ایران وایر
یک سال از سحرگاه جمعه ۲۹ اردیبهشتی که قوه قضاییه «مجید کاظمی»، «صالح میرهاشمی» و «سعید یعقوبی»، سه جوان معترض را در پروندهای موسوم به «خانه اصفهان» اعدام کرد، میگذرد. در ساعتهای پایانی این سه جوان بر آنها چه گذشت؟ چرا صورت صالح موقع خاکسپاری آثار ضربوشتم داشت و پیکر مجید را در نایلون پیچیده و کفن کرده بودند؟ «ایرانوایر» با «محمد هاشمی»، پسرخاله مجید گفتگو کرده است.
***
شنبه ۲۹ اردیبهشت۱۴۰۳، سالروز اعدام سه جوان معترض اصفهانی است؛ جوانهایی که در دستنوشتهای از زندان مرکزی اصفهان، از مردم خواسته بودند: «نگذارید ما را بکشند.»
برای دو شب در هفته منتهی به ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۲، خیابانهای اطراف زندان مرکزی اصفهان مملو از جمعیتی بود که نگران از اعدامشدن سه جوان دیگر، اعتراض میکردند. اما نهایتا قوه قضاییه با فریب خانوادهها و افکار عمومی با اذان صبح جمعه، روزی که معمولا در زندانهای ایران اعدام صورت نمیگیرد، جان این سه جوان را گرفت.
رفیق دوران کودکیهایم بود
«محمد هاشمی»، پسرخاله مجید کاظمی، یکی از معترضان اصفهانی اعدام شده با یادآوری روزهای سختی که در بازه تقریبا ۶ ماهه بین بازداشت مجید، صالح و سعید تا اعدامشان بر آنها رفته، میگوید: «من و مجید در فاصله دو روز از هم بهدنیا آمدیم، من ۱۶ خرداد ۱۳۷۱ و مجید ۱۸ خرداد. برای همین کلا در بچگی خیلی به هم نزدیک بودیم. با اینکه ما تهران بودیم و مجید اصفهان، من همیشه یادم است در راهِ رفتن تهران به اصفهان که بودیم، یکی از بزرگترین انگیزههایم این بود که به اصفهان برسم و با مجید و بچههای خالهام بازی کنیم.»
او درباره کودکیهایشان به ایرانوایر میگوید: «یادم است ۴ یا ۵ ساله که بودیم، کلکل میکردیم که کی قدش بلندتر است. یک زمانی بود که مجید قدش از من بلندتر شده بود. ماشاالله قدش هم کلا بلند بود و وقتی میخواستند او را خاک کنند، اینقدر سریع مزار را کنده بودند که پاهایش در مزار جا نمیشده است.»
آقای هاشمی ادامه میدهد: «تکهکلام همه این بود که به ما میرسیدند میپرسیدند، سن مهمتر است یا قد؟ من همیشه میگفتم سن چون دو روز بزرگتر بودم و مجید میگفت قد چون قدبلندتر بود. واقعا هم از لحاظ اخلاقی قدش همیشه از ما بلندتر بود.»
پسرخاله مجید همچنین با اشاره به یکی دیگر از شوخیهای مرسوم در خانوادهشان درباره کودکی او و مجید میگوید: « وقتی نوزاد بودیم، یک شب مادرم مریض میشود و بیمارستان بستری بوده و خالهام از من و مجید نگهداری میکرده است. آن شب به من هم شیر داده و بهشوخی همیشه میگفت، اینقدر ماشالاله تپل و خوشاشتها بودی نگذاشتی پسر خودم شیر بخورد. مجید سر هر چیزی که میشد به شوخی میگفت تو حق من را خوردی. بعد از این داستانها، با خودم عهد بستم هر وقتی که بتوانم، برای نجاتش و الان هم برای دادخواهی خون به ناحق ریخته شدهاش تلاش کنم. امیدوارم دفعه بعدی هر جوری و هرجا که بشود (او را ببینم)، سرم جلویش بلند باشد.»
