنگونه که برخی آقایان گفتهاند صداى خلخالى که بر پا دارند به گوش میرسد و موجب تحریک میشود. خصوصا که از پیامبر حدیث در نفی پوشش بلند وجود دارد و آن را از صفات قوم لوط می داند. اینجا واقعاً این سؤال ذهن را درگیر میکند که مگر نه آنکه مردم در آن زمان بدتر از امروز غذا برای خوردن نداشته و پوشاک مناسب به تن نداشتهاند؟ پس چگونه در آن زمان استفاده از جواهرات آن هم در ناحیه ساق پا به حدی فراگیر بوده که آیه در خصوص آن نازل شده است؟ واقعیت ان است که در مورد مردم آن روزگار حتی داشتن لباس بلند با دوخت کامل مورد سوال است چه برسد به داشتن جواهر در ناحیه ساق پا! ترکاشوند در ص ۶۸ کتاب خود می نویسد از پیامبر نقل شده « همسران پیامبر، از حضرت پرسیدند: دامن لباس را چقدر آویزان و دراز کنند. رسول خدا پاسخ داد: «یک وجب». همسران گفتند یک وجب کم است حضرت گفت یک ذراع (دو وجب). » خوب با این شرایط بیرون بودن ساق پا بازهم موجب تعزیر خواهد بود؟
شکل لباس عرب از گذشته تا امروز دشداشه است. اگر متصور باشیم که لباس زن در عهد پیامبر از دوخت و پوشش کافی
زنی در لباس محلی الجزایر ۱۹۰۴ عدم برخورداری از دوخت مناسب موجب رویت سینه های وی گردیده است. |
خصوصاً در ناحیه جناحین برخوردار نبوده با انجام حرکاتی که یاد شد (کوبیدن پا)؛ ممکن است شرمگاه زنان رویت شود. زمشخرى، نویسنده تفسیر کشاف، وضع زنان را در پیش از نزول آیات حجاب چنین شرح میدهد: «زنان، گریبانهایشان گشاد و باز بود، گردن و سینه و اطراف سینههایشان دیده میشد و داخل روسریها را معمولاً از پشت سر برمیگرداندند (همانطور که الان بین مردان عرب متداول است) و قهراً قسمتهای گردن و بناگوش و سینه دیده میشد» (۱۱) از این سیره میتوان دریافت که آیه میخواهد از این پوششی که زنان مرسوم دارند برای پوشاندن جیوبشان بهره بگیرند. اما آیا قرآن اشارهای نیز داشته که از آن برای پوشش همان موی سر استفاده شود؟ این سؤالی جدی است که روشنفکران دنیای عرب از شیوخشان میپرسند. در آیه آمده «و خمار خویش را به شکافهایشان (جیب منظور یقه و شکاف پیراهن است) بزنند» استفاده از ضمیر ملکی خویش در اینجا نشان میدهد که این کلمه بهاینعلت بهکاررفته و انتخاب شده که مردم مالک آن بودهاند یعنی مردم عادت به استفاده از خمار داشتهاند. لباس مرد عرب امروزی نشاندهنده استفاده از خمار در فرهنگ عرب است؛ خوب این خمار مردان مگر به دلیل واجب شدن در شرع است؟ خیر لباس مرد بیاباننشین است؛ لباس اعراب چنین بوده است. اصلاً درگذشته برخلاف امروز همه نوعی کلاه داشتهاند و مردم بر اساس نوع لباس و کلاه قومیت خود را نشان میدادند. در آیه ۶۰ سوره بقره میخوانیم «و (به یاد آرید) وقتی که موسی برای قوم خود طلب آب کرد، به او گفتیم: عصای خود را بر سنگزن، پس دوازده چشمه آب از آن سنگ جوشید و هر سبطی آبشخور خود را دانست (و گفتیم) از آنچه خدا روزی شما ساخته بخورید و بیاشامید و در زمین به فتنهانگیزی و فساد نپردازید.» یا در آیه ۶۳ سوره شعراء میخوانیم «پس ما به موسی وحی کردیم که عصای خود را به دریا (ی نیل) زن، چون زد دریا شکافت و آب هر قطعه دریا مانند کوهی بزرگ بر رویهم قرار گرفت.» آیا از عبارت عصای خود برای موسی میتوان اینگونه نتیجه گرفت که استفاده از عصا برای مردان یا حداقل برای موسی واجب شرعی بوده است؟ طبیعتاً خیر چرا که پروردگار میتوانسته بهواسطه زدن انگشت موسی به زمین یا حتی بدون آن نیز موجب پیدایش معجزات شود. در حقیقت علت استفاده از این واژه این بوده که موسی از عصا استفاده میکرده و خداوند دمدستیترین وسیله برای موسی جهت ضربهزدن را که وی در اختیار داشته به او توصیه میکند؛ بنابراین فعالین حقوق زن در جامعه عرب چنین نتیجه میگیرند که صرف استفاده از واژه “خمار” برای پوشاندن سینه به معنی واجب بودن استفاده از آن برای پوشاندن موی سر نیست همانطور که استفاده از عصا برای موسی یا سایر مردم واجب نیست، بلکه واجب اینجا پوشش سینه است که قرآن دمدستیترین پوشش زن آن زمان برای پوشاندن این قسمت را به او معرفی میکند.
از سوی دیگر عدم اشاره به پوشاندن مو در آیه نیز باز خود دلیلی بر این است که استفاده از واژه خمار لزوماً به معنای پوشش سر و مو نیست؛ این تفسیر بههیچعنوان اصل حجاب را زیر سؤال نمیبرد؛ بلکه فهم فقها از حدود حجاب را به چالش میکشد. فقهای شیعه مهمترین مستند نقلی ای که برای پوشاندن مو دارند تفسیر ابن عباس از این آیات ۳۰ و ۳۱ نور است که گفته ” زن مو و سینه و دور گردن و زیر گلوی خود را بپوشاند” اولاً که این عبارت را شیخ الطبرسی در مجمعالبیان به نقل از ایشان بدون واسطه عرض کردهاند درحالیکه شیخ حداقل ۴۰۰ سال از ابن عباس متأخرتر است. دوم این که هیچ نقلی از ابن عباس بدین شرح در منابع اهلسنت وجود ندارد در شیعه نیز نخستینبار شیخ چنین نقل کردهاند. سوما از ابن عباس روایات دیگری نیز در ارتباط باحجاب نقل شده که مشکلات متعددی دارند. برای مثال نقل شده “ خداوند زنان مسلمین را امر نموده که هرگاه برای کاری از خانههایشان بیرون میآیند، چهرههایشان را از بالای سر با جلابیب «روسری» بپوشانند، و فقط یکچشم خود را نمایان کنند. ” اینکه فقط یکچشم بیرون باشد واقعاً دستور پیامبر بوده یا علاقه ابن عباس یا حتی علاقه نقلکننده از ابن عباس؟ بهوضوح مشخص است که “وجه” استثنای مورد اجماع علمای شیعه است حتی از خود ابن عباس نیز روایت در استثناکردن وجه و کفین موجود است! پس چنین میتوان برداشت داشت که حدیث مربوطه قابلاستناد نیست.
نمونه دیگر: ابنعباس رضی الله عنه میگوید: شنیدم که نبی اکرم صلی الله علیه وسلم فرمود: «هیچ مردی با زنی (بیگانه) خلوت نکند و هیچ زنی بدون محرم، به مسافرت نرود. مردی برخاست و گفت: ای رسول خدا! من برای فلان غزوه، ثبتنام شدهام و همسرم به حج رفته، پیامبر اکرم صلیالله علیه وسلم فرمود: «برو و با همسرت حج کن» اینکه زن بدون محرم نمیتواند مسافرت کند را کدام از مراجع تأیید میکند؟
برخی مستشرقان از جمله ایگناتس گلدزیهر ادعا کردهاند روایات منقوله از ابن عباس به دلیل مجهول بودن و تردیدی بودن قابلاعتماد نیستند. کتاب خاورشناسان و ابن عباس به تحلیل انتقادی دیدگاه خاورشناسان درباره او پرداخته است. حدیث دیگر از او “ النساء عوره، خُلقن من ضعف، فاستروا عوراتهن بالبیوت” است. عوره بودن زنان از جمله احادیثی است که آن را به پیامبر نسبت میدهند؛ اما امروزه تحقیقات بسیاری نشان میدهد که حدیث، سخنی احتمالا جعلی است که عالمان دین برای مشروع کردن نظرات خود و امثال ابن عباس آن را به پیامبر نسبت میدادهاند؛ در استقصاء الاعتبار ج ۶ ص۳ به نقل از محمد بن حسن شهید ثانی آمده «… فإن قلت: قد ورد فی بعض الأخبار عن النبی أنّ (ص) المرأه عوره. قلت: الروایه حکاها العلّامه فی المنتهی، و سندها غیر معلومالحال» بنابراین امکان استناد به ابن عباس و حدیث او در باره حدود حجاب تقریباً منتفی است. از سوی دیگر اگرچه برای شیعه میان نماز و بیرون از نماز تفاوتی در حجاب نیست؛ اما ازآنجاکه نقل از فردی غیرامامان و علمای شیعه است؛ ذکر این موضوع خالیازلطف نیست که در حدیث نقل شده از ابن عباس صراحتاً در مورد نماز صحبت شده نه بیرون از نماز “ ابن عباس گفت: موی و سینه و دور گردن و زیر گلوی خویش را بپوشانند. زینتهای پنهانی که آشکارشدن آن در نماز جایز نیست ” (۱۲)
شاید بتوان گفت به همین علل نیز است که عالمانی نظیر آیتالله موسوی همدانی از واژه عمومی ای نظیر “روپوش” برای ترجمه خمار بهره بردهاند تا جلوی استفادههایی نظیر پوشاندن مو بهصرف استفاده از کلمه خمار را گرفته باشند. بهطورکلی در این باب بحث بسیار می توان انجام داد؛ برخی از ترجمه ها زینت را همانگونه که مصداق آن (سینه زنان) مورد بحث آیه نیز هست اندام ترجمه کرده اند؛ لذا باید به این موضوع توجه ویژه داشت و پرسید که آیا موی سر اندام است؟ با اینحال زینت ممکن است ترجمه ای فراتر از اندام داشته باشد.عمده مترجمین در ترجمه این واژه احتیاط کرده و در ترجمه ها همان واژه “زینت” را به کار برده اند. آنان نیز که وارد مصداق گشتهاند عمدتاً مو را بهعنوان مصداق طرح نکردهاند. برای نمونه حجتالاسلام انصاریان ترجمه کرده ” زینت خود را [ مانند لباس های زیبا ، گوشواره و گردن بند ] مگر مقداری که [ طبیعتاً مانند انگشتر و حنا و سرمه ، بر دست و صورت ] پیداست [ در برابر کسی ] آشکار نکنند ، و [ برای پوشاندن گردن و سینه ] مقنعه های خود را به روی گریبان هایشان بیندازند” نکته دیگر این است که حالا اصلاً با بحث دستور روبرو هستیم یا توصیه؟ الهیقمشهای معتقد است «حجاب در اسلام یک توصیه است! یعنی نه از جمله اصولدین است و نه حتی فروع دین!» بااینحال ضعیم جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، مرحوم آیتالله مشکینی حجاب را یک واجب عنوان کرده و موی سر را به عنوان مصداق آن ذکر نموده است. اما نکته قابلتوجه آن است که عمده ترجمهها شامل واژه مو نشده و بارزترین مصداق مطرح شده در خود آیه نیز سینهزنان است و نهایتاً گردن آنان، در خصوص مو آرا نهتنها چون روزگار ما بلکه در کل تاریخ فقاهت گوناگون بوده «ممکن است کسی بگوید وقتی میگوییم سر پوشانده شود پس مو هم پوشانده میشود. درصورتیکه شاید سر پوشانده شود، ولی مو از زیر مقنعه یا چادر بیرون بیاید. در این مقوله کلمات علما مختلف است. جهت آن هم این است که نصّ خاصی در بحث مو نیامده است؛ لذا بعضیها گفتهاند پوشاندن مو در نماز واجب است، بعضیها گفتهاند واجب نیست و بعضیها هم توقف کردهاند. مثلاً مرحوم قاضی میفرمایند سترش واجب نیست، کفایهی سبزواری تأمل کرده است و مرحوم شهید در اَلفیه به قول مرحوم آیتالله حکیم در مستمسک عروه جلد ۵ صفحه ۲۵۵ میفرمایند ظاهر کلماتش توقف است. در مدارِج و بحار هم میفرمایند اکثر بزرگان صحبتی از مو نکردهاند.» (درس خارج فقه سید محسن حسینیفقیه) مرحوم صاحب مدارک دراینارتباط میگوید «آگاه باش که در عبارت محقق حلی و نیز در کلام اکثر فقهای شیعه، نهتنها به وجوب پوشش موی سر پرداخته نشده، بلکه از ظاهر عبارت چنین بر میآید که پوشاندنش لازم و واجب نیست؛ زیرا مو جزو جسد و بدن بهحساب نمیآید… ولی شهید اول در کتاب الذکری وجوبش را اقرب دانسته است، آنهم با اتکا به این روایت امام محمد باقر که گفت: فاطمه با پیراهنی که بر تن داشت به نماز ایستاد درحالیکه روسری وی [از شدت کوچکی] فقط میتوانست مو و گوشهای او را بپوشاند. اما این روایت اگر هم سند درستی داشته باشد بااینحال دلالت بر وجوب استتار مو نمیکند تازه ممکن است با همین روایت بتوان به عدم لزوم پوشاندن گردن استناد کرد» (۱۳) میدانیم که ملااحمد نراقی پوشاندن مویی که از صورت بیرونزده را واجب نمیداند. محمدباقر مجلسی هم قائل است که اکثر فقهای شیعه به وجوب پوشش موی سر نپرداختهاند و این شهید اول بود که [برای اولین بار] رأی به وجوب پوشش آن داد: «… ثم إنّه لیس فی کلام الأکثر تعرّض لوجوب ستر الشعر، و استقرب الشهید فی الذکری الوجوب و هو أحوط» (۱۴) احمد بن محمدمهدی بن ابوذر نراقی که قائل بر پوشاندن موی سر است؛ آنجا که می خواهد جواز افشای مویی که از صورت بلندتر باشد را صادر کند ضمن ارائه این استدلال که این مو مانند خود صورت است که جواز بروز دارد. می گوید «ثمَّ بما ذکرنا ظهر عدم وجوب ستر شی ء من الوجه و الکفّین و القدمین من باب المقدّمه أیضا، إذ لا یثبت من الإجماع بل و لا من صدق العوره وجوب ستر غیر المذکورات على نحو یحصل العلم باستتار جمیع أجزائه، بل القدر الثابت وجوب ستره على نحو لم یحصل العلم بظهور شی ء منه، فتأمّل. و منه یظهر الحال فی الشعر و أنّه لا یجب ستره کما صرّح به بعضهم ، بل العنق کما عن بعضهم ، بل الأذنین أیضا، مع احتیاط فی الأخیر بل الثانی. و المراد بالشعر الذی لا یجب ستره ما انسدل من الرأس و وقع على الوجه و نحوه، و أمّا الواقع على الرأس فوجوب ستره مجمع علیه، و فی الأخبار دلاله علیه» (۱۵) وی به قولی از محقق اردبیلی ارجاع میدهد که در مجمع الفایده عنوان نموده است. «قال المحقق الأردبیلی: و لو لا خوف الإجماع المدعى لأمکن القول باستثناء غیرها أی غیر الوجه و الکفین و القدمین من الرأس و ما یظهر غالبا. منه رحمه اللّه تعالى» (اگر ترس از اجماعِ ادّعایی! نبود علاوه بر”وجه و کفین و قدمین” همچنین “سر” و “سایر قسمت هایی که غالبا [بنا به عادت رایج زنان] پیدا و برهنه هستند [مانند: گردن، سینه، بازو و ساق پا که قبلاً آوردم]” را نیز از لزوم پوشش استثنا میکردم)» (۱۶)
نقش زن ایرای بر سفال های ادوار مختلف تاریخ |
حالا این اجماع مورد ترس محقق اردبیلی که موجب شده فتوای مراد دلش را ببلعد از یکجا به بعد حاصل شده و پیش از آن موجود نبوده است. شهید اول که فتوای پوشاندن مو به وی نسبت داده میشود عالم قرن هشتم قمری است؛ نیک میدانیم که در ایران تا زمان قاجار حجاب پدیدهای اجباری نبوده است و همه بدان مزین نبودهاند. این موضوع نشان میدهد که این فتوا پس از شهید اول نیز اسباب عمومیتیافتن حجاب نبوده است.
