گویا آن آزادگان در این اندیشه بودند تا شاه را به قانون برآمده از اندیشه و اراده ی مردم محدود و مشروط کنند. مشروط یعنی به پیمان پای بند شدن یا به پیمان پای بند کردن. به هر روی مشروطیت برای پیشینیان ما برابر واژه کنستی توسیون فرانسه به معنای ساختاری از شیوه ی فرمانروایی است که به اراده ی شهروندان کشور پای بند است و با رأی و اراده ی آزاد مردمان یک کشور بر پا می شود.
شوربختانه ثمره ی ده ها سال تلاش و از جان گذشتگی صدها ایرانی میهن دوست در راه انقلاب مشروطیت با کودتای انگلیسی سوم اسفند ۱۲۹۹ خورشیدی با گماشتگی سید ضیا طباطبایی و رضا سوادکوهی نابود شد. دروغ پردازان تاریخ و جوانان ناآگاه و بی خبر از تاریخ راستین ایران دوران دیکتاتوری پهلوی ها را بیهوده و ناآگاهانه ستایش می کنند. پس از کودتای ۱۲۹۹ اندیشمندان و خردمندان میهن دوست ایرانی مانند، دکتر تقی ارانی، بزرگ علوی، بی بی مریم بختیاری، علی اکبر دهخدا، دکتر محمد مصدق، احمدکسروی، فرخی یزدی، میرزاده عشقی، محمدتقی بهار و بسیاری دیگر خانه نشین و یا کشته شدند. در این سال های پس از انقلاب مشروطیت تاکنون هزاران ایرانی ارزشمند و مردم دوست را دست نشاندگان بیگانگان کشته و یا وادار به فرا ر از زادگاه خود کرده اند.
سرچشمه ی همه ی نادانی ها و واپس ماندگی های مردمان کشور ما، دست درازی بیگانگان به زندگی ما ایرانیان است. نادانستن و نشناختن همین سرچشمه ما را به این روز سیاه نشانده است. از پس از کودتای ۱۲۹۹ هم میهنان ما را از داشتن حزب، آزادی اندیشه و آزادی سخن گفتن باز داشته اند. کسی که نتواند بیاندیشد و نتواند سخن بگوید، واپس مانده و کودن می شود. کسی که می گوید:”ایرانی جماعت عقب مانده است”، خودش نمی داند چرا واپس مانده و کودن شده است. بیش از یک سد سال است که پدر در پدر، مادر در مادر، اندیشمندان و رهبران ما را با زندان، شکنجه و کشتار، از اندیشیدن باز داشته اند. کودتا، دیکتاتوری، ترس از زندان و شکنجه مغز را از اندیشیدن باز می دارد. این که کسی از نادانی و ترس همه چیز را خواست خدا بداند و اجازه نداشته باشد بیاندیشد، مانند ما سیاه روز، واپس مانده و کودن می شود.
امروز میلیون ها ایرانی آواره از میهن خود، در کشورهای پیشرفته ی جهان در کارهای پژوهشی، اجتماعی، مدیریتی و سیاسی زبانزد جهانیان هستند. در کشوری که آزادی حزب و آزادی اندیشه نیست استقلال هم نیست. این که کشور ما مستقل نیست رازی است که ما ایرانیان نمی توانیم درست دریابیم. کشور ما مرز مشخص، مساحت محدود و مشخص دارد، گذرنامه هم می توانیم بگیریم و از مرز هم می توانیم عبور کنیم. حکومت های دیکتاتوری همیشه همچنان راه فرار را به مردمان ما نشان می دهند. محمد رضا عالی پیام پس از سال ها مبارزه و تمسخر آخوندها از ایران گریخت. هم ما از زنده ماندن او شادمان هستیم و هم خانواده ی او، اما پیروزی این فرار آن است که حکومت دیکتاتوری از دست زخم زبان های او در ایران رهایی یافت. نه او به تنهایی کاری از پیش خواهد برد و نه میلیون ها ایرانی فراری شده از ایران در هر مقامی و جایگاهی که هستند می توانند تنها و جدا از یکدیگر پیروزی برای میهن ما فراهم کنند. ما ایرانیان، تک تک و بدون همراهی و همکاری با یکدیگر نمی توانیم برای رهایی ایران از بند اسارت کاری بکنیم. با ناله کردن و غرزدن کاری نمی توان کرد باید راهی برای رهایی کشورمان از بند دیکتاتوری و بیگانگان بیابیم. باید به راه چاره ای همگانی بیاندیشیم تا بتوانیم با هم و با همکاری و همراهی هم، کاری بکنیم.
ترس از زندان، شکنجه و اعدام مردمان میهن ما را از چاره اندیشی و سیاست ورزی که در جهان امروز راه و شیوه ی کشورداری است دور کرده است. بسیاری از خانواده ها فرزندان خود را از سیاست دور نگه می دارند و به آن ها اجازه نمی دهند تا درباره ی سرنوشت کشور خود بیاندیشند. در ایران هم حکومت دیکتاتوری مردم را از دخالت در سیاست و کشور داری منع می کند و هم خانواده ها از سیاست گریزان هستند و به غارت کشور و کشتار هم میهنان خود ناخودآگاه، کمک می کنند. به همین دلیل است که در سد سال گذشته کشور ما وامانده و واپس نگه داشته شده و ویران شده است. مردمان کشور ما نه امنیت دارند، نه بهداشت دارند و نه زندگی راحت و مرفه، در چنین شرایطی ناگزیر گروهی با حکومتگران همراهی می کنند، گروهی فراری می شوند و کشور را ترک می کنند و ده میلیون نفر هم در سایه ی اسلام و دیکتاتور زجر می کشند و بی سر و صدا جان می دهند. ما ایرانیان؛ دارا و ندار، دانا و نادان، روستایی و شهری و … از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ تا کنون راه رهایی را نیافته ایم. دکتر مصدق و همراهانش را هم که می رفتند تا راه رهایی را هموار کنند در کودتای انگلیسی آمریکایی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در دست بیگانگان و کودتاچیان رها کردیم. تا مردمان ما رمز آزادی و استقلال را در نیابند، این نابسامانی و ویرانی ادامه خواهد یافت. ما ایرانیان از دارا و ندار، از دانا و نادان، از روستایی و شهری و … باید در اندیشه ی راهی برای رهایی میهنمان از دست بیگانگان و غارتگران باشیم. بی گمان خواهد آمد روز پیروزی، روز بهروزی. “تواند بود و باید بود، ز اسب افتاده است او نه از اصل”
منوچهر تقوی بیات
تیر ماه ۱۴۰۳ خورشیدی برابر با ژوئن ۲۰۲۴ ترسایی