سایت ملیون ایران

ش. بابکان: با مقایسه‌های نا‌بجا و نا‌شایست، نام آوران ایران را کوچک نشمارید

ش. بابکان

ستارخان قراچه داغی (۱۲۹۳- ۱۲۴۵) فرزند حسن قراچه داغی در منطقه ارسباران آذربایجان به دنیا آمد‌. پدرش به شغل بزازی اشتغال داشت او در دوران نو جوانی همراه پدر در روستاهای اطراف ارسباران به پارچه فروشی اشتغال ورزید. برادر بزرگ او اسماعیل به علت سرکشی، به دستور حاکم وقت شاه قاجار، به قتل رسید و این کار باعث کینه شدید ستار جوان از شاهان قاجار گردید. بعد از این ماجرا خانواده او به تبریز مهاجرت کرده و در محله امیر خیز این شهر اقامت گزیدند. ستارخان بارها به خاطر دفاع از مظلومان در برابر حاکمان وقت مورد آزار و اذیت قرار گرفت. او که به خرید و فروش و دلالی اسب می‌پرداخت به تدریج اشتهار به درستی و امانت داری در تبریز پیدا کرد و به همین دلیل مالکان، حفاظت از اموال خود را به او می‌سپردند. با شروع انقلاب مشروطه او به مشروطه خواهان پیوست و همراه باقرخان با سازماندهی و رهبری مجاهدین و آزادی خواهان آذربایجان حدود یازده ماه در برابر قوای مهاجم چهل هزار نفری اعزامی محمد علی شاه برای سرکوب مشروطه خواهان و قیام مردم تبریز، مقاومت جانانه‌ای کرده و از تسلط آنان به شهر قحطی زده تبریز جلوگیری کردند. ستارخان به لحاظ قهرمانی‌ها و سجایای اخلاقی، امانت داری، صداقت، هوش و ذکاوت، وطن‌دوستی، انسان دوستی و مهارت در فنون و تاکتیک‌های جنگی او را به سردار ملی تبدیل کرد.