وضعیت عمومی حجاب
در بحارالانوار به نقل از علی ابن ابیطالب میخوانیم «ضروری است که هر امتی را امامی باشد که آنها را امرونهی کند و
زنان در سراسر ممالک اسلامی با پوشش هایی که از منظر آقایان غیر اسلامی است! اما در جوامع خودشان نمونه هایی از حجاب اسلامی اند |
حدود الهی را میان آنها به پا دارد، و در برابر دشمنان ستیز کند و غنائم را تقسیم، و واجبات را به پا دارد و درهایی که صلاح آنها در آن است بشناساند و آنان را از آنچه به ضررشان است برحذر دارد. زیرا امرونهی یکی از دلایل ماندگاری و بقای آفرینش میباشد» (۱۷) گذشتهازآنکه ما در مورد مقولهای صحبت میکنیم که ذکر آن در فروع دین نیز ذکر نشده، اما باز مهم است که بدانیم این یفرض فرائض در عهد آنها را و بشناسیم آن را، روایات متعدد در زمینههای نماز و روزه و حتی زنا و حتی حجاب تصویری روشن از یفرض الفرائض برای عامه مردم از طریق جانشینان پیامبر و ائمه به ما نشان میدهد که همانا «یعرفهم و یحذرهم» هستند “نه من مراقب و ضامن حفظ دین آنها هستم و نه تو مراقب قبولاندن دین به آنان هستی” (انعام ۱۰۷) در تفسیر نور آقای قرائتی در این باب میخوانیم «مشیّت و خواستِ خداوند دو گونه است: خواست تشریعى و خواست تکوینى. خداوند از نظر تشریعى، هدایتِ همهى مردم را خواسته است و لذا پیامبران و کتب آسمانى را فرستاده است، امّا از نظر تکوینى خواسته است که مردم بر اساس اراده و اختیار خود، راه را انتخاب کنند، نه آنکه مجبور به پذیرش دین باشند.» (۱۸) وی نتیجه میگیرد پیامبران الهى، مربّى و معلّم مردماند نه زندانبانانى که با زور و تحمیل، دستور دهند. «ما جَعَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً» در تفسیر نمونه نیز میخوانیم «ایمان اجباری ارزشی ندارد، مهم این است که مردم حقایق را درک کنند و بااراده و اختیار خویش آن را بپذیرند.» (۱۹) علامه سید کمال حیدری در پاسخ به این استفتا که آیا بر پدر و مادر واجب است دختر بالغ خود را مجبور به حجاب کنند، درحالیکه خود از آن خودداری میورزد؟ میگوید «بر پدر است قبل از آن که دختر به سن بلوغ برسد او را برای حجاب آماده کرده و پس از بلوغ، محاسن حجاب و پیامدهای مخالفت با آن را برایش تبیین نماید و اگر قانع نگردید، بر پدر واجب است که نقش خود را در زمینه امر به معروف و نهی از منکر ادامه داده و وی را به تدریج و با توجه به مراتب، از ضعف تا شدت، امر به حجاب نماید و خشم و غضب خود را از عدم حجاب دختر نمایان سازد و اگر کارساز نبود وی را با زبان توبیخ نماید و همینطور ادامه دهد تا آنکه دختر حجاب خود را رعایت کند. همه اینها باید با رعایت شرایط امر به معروف و نهی از منکر، همچون عدم ضرر و چون آن انجام گیرد؛ پس اگر به نصیحتهای والدین گوش فرا نداد، وجوب نصیحت و آموزش از ایشان ساقط میگردد. از ابوبصیر نقل شده که گفت: «از امام صادق(علیه السلام) درباره قول خداوند عزوجل پرسیدم که فرموده: «قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَهُ»(خود و خانوادهی خویش را از آتشی که هیزم آن انسانها و سنگهاست نگه دارید)(تحریم:۶) عرض کردم نفس خویش را میتوان نگاه داشت، چگونه خانوادهام را نگاه دارم؟ فرمود: به آنچه خداوند بدان امر فرموده، امر کن و از آنچه خداوند از آن نهی فرموده، نهی نما؛ پس اگر از تو اطاعت کردند، آنها را نگاه داشتهای و اگر با تو مخالفت کردند، تو وظیفه خود را انجام دادهای» (۲۰) سید علی حسینی سیستانی فقیه، اصولی ایرانی و زعیم حوزه علمیه نجف در برخورد با غیر خانواده نیز وظیفه امربهمعروف را وارد میداند؛ اما تنها توصیه به نهیازمنکر فاقد برخورد عملی دارد تا آنجا که در پاسخ به این پرش که آیا شاعری میتواند مجلس شعرخوانی (شب شعر) برای خود ترتیب دهد در حالی که او می داند در چنان مجلسی بانوانی برای شنیدن اشعار او بی حجاب و نیمه برهنه حضور خواهند یافت ؟ پاسخ می دهد « این کار در حد ذات خود مانعی ندارد اما بر آن شاعر لازم است که امر به معروف و نهی از منکر کند، هرگاه شرایط چنان تکلیفی فراهم باشد.» آقای سیستانی همچنین با جناب حیدری در مورد خانواده هم نظر است « نسبت به بالغین باید امر به معروف و نهی از منکر کند و بدون اجازه حاکم شرع بنابر احتیاط واجب زدن و مانند آن جایز نیست ولی می تواند از روشهایی مانند منع بعضی کمکها استفاده نماید .» (۲۱) در مورد نظرات ایشان باید اضافه کرد که وی نیز احتمالاً به پیروی از حدیث موردبحث این نوشته، فتوا میدهد «نگاه کردن به بدن زنهای بی باک که اگر کسی آنها را امر به حجاب نماید اعتنا نمی کنند، اشکال ندارد مشروط به آنکه بدون شهوت و ترس از افتادن در حرام باشد، و در این حکم فرقی میان زنهای کفار و دیگر زنها نیست، و همچنین فرقی نیست میان دست وصورت ودیگر جاهای بدن که معمولا آنها نمی پوشانند.» (۲۲) به نظر نمیرسد که وی اساساً اعتقادی به هر نوع تحمیل حجاب داشته باشد. تنها واکنش او امربهمعروف بدون هرگونه خشونت و تحمیل است؛ ازآنجاکه مرجعیت یاد شده با کتکزدن ولی دم در خانواده مخالف است؛ بحث تعزیرات بودن حجاب تضعیف نمیشود؟ تعزیر اگرچه که کمتر از ۸۰ ضربه است؛ اما از شدت بیشتری در برابر امربهمعروف برخوردار است. امربهمعروف که در آن بحث از ضرب و کشتن نیز به میان آمده برای پدری که با کشتن فرزندش قصاص نمیشود نیز در مسئله موردبحث ما محدود میشود؛ اما برخورد حکومت نهتنها محدود نشده؛ بلکه از طریق تعزیر وارد مرحلهای فراتر از امربهمعروف شده و با بیحجابی نه بهعنوان گناه که با عنوان محدودتر جرم برخورد میکند. درحالیکه امر به تعزیر به پشتوانه امربهمعروف حداقل در مورد خاص حجاب مورد اجماع نیست. در میان مراجع معاصر مرحوم آقای سید تقی طباطبایی قمی علاوه بر اینکه دلایل وجوب شرعی مرتبه انکار قلبی را کافی نمیداند؛ به این نتیجه میرسد که مرتبه سوم نهیازمنکر (زدن بهصورت دردناک و بازدارنده از گناه) نیز پذیرفتنی نیست؛ زیرا معتقد است از دلیل لفظی وجوب امربهمعروف و نهیازمنکر، وجوب آن در حد انکار زبانی استفاده میشود که برای جواز زدن یا حتی دشنام کافی نیست. (۲۳) مرجع دیگر هم عصر وی سید کاظم شریعتمداری اگرچه مرحله سوم یعنی مرحله عملی را ثابت میداند اما در مصاحبه با مدیر روزنامه السفیر بیروت تصریح می کند که الزام زنان به حجاب سودمند نبوده و فشار، خشونت و سختگیری کاری عبث است. (۲۴) در چنین فضای فکری ای پس از انقلاب است که سید محمود طالقانی میگوید حجاب در اسلام اجباری نیست. تعزیر در فقه روحالله خمینی نیز تنها مختص گناهان کبیره است؛ بااینحال قانون مجازات اسلامی در دوران حیات او خارج از صحن علنی مجلس نگارش و در سال ۶۲ زنانی را که بدون حجاب شرعی در معابر و انظار عمومی ظاهر شوند، به تعزیر تا ۷۴ ضربه شلاق محکوم کرد که تبدیل مالی روزش ۹۸۶ هزار تومان است. در سال ۱۳۷۰ قانونگذاران که فهمیده بودند امکان اجرای شلاق وجود ندارد تبصره مذکور را بدین نحو تغییر دادند «زنانی که بدون حجاب شرعی در معابر و انظار عمومی ظاهر شوند به حبس از ده روز تا دو ماه و یا از پنجاه هزار تا پانصد هزار ریال جزای نقدی محکوم خواهند شد.» جزای نقدی مندرج در این ماده بعدها بهموجب مصوبه مورخ ۱۳۹۹/۱۲/۲۵ هیات وزیران به دو (۲.۰۰۰.۰۰۰) تا ده (۱۰.۰۰۰.۰۰۰) میلیون ریال تعدیل شد. مجلس امروز اما در طرح خود به دنبال مجازات درجه ۴ است؛ یعنی حبس ۵ الی ۱۰ سال و جزای نقدی بیش از یکصد و هشتاد میلیون (۱۸۰.۰۰۰.۰۰۰) ریال تا سیصد و شصت میلیون (۳۶۰.۰۰۰.۰۰۰) ریال که این آشکارا با ۷۴ ضربه فقهی یعنی تعزیر زیر ۸۰ ضربه در تضاد است. حکم ۱۰ سال حبس در حال حاضر مجازات زندان قتل عمد در صورت رضایت اولیای دم است! آقایان ظاهراً توجه نداشتهاند که آنجا که باباطاهر عریان میگوید «سیاهی دو چشمانت مرا کشت/درازی دو زلفانت مرا کشت/به قتلم حاجت تیروکمان نیست/خم ابرو و مژگانت مرا کشت» مراد از کشتن بهواسطه زلف کشتهشدن مجازی بوده نه حقیقی! پس مجازات آن نه برابر قتل که نهایتاً ۷۴ ضربه است که معادل ریالی آن ۹۸۶ هزار تومان خواهد بود. هر روز بازداشت مطابق ماده ۲۷ قانون مجازات معادل ۳ ضربه شلاق است؛ یعنی بدل زندان بیحجابی ۲۴ روز زندان است. قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ تعیین و اعمال مجازاتهای حبس کمتر از ۹۱ روز را در نظام کیفری ممنوع کرده است و این مجازات باید بدل به جزای نقدی شود؛ بنابراین چارهای جز پذیرش رقم ۹۸۶ هزار تومان نخواهد بود خیرش را ببینید! همین چند روز پیش هم دیدیم محمدتقی نقد علی عضو کمیسیون حقوقی و قضائی مجلس گفته «مجازات اولیه برای بیحجابی ۶ تا ۲۴ میلیون جریمه نقدی است» طرح مجلس در حالی اینچنین با قانون مجازات اسلامی در تضاد است که در آن حدود ۵ بار به این قانون استناد شده است! روزگار عجیبی است یک روز یکی از همین آقایان جلو دوربین می نشیند و می گوید جریمه ۳ میلیون تومان است فردا همکار معمم دیگرشان می گوید نه ۳ میلیون کم است جریمه ما بیش از این حرف هاست! به راستی کدام حوزه علمیه چنین مفاخری را معمم نموده و آیا اینان نماینده و نماد طبقه روحانیت در جامعه هستند؟ اینکه به بهانه بازدارندگی، قانونی در تضاد با شرع و قانون تصویب کنیم اوج تفکرات ماکیاولیستی نیست؛ که می گوید هدف وسیله را توجیح می کند؟ اگر هدف جلوگیری از ارتکاب مجدد آن گناه یا گناهی دیگر در آینده باشد؛ شایسته آن است که حکومت چونان پدر با رعایت مراتب اقدام به نهیازمنکر کند. اما افسوس شاهدیم که سررشته امور به دست افرادی داده شده که به دنبال جریمه مالی و محرومیت اجتماعی توامان هستند؛ سوال آن است که وقتی با استناد به قواعدی نظیر «التّعزیر فی کلِّ عمل المحرّم» که بنا بر دلایل مختلف مکرر در طول تاریخ توسط بزرگان دینی رد شده، میگویند بیحجابی قابل تعزیر هست؛ چرا حکومت ترک فعل کرده و بینمازان را یا کسانی که روزه نمیگیرند را تعزیر نمیکند؟ آیا حجاب فریضهای مهمتر از نماز است؟ آیا پیش نیاز تعزیر بی حجابی تعزیر بی نمازی نیست؟ پر واضح است که میان گناه و جرم تفاوت وجود دارد و هر گناهی در مقام جرم نیست و مراجع و متدینین چنین مسائلی را پذیرا نیستند؛ کمااینکه برخوردهای سنوات اخیر با مسئله پوشش بانوان موجب شکلگیری حرکاتی حمایتی از جانب مؤمنین از خواهران خود گردید؛ از همین روی نیز بهارستان نشینان محترم وارد چنین حیطهای (تعزیر بینماز) نمیشوند و الا ما خوب میدانیم که روحیاتشان بسیار سازگار برای همین رفتارها است!
در عمده مباحث طرح شده در زمینه حجاب، زن مؤمن موضوع اصلی بحث و نتیجهگیری بوده است؛ بااینحال شاید اگر خود زنان بیحجاب را محور اصلی بحث قرار داده و به شیوه برخورد جامعه اسلامی خصوصاً در عهد پیامبر و ائمه با آنها نگاه کنیم پاسخ بهتری بیابیم. حضرت میگوید «لا بأسَ بالنَّظَرِ إلى رُؤوسِ أهلِ التِّهامَهِ ، و الأعرابِ ، و أهلِ السَّوادِ ، و العُلوجِ ؛ لأنّهُم إذا نُهوا لا یَنتهَونَ و المَجنونَهُ و المَغلوبَهُ على عَقلِها ، و لا بأسَ بالنَّظَرِ إلى شَعرِها و جَسَدِها ما لَم یَتَعمَّدْ ذلکَ» (۲۵) «نگاهکردن به سر زنان تهامه و اهل سواد و روستاییان و کافران اشکالى ندارد؛ چون اینان اگر نهى شوند دست نمى کشند و نگاه کردن زن دیوانه و زن کم عقل مانعى ندارد.» شناخت مصادیق حدیث و جلبتوجه قانونگذار به شیوه برخورد رئیس فقه جعفری با پدیده بیحجابی امروز بیشازپیش ضروری مینماید؛ حقیقتاً بیانصافی کردهایم اگر بگوییم که ائمه که همواره در حال امربهمعروف حاکمان عصر خویش هستند؛ به آنها در خصوص حجاب و پوشش پند ندادهاند و درست از همین روی می باشد که حدیث یاد شده جایگاه و اهمیتی ویژه پیدا میکند.
