گرایش فرصت طلبی که از زمان محمد خاتمی، بیهوده خود را اصلاح طلبی مینامد، نیروهایش را بسیج کرده، تا با فریفتن جامعه در غیاب دموکراسیخواهی، آرا مردم را، برای انتخاب مسعود پزشکیان در نمایش انتخاباتی ۱۴ مین دوره رئیس جمهوری اسلامی جلب کند. پزشکیان، برخی از حرفهای مردم ناراضی در کوچه و بازار را تکرار میکند، قول هایی هم میدهد. بن و بنیاد بینش او نهج البلاغهای و شریعت است. تبلیغ میکنند که او گفته اگر نتوانست کاری بکند کنار میرود. جعلیات و واقعیات آقای پزشکیان و حامیانش هر چه باشند، و با وجود تفاوتهایش با کاندیداهای دیگر، اما، نکته اساسی این است که او هیچ تحلیل معتبری از اوضاع ایران و جهان، ارائه نکرده ونه تنها برنامهای سیاسی متناسب با تحلیلی ندارد، بلکه بدتر، هیچ برنامهای سیاسی ندارد، و صراحتا گفته است که او مجری همان سیاستهای کلی آقای علی خامنهای، رهبر رژیم است. مفهوم و معنای این اظهار نظر صریح و حقیرانه مسعود پزشکیان این است که رای به او، رای مثبت به کارنامه و سیاستهای آقای خامنهای و پذیرش آن هاست. پس بنابراین، حتی از نظر او که نامزد انتخابات است، کاندیدای حقیقی کس دیگری است. و آن کس، خامنهای است.
مسئولیت خامنهای بنا شواهد عینی
واقعیات مسلم حکومتی در جامعه امروز ایران نیز موید همین معناست. مسئول اصلی کل امور در ایران، و بخصوص اموری که بحرانهای حادی ببار آوردهاند، کسی نیست جز آقای خامنهای. ویرانی اقتصاد و از دست رفتن بیش از نیمی از ارزش دارائیهای مردم، و تورم کمرشکن و فقر و فلاکت همگانی، در اثر تحریم اقتصادی کشور روی داده است. تحریم اقتصادی، در نتیجه ماجراجوییهای دیپلماتیک و نظامی بوده است. اقدام به این ماجراجوییها و مخالفت با سیاستهای غیر ماجراجویانه (دولت روحانی) در توان هیچکس جز خامنهای نبوده است. بدون مجوز خامنهای، سرکوبها و کشتار خیابانی، سرکوب زنان، سرکوب و زندانی و بقتل رساندن مخالفین، و دیپلماسی میدانی صورت نمیگرفت. هیچ مقامی، از میان مقامات رئیس جمهوری، رئیس مجلس و یا رئیس قوه قضائیه بدون مجوز خامنهای سیاستهای خانمان بر باد ده داخلی و خارجی را نمیتوانست اتخاذ کند. در گذشته چنین بوده و در آینده نیزچنین خواهد بود. بنابراین با رای به پزشکیان و نه! به جلیلی هیچ تغییری در سیاستهای آقای خامنهای وارد نمیشود.
علی خامنهای مسئول اصلی کل امور است، وضعیت کشور کارنامه اوست. اما، او پاسخگو به هیچکس نیست. هم اکنون در گوشهای نشسته خاموش و منتظر است تا بیعت با خود را با ریخته شدن آرا فرصت طلبان، خودفریبان و فریب خوردگان تماشا کند. پس، رای مردم، به پزشکیان یا کاندیدای دیگر، رای و پذیرش کارنامه گذشته و برنامه آینده علی خامنهای و بیعت با اوست. رای به پزشکیان و یا کسی دیگر و نه! به جلیلی یا کسی دیگر پوششی است برای رای دادن به علی خامنهای و بیعت با او. کسانی که با کارنامه و برنامه علی خامنهای موافقند، بدیهی است که یکی از کاندیداها را انتخاب کنند و بر عکس مخالفین با آن کارنامه و برنامه ضد زن، ضد زندگی، ضد آزادی و ویرانگر کشور هیچ انتخابی میان کاندیداها ندارند. اینها چه میتوانند بکنند؟
تنها راهکار مخالفین!