از بچگی به شادی و راحتی همه فکر میکرد
به گفته محمد هاشمی، پسرخاله مجید کاظمی، معترض اعدام شده اهل اصفهان، او از همان کودکی، «آدم بامحبتی» بوده است.
هاشمی توضیح میدهد: «حواسش به همه اطرافیانش بود. کلا اطمینان پیدا میکرد که برای همه اطرافیانش هر کاری میتواند انجام دهد. حواسش به جزییات بود. مثال آن سری آخری که در عید ۱۴۰۱ من ایران رفته بودم. کلا یک روز پیش هم بودیم ولی در آن ۲۴ ساعتی که ما پیش هم بودیم، تمام تلاشش را کرد که به من خوش بگذرد. از صبحش، من را برد جاهای مختلف اصفهان که با هم بگردیم. برد تا خوراکیهایی که دوست داشتم بخوریم. هر جا میرفتیم دوست و آشناهایش بودند و همه با حالت دوستانه با او صحبت میکردند. معلوم بود که چقدر دوستش دارند.»
پسرخاله مجید کاظمی درباره مرام و منش این معترض اعدام شده تاکید میکند: «۹۹ نه ۱۰۰ خودش را میگذاشت برای همه که خوشحال باشند و برایش مهم بود که حال بقیه چطور است. همین هم همیشه در احساسش نسبت به ایران و مردم ایران بود.»
شکنجهشان کرده بودند
از همان روزهایی که جزییات پرونده موسوم به خانه اصفهان منتشر شد، وکلای حقوقبشری بسیاری از تناقضات بسیار در این پرونده و نقض حقوق متهمان خبر دادند.
اما، احتمالا بزرگترین شاهد ناعادلانه بودن حکم اعدام برای این سه جوان، فایلهای صوتی بود که مجید کاظمی، سعید یعقوبی و صالح میرهاشمی از زندان به بیرون فرستادند.
مجید کاظمی در یک پیام صوتی که در دیماه ۱۴۰۱، یعنی کمتر از دو ماه بعد از بازداشتش ضبط شده، گفته بود: «نه اسلحهای داشتم و نه کاری کردم همه اینها زیر شکنجه بوده … زدند و گفتند بگو این اسلحه مال توست، گفتیم باشه … زدند گفتند باید برویم سر صحنه جرم، گفتیم باشه… زدند و گفتند اینها را در دادگاه بگو… همه اینها زیر شکنجه بوده وگرنه من نه اسلحه داشتم و نه کاری کردم.»
محمد هاشمی با تاکید بر تناقضگوییهای دستگاه قضایی و محرومیت این سه جوان از داشتن وکیل تعیینی، به بخشی از این شکنجهها اشاره کرده و میگوید:
«مجید را در ۳۰ آبان در خانه برادرش حسین بازداشت میکنند، همزمان حسین را هم بازداشت میکنند. حسین اصلا روز تظاهرات هم نبوده ولی چون کنار مجید بوده موقع بازداشت، اورا هم دستگیر میکنند. از همان لحظه اول با ضربوشتم فراوان بچهها را میبرند. خانواده سی چهل روز کوچکترین خبری نداشتند که این دو بچهشان کجا هستند که بتوانند پیگیری کنند.»
او در ادامه به برگزاری دادگاه بین ۷ تا ۱۱ دی ۱۴۰۱ و کمتر از ۴۰ روز بعد از بازداشت اشاره کرده و میگوید که حسین قبل از دادگاه آزاد میشود اما در زمان آزادی، آثار شکنجه روی جسم و روان او مشهود بوده است: «دندانش شکسته بود، دندههایش آسیب دیده بود و حتی در خانه یک دفعه نمیدانست که کجاست و میترسید که برایش اتفاقی بیافتد. البته هنوز هم که هنوز است آثارش هست و با آن آثار دارد ادامه میدهد.»
او درباره شکنجههای جسمی و روانی مجید، صالح و سعید نیز میگوید: «حسین را شکنجه میکردند، فیلم میگرفتند و به مجید نشان میدادند و میگفتند اگر اعترافات را قبول نکنی، خودت و برادرهایت را با هم اعدام میکنیم. قبول کن که بتوانی جان برادرهایت را نجات بدهی. آن مدت انواع و اقسام شکنجهها شده بود، خودش هم در آن فایل صوتی میگوید که وقتی دستگیرش کردند ۹۰ کیلو بوده و روز دادگاه ۵۳ کیلو بوده است.»