۱٫تهامه
تهامه دشتِی وسیع است از بندر عَقَبه در جنوب اردن تا سواحل جنوبی شبهجزیره عربستان نزدیک تنگه باب الْمَنْدَب (در جنوبیترین نقطه یمن) این منطقه از مشرق با رشتهکوههای مَدین و سَراه (در شبه جزیره عربستان) و کوههای غربی یمن احاطه شده است و از مغرب به دریای سرخ منتهی میشود. تهامه شهرها و آبادیهای بسیاری دارد که بعضی از آنها از دورههای قدیم به جاماندهاند. مهمترین آنان عبارتاند از: الوَجْه و مدینه و ینْبُع در شمال، مکه و جده در قسمت میانی و جازان (جیزان) و حدیده و زَبید (مهمترین شهر تهامه یمن در قرون نخستین اسلامی) و حَیس و بیت الفقیه در جنوب. (۲۶) برخی از آبادیهای معروف و کهن تهامه اینهاست: جَبَله (که ظاهراً قدیمترین آبادی تهامه است)، جُحفه نزدیک محل غدیر خم، بنی سعد که پیامبر اکرم(ص) در کودکی مدتی در آنجا بود و حُدَیبیه؛ در سال ششم، اسلام در تهامه تبلیغ شد و در سال هفتم، گروهی از قبایل اشعری و عکّ مسلمان شدند. (۲۷) پیامبر اکرم (ص) در سال هشتم، خالد بن ولید را برای دعوت مردم یمن روانه جنوب تهامه کرد، اما وی افراد قبیله بنی جَذِیمه را کشت و خشم رسول اکرم را بر انگیخت. (۲۸) در قسمتهای جنوبی تهامه، به اذان (باذام)، کارگزار ساسانیان در یمن، مسلمان شد و تهامی مانند دیگر نواحی یمن به قلمرو اسلام پیوست. پس از آن، پیامبر اکرم (ص) به اذان را فرمانروای سراسر یمن، از جمله تهامه کرد. (۲۹) پس از رواج اسلام در بخشهایی از تهامه، پیامبر اکرم (ص) تعدادی از صحابه و بزرگان یمن، از جمله علی (ع)، ابوسعید خالد بن سعید بن عاص و فَروه بن مُسَیک مرادی را برای آموزش اصول اسلام و جمعآوری خراج یا به عنوان عاملان خود به تهامه روانه کرد. در دوره اسلامی، بعضی طوایف و خاندانها از جایگاه ویژهای در این سرزمین برخوردار شدند، مانند سادات علوی بنی اَهْدَل، اشعریها که در منطقه وسیعی از تهامه اقامت داشتند و اَصابح که مالک بن انس اصبحی (امام مذهب مالکی) به آن منسوب است. (۳۰) همچنین خاندان ابی عُقامه از مشهورترین خاندانهای این سرزمین و شافعی مذهب بودند، شماری از قاضیان تهامه از میان آنان برخاستند (۳۱) و بنی زَواک که از سادات حسینی بودند. سید جعفر شهیدی در تاریخ تحلیلی اسلام می نویسد « یمن کشوری است در همسایگی عربستان که از زمانهای قدیم موقعیت خاص داشته است. یمن از قدیم ناحیهای آباد و خرم و با نعمت بسیار و دارای جنگلها در نقاط کوهستانی و در نقاط دیگر نخلستانها و باغها میوه گوناگون میباشد. داستان سد تاریخیاش که بنام سد مأرب مشهور است در کتابهای تاریخ ذکر شده است. در آن دوران کشور یمن «عربستان خوشبخت» نامیده میشده است. در یمن به دلیل بارانهای منظم زمینهای زیر کشت و کشاورزی پر رونق بوده است؛ بنابراین جمعیت انبوه در آنجا سکونت یافتند و در نتیجه روستاها و شهرها را پدید آوردند. گردآمدن مردم بسیار در آن خطّه حاصلخیز صدها سال پیش از میلاد مسیح، دولتهایی را به وجود آورد و تمدنی را در آنجا پی افکند» (۳۲) در زمان خسرو انوشیروان کار یمن یکسره شد و در رقابت میان ایران و روم، ایران پیروزی یافت. (۳۳) با چیرگی ایران بر جنوب عربستان در سال ۵۹۸-۵۹۷ میلادی یمن نیز بهوسیلهٔ شاهنشاهان ساسانی به تصرف ایران درآمد و تا ظهور اسلام تابع حکومت ایران بود. شَهرَب (ساتراپ) ساسانیان در کل منطقه جنوب عربستان، باذان بود. طبری عنوان نموده که نیم قرن پس از آن در سال ۶۲۸ میلادی کل منطقه مسلمان شد. دست کم بخش بزرگی از مردم این منطقه زبانی متفاوت از عربی داشتهاند. سباییها یکی از این اقوام باستانی بودند که به زبان عربستانی جنوبی باستان صحبت میکردند و سلسلهای از ۱۴ تن از آنان در یمن امروزی، جنوب غرب شبهجزیره عربستان، پادشاهی میکردند. مهمترین نکته در مورد مردم عربستان جنوبی گوناگونی فرهنگی زبانی آنان است. برای مثال مردم مهری که در استان مهره یمن ساکن هستند یکی از مصادیق این تنوع مورد اشارهاند؛ مهریها یکی از بزرگترین قبایل در استان المهره یمن و در جزیره سقطری و استان ظفار عمان هستند. اعضای گروه مهری همچنین در کشورهای دیگر در شبه جزیره عربستان، عمدتاً عمان، کویت، عربستان سعودی، امارات متحده عربی و سومالی یافت میشوند. (۳۴) زبان مهری به دو گویش اصلی تقسیم میشود: مهری شرقی (مهریوت) و مهری غربی (مهرییت). این اصطلاحات به نوبه خود دارای انواع شهری و بادیه نشین هستند. (۳۵) زبان مهری یا مَهری عضوی از خانواده زبانهای عربستانی جنوبی نوین است که خود زیرگروه شاخه سامی از خانواده آفروآسیایی بهشمار میرود. قبایل مهری به این زبان صحبت میکنند که در مناطق از شرق یمن و غرب عمان، به ویژه استان مهره ساکن هستند. مهری و خواهرانش (زبانهای عربستانی جنوبی نوین ازجملهٔ این زبانها عبارت است از مهری، سقطری، شحری و حرسوسی) در جنوب شبهجزیره عربستان پیش از گسترش زبان عربی همراه با اسلام در قرن هفتم میلادی صحبت میشدند. امروزه این زبان در قطر و امارات متحده عربی و همچنین کویت توسط افرادی که اصالتاً مهری و از عربستان جنوبی هستند صحبت میشود. باتوجهبه چیرگی عربی در منطقه طی ۱۴۰۰ سال گذشته و دوزبانه بودن دائمی افراد همراه با عربی، این زبان در معرض خطر انقراض است. اگرچه عمده مهریها مسلماناند اما ادیان دیگر نیز در میانشان رواج دارد. نصب این مردم به مالک بن حیمیار میرسد که حیمیار یا پادشاهی حمیر از پادشاهیهای قدیم یمن بود. در نیمه اول قرن چهارم یا حتی از اواخر قرن سوم، دولت اکسون (حبشه آفریقا) ممالک یمن را به تصرف خود درآورده و مدتی در دست داشتند؛ ولی بعدها ملوک یمنی همان سلسله سابق، قوتی گرفته و حبشیها را از عربستان بیرون راندند و در اوائل نیمه دوم قرن چهارم میلادی باز هم یمن در قلمرو پادشاهان مزبور که نزد تاریخدانان به ملوک حمیر یا تبع «تاء مضموم وباء مفتوح» و جمع آن «تَبابعَه» معروفاند درآمد که اسم ۹ پادشاه متوالی از این طبقه با تاریخ سلطنت آنها و ظاهراً یک پادشاه از غیر آن سلسله از کتیبهها به دست آمده است که اولین آنها ملک یکرب یُهیمن وآخرین آنها «ذونواس» بود. ذونواس پیرو دیانت یهودی شد و مسیحیان یمن در اخدود نجران را سوزاند که داستان آن در قرآن به نام «اصحاب اخدود» ذکر شده است. در کتیبهای که از پادشاه سوم شرحبیل یعفور بدست آمده علاوه برلقب دراز سابقالذکر یعنی «پادشاه سبأ وریدان وحضرموت ویمنت» عبارت «و عربهای آنها درجبال و تهامه» اضافه شده وظاهراً اولین دفعه ذکر اسم عرب در اینجا پیش میآید که گویا بمعنی اعراب بدوی است و نیز در این کتیبه از شکست سد مأرب در سال ۴۴۹ و ۴۵۰ میلادی و تعمیر آن سخن میرود. ذکر و الأعرابِ درست پس از أهلِ التِّهامَهِ گویای این نکته است که در زمان پیامبر اعراب نیز در کنار سایر مردم ناحیه تهامه زندگی میکردند و این عرب حدیث اگر مصداق دیگری هم نداشته باشد عرب تهامه حداقل مصداق آن است. (۳۶)
اهل عراق (اهل السواد)
سواد به معنای مشکی است و مراد مردم روستاها و باغ ها و مردم عراق هستند که در سرزمین آن که سرزمین سواد نامیده می شود زندگی می کنند . اعراب روستاها و باغ ها و مانند آن را سیاه می گویند; زیرا به دلیل سرسبزی شدید آن به این صورت دیده می شود. استفاده فقها از آن با معنای زبانی آن تفاوتی ندارد ، چنانکه ممکن است مردم عراق از آن منظور کنند. (۳۷)
در حدیث گفتیم که میگوید اشکالی ندارد نگاه به سر زن مردم “سواد” که مراد مردم عراق هستند. حضرات میگویند ممکن است این سواد بواد باشد به معنی بادیهنشین! میبینیم که سواد و بواد بر یک وزن هستند و همچنین در نسخهای از این حدیث که مربوط مرحوم صدوق است بجای سواد نوشته شده بواد به معنای بیابان، اما این بیابان ظاهراً مردود است. چرا؟ زیرا پوشیدهترین پوشش سر مربوط به مردم نواحی بیابانی است؛ تا آنها را از غبار بیابان و تابش مستقیم نور خورشید محفوظ دارد. لذا صحیح سواد است و اگر بجای بیابان مردم روستا و کوهستان ترجمه کنند بسیار قابلقبولتر است؛ چرا که این سواد یا همان عراق عجم به ناحیه جبال یا کوهستان معروف بوده است و حتی تا امروز نیز میدانیم که حجاب مردم نواحی کوهستانی آزادتر از سایر مردم است. سواد ناحیهای در مرکز ایران است که از غرب به کوههای زاگرس، از شرق به کویر و از شمال به کوههای البرز منتهی میشود. اصفهان، شهرری، اراک، قزوین و قم از شهرهای عمدهٔ این ناحیه بودهاند و سبک عراقی در شعر فارسی منسوب به این ناحیه است. با این قرینه که منطقه “تهامه” نیز منطقهای است که از مشرق با رشتهکوههای مَدین و سَراه (در شبه جزیره عربستان) و کوههای غربی یمن احاطه شده درمی یابیم که مراد مردم کوهستاناند و نه بیابان، در کتاب اسناد نام خلیجفارس در مبحث نامهای سرزمین ایران آمده است که در دورههای تاریخی پیش از اسلام ایران مرکزی را ایراکستان میگفتند، برخی نیز این منطقه را اَراک نامگذاری کردهاند و آن را کوچکشدهٔ واژهٔ ایران میدانستند؛ بهمعنی ایران کوچک. جغرافیدانان و نویسندگان مسلمان، این کلمه را معرب نموده و بر اساس قواعد معربسازی، ک را به ق تبدیل و آن را اَراق و عَراق ثبت کردند و دشتهای منطقهٔ غرب زاگرس را که منطبق با سرزمین صاف (فلات) عراق (بهغیراز کردستان) را “”عَراق عَرب”” نام نهادند که منطبق با منطقه بابیلون دوران باستان است.
در ترجمهها و متون و نگارش ابهاماتی از دست سواد و بواد همواره طرح میگردد؛ برای نمونه مورخ و زبانشناس آلمانی
علوج
در کتاب ” أخبار الدوله العباسیه” جلد اول صفحات ۲۸۶ و ۲۸۷ در شرح گفتگوهای سران قبایل عرب با اهالی مسلمان خراسان آمده است « نحن العرب وأبناء العرب، وأنتم علوج سفله عبده السنانیر، وأما الموادعه فإن شئتم وادعناکم على أن تکونوا معنا على هذا المزدی، وإلا فلا شئ لکم عندنا إلا السیف » این لفظ علوج لفظی بوده که عرب با آن از ایرانیان یاد میکرده است؛ حتی در تاریخ در مورد قومی بنام جراجمه بحث به میان آمده که در نزدیکی شام زندگی می کردند؛ اما اصل و نصب این ها ایرانی بوده است؛ ابن فقیه در البلدان از این ها نیز با عنوان علوج یاد می کند! العلاج ریشه علوج است ” ویسمى الحمار الوحشی بالعلج ” به گورخر علج می گفته اند. همچنین در عربی به وزق علجوم گویند. معالجه که امروزه در محاوره به کار می بریم نیز از همین خانواده است. علاجکردن یعنی درمانکردن، عرب دانشی از درمان نداشت؛ معالجه کار مردم ممالک دیگر خصوصاً ایرانیان بود…
جمع و بررسی مصادیق
نکته مشترک در مورد تمامی این سرزمینها و مردم مورد اشاره حدیث آن است که اینها ممالکی هستند که پس از اسلام در اثر جنگ و یورش به جامعه اسلامی ملحق شدهاند و به جز آن عده عرب که میتوان آن را به اعراب تهامه منسوب دانست؛ باقی آنها از نژاد و آیین و فرهنگی مستقل و متفاوت از عرب برخوردار بوده است؛ اعراب به مردم سرزمینهای دگر مملوک یا موالی میگفتهاند و به حکومتهایی که بعدها در فتوحاتشان مستقل از خلفا تشکیل گردید؛ پادشاهی مملکوین گویند. در دوران خلفای عباسی بخشی از سپاه خلیفه را پیادهنظامانی تشکیل میدادند که مملوک نامیده میشدند؛ یگان سوارهنظام از عرب بود و غیرعرب حق سوارشدن بر اسب نداشت. چرا که اعراب نفرت داشتند از اینکه با موالى برابرى داشته باشند و ترجیح مىدادند که موالى کشته شوند، امّا عربى مجروح نشود و آسیب نبیند.