اینک در میانه جنبش زن، زندگی، آزادی، نویسنده‌ای از سلاله پهلوی پرستان به نام آقای احمد وحدت‌خواه، به صورت ناشیانه اعمال آقای رضا پهلوی را مشابه اعمال و قهرمانی‌های سردار ملی قلمداد کرده و دست به تبلیغات نچسبی زده‌اند. به دو دلیل شکلی و ماهوی به شرح زیر، این مقایسه کاملا غلط بوده و هیچ توجیه منطقی ندارد.
الف. دلایل شکلی
اگر این مقایسه بین رضا پهلوی با پدرشان، پدر بزرگ‌شان، شاه سلطان حسین صفوی، فتحعلی شاه قاجار، ناصرالدین شاه و در حد اعلا با سلطان جلال الدین خوارزمشاه (که آنهم خیانت به تاریخ است) صورت می‌گرفت، قطع نظر از اعمالشان و تاثیرشان در زندگی مردم زمانه خود، قابل تعریف بود. زیرا هر دو از یک جنس بوده و شاهزاده یا شاه (به قول خودشان) با شاه مقایسه شده بود یا حتی اگر در صورت حقیر شمردن عباس میرزا (شاخص ترین و موجه ترین فرد سلسله قاجاریه)، رضا پهلوی با او مقایسه می‌شد، به هر صورت این مقایسه ممکن بود؛ اما مقایسه او با سردار ملی غلط، خارج از چارچوب و نامانوس است.
ب. دلایل ماهوی
۱. گفتیم ستارخان در یک روستای آذربایجان به دنیا آمده و هرگز به مدرسه نرفته و سواد نیاموخته است. در صورتی که رضا پهلوی در خانواده سلطنتی چشم به جهان گشوده و در پایتخت کشور رشد کرده، مدرسه رفته و معلمان داخلی و خارجی پر هزینه‌ای از جیب مردم داشته است.
۲. ستارخان در زمره توده مردم عادی و روستایی کشور بوده، اما رضا پهلوی فرزند شاه بوده، از بدو تولد ولیعهد خوانده شده و مقدر بوده به هر کیفیتی، با داشتن یا نداشتن لیاقت رهبری، بعد از پدر بر مردمان این سرزمین حکومت کند.
۳. ستارخان از نوجوانی مانند بسیاری از مردمان این سرزمین، به دنبال لقمه نانی به بزازی دوره گرد روی آورده بود؛ ولی رضا پهلوی بدون داشتن دغدغه معیشت در ناز و نعمت زندگی می‌کرده و مرتبا بالاترین مقامات ارتش شاهنشاهی، دست این کودک را می‌بوسیدند.
۴. ستارخان در جوانی برای امرار معاش به خرید و فروش اسب می‌پرداخته ولی رضا پهلوی به گفته خودش در تمام عمر خود شغلی جز سیاست نداشته و تا به امروز از طریق منابع مالی خانواده (با استفاده از دلارهای هفت تومانی چهل و پنج سال پیش، آنهم از جیب مردم بدبخت ایران) امرار معاش و زندگی اشرافی داشته و دارد.
۵. ستارخان با شاهان سر جنگ داشته؛ ولی رضا پهلوی خود را شاه می‌نامد. [۱]
۶. ستارخان، صادق بود و به همین دلیل مردم به او اعتماد کردند ولی امروز به جز اندک کسانی که از سفره این خانواده نان خودره و می‌خورند، کسان بیشتری به رضا پهلوی اعتماد ندارند. چون صداقتی و حرکت ملموسی در کار او نمی‌بینند.
۷. ستارخان، فرماندهی شجاع، بی باک، کاردان و مدیر و مدبر بود؛ به همین خاطر مردم مبارز او را به رهبری مقاومت در برابر شاه قاجار انتخاب کردند. ولی سوابق رضا پهلوی، نشان از سوء مدیریت و فقدان وحدت فرماندهی (چون هر یک از پیروان نامدار ایشان وقعی به تصمیمات او نمی‌نهند و کار خود را می‌کنند)، عدم شجاعت اخلاقی از همه مهمتر ناتوانی در تصمیم گیری، می‌دهد.
۸. ستارخان پیشاپیش سپاهیان خود دلاورانه حرکت می‌کرد و پیروزی می‌آفرید؛ اما رضا پهلوی از فاصله هزاران کیلومتر و پشت سر عوامل غوغا سالار خود شعار سرنگونی می‌دهد! [۲]
۹. پیروان ستارخان به فرمان او تا آخرین رمق برای به زانو درآوردن استبداد شاه قاجار جانفشانی و حماسه می‌آفریدند و به همین دلیل در تاریخ ماندگار شدند. ولی پیروان بزدل و فحاش رضا پهلوی از پشت سر به افراد نا توان جسمی و سالخورده حمله کرده و یا در غروب خلوت، بی خطر و غم انگیز گورستان بهشت زهرای تهران به دستور او و همسرش، به سنگ قبر پدر توکا نیستانی حمله کرده، آن را تخریب و برای خود بدنامی، حقارت و پستی یادگار می‌گذارند.
۱۰. ستارخان در برابر شیر زنی از مجاهدان که می‌گوید” توپراخ ییه روخ اما توپراخ ورمه روخ” (یعنی خاک می‌خوریم ولی خاک نمی‌دهیم)، اشک شوق می‌ریزد. اما رضا پهلوی یک هفته بعد از سفرش به اسرائیل آنهم به دعوت رئیس موساد، تعداد سی و دو نفر از نمایندگان پارلمان (کنست) با امضاء بیانه‌ای از وزیر خارجه آن کشور خواستار حمایت دولت اسرائیل از تشکیل کشور آذربایجان جنوبی و در واقع خواستار تجزیه آذربایجان از ایران می‌شوند، درحالی که ایشان پیشتر با کلاه رسمی یهودیان و بجای آوردن عبادت در پشت دیوار ندبه و سپس رقص و پایکوبان در فاصله کمی از دیوار به اتفاق همسر محتمرمه‌شان با رئیس سازمان اطلاعات و امنیت آن کشور پیمان دوستی و مودت آنهم بین ایران و اسرائیل می‌بندد؛ معلوم نیست کجا مردم ایران به او وکالت داده‌اند که از سوی آنان تصمیم بگیرد؟
در پایان، شکستن تخم لق، مقایسه مشاهیر و چهره‌های مورد احترام مردم با حاکمان و مقامات روز را پروپاگاندای حکومت نکبت اسلامی بنا نهاد. به طوری که سردار چاپندگی (هاشمی رفسنجانی) را، امیر کبیر زمان و وزیر امور خارجه پلید و روباه صفت سابق یعنی محمد جواد ظریف را مصدق زمان نامیدند و امروز در برابر گله شیخان، هواداران بی ریشه شاهان پهلوی، رضا پهلوی را ستارخان زمانه می‌نامند. باشد که گذشت زمان روشنگر حقایق خواهد بود. اینک توصیه‌ی هادی خرسندی نازنین را به آقای رضا پهلوی تکرار می‌کنم:
سلامت باش و ورزش کن به منزل دلت شاد و سرت در اشترایمل [۳]

ش. بابکان
تهران – ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

پانوشت‌ها:
[۱]. آقای رضا پهلوی در نهم آبان ۱۳۵۹ در قاهره سوگند پادشاهی خوردند
[۲]. سیاوش کسرایی در افسانه آرش کمانگیر می‌گوید:
ولیکن چاره امروز، زور و پهلوانی نیست
رهایی با تن پولاد و نیروی جوانی نیست
در این میدان
بر این پیکان هستی سوز و سامان ساز
پری از جان بباید تا فرو ننشیند از پرواز
بلی، امروز برای آزادی ایران، ذره‌ای عشق به مردم و میهن آنهم از جان و دل برآمده و قدرت تمیز لازم است که نشانه‌های بارز آن شفافیت، صداقت، پشتکار و یکرنگی با همراهی یک رویان، اندیشه‌ورزان، مردم دوستان و انسان مداران است و تجارب سال‌های گذشته نشان از این دارد که آقای رضا پهلوی فاقد همه این خصایص می‌باشند.
[۳]. کلاه مخصوص یهودیان

از: گویا

خروج از نسخه موبایل