پنهان شدن علی خامنهای پشت کاندیداها برای پستهای بی اختیار، و مخفی کردن کارنامه و برنامه او در حالی که او مسئول اصلی کل امور کشور است، او را از حساب پس دادن به مردم معاف میکند. هر کس دیگر مانند او، با معاف بودن از حساب پس دادن و بازخواست شدن، خود را پاسخگو نمیداند و به عملکرد خودسرانه و منفعت طلبانه با خیال راحت ادامه میدهد. بنابراین پاسخگو نبودن خامنهای و ادامه عملکرد مخرب و تبهکارانه او، از افتادن در دام نمایش انتخابات و فریب مشارکت در آن و رای دادن به کاندیداهایی نظیر پزشکیان و جلیلی، تاثیر گرفته و تکرار آن طی ۲۷ سال، باعث قوام و دوامش شده است.. اگر خامنهای رهبر یک حزب بود که در رقابت با احزاب اپوزیسیون وارد صحنه انتخابات میشد، رای نه! به کارنامه و برنامه خامنهای، با رای به کاندیدای اپوزیسیون میتوانست صورت گیرد. اما در وضعیتی که خامنهای، کارنامه و برنامه خود را ازتاثیر آرا مردم گزند ناپذیر میکند، برای پاسخگو کردن او، جستن راهی برای نه! گفتن به او، امری حیاتی است. انتخابات فرصت قضاوت نسبت به کارنامه و برنامه حکومت است. اگر بابت ناکارائی، ناشایستگی، فساد، انحراف، سرکوب و خسارات ببار امده مسئول اصلی اموررا نمیتوان برکنار کرد، حداقل میبایست مورد مواخذه و سرزنش قرار داد تا ترس از حساب پس دادن را به جانش انداخت.
بنا به این منطق روشن و ساده است که در نمایش انتخابات، به جای بازی خوردن و رفتن به دنبال رای دادن به این یا آن کاندیدا، بایست رای نه! به خامنهای داد. اما، چون او خود را به رای مردم نمیگذارد، دادن رای به او و کارنامهاش، ناممکن میشود. ناگزیر، تحریم نمایش انتخابات، تنها راهکاری است که امکان ابراز نارضایی عمومی از حکومت را میدهد و بایست از آن با پافشاری و هوشمندی بیشترین استفاده را برد و بهره برداری کرد.
کنشی هم مطالباتی و هم گذارطلبانه
سنجش کارنامه و برنامه حکومت ملائی سپاهی آقای خامنهای، که تنها از طریق تحریم ممکن است، از یکسو به پاسخگو کردن مسئولین نظر دارد و از سوی دیگر به گذار به دموکراسی. هم خامنهای مستبد امروز از ابراز نارضایی مردم به هراس میافتد و هم به مسئولین آتی پیام میرسد که با مردمی روبرو هستند که بایست به آنها حساب پس داد. هراس امروز خامنهای از نارضایی عمومی که با تحریم بیان میشود، بدون تردید در سیاستهای خانمان بر باد ده او بی تاثیر نخواهند بود. پس بنابر این، تحریم انتخابات نمایشی، هم مسئولین امروز امور را به تغییر در سیاستها برای کاهش نارضایی مردم وادار میکند و هم برای آینده ایران، مسئولین را پاسخگو میخواهد. تحریم انتخابات نمایشی، که نه! به خامنهای است، یگانه روش موثر برای پاسخگو کردن مسئولین است. تحریم انتخابات نمایشی، هم گذار طلبانه و دموکراسیخواهانه است، و هم کنشی مطالباتی است با سازماندهی ابراز نارضایی عمومی در وضعیت تداوم استبداد دینی.
فرصت طلبی (به غلط اصلاح طلبی نامیده شده)
۲۷ سال است که گرایش فرصت طلبی دینسالاری، تحت عنوان بی مسمای اصلاح طلبی، با همکاری و همدستی با کارگزاران نظامی امنیتی زورگو حکومتی در برگزاری انتخابات نمایشی، به پاسخگو نبودن خامنهای نسبت به سیاستهای مخرب و تبهکارانهاش یاری رسانده است. سیاست حمایتگرانه همین گرایش سبب سرسختی و یکدستی بیشتر حکومت خامنهای نسبت به قبل گشته است. تمام نیروی فرصت طلبی (که به غلط اصلاح طلبی نامیده شده)، بار دیگر بسیج شده تا مردم را به پای صندوقهای انتخابات نمایشی بکشانند و از آرا آنها، بعنوان بیعت برای مستبدی خونخوار بهره بگیرند که خیابانهای ایران را به خاک و خون کشیده است. اینها، تحریم را بی چشم انداز و سیاستهای خود را با چشم انداز معرفی میکنند تا همان سیاست پنهان کردن مسئولیتهای سنگین خامنهای را تکرار کنند. بی پایگی و زیانمند بودن سیاستهای این گرایش، در قسمت دوم این مطلب، بزودی منتشر خواهد شد.
گرایش تحریم باید راه رفع پراکندگی و انفعال نیروهای خود را بجوید و اهمیت گفتمان تحریم را برای زندگی کنونی و آینده ۸۰ میلیون ایرانی به همگان خاطرنشان سازد.
ادامه دارد
نادر عصاره