موالی بعداً توانستند کنترل سیاسی چندین ایالت از فتوحات مسلمانان را به عهده بگیرند. بعد از ایوبیان، ژنرالهای مملوک از قدرت خود برای تأسیس سلسلهای استفاده کردند که از سال ۱۲۵۰ تا ۱۵۱۷ بر مصر و سوریه حکومت میکرد. سامانیان در ایران (۸۷۴ تا ۱۰۰۴ میلادی) سلطنت مملوک (دهلی) (۱۲۰۶ تا ۱۲۹۰ میلادی) سلطنت مملوک (مصر) (۱۲۵۰ تا ۱۵۱۷ میلادی) سلطنت مملوک عراق زیر سلطهٔ عثمانی (۱۷۰۴ تا ۱۸۳۱ میلادی) از جمله این حکومتها هستند. واژه مملوک در احادیث برای نمونه در وسائلالشیعه در کتاب النکاح ذیل باب مَا یَحِلُّ لِلْمَمْلُوکِ اَلنَّظَرُ إِلَیْهِ مِنْ مَوْلاَتِهِ از امام صادق آورده شده که «وَ عَنْ عِدَّهٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَبِی اَلْبِلاَدِ وَ عَنْ یَحْیَى بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَبِی اَلْبِلاَدِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُعَاوِیَهَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: کُنَّا عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ نَحْواً مِنْ ثَلاَثِینَ رَجُلاً إِذْ دَخَلَ أَبِی فَرَحَّبَ بِهِ إِلَى أَنْ قَالَ: فَقَالَ لَهُ هَذَا اِبْنُکَ قَالَ نَعَمْ وَ هُوَ یَزْعُمُ أَنَّ أَهْلَ اَلْمَدِینَهِ یَصْنَعُونَ شَیْئاً لاَ یَحِلُّ لَهُمْ قَالَ وَ مَا هُوَ قَالَ اَلْمَرْأَهُ اَلْقُرَشِیَّهُ وَ اَلْهَاشِمِیَّهُ تَرْکَبُ وَ تَضَعُ یَدَهَا عَلَى رَأْسِ اَلْأَسْوَدِ وَ ذِرَاعَیْهَا عَلَى عُنُقِهِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَا بُنَیَّ أَ مَا تَقْرَأُ اَلْقُرْآنَ قُلْتُ بَلَى قَالَ اِقْرَأْ هَذِهِ اَلْآیَهَ لاٰ جُنٰاحَ عَلَیْهِنَّ فِی آبٰائِهِنَّ وَ لاٰ أَبْنٰائِهِنَّ ، حَتَّى بَلَغَ وَ لاٰ مٰا مَلَکَتْ أَیْمٰانُهُنَّ ثُمَّ قَالَ یَا بُنَیَّ لاَ بَأْسَ أَنْ یَرَى اَلْمَمْلُوکُ اَلشَّعْرَ وَ اَلسَّاقَدر» این حدیث معتبر شیعه مصداقی در نوع خود بینظیر از کاربرد واژه مملوک در جامعه عرب و مراکز دینی و حدیث روزگارشان بوده است و همچون احادیث دیگر تصدیق نهی و بینیازی از پوشش سر برای مملوک است. این مملوک بر اساس جنسیت با واژههای مترادف دیگری نیز در منابع و متون اسلامی یاد شده است؛ آیه ۳۲ سوره نور کلمه اماء (جمع اَمَه) را در مورد زن کنیز (مملوک) به کار میگیرد. وَأَنْکِحُوا الْأَیَامَىٰ مِنْکُمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ ۚ إِنْ یَکُونُوا فُقَرَاءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ ۗ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿۳۲﴾ «[مردان و زنان] بی همسرتان و غلامان و کنیزان شایسته خود را همسر دهید؛ اگر تهیدست اند، خدا آنان را از فضل خود بی نیاز می کند؛ و خدا بسیار عطا کننده و داناست.» آقای حسین درگاهی از شاگردان مرحوم علامه محدث ارموی و علامه فقید سید مرتضی عسکری که بیش از ۱۰۰عنوان کتاب در زمینه های تفسیر و علوم قرآنی، حدیث، کلام و عقاید در تراث شیعی دارند در شرحی بر حدیث ششم کتاب الحجّه اصول کافی مینویسد « در زبان عربی و عرف عرب زبان ، « عبد» و « أمه» تعبیر مذکر و مونث از یک معنا هستند ، که ترجمه آن در زبان فارسی ،« بنده » است . و هر دو به معنی مملوک خاضع مطیع می باشد. و این معنا شاه کلید یافتن ( وجدان) کمالات الهیه در درگاه حق تعالی ، و ادب رعایت شأن ان محضر ( ایمان )، و حکم داشتن ( تقوا) آن یافته هاست. و لفظ « کنیز» ترجمه لفظ مونث « أمه » در مقابل معنای لفظ مذکر آن «مولا» است که به معنی «خادم مملوک » می باشد ؛ که هر دو قریب المعنی با عبد و امه ای هستند که عرض شد .و توضیح بیشتر اینکه :«مولی» و «ولی» هر دو به یک معنی ، و ان شخص واجد « ولایت » (گردانیدن و چرخانیدن؛ رتق و فتق، قبض و بسط ) است؛ اعم از اینکه او در ولایت دیگری باشد ، و یا دیگری در ولایت او : « السلام علیک یا مولای، أنا مولاک » (زیارتنامه امام زمان علیه السلام در روز جمعه) ؛ و « أنا یا مولای مولی لک و لآل بیتک»؛ (زیارتنامه امام حسین علیه السلام در روز دوشنبه ) ؛ و « یا موالی بابی انتم و أمی و نفسی أنی عبدکم و طوبی لی إن قبلتمونی عبدا»؛ (زیارت جامعه کبیره ، بحارالانوار ۱۴۶:۹۹ ، بنقل از کتاب عتیق)، که همه معانی یادشده، در آنها آمده است. »(۳۹)
این کلمه مولا که لفظ مذکر «خادم مملوک» است؛ لفظ مؤنثش مَوْلاهِ است. چنانچه در کتاب الطبقات الکبرى می خوانیم « أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ. حَدَّثَنِی أَبُو بَکْرِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی سَبْرَهَ عَنْ مُسْلِمِ بْنِ یَسَارٍ عَنْ وَجِیهَهَ مَوْلاهِ أُمِّ سَلَمَهَ قَالَتْ: سُئِلَتْ أُمُّ سَلَمَهَ هَلْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ – صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ – یَبْدُو؟ قَالَتْ: لا. وَاللَّهِ مَا عَلِمْتُهُ. کَانَتْ لَنَا أَعْنُزٌ سَبْعٌ. فَکَانَ الرَّاعِی یَبْلُغُ بِهِنَّ مَرَّهً الْجَمَّاءَ. » (۴۰) اینجا از وجیه کنیز ام سلمه با عنوان ” مَوْلاهِ ” یاد کرده؛ پس موالی به معنای بنده اسم عام این مولا و مَوْلاهِ یا همان عبد و أمه است؛ در جایجای کتب تاریخ عرب میبینیم که عرب با این واژه مردم سرزمینهای غیرعرب را خوانده و دقیقاً همچون برده با آنان رفتار نموده، لذا یقیناً زنانشان را نیز در حکم ملک یمین قرار میدادهاند. نامهای خانوادگی مولایی و مولوی در میان ایرانیان نامهای بسیار شناخته شدهای هستند که ریشه در همین فرهنگ دارد، در حقیقت در نگاه اینان، غیر ایشان خواه مسلمان باشد و خواه اهل کتاب آزاده نبوده و چنین چیزی برایشان مفهومی نداشته، «ما نهتنها شما را از بردگی و اسارت آزاد ساختیم، بلکه از پلیدی و کفر و شرک نجات داده، مسلمان کردیم و همین کافی است که از شما برتر باشیم» (۴۱) عزالدین بن اثیر در اسد الغابه فی معرفه الصحابه از پیامبر نقل می کند «ای گروه موالی! بدترین شما آن است که با عرب ازدواج کند و ای گروه اعراب! بدترین شما آن است که با موالی ازدواج کند.» (۴۲) از شیخ الاسلام، ابن تیمیه، نقل شده که گفته همانا ذات عرب بهتر از ذات عجم است؛ چه یهود، چه سریانی، چه رومی و چه ایرانی… و همانا بهترین نژاد عرب، خاندان قریش هستند. (۴۳)
شیخ طوسی عبارتی در کتاب نهایه دارد که میفرماید «والنظر الی نساء اهل الکتاب و شعورهن لابأس به لانهن بمنزله الاماء اذا لم یکن النظر لریبه أو تلذّذ فاما اذا کان کذلک فلا یجوز النظر الیهن علی حال» (۴۴) این تعبیر ایشان که می گوید زن اهل کتاب ” بمنزله الاماء ” است؛ واقعا استثنائی است. همه می دانیم حکم اماء در قرآن چیست؛ مطابق آیات۲۳ و ۲۴ سوره نساء اینان برده و قابل تصرف هستند و اگر از جنگ حاصل شده باشند؛ حتی در صورت شوهردار بودن هم قابل تصرف اند. پس می بینیم که غیر عرب و غیر مسلمان برده بوده و حتی اگر پیرو ادیان ابراهیمی بوده بازهم در منزله و جایگاه برده قرار می گرفته و به حکم برده به او نظر میشده است. این نظر را صاحب الشرائع در شرائع الإسلام عینا طرح کرده (۴۵) و مرحوم صاحب جواهر نیز بدین شکل بازگو کردهاند که « ان اهل الذمه ملک و فیء » ” اهل ذمه مال مسلمین هستند ” (۴۶) صحیح محمد بن مسلم از ابی جعفر علیهالسلام نقل کرده «ان اهل الکتاب ممالیک الامام» (۴۷)
مورخین چنین روایت نمودهاند که اعراب در همه جنگهایی که پیروز میشدند و شهری را فتح میکردند، غالباً جنگجویان آنان را میکشتند و زن و فرزندانشان را اسیر میکردند؛ اسرا نیز خود جزوی از غنایم بوده و بین فاتحان تقسیم میشدند. خمس غنایم برای خلیفه بود و به مدینه فرستاده میشد. طبری و ابناعثم کوفی نقل کردهاند که «خالد در عین التمر ” شهری باستانی در منطقه کربلا و مشرف به صحرای سماوه (میان کوفه و شام) ” گردن همه مردهای قلعه را زد و هر چند زن و فرزند در قلعه بود را به اسیری و غنیمت گرفت. سپس، خمس آن را بیرونشد و به مدینه فرستاد و بقیه را بین لشکریان تقسیم کرد» (۴۸) از دوران خلافت راشدین نقل شده «سعد در قادسیه بماند و سپس مسلمانان برای تحصیل آذوقه شبانه بیرون رفتند که در اطراف عذیب، نزدیک حیره، به موکب عروسی (خواهر آزادمرد بن آزادبه مرزبان حیره) که در شب عروسی به نزد فرمانروای حصین برده میشد، برخورد کردند و به آنها حمله و باروبنه را با عروس و با عدهای از زنان و مردان آزاد اسیر کردند، مال و جهیزیه فراوان نیز به غنیمت گرفتند. سپس غنایم به عذیب نزد سعد فرستادند. او آنها را بین مسلمانان تقسیم کرد و خمس آن را برگرفت. گروهی را نیز در آنجا گماشت که حافظ زنان باشند؛ کسانشان را نیز به آنها پیوست»(۴۹) خوب ببینید اینجا اصلاً بحث جنگ و تبلیغ و عدمپذیرش نیز مطرح نیست؛ چهبسا در چونان شبی برای آن زوج و مردمان قبیله اگر اسلام تبلیغ میشد به فال نیک گرفته و ایمان میآوردند. اما اسیر شده و خمسشان نیز برای خلیفه فرستاده میشد. جریر بن عبدالله بجلی تمام زنان و کودکان رامهرمـز را به بردگی گرفت و به اسارت درآورد و بین افرادش تقسیم کرد. درحالیکه ابوموسی به ساکنان آن شهرامان و مهلت داده بود. (۵۰)
مسعودی در مروجالذهب در مورد حجاج بن یوسف ثقفی، حکمران عراق، نقل میکند: «حجاج در واسط در عراق، در سال ۹۵ ه،ق در پنجاه وچهارسالگی مرد. شمار کسانی را که وی به کشتن داده، بجز لشکریانش که در جنگها کشته شده اند، صدوبیست هزار دانسته اند. هنگامی که مرد در زندان های وی پنجاه هزار مرد و سی هزار زن بود و شش هزار تن از آن زنان سراپا برهنه بودند و مرد و زن را در یک زندان بند کرده بود. در تابستان هیچ سایبانی ایشان را از آفتاب و در زمستان از باران و سرما حفظ نمی کرد» (۵۱). گرشاسپ چوکسی روایت میکند «سربازان ایرانی به فرماندهی خرهزاد طی ماه های آخر سال ۱۶ ه ق و یا آغاز سال ۱۷ ه ق شکست خوردند و زنان آنها صیغه شدند تا برای اربابان مسلمان فرزند به دنیا آورند» (۵۲) چوکسی اینگونه روایت کرده که در برخی موارد پیمان با اعراب «حافظ امنیت اهالی مذکر بود و زنان همچنان به عنوان صیغه به مسلمانان واگذار می شدند!!» (۵۳). عبیداالله بن زیاد (مقتول۶۷ ق.) درسال ۵۴ ق. بهعنوان اولین سردار عرب بـه بخـارا حملـه کرد، شهر را تحت محاصـره درآورد و سرانجام بـا خـاتون بخـارا صـلح کـرد و برگشت درحالیکه چهارهزاربرده با خود داشت. (۵۴) معن بن زائدهشیبانی درزمان منصورعباسـی سـی هزارتن ازمردم زابلستان را اسیرکرد وبه بردگی گرفت.(۵۵) پسرهای جوان هم مانند زنها به بردگی گرفته میشـدند. خالـد بـن ولیـد درعـین التمـر وارد کنیسه یهودی ها شد و بیست پسر جوان را به اسارت گرفت. (۵۶)
به گزارش مورخین زنان بیشتر اسرا را تشکیل میدادند، آنانی کـه بـا اعراب ازدواج نکردند، بهعنوان برده جنسی و تحت عنـوان کنیز در بازارهای بردهفروشی خریدوفروش شدند و اینگونه روزگار نکبت خود به سر کردند. فرزندان اینان نیز مانند مادران عاقبت جالبی نداشتند. حتی آن که پدرش عرب و مادرش کنیز بود؛ اگرچه پس از مرگ پدر آزادی مادر را به ارث میبرد؛ اما از لحظه تولد او را هجین یعنی لئیم و ناکس و پست میخواندند. عبدالملک مروان، که بهزعم بعضى از بزرگترین خلفاى اموى است، «هنجاء» را هجو کرده گوید: «آیا به شما نگفتم که هنجاء را در روز مسابقه، بر اسبها سوار نکنید که شکست مىخورند؟ دو مرد که یکى از مادرى آزاده و عرب به دنیا آمده و دیگرى از مادر غیرعرب به دنیا آمده، برابر نیستند! بازوانش ضعیف و تازیانهاش کوتاه و پاهایش سست است و قدرت حرکت ندارد. او از دائیهایش پستى و سستى را به ارث برده است! بدانید که وراثت عاقبت اثر خود را مىگذارد!» (۵۷) بااینحال اینان نسبت به سایر فرزندان کنیزان برتر بودند؛ اعراب موالی را به کنیه صدا نمیکردند و موالی را از داشتن کنیه منع میساختند درحالیکه یکی از رسوم و افتخارات عربها خواندن یکدیگر به کنیه بود. این هنجاء چون پدرشان عرب بود؛ از این امتیاز برخوردار بودند که به کنیه صدا میشدند؛ در فاصله ۱۵ کیلومتری شمال شهرستان بردسیر از استان کرمان روستایی به نام هجین وجود دارد در این روستا فامیل هجینی نژاد از اصیلترین فامیلهای این روستا میباشد و بیشتر مردم برای شناسایی یا معرفی همدیگر از نام فرد بهاضافه نام پدرش و پدربزرگش استفاده میکنند. چنین روستایی بدین نام در سوریه امروزی نیز موجود است.
