ایران اینترنشنال
در میان انبوه مادران داغدار و دادخواه در ایران نام «صنوبر»، مادر خدانور لجهای کمتر شنیده شده. او زنی از روستای شیرآباد سیستان و بلوچستان است، از دیاری که رنج و تبعیض در آن ریشه دارد.
خدانور در خیرش انقلابی سال ۱۴۰۱ و در روز تولد ۲۷ سالگیاش کشته شد و رابعه، خواهرش که این غم را تاب نیاورد، ۵۳ روز بعد از کشتهشدن خدانور درگذشت. «صنوبر خانم» در کمتر از دو ماه دو داغ روی قلبش نشست.
صنوبر خانم؛ دادخواهی با زبان مادری
روی صندلی نشسته است، با چادری سیاه که هر چند ثانیه به روی صورتش میکشد تا اشکهایش را با آن پاک کند. با بیتابی سرش را تکان میدهد. گاه قاب عکسی در دست دارد و گاه تکه کاغذی که روی آن نوشته شده «خواهان قصاص آمران و عاملان جمعه خونین زاهدان هستیم.»
ویدیوهای منتشرشده در کانال حالوش، بیقراری مادر خدانور لجهای، معترض کشتهشده در خیزش انقلابی را در دیدار با مولوی عبدالحمید، امامجمعه اهل سنت زاهدان نشان میدهد.
— ایران اینترنشنال (@IranIntl) March 28, 2024
خانوادههای دادخواه روز هفتم فروردینماه در این دیدار حضور داشتند که مادر خدانور با به دست گرفتن پلاکاردی، خواهان… pic.twitter.com/oSxwHL8STb
زیر لب چیزهایی میگوید. صدایش در همهمه و شلوغی گم میشود؛ مثل همه روزهای بعد از کشته شدن پسرش «خدانور».
هفتم فروردین ۱۴۰۳، جمعی از خانوادههای کشتهشدگان و مجروحان جمعه خونین زاهدان در مسجد مکی این شهر، به دیدار مولوی عبدالحمید، امامجمعه اهل سنت زاهدان رفتند. این تازهترین تصویر از صنوبر خانم است؛ مادری که با زبان مادریاش مویه میکند و در سوگ جوان رعنایش میسوزد.
آبان ۱۴۰۱، ویدیویی از این مادر دادخواه و داغدار منتشر شد که در آن از رابطه نزدیک و صمیمانهاش با خدانور میگوید. میگوید: «خدانور تا دم در هم که میرفت، من را زیارت میکرد و قربانصدقهام میرفت.» او در این ویدیو همچنین روایت میکند که خدانور «خواهرانش را عروس کرد و با عزت به خانه بخت فرستاد.»
صنوبر خانم در کمتر از دو ماه، دو داغ فرزند دید. رسانههای محلی سوم آذر ۱۴۰۱ از درگذشت رابعه، خواهر ۲۱ ساله خدانور خبر دادند. سایت اعتماد آنلاین نیز در گفتوگویی با یکی دیگر از خواهران خدانور، این خبر را تایید کرد و به نقل از او نوشت: «یکی از خواهرانم هم که ۲۱ سال داشت، بعد از ماجرایی که برای خدانور اتفاق افتاد، دق کرد و مُرد.»
با این همه فعالان محلی که برای تسلیتگویی به منزل صنوبر خانم رفته بودند، تعریف میکنند که صبر او با وجود از دست دادن دو فرزند، موضوع محفل بود و اینکه صنوبر خانم خطاب به آنها گفته: «الان من مادر همه هستم.»
روزه، اسم رمز مبارزه صنوبر خانم
در دیدار خانوادههای کشتهشدگان زاهدان و خاش با مولوی عبدالحمید در ۲۱ فروردین سال گذشته نیز صنوبر خانم با قاب عکسی از خدانور حضور داشت. آنجا بود که از روزهداری خود بعد از کشتهشدن تنها پسرش گفت.
این مادر دادخواه که با اشک خاطرات خود با خدانور را مرور میکرد، گفت: «شبها عکس پسرم را روی قلبم میگذارم تا درد جدایی کم شود، اما دردش کم نمیشود.»
صنوبر خانم همچنان روزهداری میکند و اصرار دخترانش و اطرافیان او برای شکستن این روزه بعد از گذشت یک سال و شش ماه بینتیجه مانده است. گویی این روزهداری، به اسم رمز مبارزه او تبدیل شده باشد.
منبعی که با ایراناینترنشنال درباره این مادر دادخواه گفتوگو کرده، میگوید: «برای صنوبر خانم ماه رمضان از سال گذشته سختتر از همیشه میگذرد، خاطرات او با خدانور بر سر سفره افطار و انتظار او برای برگشتن به خانه، در روزهای ماه رمضان او را بیشتر آزرده میکند. با اینکه بعد از کشتهشدن خدانور روزهداری کرده، اما در ماه رمضان، هرشب هنگام افطار با اولین لقمه اشک میریزد. بیقراری صنوبر خانم چیز عجیبی است، گاه ساعتها با کسی صحبت نمیکند و گوشه خانه مینشیند. همیشه تسبیح به دست دارد و دارد زیر لب چیزهایی میگوید. گاهی این زمزمهها تبدیل به مویه میشود و با خدانور حرف میزند.»