او ادامه میدهد: «سعید و صالح هم در ویسهای مختلف گفته بودند که تمام این مدت شکنجه بودند. صالح به مادرش گفته بود و سعید هم به خانوادهاش. تا لحظه آخر هم ادامه داشته تا روزی که بچهها را کشتند تا لحظه آخر داشتند ضربوشتم میکردند و اذیتشان میکردند.»
مجید کاظمی، در یک فایل صوتی دیگر که چند روز پیش از اعدام آنها در شبکههای اجتماعی منتشر شد به وضوح از تهدید به تجاوز جنسی به خود گفته بود. او گفته بود که با «شوکر» شکنجه شده و یک روز پیش از جلسه دادگاه، او را به باغی برده و در آن جا تهدیدش کرده بودند که با باتوم به او تجاوز جنسی میکنند.
فایل صوتی دیگری نیز بعد از اعدام این سه جوان توسط شبکه خبری «ایران اینترنشنال» منتشر شد که منتسب به سعید یعقوبی است. آقای یعقوبی در این پیام صوتی از شکنجههای خود و اعترافهای اجباری میگوید و تاکید میکند: «من در این پرونده بیگناه بودم.»
یک فایل صوتی دیگر نیز منتسب به «صالح میرهاشمی» است که در آن او میگوید که وقتی اعتراف نکرده، بازجوها تهدیدش کردهاند که از «دخترعمه و همسرت اعتراف میکشیم.» این پیام صوتی در دیماه ۱۴۰۱ توسط «دریا صفایی»، نماینده ایرانیتبار پارلمان بلژیک و از حامیان معترضان به کشته شدن «ژینا (مهسا) امینی» در بازداشت گشت ارشاد، منتشر شده بود.
تا آخرین لحظه شکنجهشان کردند
بر اساس گفتههای محمد هاشمی، پسرخاله مجید کاظمی، یک منبع مطلع از داخل زندان دستگرد به یکی از اعضای خانواده این جوان اعدام شده گفته است که در ساعتهای پایانی این سه جوان و همزمان با مقاومتشان علیه اجرای حکم اعدام، ماموران زندان آنها را ضربوشتم و شکنجه کردهاند.
آقای هاشمی میگوید: «گفتنش هم سخت است. بچهها را وقتی میآیند ببرند برای اجرای حکم، خیلی تلاش و مقاومت میکنند. تلاش میکنند. مجید خیلی با آنها (ماموران) درگیر میشود و چند بار شعار مرگ بر خامنهای، مرگ بر دیکتاتور میدهد. جانم فدای ایران میگوید و مقاماتی که آنجا بودند به او میگویند نکن باید اشهد بخوانی، توبه کن.»
او ادامه میدهد: «مجید گفته بود من اصلا پشیمان نیستم. من برای مردمم رفتم خیابان و شما مردم را بیگناه کشتید و میکشید. این شمایید که باید پشیمان باشید. گفته بودند اگر اشهدت را نگویی، یک کار میکنیم که هیچ نشانی از تو نماند، جنازهات را هم تحویل خانوادهات نمیدهیم. نمیگذاریم برایت سنگ قبر بگذارند که بینامونشان بمانی. مجید هم گفته بود من نه دین شما را قبول دارم، نه حرفهای شما را. من نیازی ندارم، یک ایران من را میشناسند.»
محمد هاشمی پیش از این نیز با انتشار تصویری از یک تعهدنامه از شروط ویژه دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی برای نصب سنگ مزار برای مجید خبر داده بود. یکی از شروط این بوده که هیچ شعر یا متن ادبی و تصویری از او روی سنگ مزارش نباشد.