بیتجربگی و عدم توان کنترل این جمعیت عظیم از موالی موجب ثبت برخی مخالفتها دررابطهبا بردهگیری از جانب ابوبکر و عمر گردید؛ چرا که بدون حضور آنان بر سرزمینهای کشاورزی ویرانی رخ میداد و اعراب قادر به آبادانی آنها نبودند؛ سپاهیان سعد وقاص (وفات ۵۵ ق.) پس از فتح مدائن صد هزارتن از کشاورزان مناطق بین دجلـه و فرات را اسیر کردند و قصد داشتند آنها را بین خودشان تقسـیم کننـد امـا بـه دسـتور عمـر آزاد شـدند. ابوموسی تعداد زیادی ازمردم اهواز را به اسارت درآورد و بین سپاهیانش تقسیم کرد. امـاعمـر دستورداد آنهارا آزادکنند: «شما خود یارای آبادکردن این زمین هـارا نداریـد همـه اسـیران را آزادکنید وبرایشان خراج ببندید» (۵۸) جاده را عرب در سرزمین موالی دید و به ضرورت راهسازی واقف گردید و از موالی در این مسیر و امور مشابه بیگاری می کشید؛ طبقات بالای موالی نیز برای دریافت فدیه مورد طمع بودند اما کشاورزان که پس از غارت اموالشان پولی برای پرداخت فدیه و آزادی نداشتند؛ تحت سرپرستی اعراب و به عنوان بنده مشغول خدمت می گشتند. از آنجا که برده گرفتن همه ممکن نبود و همچنین آزادکردن برده در قبال فدیه سود مالی قابلتوجهی برای اعراب داشت؛ اعراب با دریافت مبالغی، اندکی از حقوق موالی را به وی بازگردانده و اصطلاحاً آزاد مینمودند؛ با پرداخت فدیه از بندگی آزاد نمیشدی؛ اما قدری از امتیازات ستانده شده از خود را بازمیستاندی، برای مثال جز با رضایت ارباب قابل تصرف برای دیگری نبودی، اما هرکه سند آزادی همراهش نداشت برده بود و تصرف او مجاز، آزادی بردهها به اینگونه نبود که اینان آزاد و بیقید بمانند؛ خیر! پس از دادن سند آزادی بازهم قیدوبند دیگری به نام ولاء دامنگیر بردهها بود. این سنت که ریشه در دوران جاهلیت داشت، بردههای آزاد شده را تحت عنوان موالی تحت نفوذ اربابان خود نگه میداشت و همچنین اگر یکی از این موالی میمرد و خویشی نداشت یا تنها خویش وی همسرش بود یا وی به هر ترتیبی مرتکب جنایت میشد؛ وارث وی ارباب یا همان ولی او میگردید. فرزندان کنیز آزاد شده که پس از آزادی وی از بردهای به دنیا میآمدند از آنِ مولای کنیز بودند و بهموجب این ولاء مولای کنیز از فرزندان او در صورت نداشتن وارثی دیگر، با شرایطی ارث میبرد؛ لیکن اگر پس از آن، پدر آنان آزاد میشد این ولاء از مولای کنیز به مولای پدر فرزندان منتقل میشد و بهاصطلاح جرّ ولاء رخ میداد. عایشه درمورد بریره، برده آزادکرده خود نقل میکند: «هنگامی که بریره پیش من آمد پیمان آزادی با صاحبان خود نوشته بود، بـه من گفت: آیا مرا میخری؟گفتم: آری. گفت: صاحبان من مرا نمی فروشند مگـراینکـه ولاء من با ایشان باشد. گفتم دراین صورت مرا نیازی به خرید تونیست» پیامبر(ص) باشنیدن ایـن موضوع فرمودند: «ولاء نسبت به کسی است که برده را آزاد می کند هرچند صاحبان او صـد چـون شرط کرده باشند»(۵۹)» مطرف بن عبداالله بن یسار(م۲۲۰ ق)، برده مردی از قبیله اسلم بـود، عبداالله بن ابی فروه پول آزادی او را پرداخت کرد. خـودش، خـانواده و وابسـتگانش درشـمار خانواده عبداالله بن ابی فروه درآمدند.»(۶۰) ولاءقابل خرید وفروش بود. ارباب پس ازدریافت فدیه وآزادی برده مـی توانسـت ولاء اورا به شخص دیگر بفروشد. پس برده در اختیار خانواده جدید قرار می گرفت و برده های آزادشده به شکل دیگری خرید وفروش می شدند. در مورد ابومعشرنجیح آمده است: «اوقرارآزادی خودرا با صـاحب خـویش کـه زنی از خاندان بنی مخزوم بود نوشته بود.مبلغ تعیـین شـده را پرداخـت وآزاد شـد. ام موسـی دخترمنصورکه از حمیربود ولاء اورا برای خود خرید»(۶۱) ننگ بردگی همیشه گریبانگیربرده های آزادشده بود وهمیشه ناچار بودنـد سـند آزادی خود راهمراه داشته باشند تا ازگرفتاری دوباره در امان باشند. فرزندان آنهاکه درآزادی بـه دنیا آمده بودند، ازفاش کردن گذشته پدران واجداد خود پرهیزمی کردند. ابن سعد درمـورد ابواسماعیل حاتم بن اسماعیل محدث (وفات ۱۸۶ ق.) می نویسد: «حاتم مراگواه گرفت وپـیش من اقرارکردکه ازموالی خاندان عبدالمدان بن دبان ازعشیره حارث بن کعب است.سند آزادی پدرش را به من داد و گفت: تا نمرده ام آن را به کسی نگو. اصل حاتم ازمردم کوفه بود اما به مدینه آمده وتاهنگام مرگ مقیم آنجا بود» (۶۲) اعراب حتی عشایر عرب تمیمی که در روزگار پیش از اسلام به سبب وصلت با خاندان بازرنگی که ساسان همسر خود را از این خاندان انتخاب کرده بود، خوار و خفیف می شمردند؛ گویند « مردى از قبیله ازد، طواف کعبه مىکرد و براى پدر خود دعا مىکرد. گفتند: چرا براى مادرت دعا نمىکنى؟ گفت: او از قبیله تمیم است! »(۶۳) نگاهی به احادیثی که کنیز را از داشتن حجاب در هنگام نماز منع می کند مبین دلیل دیگری جز حفظ امنیت نساء المومنین است و عدم تعارض به آنها، اگرچه احادیث متعدد در مورد عدم لزوم داشتن حجاب در نماز برای زن مومن نیز وارد شده اما احادیث مختلف خصوصاً روایات باقی از اهلسنت حامل یک بار برتریجوی نسبت به کنیز هستند. چنین احادیثی منصوب به امامان شیعه نیز کم نیستند. علاوه بر احادیث زدن کنیز در حجاب از امامان شیعه حتی احادیثی با مضمون برتری عرب بر موالی از ائمه شیعه نیز نقل شده که هرکدام چه از نظر سندیت چه از نظر هدف ترویج بحث برتری عرب بر موالی و انگیزههای نفرتپراکنی نویسندگانش قابلتوجه هستند. دراینرابطه از جمله میتوان به این حدیث از امام صادق اشاره کرد «عن سعد، عن سلمه بن الخطّاب، عن الحسن بن یوسف، عن عثمان بن جبلّه، عن ضریس بن عبدالملک قال: سمعتُ ابا عبدالله(ع) یقول: نحن قریش، و شیعتنا العرب و عدوّنا العجم» (۶۴) حتی اگر حدیث از امام شیعیان نباشد بازهم نشاندهنده آن است که در دستگاه فقه جعفری از یاران و شاگردان وی عدهای پانعربیسم را ترویج میکردند؛ دستکم یکی از ناقلان حدیث که نامشان رفت چنین بودهاند. در کنار شرایط کار و اندازه و شکل پوشش مردم وقت، خلفا لباسهای ایرانیان و هندیان را قبول داشتند و حتی ترویج میکردند اینگونه هم مزاحمت کاری اینان کمتر بود و هم برتری ادعاییشان به رخ موالی کشیده میشد.
حجاب پدیدهای نبوده که اسلام آن را ابداع کرده باشد؛ در جوامع مختلف حجاب برای نشاندادن افراد طبقات بالا از مردم عادی به
زنان در سراسر ممالک اسلامی با پوشش هایی که از منظر آقایان غیر اسلامی است! |
کار گرفته میشده، در آن روزگار حتی زنان توانمند در کجاوه به روی شتر مینشستهاند و از پس پرده با مردم سخن می گفته اند. در امپراتوریهای باستانی بینالنهرین، بیزانس، یونان و ایران، زنان نخبه به نشانه احترام و منزلت بالا، حجاب میپوشیدند. جالب است که قرآن نیز وقتی به زن مؤمن توصیه به حجاب میکند؛ اول زنان و دختران پیامبر را خطاب قرار میدهد و بعد زنان مؤمن، خوب این جایگاه رفیع دستکم در تمام جوامع غیرعرب مختص عدهای بوده و نه همه! حجاب نهتنها نشانگر درجه اشرافی غیرعرب بود، بلکه برای تمایز بین زنان «محترم» و زنانی که در انظار عمومی بودند، عمل میکرد. در حدیث از پیامبر داریم که «لباس بلند نباشد که بر زمین بکشد زیرا از علائم تکبر است و از کارهای ناپسند قوم لوط است.» (۶۵) یعنی کسی که خود را برتر میبیند برای فخرفروشی لباس بلند بر تن میکند لباسی که بر زمین کشیده میشود! خوب اینجا صراحتاً به تکبر و زیادهروی و ارتباط مستقیم آن با فاسدشدن جامعه اشاره میکند؛ خیلی جالب است که جامعهای به گناهکاری جنسی شهره شده که لباس افراد آن از سایر جوامع بلندتر بوده است؛ یعنی جامعهای که در آن مردم همگی خود را دارای احترام و طبقه و رتبه بالا میدیدند. قدیمیترین مقررات قانونی شناخته شده در مورد لباس در قوانین حمورابی و آشور میانه گنجانده شده است. آشوریها قوانین روشنی داشتند که بر اساس طبقه، رتبه و شغلشان در جامعه، مشخص میکرد که کدام زنان باید محجبه باشند و کدام نه! بر اساس متن کد آشوری میانه مربوط به ۱۵۰۰ سال قبل از میلاد، روسری بهعنوان نمادی از زنان آزاد در خیابانها و بهعبارتدیگر ورود به فضای عمومی تعریف میشد و از نظر قانونی تضمین میشد. برایناساس، زنان کنیز و فاحشه قطعاً سرخود را نمیپوشانند. زمانی که زنان با پوشش خود این قانون را زیر پا گذاشتند، همراه با کسانی که آنها را میدیدند و گزارش نمیدادند مجازات میشدند. (۶۶) نویسندگانی از جمله نبیل فیاض، نیز با استناد به آیهٔ ۵۹ سورهٔ احزاب و تفاسیرش حجاب را دستوری برای تشخیص داده شدن طبقات اجتماعی از یکدیگر دانستهاند، نه امری شرعی برای حفظ عفاف عمومی. فیاض برای نشان دادن اهمیت نقش طبقاتی حجاب به روایاتی استناد میکند که مطابق آنها خلیفهٔ دوم عمر بن خطاب کنیزان را از پوشیدن روسری منع میکرد.
در خصوص مبارزه بافرهنگ موالی از عمر نقل شده که از جشن نوروز و مهرگان بپرهیزید، و کسانی که این روزها را جشن میگیرند، در قیامت خود را جز بیدینها و کافرها خواهد یافت. همچنین در حدیث دیگری، مسلمانان را از عبادات ایرانیها (به عربی: رطانت العجم) منع کرده است. در کتاب الأغانی نوشته ابوالفرج اصفهانی به شکنجه فارسیگویان اشاراتی شده است. در دوران حکومت امویان، اعراب زبان عربی را بهعنوان زباناصلی سرزمینهای خود انتخاب و آن را به ساکنان سرزمینهای زیر سلطه خود تحمیل کردند. در پی نارضایتی حجاج بن یوسف از ترویج زبان فارسی در دیوانها، وی دستور جایگزینکردن زبان تمام کشورهای تحت سلطه با عربی را حتی در صورت نیاز با توسل بهزور صادر نمود. با تغییر زبان بهعنوان مهمترین مؤلفه در سرزمینهای موالی و عربزبان شدن مردم مصر و عراق قانون حجاب اجباری نیز در عراق رفتهرفته تثبیت و به سنتی قدیمی تبدیل شد؛ حاکمان عباسی (نوادگان ابن عباس که نخستین فرد در تاریخ است که پوشاندن مو صراحتاً از زبان وی نقل شده) در کشور عراق کوشیدند تا با پررنگکردن حجاب نشان دهند که همچنان احکام اسلامی و احترام به آموزههای قرآن برقرار است. سیر تحول پوشش در عراق، بهویژه در دوره امویان و عباسیان، اینگونه گزارش شده که زنان هنگام بیرون رفتن، چادر میپوشیدند؛ علت این کار از یکسو و ازبینرفتن هویت مردمان بسیاری از این سرزمینهای موالی در طول صدهها و عربی زه شدن آنهاست و از سوی دیگر بدان جهت که موالی از لحاظ جمعیتی بر اعراب فزونی مییافتند؛ این موضوع موجب وهم حاکمان عرب میگردید؛ ازاینرو حجاب برای زنان موالی را خصوصاً در نواحی ای نظیر عراق و مصر ترویج نمودند؛ وقتی زبان آن دیاران را به عربی تغییر دادند؛ بهراحتی با سرکردن حجاب بر سر زنانشان اینان را بهعنوان عرب هضم کرده و احتمال شورش وی را کنترل مینمودند. تا خاک بیشتری از فتوحات را از دست ندهند. اما در ایران وضعیت متفاوت بود؛ پهلوی اگرچه بسیار کمرنگ شد؛ اما
نقش تاریخی ۹ زن در قالی اقوام مختلف جغرافیای امروز کشورمان که در هیچ کدام زن پوششی بر سر ندارد |
یعقوب دری را که زبان خراسان بود گستراند و باسیاست معرب کردن مردم مبارزه کرد؛ جشنها و عقاید و نوع پوشش به جا ماند، نگاهی به تصاویر برجایمانده از نقشزن در تابلوها، کتابها، سفالها و پارچهها و فرشها بهخوبی نشان میدهد که در ایران حجاب نهایتاً به مردم توصیه میشده و آنها در انتخابش آزاد بودهاند. پوشش سر از زمان صفویان که قصد داشتند با متحد المذههب کردن مردم پایههای حکومت خود را مستحکم کنند و در این راه بسیاری را نیز بهزور مسلمان کردند؛ اندکاندک شایع شد و در دوران قاجار به اوج خود رسید.
اینجا ذکر این نکته بسیار واجب است که روش جاری پس از اسلام در ممالک غیرعربی نظیر ایران اثری غیرقابلانکار در مردمان ادوار بعدی نهاد! سلیمان بن عبدالملک کارگزار اسامه بن زید در مصر از او خواست که در غارت مردم قدری تخفیف دهد؛ امیر در پاسخ به او گوید «احلب الدّر فاذا انقطع فاحلبالدم!» “نخست شیر آنها را بدوش، و وقتى شیرشان تمام شد، خون آنها را بدوش” (۶۷) «جریان گرایش ایران به فئودالیسم که در زمان ساسانیان آغاز شده بود، پس از فتح اعراب وسیعتر گردید؛ زیرا جهانگشایی خلفا با اسارت و بردگی عده کثیری زن و مرد از مردم غیر لشکری همراه بود، که برای کار… کشاورزی، آبیاری، دامچرانی، پیشهوری و معادن دولتی [از ایشان] استفاده میشد» (۶۸) جلوتر و به دوران معاصر که میرسیم نیز وضع مشابه است؛ منصوره اتحادیه در باب ” شکایات و عرایض زنان عهد ناصری به مجلس تحقیق مظالم” مینویسد «طبقات مختلف مردم بهوسیله نهادی که در دوره ناصری تشکیل شده بود و «مجلس تحقیق مظالم» نام داشت، از سراسر کشور مشکلاتشان را با تلگراف به این مجلس منتقل میکردند و منشیان آنها را خلاصهنویسی کرده و به رویت شاه میرساندند و ناصرالدینشاه در حاشیه هر کدام از این عریضهها دستوراتی را مینوشت. اکثر عرایض، از سوی افراد فقیر و یا ضعیف جامعه بود. ۲۳٪ کل شکایات توسط افرادی است که نسبت به متعدی، از قدرت کمتری برخوردار بودند. خوانین محلی، حکام، اشرار و یاغیان که مردم عادی و بیپناه را تحتفشار می گذاشتند، ۹۱٪ عریضه ها از طرف مردان است و ۹٪ از سوی زنان بود… از بیجار زنی نوشت کنیزک بی کسی است که اموالش را غارت کرده و اجزای حکومت نیز «حکم مبارک» را اجرا نکرده اند…. از سمنان مردی شکایت کرد که یک نفر”صاحب دولت” زوجه او را محرک شده که تو را خواهم گرفت. ضعیفه هم معادل یک صد تومان اموال جان نثار را از خانه بیرون برده. استدعا دارد امر و مقرر شود که عیال چاکر را بدهد به دستم که قوه عیال گرفتن مکرر ندارم. از سبزوار نیز مردی شکایت کرد که در مأموریت کنگاور، زنش را که عاشق جوانی شده بود، طلاق داده، آنها نیز اموالش را برده اند. از ساری مردی شکایت کرد که شش ماه است میرزا على محمد جولا، زن و عروس او را به خانه خودش برده و مدعی شده این دو معقوده فلانی و پسرش نیستند و هرچه علما سعی کرده بودند او را نصحیت کنند، بی فایده بوده و استدعای اجرای عدالت کرده بود. »(۶۹) این روایات بهخوبی نشان میدهد که رعیت عملاً برده حاکم بوده است. عبارت والاحضرت که لقب شاهزادگان پهلوی بود نیز ریشه در همین فرهنگ دارد؛ پیشتر در بحث ولاء اشاره کردیم که هرگاه مالک بندهٔ خویش را آزاد میساخت، ارتباط و پیوستگی میان این دو برقرار بود (ولا) پس از آزادی بنده دوباره در اختیار خانوادهای بود که وی را آزاد نمود. ارباب پس از دریافت فدیه و آزادی برده میتوانست ولاء اورا به شخص دیگر بفروشد. بدین ترتیب، بردههای آزادشده به شکل دیگری خریدوفروش میشدند.