مهر ۱۴۰۲، شبکه صدای آمریکا در اولین قسمت از پادکست «یادآر»، در اولین سالگرد کشتهشدن خدانور، پای صحبتهای صنوبر خانم نشست. او در این پادکست، تنها یک خواسته مطرح کرد و گفت: «فراموش نکنید. الان یک سال شده. بیخیال بچهام نشوید. فراموشش نکنید. خدا به شما خیر بدهد. بچهام را فراموش نکنید. هرکس بچهام را شهید کرد، خدا از او نگذرد، هرکس بچهام را کشت، خدا او را بگیرد، خدا…خدا حق بچهام را بگیرد.»
«ما پولی نیستیم و دیه هم نمیخواهیم»
در اولین سالگرد کشته شدن خدانور، ویدیویی از صنوبر خانم منتشر شد. مقابل دوربین نشسته است، روی زمین و در خانهای کوچک. سه زیرانداز با شکلها مختلف کف اتاق را پوشانده و وسایلی ساده دور و بر اتاق به چشم میخورد. درحالیکه تسبیح به دست دارد میگوید: «از خودشان یکی کشته میشود، ده تا میکشند، پس چرا قاتل فرزندان ما پیدا نمیشود؟»
با وجود محرومیتهای سیستماتیکی که توسط جمهوری اسلامی علیه شهروندان در سیستانوبلوچستان، خاصه در روستاها اعمال میکند و این حقیقت که اهالی منطقه از کمترین و ابتداییترین حقوق شهروندی و امکانات زندگی نیز محروم هستند، این مادر دادخواه تاکید میکند: «به دیه و پول هم هیچ نیاز نداریم، ما دادخواه خون فرزندانمان هستیم و در این مورد از حقمان نخواهیم گذشت.»
او مانند تمامی مادران دادخواه این سالها در ایران، در جستوجوی حقیقت و پاسخ است؛ اما تبعیض، زخم کهنه پیکر بلوچستان، بر روی دادخواهی صنوبر سایه انداخته است.
سهم او تنها حضور گاهوبیگاه است در کنار سنگ مزار پسر کشته شدهاش؛ با امید اینکه روزی نوبت دادخواهی به او نیز برسد.
لبخندی که خاموش شد؛ خدانور، از شکنجه تا رقص
هشت مهر ۱۴۰۱، در میانه اعتراضات به قتل حکومتی مهسا(ژینا) امینی، خبری تکاندهنده مردم را مقابل کلانتری ۱۶ زاهدان کشاند؛ خبر تجاوز ابراهیم کوچکزایی، فرمانده نیروی انتظامی زاهدان به دختر ۱۵ساله بلوچ.
در میان موج گسترده شهروندان، خدانور نیز حضور داشت. گلوله مستقیم نیروهای سرکوب جمهوری اسلامی به او اصابت کرد و درست روز تولد ۲۷ سالگیاش در بیمارستان جان باخت. شهروند بلوچی بیشناسنامه، کارگری گچکار، غرق در محرومیت اما عاشق رقص و موسیقی بلوچی. کسی که لبخند از لبانش محو نمیشد و به گفته صنوبر خانم قرار بود عید نوروز برای او و نامزدش جشن عروسی بگیرند.
اولین عکس منتشر شده از خدانور، او را با دستانی بسته به میلهای زیر آفتاب، درحالیکه لیوانی آب مقابل او بود نشان میداد.
تصویری که بهدلیل محدودیتهای اینترنت و فعالین بلوچ، تا مدتی بهعنوان عکسی از لحظات قبل از به قتل رسیدن او در رسانههای اجتماعی دست به دست شد.
اما در واقع این عکس، در راستای سناریوسازی نیروهای حکومتی علیه خدانور بود. او نیز مانند بسیاری از معترضان کشتهشده در جنبش «زن، زندگی، آزادی»، با سناریوسازیهای قوهقضایه، بهعنوان سارق مسلح معرفی شد. تاکتیکی که در ۴۵ سال گذشته، جمهوری اسلامی از آن برای سرکوب هرچه بیشتر شهروندان بلوچ، ایجاد شکاف بین مردم ایران و بدنامی این هموطنان استفاده کرده است.
خواهر خدانور اما در گفتوگو با اعتمادآنلاین اعلام کرده بود که «دلیل بازداشت خدانور بگومگو با یک بسیجی بوده است؛ نه سرقت.»
برخی منابع محلی نیز اعلام کردند عکس در تیر ۱۴۰۱ از خدانور گرفته شده، زمانی که بعد از بگومگو با یک بسیجی، او را در حیاط کلانتری کتک زدند و ساعتها زیر آفتاب تشنه دستهایش را به میله پرچم جمهوری اسلامی بستند.
این عکس با هدف تحقیر از سوی جمهوری اسلامی از خدانور با دستهای بسته منتشر شد اما، تبدیل به یکی از تاثیرگذارترین نمادهای اعتراضی در سال ۱۴۰۱ در ایران و جهان شد. شهروندان در بسیاری از شهرهای ایران و حتی خارج از ایران و همچنین هنرمندان جوانی در بسیاری از شهرهای جهان، یاد این جوان کشتهشده را گرامیداشتند؛ از جمله با پرفرمنسها و ترانههای مختلف. در میادین ورزشی داخل ایران هم پرفورمنسهای مشابهی اجرا شد.
این اعتراضات نمادین از دانشگاهها و فضاهای فرهنگی و ورزشی فراتر رفت و حتی به مراسم عزاداری ماه محرم در شهرهای مختلف ایران نیز راه پیدا کرد؛ موضوعی که موجب خشم هواداران حکومت و همچنین رییس جامعه مدرسین حوزه علمیه قم شد.
از خدانور برای مردم ایران و جهان، لبخند روشن و رقصهای او به یادگار مانده، داغی که نهتنها برای صنوبر خانم، که برای مردم ایران نیز هرگز سرد نخواهد شد.