پسرخاله مجید کاظمی با تاکید بر اینکه موقع تحویل پیکرهای این سه جوان، آثار ضربوشتم روی صورتهایشان بوده و ماموران با عجله و بدون اینکه اجازه دهند بدن آنها توسط خانواده دیده شود، آنها را دفن کردهاند، میگوید: «برادر مجید را بازداشت کردند و بردند موقع خاکسپاری که شاهد باشد. برایش سوال بود که چرا یک پلاستیک دور مجید بوده است. پرسوجو کردیم و ظاهرا بعد از دوران کرونا یک مدتی پلاستیک پیچیدن مرسوم بوده ولی همانموقع افراد دیگری که آنجا بودند پلاستیک نداشتند. فهمیده بود که برای مجید یک فرقی داشته است. متوجه شده بود که به خاطر شکنجهها و خونریزی که مجید داشته پلاستیک دورش پیچیده بودند. صالح هم آثار زخم روی صورتش بوده و سعید هم همینطور، آثار ضربوشتم لحظات آخر روی سر و صورتشان بوده است.»
او درباره مزار مجید نیز میگوید: «البته، اجازه نداده بودند خانواده بدنهایشان را ببینند. اینقدر عجله داشتند که زود این کار را انجام دهند، وقتی مزار را میکندند، مجید (چون قدش بلند بود) جا نمیشده در مزار و به زور فقط سریع خاک را ریخته بودند.»
سالگرد فقط با حضور اعضای نزدیک خانواده
آنگونه که محمد هاشمی میگوید به جز فشارهایی که خانواده مجید کاظمی و دو معترض اعدام شده دیگر در طول یک سال گذشته متحمل شدند، نیروهای امنیتی برای سالگرد اعدام این جوانها، فشارها را افزایش دادهاند.
آقای هاشمی در همینباره میگوید: «گفتهاند که اجازه برگزاری مراسم ندارید. روزهای قبلش فقط تعداد محدود از اعضای خانواده اجازه دارند بروند سر مزار بچهها؛ بدون اطلاعرسانی و بدون تجمع. خودشان هم میدانند که بچهها قهرمانند و دارند تلاششان را میکنند که نگذارند یادبودی برایشان برگزار شود. ولی مجید میدانست، خودش گفته بود یک ایران ما را میشناسند و تلاش مذبوحانهای که انجام میدهند فقط کمک میکند که اسم بچهها بیشتر تکرار شود.»
او مشخصا درباره آزار و اذیت خانواده خاله خود به خاطر اطلاعرسانیهای او میگوید: «در این مدت به خاطر واقعیتهایی که من اطلاعرسانی میکردم، خانواده را تحت فشار گذاشته بودند که چطور این اطلاعات به دست من میرسد.»
او ادامه میدهد: «من هم همیشه این عذاب وجدان را داشتم ولی خب مطمئنم همانطور که مجید خودش هم به آنها گفته بود هیچوقت، هیچجوره نمیتوان به جمهوری اسلامی اعتماد کرد.»
آقای هاشمی با گفتن اینکه وظیفه ماست که ظلم را بازگو کنیم، از تهدیدهای نیروهای امنیتی علیه خود و خانوادهاش نیز خبر میدهد.
این دوست دوران کودکی و پسرخاله دادخواه تاکید میکند: « امیدوارم این برای همه ثابت شده باشد که تا وقتی جمهوری اسلامی هست، هیچکدام ما، هر جای دنیا هم که باشیم نمیتوانیم در آرامش زندگی کنیم. هر جای دنیا هم زندگی کنید، حتی اگر همه چیز هم خوب پیش برود، یک جایی میآیند سراغمان و زندگیمان آن زندگی قبلی نمیشود. امیدوارم تا عزیزان بیشتری از دست ندادیم، این مبارزه را پیروز شویم.»
او در پایان نیز از مردم میخواهد که کنار خانوادههای دادخواه بایستند و میگوید: «این مسیر دادخواهی یکی از مهمترین کارهایی است که میتوانیم انجام دهیم. کنار خانوادههای دادخواه بمانیم. نگه داشتن این داستانها، حداقل کاری است که میتوانیم انجام دهیم و کنار خانوادههایشان باشیم. چون زندگی وقتی چنین ظلمی میشود، دیگر زندگی نیست، فقط داری زمان را میگذرانی.»