اگر بخواهیم از دریچه تلویزیونهایی نظیر منو تو به تاریخ نگاه کنیم باید بردهداری را امری پیشا رضاشاهی تعریف کنیم! اما بر هیچکس پوشیده نیست که روش برخورد رضاشاه با زنان حرمسرای قاجار بود که موجب شکلگیری محله قلعه و شهر نو گردید! بردهداری بنا بر تعریف مدرن آن اتفاقاً بهخوبی نحوه برخورد عرب با غیرخودیها را پوشش میدهد. حقیقت آن است که بسیاری از سننی که فهم مدرن آنها را محکوم میکند؛ در حقیقت در دنیای مدرن جاری و مورد حمایت است؛ اما در کالبدی جدید! استثمار چنین مفهومی است! امروزه استثمار کهنه پس از بیرون آمدن نیروهای نظامی و عوامل شناخته شده خود از مستعمرهها، با به قدرت رساندن عوامل داخلی، منافع خود را در این مناطق تأمین میکنند. روش «نواستعماری» سبب میشود که کشورهای ضعیف با وجود استقلال سیاسی حقیقی یا ظاهری، همچنان در مراحل اولیهٔ رشد اقتصادی در جا بزنند یا حتی عقب بروند، و در مقابل، کشورهای پیشرفته از بهرهبرداری منابع آنها و از راه دادوستد اقتصادی سودهای کلان به دست آورند. بردهداری در دنیای مدرن نیز اینگونه است؛ یک کارگر جایی در صنایع گوناگون مشغول به کار میشود؛ اما دستمزدی بسیار، بسیار پایینتر از میانگین جهانی یا منطقهای میگیرید. چنین شرایطی امروزه در شرق آسیا و بسیاری نقاط دیگر جهان وجود دارد.
در کتاب انسانشناسی یاریگری نوشته مرتضی فرهادی که به همت پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات منتشر شده است میخوانیم «کاری که بنا بر علایق فردی نباشد و فرد تحت اجبار خارجی (نیاز به پول، وجهه اجتماعی و…) آن را انتخاب کند هم در ردیفکار اجباری در تعریف جامعهشناسی کار قرار میگیرد. در این نوع کار؛ مشارکین هدفی مشترک ندارند یا هدف موردنظر آنان آرمان ایشان نیست؛ اما بهظاهر و جهت ترس از تنبیه بران تن در میدهند. (فرهادی از این کار بهعنوان نوعی از همکاری نامبرده است)» (۷۰)بر طبق تعریفی که اداره کنترل و مبارزه با قاچاق انسان در وزارت خارجه آمریکا ارائه میدهد، بردهداری جدید و قاچاق انسان عباراتی هستند که زیرپوش آنها افراد با زور و اجبار یا فریب به کار اجباری (بیگاری) یا تجارت جنسی وادار میگردند. دفتر سازمان ملل متحد برای هماهنگی امور بشردوستانه (OCHA) تنفروشی، کار اجباری، گدایی، خدمت اجباری در خانه، قاچاق انسان، ازدواج اجباری و برداشتن و قاچاق اعضای بدن را بردگی میداند. بنا بر گزارش این سازمان در سال ۲۰۱۸، ۱٫۲۹ میلیون نفر در ایران تحت بردهداری نوین قرار گرفتهاند. این گزارشها حکایت از آن دارد که ۷۵% این جمعیت را زنان تشکیل میدهند. ناهید تاجالدین عضو هیئترئیسه کمیسیون اجتماعی مجلس در سال ۹۶ آمار کودکان کار را ۳ تا ۷ میلیون برآورد میکند. فارغ از چندوچون صحت آمار گزارشات سازمان ملل، وضعیت این پدیدهها بهنوعی است که وجودشان قابلانکار نیست. در اواخر مهرماه سال ۹۶، شعبه دادگاه انقلاب برای اعضای یک باند با نام اسکورت سرویس، ۱۰۰ سال محکومیت زندان تعیین کرد. این باند با فعالیت دوساله در زمینه قاچاق دختر به دبی و مالزی بیش از ۸۰۰ دختر را از کشور خارج کرده و در بازار سکس مالزی و دبی به مشتریان ارائه سرویس میداد. شبکهای پیچیده و گسترده که بانفوذ اطلاعاتی سرویس جرایم سایبری سپاه شناسایی و اعضای اصلی باند در تهران دستگیر شدند. بهراستی چند درصد چنین باندهایی کشف و به سزای اعمال خود میرسند؟ و چه تعداد دختران قربانی این جنایات در داخل و خارج از کشور میگردند؟ حالا سؤال اساسی اینجاست که آیا این افراد در مفهوم مملوک نمیگنجند؟! و اگر پاسخ مثبت است و اینان برده هستند؛ شرایط پوششان چگونه است؟ (۷۱)
یک جواب این است که کنیز زنی است که در اثر حرب مسلمین با کفار بهدستآمده اما اینجا باید گفت که بررسی تاریخ بردهداری در جهان اسلام نشان میدهد که کافر بودن و در اثر حرب بهدستآمدن شرط نیست و این تنها یک راه بردهگیری بوده است؛ حداقل می دانیم که برده گرفتن از راه ارث در فقه قوائد مشخص دارد. جدای آن کنیزان مسلمان نیز بسیار وجود داشتهاند. ترجمه مترجمین از کلمات قرآن، گواه آن است که عمدتاً بحثی از حرب به میان نیامده است. الهیقمشهای در ترجمه ” مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ ” در آیه ۳۴ سوره نساء “وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ ۖ کِتَابَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ ۚ وَأُحِلَّ لَکُمْ مَا وَرَاءَ ذٰلِکُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوَالِکُمْ مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسَافِحِینَ ۚ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَهً ۚ وَلَا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ فِیمَا تَرَاضَیْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِیضَهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیمًا حَکِیمًا” مینویسد به ‘زنانی که متصرف شدهاید’، فولادوند نیز ترجمه میکند به ‘زنانی که مالک شدهاید’، آیتی ترجمه میکند ‘آنها که به تصرف شما درآمدهاند’ انصاریان و مکارم شیرازی نیز به ‘زنانی که [به سبب جنگ با شوهران کافرشان از راه اسارت] مالک شدهاید’ و ‘آنها را که (از راه اسارت) مالک شدهاید’ ترجمه کردهاند. از آیه ۲۴ سوره نساء نیز روشن است که تصرف زنان شوهردار تنها در حالتی مجاز شمرده شده که ناشی از جنگ باشد. الهیقمشهای اینگونه ترجمه کرده است ” و نکاح زنان شوهردار نیز (برای شما حرام شد) مگر آن زنانی که (در جنگهای با کفّار، بهحکم خدا) متصرّف شدهاید.” انصاریان نیز ترجمه میکند ” مگر زنانی که [به سبب جنگ با شوهران کافرشان از راه اسارت] ” این تصرف حالا در زندگی بشر راههای گوناگونی داشته که یکی اسیر کردن دیگری خریدن و دزدیدن و… بوده است که موارد تاریخی و امروزی آن نیز به نقل از مورخین پیشتر ذکر شد. در حقیقت آیه قرابت جنگ و بردگی را به بحث زن شوهردار محدود کرده است.
آیا وضعیت جامعه موالی از لحاظ تعرض به زنان مانند جامعه اعراب بوده؟
وجوب این سؤال ازآنجهت است که قرآن میگوید بحث مزاحمت برای زنان وجود دارد پوشش خود را کامل کنید تا بدانند که غیرمحترم و کنیز نیستید و مزاحمتان نشوند خوب بالاخره شأن اجتماعی هر انسان با انسان دیگر متفاوت است؛ در روزگار پیامبر و خلفا شما اگر دختر یک اشرافزاده یا همسر مرد بسیار مهمی باشید؛ بقیه را از منزلت خود باخبر کرده از ایجاد مزاحمتهای احتمالی خود را مصون میدارید؛ علاوه بر بحث مزاحمت نظر به پوشاک مردم در اعصار مختلف خصوصاً در آن زمان عرب، این برداشت را به دست میدهد که لباس اینان هرگز از دوخت مناسبی برخوردار نبوده که لباس احرام را نیز میتوان بهعنوان نمادی از همین موضوع در نظر گرفت. پس طبیعتاً بسیار پیش میآمده که اندام زنان خصوصاً حین کار و فعالیت روزانه در معرض دید قرار بگیرد؛ بنابراین قرآن از زنان پیامبر و مؤمنین میخواهد خود را بهتر بپوشانند. امروزه اما با گسترش فرهنگ و پیشرفت صنایع گوناگون از جمله پوشاک چنین مسائلی نه در حد صفر اما متمایل به صفر هستند! لذا رابطه علت و معلولی اینجا حذف یا دستکم محدود نمیشود؟ همانطور که پیشتر ذکر آن رفت اعراب همچون سایر قدرتمندان در دورههای مختلف تاریخ به زنان تعرض میکردهاند؛ اما وضعیت عامه جامعه و مردم کوچه و بازار و مناسبات و مراودات آنها با یکدیگر در جامعه موالی احتمالاً به نحوهای بوده که این مزاحمت نوامیس از جانب جوانان و افراد عادی تقریباً وجود نداشته است؛ بررسی تاریختمدن جوامعی نظیر ایران و عراق نشان از آن دارد که ایرانیان قرنها پیش از اعراب مردمی یکتاپرست بودهاند؛ موسیقی، معماری، ریاضیات و علم هیئت را این مردم و موالی هند به عرب معرفی نمودند! متون باقیمانده از عهد ساسانی که مربوط به عقاید زرتشتیان است نشان از آن دارد که مردم وقت با پدیدههایی نظیر روسپیگری و همجنسگرایی آشنا بوده؛ اما درکی از خودارضایی ندارند و احتمالاً گناهانی نظیر تجاوز و تعدی به زنان بسیار، بسیار مطلبی نادر بوده است؛ به همین دلیل نیز موردبحث موبدان و تاریخنگاران قرار نگرفته، درحالیکه استمنا دارای احادیث و احکام گاهی متناقض در فرق اسلامی است؛ کمبودن جمعیت و سبک زندگی مردم از لحاظ توانایی مادی و فرهنگ ازدواج از سنین پایین در جوامع خاورمیانه علت بسیار مهمی است که باید بدان توجه داشت. حقیقت این است که مسائلی که پس از حمله اعراب برای ما مطرحاند در زمان نیاکانمان خیلی خیلی نادرتر از این بوده که از آن یاد شود. در وندیداد در خصوص همجنسگرایی می خوانیم «مردی که با مرد میخوابد، همانطور که مرد با زن میخوابد، یا همانطور که زن با مرد میخوابد، مردی است که دیو است. این مرد عبادتکننده دیوها است، یک معشوقه برای دیوه» این خیلی نزول شخصیت برای یک انسان استکه دیو یا معشوقه دیو باشد و بدین دلیل افراد نباید بدان دست یازند. در صفحه ۱۰۷ شایست و ناشایست میخوانیم «اگر زن شوهر داشته باشد، زانی باید سیصد استیر به وی (شوهر زن) تاوان بپردازد، زیرا زنا تن دزدی است.» در عین آنکه جامعه ایران قوانین روشن در خصوص مسائل جنسی داشته، جامعه اعراب جامعهای با انواع فانتزیهای جنسی بوده است؛ برای نمونه چند شوهری یا تعویض دختران خود بهعنوان همسر با یکدیگر کاملاً امری مرسوم بوده و اینان حتی همسر خود را در اختیار مردی دیگر که به قدرت یا شجاعت و صفت پسندیده دیگری شهره میبوده قرار میدادند تا از او صاحب فرزند پسری شوند و بدان افتخار نمایند! هر نگاه منصفی میپذیرد که عرب تنها اسلام را به سرزمینهای دیگر نبرده؛ بلکه بنا به گزارشات تاریخی فرهنگهایی نظیر سرکوب و تبعیض و چپاول را نیز از خود برای سایر ملل به میراث گذاشتهاند؛ رفتارهایی که گوشهای از آن در کتابهایی نظیر نهجالبلاغه بدان اشاره شده و از آن نهی شده خود موید این مدعا است. به هر روی قدرت، خصوصاً در دست افراد بدون صلاحیت تولید فساد مینماید. در دوران صفویان که اتفاقاً گسترشدهندگان مکتب شیعه در ایران هستند؛ و در این راه از جمله اصلیترین آزارگران زرتشتیان و اجبارکنندگان مردم به تغییر آیین بودهاند؛ انواع گناهان جنسی از قبیل داشتن غلامان جهت تمتع جنسی برایشان مرسوم بوده اما این عمل کار حاکمان و زورمندان بوده نه مردم کوچه و خیابان! اینان البته از طریق فواحش خانهها و کنیزکان امر تعدی به زنان را در کنترل داشتند و ازاینجهت اتفاقاً زنان دوران امنی را در زمان سلطنت ایشان سپری میکردند؛ بنابراین به نظر می سد که مهمترین عامل تهدیدکننده ناموس موالی در تاریخ والیانشان بودهاند و بس!
فراموش نکنیم که وقتی درباره جغرافیای ایران سخن به زبان میآوریم در خصوص تمدنی صحبت میکنیم که تا به امروز برجوامع دیگر اثر میگذارد! بااینحال نگاه آماری به وضعیت فرهنگی در ایران امروز و مقایسه آن با شرایط دیگر نقاط گستره ایران فرهنگی نشان از آن دارد که بدترین وضعیت در زمینه مسائل جنسی میان این کشورها در ایران امروز شکلگرفته است. آمارها حکایت از آن دارند که ایران دومین کشور جهان دررابطهبا تغییر جنسیت است؛ رسانهها و نهادهای حقوق بشری ایران را متهم به اعدام تا ۴۰۰۰ همجنسگرا در طول سی و اندی سال پیشین می نمایند؛ بر پایهٔ گزارش مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی در خرداد ۱۳۹۳، در پژوهشی دربارهٔ ۱۴۱٫۵۵۵ دانشآموز ایرانی، روشن شد که ۱۷٫۵ درصد آنها همجنسگرا بوده و ۷۴ درصد نیز با جنس مخالف، رابطهٔ جنسی داشتهاند. در مطالعه ای که توسط پروانه عبدالمالکی و در حوزه جامعهشناسی انجام شده و نتایج آن در سومین کنگره سلامت خانواده ارائه شد، مشخص شد که ۲۴ درصد از زنان و ۱۶ درصد مردان مورد مطالعه، تجربه ارتباط با همجنس را داشتهاند. همچنین از بین این افراد، ۲۶ درصد از زنان و ۷۳ درصد از مردان، تجربه خودارضایی داشتهاند. خوب اگر حکومت از لحاظ مدیریت وضعیت زنانی که صیغه می شوند موفق عملکرده بود؛ امروز با چنین وضعیتی مواجه بودیم؟ درگذشته رابطه موقت به دلیل وجود فاحشه خانه امری بسیار بسیار سهلتر از امروز بوده، اما امروزه عدم توانایی مردان در مرتفع ساختن نیازهای جنسی به دلیل شکست خوردن تمام طرح های حکومت در این سال ها علت اصلی این آمار است؛ حقیقت آن است که جامعه پذیرای شیوه مدیریت حکومتی و معرفی این قشر جامعه (صیغه) به مخاطبین خود نیست و حکومت هربار چون اینبار در مدیریت اینگونه مسائل موفق عمل نمی کند! چند درصد از این زنان دارای رابطه با همجنس امکان برقراری ارتباط با غیر همجنس داشته و مرتکب این فعل شده اند؟ چرا هربار این جامعه است که انگشت اتهام به سوی وی بلند می شود؟ از آنجا که صیغه محرمیت تنها نباید توسط عاقد خوانده شود؛ پس جامعه خود دست به کار شده با روشمندی مورد انتخاب خود زوجه می یابد. وقتی حکومت در مدیریت نیازهای جامعه عملکرد مطلوبی ندارد چرا جامعه را قدری در مدیریت شرایط آزاد نمی گذارد؟ راحت تر گذاشتن زنان صیغه شونده در زمینه پوشش موجب شناسایی آنان و حرکت به سوی جامعه ای تخلیه شده تر می گردد. چند درصد زنان و در چه سنینی بیوه می گردند؟ آیا انتظار داریم اینان تا آخر عمر از لذت های حلال محروم بمانند؟ خوب چنین زنی برای یافتن زوجه مناسب روحیاتش چگونه باید نمایان شود؟ آیا باید روسری با طرح یا رنگ معینی اما با حفظ پوشش کامل مو یا مانتویی که به هیچ وجه چسب و باز نیست اما نماد یا اتیکت مشخصی روی آن است؛ بهره بگیرد؟ باید منطقی بود و پذیرفت که افراد با انگیزه های حتی غیر مالی سراغ صیغه شدن می روند و در این بین اقبالی به مراکز و روش های حکومتی ندارند. قرآن می گوید ” ای پیامبر بگو به همسرانت و دخترانت و زنهای مؤمنان که از پوششهای خویش بر خود نزدیک کنند، این نزدیکتر است بدانکه شناخته شوند، پس آزار نشوند” خوب این زن که تمایل به صیغه شدن دارد چگونه باید در جامعه شناخته شود و جامعه را از این وضعیت زشت رها کند؟ برای اینکار چه چاره ای اندیشیده شده؟ اپلیکیشن دم دم؟ یا هنوز انتظار دارید زنان دور مکان های گردشگری تجمع کرده چادر برعکس به سر کنند؟ متعه حج یک چیز است و متعه زنان چیز دگر! آنجا که کنیز از حجاب معاف می شود یکی از دلایلش آن است که فردی که توان ازدواج ندارد بتواند زن مناسب رابطه خارج از ازدواج دائم را شناسایی کند اما متاسفانه امروز این شرایط در جامعه ما وجود ندارد و راه شناخت چنین زنانی بسته شده است. مرحوم مطهری می نویسد « مفسرین گفتهاند که گروهی از منافقین اوایل شب که هوا تازه تاریک میشد در کوچهها و معابر مزاحم کنیزان میشدند. البته برای کنیزان چنانکه گفتیم پوشاندن سر واجب نبودهاست. گاهی از اوقات این جوانان مزاحم و فاسد متعرض زنان آزاد نیز میشدند و بعد مدعی میشدند که ما نفهمیدیم که آزاد است و پنداشتیم که کنیز است؛ لذا به زنان آزاد دستور داده شد که بدون جِلباب یعنی در حقیقت بدون لباس کامل از خانه خارج نشوند تا کاملاً از کنیزان تشخیص داده شوند و مورد مزاحمت و اذیت قرار نگیرند. بیان مذکور خالی از ایراد نیست زیرا چنین میفهماند که مزاحمت نسبت به کنیزان مانعی ندارد. »
تنها تفاوتی که بین کنیز و متعه وجود دارد آن است که برای کنیز «صیغه محرمیت جاری نشده» و «مهری برای او در نظر نمیگیرند» بنابراین صیغه نه خود کنیز اما به منزله کنیز است و همانطور که غیرمسلمان که به علت قرارگیری در منزله کنیز از حجاب معاف میگردد؛ نمیتوان صیغه را نیز معاف از حجاب دانست؟ زن محترم غیرمسلمان در منزله کنیز است؛ اما متعه خیر؟ این ادعا را خصوصاً با این قرینه باید دید که برچیدهشدن صیغه در اهلسنت با فتوای عمر و همزمان با اجرای پارهای از سیاست ها از سوی عمر مبنی بر مبارزه با درصد افرادی است که به بردگی گرفته میشدند؛ ظاهراً از یکجا به بعد حواشی این پدیده گریبان جامعه و حکومت اسلامی را گرفته و تهدیداتی ایجاد مینمود. این خود نشان میدهد که صیغهشدن احتمالاً فعلی بوده مختص کنیزان و میان زن عرب آزاده رواج نداشته، به بیان دیگر بیحجابی و صیغهشدن تقریباً یکجا جمع میشده، روایت از امام صادق داریم که «با زن مؤمن متعه نکن، زیرا با این کار وی را خوار میسازی» (۷۲) محمد بن مسلم از امام محمدباقر علیهالسلام روایت کند که امام فرمود: جابر بن عبدالله از رسول خدا صلى الله علیه و آله روایت کرده و گوید که با پیامبر در جنگ شرکت کرده بودیم و پیامبر متعه را حلال کرد و آن را حرام نشمرد، عبدالله بن عباس همیشه میگفت، این مردم راجع به حقیقت آیه متعه کافر میشوند، درصورتیکه رسول خدا صلى الله علیه و آله متعه را حلال شمرده و حرام نفرمود. (۷۳) بنا بر آنچه که پیشتر نیز از مورخینی چون گرشاسپ چوکسی روایت شد «سربازان ایرانی به فرماندهی خرهزاد طی ماه های آخر سال ۱۶ ه ق و یا آغاز سال ۱۷ ه ق شکست خوردند و زنان آنها صیغه شدند تا برای اربابان مسلمان فرزند به دنیا آورند» (۷۴) چوکسی اینگونه روایت کرده که در برخی موارد پیمان با اعراب «حافظ امنیت اهالی مذکر بود و زنان همچنان بهعنوان صیغه به مسلمانان واگذار میشدند!!» (۷۵) کاربست لفظ صیغه اینجا خیلی جالب است میدانیم در عربی و ترکی بدان چه ما کنیز مینامیم صیغه یا متعه گویند. این نشان میدهد که صیغهشدن فعلی بوده که خصوصاً در ارتباط با کنیزان نه زن آزاد به کار گرفته شده است؛ البته منحصراً مربوط به کنیز نبوده؛ بلکه در شرایط سخت مسلمین زن مؤمن آزاد نیز مرتکب آن میشده است؛ چونان که تاریخنگاران سده نهم همانند ابنحبیب و ابنقتیبه دینوری گفتهاند؛ عبدالله بن زبیر نخستین فرزندی بود که از مهاجرین زاده میشد؛ او را حاصل متعه اسما بنت ابیبکر و زبیر بن عوام خواندهاند. پیشتر نیز گفته شد که کامگیری از کنیز احکام ویژهای در فقه دارد. آیه ۲۴ سوره نساء که مهمترین آیه در دست شیعه برای دفاع از متعه است میخوانیم ” و نکاح زنان شوهردار نیز (برای شما حرام شد) مگر آن زنانی که (در جنگهای با کفّار، به حکم خدا) متصرّف شدهاید. این حکم خدا بر شماست، و هر زنی غیر آنچه ذکر شد شما را حلال است که به مال خود به طریق زناشویی بگیرید نه آنکه زنا کنید، پس چنانچه از آنها بهرهمند شوید آن مهر معیّن که حق آنهاست به آنان بپردازید، و باکی نیست بر شما که بعد از تعیین مهر هم به چیزی با هم تراضی کنید (و بدانید که) البته خدا دانا و آگاه است.” اینجا از واژه ملک یمین بهره جسته که مختص برده است؛ پس چرا از این آیه تنها متعه را نتیجه میگیریم؟ آیا به نظر نمیرسد که منظور قرآن آن است که ملک یمین را مهریهای تعیین کن تا او روزگار بگذراند؟ اینجا به نظر نمیرسد که به رفاه و تأمین این زنان نیز تأکید داشته باشد؟ چرا پرداخت مهریه را تنها محدود به نکاح و متعه میدانیم؟ بالاخره پروردگار، پروردگار آن کنیز نیز هست و به گذران زندگی او نیز توجه دارد. با این نگاه و پذیرش آنکه مهریه هرچند اندک و در حد تأمین پوشاک و غذا به کنیز نیز پرداخت میشود؛ باید توجه داشت که کلمه «استمتاع» به معنای هر گونه بهرهبردن است. «فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ» نیز کلمه عامتری است تا بخواهیم فقط ترجمه مهریه بپرداز را دریافت کنیم، اعطای اجر چیزی است که متوجه گذران زندگی برده نیز میباشد. پس وضعیت متعه و ملک یمین تقریباً یکسان است در نتیجه نمیتوان پذیرفت که متعه مانند زنان پیرو ادیان توحیدی دیگر به منزله ملک یمین است؟ با این اوصاف چگونه است که ما متعه را میپذیریم اما مانند زن یهودی از داشتن حجاب معاف نمیکنیم تا برای مردان بازشناخته شود؟ آیا آمارهای درج شده محصول این رفتار ما نیست؟ اگر امنیت مادی جامعه را پلیس برطرف میکند؛ امنیت روانی آن را متعه مرتفع خواهد کرد و چنین زنی باید بازشناخته شود. روزنامه همشهری سهشنبه ۱۹ دی در گزارشی با عنوان “ازدواج ساعتی از ۴۰۰ هزار تومان تا شبانه ۱/۵ میلیون تومان؟” به نقل از جامجم مینویسد «کلاهبرداران مجازی محصور در سن خاصی نیستند و گاهی با تبهکاران نوجوان یا سالخورده روبهرو میشویم که بهصورت حرفهای نقشههای مجرمانهشان را اجرا میکنند. چندی پیش و با افزایش شکایت برداشت غیرمجاز از حساب افراد در همدان پلیس فتای این استان متوجه شد همه مالباختگان در یک کانال صیغه یاب عضو بوده و برای معرفی همسر مناسب، وارد درگاه اینترنتی شده و پس از واریز پول حسابشان خالی شده است. کارآگاهان پلیس فتا با تحقیقات تخصصی توانستند مدیر کانال را که پسری ۱۵ساله بود در ساوه شناسایی و دستگیر کنند. پسر نوجوان که میلیونها تومان از حساب افراد مختلف در چند استان کلاهبرداری کرده بود، اعتراف کرد برای اینکه میدانستم این کار راحت است و بهآسانی طعمههای خود را در تله میاندازم با عکس دخترانی که در اینترنت پیدا کرده بودم، کانال و سایت راه انداختم و بعد از مراجعه مردان، حسابشان را خالی میکردم.
در پروندهای دیگر، مردادماه امسال مرد جوانی به پلیس فتای البرز مراجعه کرد و در شکایتی مدعی شد در یک کانال صیغهیابی عضو شدم و مدیر کانال که دختری جوان بود از من برای حق معرفی ۱۵ میلیون تومان گرفت، بعد هم حساب مرا در کانال مسدود کرد. با این شکایت دختر جوان در شهرستان چهارباغ البرز شناسایی و پس از دستگیری مشخص شد با همکاری برادرش کانال صیغهیابی تلگرام راه انداخته و از حدود ۳۰۰۰ نفر یک میلیارد تومان کلاهبرداری کردهاند.» خوب زمینه این شرایط چگونه فراهم آمده؟ این سؤال نیازمند بررسی از چندین وجه گوناگون است. هدف اسلام رسیدن به جامعه ایست که در آن تهدیدی برای زن مومن آزاده موجود نباشد؛ ائمه با مشاهده جامعه ایرانیان میگوید که کاری به مدل پوشش اینان نداشته باشید؛ توجه کنید که نمیگوید لازم نیست حجاب کند؛ بلکه میگوید وقتی به اینها میگویی جور دیگر باش اینان کار خود را میکنند خوب پس تکلیف دیگر از شما ساقط است!
جامعه امروز البته با رشد وسایل ارتباطجمعی و توسعه آگاهی از طریق مدیا کمتر دست به افعالی نظیر تجاوز میزند؛ دستکم نسل z را باید چنین نسلی دستهبندی کرد. سؤالی که امروز عدهای حتی از پرسیدن آن نیز وحشت دارند آن است که وقتی جامعه دچار امنیت است و از بام تا شام هر اتفاقی میافتد در گوش ما میخوانند که عوضش امنیت داریم! ضرورت سختگیری در ارتباط باحجاب چیست؟ چند درصد زنان مؤمن در جامعه ما هدف تجاوز یا آزار و اذیت جنسی و کلامی از جانب مردان در جامعه قرار میگیرند؟ سعید مدنی مدعی است «در گزارشی اشاره شده که بیشترین آمار تجاوزها در ایران در استان تهران است و گفته شده سالانه حدود هزارو ۶۵۰ جرم جنسی در تهران اتفاق میافتد.» (۷۶) این عدد به وضوح نشان می دهد که بازترین تیپ لباس نیز در تهران احتمالا هرگز طعمه جرم جنسی نخواهد گردید. این عدد در برابر جمعیت ۳٫۵ ملیونی زنان تهرانی بین ۱۵ تا ۵۰ سال (آمار سال ۱۳۹۵) صفر است و دربرابر کل جامعه زنان صفری بسیار حدی تر خواهد بود. در چنین وضعیتی عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام در مورد اجرایی شدن پیاده رو های زنانه و مردانه در اروپا صحبت می کند! آقایان مسئول ما مردان هیزی نیستیم و تهران نیز اساسا شهری زنانه است. رده سنی مشخص شده در آمار برای مردان نشان از آن دارد که این طیف تنها ۴۲۲ هزار نفر بیش از زنان هستند. مگر چند درصد این افراد دست به تعدی به زنان جامعه می زنند؟ این درحالی است که بخش بزرگی از آن ها نیز متاهل هستند و عده ای نیز احتمالا به همجنس گرایی روی آورده اند! براستی باز شناخته شدن زنان اهل متعه چه تاثیری در میزان وقوع جنایات جنسی یا کاهش همجنس گرایی خواهد نهاد؟ آسیب هایی که به دنبال نادیده گرفتن و پاک کردن صورت مسئله شکل گرفته اند؛ آدمی را به این فکر وا می دارد که پس کاربرد قوائد لاضرر و لاحرج در فقه چیست؟ هدف این نوشته نه تلاش برای مردود جلوه دادن حجاب که برای برجسته کردن این موضوع است که نهادهای حوزوی و علوم انسانی در ایران برخلاف ادعایشان چقدر کم کاری در حوزه عفاف و حجاب داشته اند! آنچه را که امروز به عنوان قانون برای حجاب تعریف می کنیم تا چه حد با آموزه های اسلامی در خصوص حجاب و تعزیرات تطابق دارد؟ اسلام صراحتا زنان یائسه و پیروان سایر ادیان توحیدی را مختار و معاف از حجاب اعلام می کند اما قانونی که در مجلس نوشته می شود هیچ اشاره ای به چنین مباحثی ندارد؛ پس اینجا تاکید ما و هدفمان از نگارش این مطالب آن است که اولا حدود و شمول حجاب باید مطابق آموزه ها اسلامی تبلیغ و مطالبه شود ثانیا مجازات ها قابل توجیه از حیث شرعی باشند.
(سید علی محقق داماد نوه بنیانگذار حوزه علمیه قم و عضو شورای عالی مدیریت حوزه علمیه قم حدفاصل سال های ۱۳۶۰ تا ۱۳۷۰)
اجازه آقای مکارم شیرازی در مورد کشف حجاب برای تحصیل در صورت ضرورت که دفتر ایشان را مجبور به واکنش کرد تنها یکی از مواردی است که نشان داد چه حوزههایی برای ورود وجود دارند اما بدان توجهی نشده است. با برجستهتر شدن دوقطبیهای حاکم در جامعه پس از فوت روانشاد خانم امینی و حوادث و مسائل پیرامون آن، داشتن حجاب یا حتی پوشیدن لباس روحانی به اذعان بسیاری از افراد این طبقه امری دشوار شده است؛ این فضای رادیکال که مجلس در حال تشدید آن است؛ ممکن است باعث بروز شرایطی دشوار برای مؤمنین گردد و تبعیض برای آنان را بسیار محتملتر نماید که برخورد با تمام شئون این تبعیض نیز با سختترین بگیروببندها هم چندان قابل مرتفعشدن نیست. عدم رشد در سازمانها، ردکردن طبقه متشرع در گزینشهای بخش خصوصی، گرانفروشی به این طبقه، همه پیامدهایی است که موجب قرارگیری افراد در شرایط اضطراری میگردد و باعث میشود افراد به استانداردهایی دور از نظر حاکمیت سوق داده شوند. این شرایط با سختترین قوانین نیز قابلپیشگیری نیست. در نتیجه امروزه زنان ضرورتهای متعددی دارند که هیچ فتوایی تا به امروز دررابطهبا آن نداریم؛ مرگ چندین کارگر زن در اثر حوادث کار که عامل آن روسری کارگر بوده نشان میدهد که عدم پرداخت به چنین موضوعاتی و همچنین ترس از برخوردهای قهرآمیز در خصوص ترک حجاب بهضرورت ایمنی و سلامت کارگران، باعث رخ داد چه حوادث و ایجاد چه ریسکهایی در کارگاههای کاری میگردد. در یک مورد گزارش شده «خانمی حدوداً ۲۶ساله در حین کار با دستگاه دکل (تزریق پلاستیک) شالش در دستگاه گیر و باعث کشیدهشدن او به داخل دستگاه و در نهایت مرگ وی شده است» مورد دیگر گزارش نموده «یک نفر از کارگران زن یک کارگاه قالبسازی کلید و پریز واقع در شهرک کریمآباد، شب گذشته به علت گیرکردن سرش در دستگاه تزریق پلاستیک جان باخت.» در موردی ایلنا، به نقل از منابع کارگری آورده است «یک نفر از کارگران زن کارخانهای به نام «نساجی کویر سمنان» واقع در شهرک صنعتی شرق، شب گذشته به علت گیرکردن سرش در دستگاه رینگ ریسندگی جان باخت. این منبع افزود: علت این حادثه به طور دقیق مشخص نیست؛ اما همکاران این کارگر ۲۱ساله که نامش «مرضیه طاهریان» است، میگویند ابتدا مقنعه سر او در دستگاه گیر کرد و به همین ترتیب سر وی نیز به دستگاه کشیده شد.» مشرق نیز در موردی اینچنین گزارش کرده «یک نفر از کارگران زن یک کارگاه شیرینیپزی واقع در محدوده میدان شهید کارگر شهر بابل، حوالی ساعت ۹ صبح روز گذشته به علت گیرکردن در دستگاه همزن برقی جان باخت. وی افزود: علت این حادثه به طور دقیق مشخص نیست؛ اما همکاران این کارگر ۴۴ساله، میگویند: ابتدا بخشی از پوشش سر یا بدن او در دستگاه گیر کرد و به همین ترتیب وی نیز به قسمت کاسه دستگاه که حاوی خمیر شیرینی کشیده شد که ازقرارمعلوم دچار خفگی شده است.»
طبیبان معتقدند «ویتامین دی در سلامت بانوان نقش بسیاری دارد. کمبود این ویتامین باعث ابتلا به برخی بیماریها میشود. تضعیف سیستم ایمنی بدن، ابتلا به بیماریهای واگیردار، کمردردهای صبحگاهی، دردهای شدید در دوران قاعدگی، ریزش مو و برخی بیماریهای روحی ناشی از کمبود ویتامین دی در بدن خانمها است.» میدانیم که اصلیترین راه جذب ویتامین D نور آفتاب است؛ مدیرکل دفتر مدیریت بیماریهای غیرواگیر وزارت بهداشت اخیراً عنوان داشته است «ناکافی بودن میزان این ویتامین در سطح جامعه بهویژه در خانمها بسیار بالا است به شکلی که بین ۵۰ تا ۷۰ درصد زنان مبتلا به کمبود ویتامین D هستند و همین موضوع هم عاملی برای افزایش پوکیاستخوان است… یکی از معضلات بیماری پوکیاستخوان، شکستگی مفاصل بزرگ مثل لگن و زانو است که گاهی باعث عوارض و هزینه زیاد و متأسفانه بعضاً تکرار عوارض و فوت فرد میشود.» برخی نشریههای معتبر علمی و ساینس دایرکت در طول پژوهشی دربارهٔ ویتامین دی، اعلام داشتند که ازآنجاییکه آفتاب از منبعهای اصلی تأمینکردن ویتامین دی است و پوشاک مردم در جذب آن ویتامین اثر دارد، ۸۰ درصد از زنان دارای حجاب، به کمبود این ویتامین دچار میشوند. ام اس و حجاب نیز در نظریهای مرتبط دانسته شدهاند. دادههای پژوهشگران ایرانی نشان داده که آمار ام اس در میان سالهای ۱۳۶۸ تا ۱۳۸۴ در تهران، پایتخت ایران، هفتبرابر و در اصفهان در میانسالهای ۱۳۸۴ تا ۱۳۸۸ سه برابر شده بود. جولیا پاکپور و سریرام راماگوپالان، دو تن از پژوهشگران علوم ژنتیکی دانشگاه آکسفورد اعلام کردهاند که شاید پوشش اجباری زنان در دوران پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران، عامل چنین وضعی است. اگرچه پذیرش چنین ادعایی در مورد زنان، نیازمند بررسی و مقایسه با زنان دیگر نقاط جهان و بررسی مقایسهای میان سایر عوامل جذب ویتمان D به بدن زنان جوامع دارای شرایط بهتر ازنظر سلامت است؛ اما در نهایت این سؤال برجاست که اگر این ادعاها درست باشند آیا لزوم استفاده از حجاب یا حداقل اجبار بر رعایت آن بر اثر قاعده لاضرر منتفی نمیگردد؟ خوب درگذشته به دلیل نبودن چنین پژوهشهایی و اصلاً عدم درک بشر از مفاهیم و موضوعاتی نظیر ویتامین و ام اس هرگز چنین شبهات و مسائلی مطرح نبودهاند؛ سؤال آن است که برخورد علما و فقها با این مسائل چیست؟ سکوت؟ پذیرش یا انکار؟ واقعیت آن است که تا کنون جدیترین پاسخ که نه اما واکنشی که زنان پزشک حامی حجاب به مقوله حجاب داشتهاند؛ نامه ۱۲۰ پزشک زن بوده که بدون پرداختن به سؤالات فوق تنها عنوان نمودهاند «ما بهعنوان جمعی از بانوان پزشک، دندانپزشک و داروساز مسلمان که جایگاه خود را مرهون هویتبخشی جمهوری اسلامی به مقام زن میدانیم و از سویی دیگر با آگاهی از آثار حفظ حریم حجاب و عفاف بر سلامت روان جامعه، امنیت اجتماعی، افزایش بهرهوری و رشد فردی و اجتماعی زنان و مردان… آمادهایم تا تمامی ظرفیتهای شخصی و اجتماعیمان را در راستای اجرای احکام الهی و اعتلای آرمانهای انقلاب به میدان بیاوریم.» متأسفانه هرگز بهطورجدی به این مباحث پرداخته نشده و حتی طرحهایی نظیر آنچه در مدرسه دخترانه آقای حداد عادل رخ میدهد نیز هرگز عمومیت نیافت تا دستکم حدی از فشار موجود کاهش یابد.
این نوشته متأثر است از:
بررسی سرنوشت و جایگاه اسرا و بردههای ایرانی دوران فتوح نوشته ساسان طهماسبی منتشر شده در مطالعات تاریخ اسلام / سال یازدهم/شماره ۴۰/ بهار ۱۳۹۸
برخورد اعراب با زنان ایرانی ۱۳ تا ۱۳۲ هجری نوشته محمد تقی ایمان پور و فاطمه فرخی منتشر شده در نامه ایران باستان، سال دهم، شماره اول و دوم
سایر منابع جهت مطالعه:
درنگی در قلمروی قائده فقهی «التعزیر فی کل عل الحرم» نوشته حسین جعفری، مصطفی رجایی پور، غلامحسن دلاور
منابع ارجاع داده در متن :
۱- السیره النبویه، ج۳، ص۷۶۴-۷۶۹ و تاریخ المدینه، ج۱، ص۳۲۸-۳۳۵
۲- کتاب طبقات از ابن سعد
۳- سیوطی، ۱۴۰۴ق: ج۵، ص۲۲۱
۴- تفسیر نور، جلد ۹ – صفحه ۱۹۶
۵- کافى، ج ۲، ص ۲۴
۶- نهجالبلاغه(صبحیصالح)، ص۵۳۱
۷- از پیامبر، کافی(چاپ دارالحدیث)، ج۳، ص۷۴۸
۸- وسائل الشیعه، ج۳، ص۲۹۹ ـ ۲۹۸
۹- السرخسی، شمس الدین (متوفای۴۸۳هـ، المبسوط، ج ۱۰، ص ۱۵۱، ناشر: دار المعرفه – بیروت)
۱۰- الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج ۶، ص: ۱۹۶
۱۱- بعد از این استثناء این جمله آمده است : « و لیضربن بخمرهن علی جیوبهن » یعنی میباید روسری خود را بر روی سینه و گریبان خویش قرار دهند . البته روسری خصوصیتی ندارد ، مقصود پوشیدن سر و گردن و گریبان است . همان طور که قبلا از تفسیر کشاف نقل کردیم – دیگران نیز همانطور گفتهاند – زنان عرب معمولا پیراهن هائی میپوشیدند که گریبان هایشان باز بود ، دور گردن و سینه را نمیپوشانید . روسری هائی هم که روی سر خود میانداختند از پشت سر میآویختند ( همانطوری که الان بین مردان عرب متداول است ) قهرا گوش ها و بناگوش ها و گوشوارهها و جلوی سینه و گردن نمایان میشد . این آیه دستور میدهد که باید قسمت آویخته همان روسری ها را از دو طرف روی سینه و گریبان خود بیفکنند تا قسمتهای یاد شده پوشیده گردد .
۱۲- مجمع البیان فی تفسیر القرآن – چاپ دارالمعرفه، نویسنده : شیخ الطبرسی، جلد: ۷ ، صفحات: ۲۱۷٫
۱۳- درس خارج فقه سید محسن حسینیفقیه۹۹/۰۹/۱۹
۱۴- بحار الأنوار – العلامه المجلسی – ج ۸۰ – الصفحه ۱۸۰
۱۵- مستند الشیعه – المحقق النراقی – ج ۴ – الصفحه ۲۴۷
۱۶- مجمع الفائده و البرهان ۲/۱۰۵
۱۷- تفسیر نعمانی، طبق نقل علامه مجلسی، بحار، چاپ اسلامیه، ج ۹۳ص ۴۱٫ ۴ ) تحف العقول ،ص ۱۶۸
۱۸- تفسیر نور جلد ۲ – صفحه ۵۲۷
۱۹- تفسیر نمونه ط-دار الکتب الاسلامیه نویسنده : مکارم شیرازى، ناصر جلد : ۵ صفحه : ۳۹۲
۲۰- https://alhaydari.com/fa/2015/06/3327/
۲۱- https://www.sistani.org/persian/qa/0881/
۲۲- https://www.sistani.org/persian/qa/01065/
۲۳- اجبار به حجاب در فقه شیعه، ص ۷۸، علیرضا دهقانی ، گروه بررسی های راهبردی میراث
۲۴- اجبار به حجاب در فقه شیعه، ص ۶۳، علیرضا دهقانی ، گروه بررسی های راهبردی میراث
۲۵- الإمامُ الصّادقُ علیه السلام ، الکافی : ۵ / ۵۲۴ / ۱
۲۶- وصفی زکریا، ص۸۰
۲۷- سلمی، ص۴۰۸، ۴۱۰۴۱۱
۲۸- طبری، ج۳، ص۶۶
۲۹- ابن خلدون، ج۴، ص۲۷۰؛ وصفی زکریا، ص۴۹
۳۰- رجوع کنید به: ابومخرمه، ج۲، ص۶۷؛ ابن قاسم، قسم ۱، ص۷۰۷۲
۳۱- عماره یمنی، ص۲۳۳۲۳۶
۳۲- شهیدی، جعفر: تاریخ تحلیلی اسلام، ص۹
۳۳- راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی، ص ۴۰
۳۴- refworld
۳۵- Mehri
۳۶- حمیر
۳۷- التذکره، ج ۹، ص ۱۸۹ ./ مجمع الفائده، ج ۷، ص ۴۹۱/ باغات، ج ۱۸، ص ۳۰۶ ./ جواهر الکلام، ج ۲۱، ص ۱۵۹
۳۹- شرح و بیان باب ۱۲۰ اصول کافی
۴۰- الطبقات الکبرى – ط العلمیه نویسنده : ابن سعد کاتب الواقدی جلد : ۱ صفحه : ۳۸۵
۴۱- مفتخری ۱۳۹۲، ص ۸۱
۴۲- ابناثیر، اسد الغابه، ج ۳، ص ۳۶۱٫
۴۳- HADITH v. AS INFLUENCED BY IRANIAN IDEAS AND PRACTICES
۴۴- النهایه ص۴۸۴٫
۴۵- شرایع الاسلام: ۲/۴۹۵٫
۴۶- جواهر الکلام: ۲۹/۶۸
۴۷- وسائل باب ۸ من ابواب مایحرم بالکفرح۱
۴۸- طبری،۱۳۷۵ ۴/ : ۱۵۱۴؛ ابناعثم کوفی، :۱۳۷۲ ۱۵۴
۴۹- طبری، ۱۳۷۵ /۴ : ۱۶۴۷؛ . قس ابناثیر، :۱۳۵۶ ۱۳۷۱؛ یعقوبی، :۱۳۴۳ ۶۲۶؛ رحیمزاده، ۱۳۲۷ :۱۳۸؛ زرینکوب، :۱۳۶۸ ۳۸
۵۰- ابومحمد بن اعثم کوفی (۱۳۸۶)، الفتوح، ترجمه محمد بن احمد مسـتوفی هـروی، تصـحیح غلامرضـا طباطبـائی مجـد، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چ، ص ۲۱۵
۵۱- مسعودی : ۳۸
۵۲- چوکسی،۲۸:۱۳۸۱
۵۳- همان: ۴۰
۵۴- ابوبکر محمد نرشخی (۱۳۸۷)، تاریخ بخارا، ترجمه ابونصر قباوی، تلخیص محمـدبـن زفـر، تصـحیح مـدرس رضـوی، تهران: انتشارات توس، چ،۳ ص .۵
۵۵- بلاذری، ، فتوح البلدان (بخش ایران)، ترجمه آذرتاش آذرنوش، تهران: انتشـارات سـروش، چ،۲، ص .۱۵۷
۵۶- بن واضح یعقوبی (۱۳۶۲)، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمدابراهیم آیتی، ج ،۲ تهـران: انتشـارات علمـی و فرهنگـی، چ۲،.۱۳ص
۵۷- کتاب امام علی(ع) صدای عدالت انسانی / ولاء چیست و موالى چه کسانى هستند؟
۵۸- بلاذری، فتوح البلدان ترجمه آذرتاش آذرنوش ص ۱۳۳
۵۹- مجمع الادباء ج ۸ ص ۲۶۸
۶۰- مجمع الادباء ج ۶ ص ۳۲۴
۶۱- مجمع الادباء ج ۶ ص ۳۰۳
۶۲- مجمع الادباء ج ۶ ص ۳۱۰
۶۳- کتاب آخرین نماز پیامبر، ولاء چیست و موالى چه کسانى هستند؟
۶۴- سفینه البحار، ج ۶، ص ۱۶۵، چاپ جدید هفت جلدی و بحارالأنوار، ج ۶۴، ص ۱۷۶
۶۵- علامه مجلسی،بحار، ج ۱۲، ص ۱۵۱
۶۶- شرق، ۶ خرداد ۱۴۰۲
۶۷- الجهشیاری: الوزراء و الکتاب ۳۲٫
۶۸- راوندی، :۱۳۵۶ ۱۱۵
۶۹- منصوره اتحادیه(نظام مافی)، اینجا طهران است، مجموعه مقالات در باره طهران، بخش کوتاهی از مقاله (گفتار دهم ،زن در جامعه قاجار موقعیت اجتماعی زنان در آغاز قرن ۱۴ ه .ق )نشر تاریخ ایران ،تهران،۱۳۷۷ ، صص۲۵۹ – ۲۶۰
۷۰- انسان شناسی یاری گری ; سال انتشار : ۱۴۰۱ ; موضوع اصلی : عمومی ; نام نویسنده : مرتضی فرهادی ; نام انتشارات : پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات
۷۱- خبرگزاری دانشجو تاریخ انتشار: ۱۵:۰۵ – ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۹
۷۲- طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، ج۷، ص ۲۵۳
۷۳- تفسیر عیاشى / آیه ۲۴ سوره نساء
۷۴- چوکسی،۲۸:۱۳۸۱
۷۵- همان: ۴۰
سید علی محقق داماد (نوه مؤسس حوزه علمیه قم): من و پدر (آیت الله سیدمحمد محقق داماد) و برادرم مشهد می رفتیم. در کوپه دو دختر بی حجاب بودند. به رئیس قطار گفتم این خوب نیست، اگر میشود جای ما را عوض کنید؛ برگشتم به کوپه دیدم مرحوم والد (داماد حاج شیخ عبدالکریم حائری) با آنها گعده کرده بود؛ گل میگفت و گل میشنید، گفتند عیبی ندارد تکلیف از ما برداشته شده