وقایع اخیر عراق می رود که صفحه ای از تاریخ این کشور را رقم زند. در ورای رویدادها و خبرها ضرورت نگاهی عمیق به آن چه می گذرد و به دست آوردن تصویری دقیق از رخدادها ضرورت یافته است. دستگاه های تبلیغاتی رژیم های فاقد صلاحیت مانند رژیم ایران در تلاش هستند روایت هایی یک جانبه از موضوعات ارائه دهند. اما باید اسیر تبلیغات و جو روانی به پا شده نگشت و با واقع بینی و جستجو به تحلیل موضوعات نشست. این نوشتار تلاشی است برای بازکردن برخی از وجوه این ماجرای پیچیده. نخست باید اشاره کنیم که محدودکردن فهم موضوع عراق به آن چه فقط در این کشور می گذرد باعث ضعف دستگاه تحلیلی ما می شود. بنابراین بهتر است قبل از آن که به سراغ جزییات مورد اخیر عراق برویم یک نگاه کلی به برخی از تلاش ها برای بازتعریف نقشه ی خاورمیانه و سمت دهی آن به سوی شکل خاصی از روابط سیاسی – جغرافیایی – قومی – مذهبی بیاندازیم.
بستر فراعراقی موضوع عراق
نخستین نکته این که باید دانست این وقایع در یک کشور جنگ زده می گذرد. کشوری که از سال ۱۹۸۱ تا کنون در جنگ است. هشت سال با ایران، سپس با تصرف کویت، جنگ اول خلیج فارس، سیزده سال محاصره و کشمکش، اشغال نظامی در سال ۲۰۰۳ و سپس ۸ سال زد و خورد با اشغالگران و بعد نیز سه سال جنگ داخلی. عراق کشوریست با دو میلیون کشته، میلیون ها زخمی و یتیم و آواره و بی همسر، زیر ساخت های نابودشده، اقتصاد فروپاشیده، ساختار اجتماعی به شدت آسیب دیده و یک ساختار سیاسی متزلزل و غیر دمکراتیک. از عراق چیز زیادی جز نفت های زیر زمین آن باقی نمانده است.
در سال ۲۰۰۳ ایالات متحده ی آمریکا یا به طور مشخص تر بگوییم، تیم نو محافظه کاران در کاخ سفید، با ایده ی اجرای طرح «خاورمیانه ی بزرگ» وارد این کشور شد. طرح «خاورمیانه ی بزرگ» (۱) بخش آمریکایی طرح «اسرائیل بزرگ» (۲) بود. براساس این طرح اخیر، اسرائیل آینده در برگیرنده ی تمام خاک فلسطین، بخش هایی از سوریه، لبنان، مصر و حتی اردن خواهد بود. برای تحقق آن و تبدیل اسرائیل به ابرقدرت منطقه پیش بینی شده است که کشورهای بزرگ خاورمیانه تجزبه و بالکانیزه شوند. وجود اسرائیل بزرگ در گرو خاورمیانه ای با کشورهای کوچک است. کشورهایی که به دلیل کوچکی خود قدرتی ندارند و در جنگ های محلی و منطقه ای نیروی انسانی و مادی خود را هدر می دهند.
این کشورهای کوچک باید دارای دولت هایی ضعیف و غیر دمکراتیک یا همان «دولت کلنگی» (۳) باشند که توانایی ابراز وجود در مقابل اسرائیل بزرگ و حامی آن آمریکا را نداشته باشند. دولت آمریکا به دنبال ماجرای یازدهم سپتامبر با لشگرکشی به افغانستان، بعد عراق و سپس با عدم بهره بری از توان سیاسی یا نظامی خود در سوریه، خواسته یا ناخواسته در مسیر کلنگی کردن دولت های خاورمیانه و نیز بالکانیزه کردن آن به پیش می رود. دخالت نظامی آمریکا شانس تحول دمکراتیک خودجوش در عراق و افغانستان را به حداقل رسانده است و این احتمال هست که نوبت ایران هم در این میان برسد.
مکانیزم هایی که در این فرایند عمل می کنند بسیار پیچیده هستند، اما چنانچه موقعیت کنونی عراق نشان می دهد وقتی بستر مناسب برای نابودکردن زمینه سازی دمکراسی فراهم شد جریان های تند و رادیکال شکل می گیرند و به سهم خود در دورکردن جامعه از هرگونه شانس دمکراسی و نیز استقرار رادیکالیزم مذهبی خشن و خونین نقش ایفاء می کنند.
با تشریح مورد کنونی عراق می توانیم ببینیم چگونه بنیان هایی که کشورهایی مانند آمریکا و اسرائیل با طرح های جاه طلبانه ی خود در منطقه می افکنند بعد از ده سال یا بیشتر آثار خود را بروز می دهد.
عراق: سناریوی قابل پیش بینی
در سال ۲۰۰۳ و با اشغال سرزمین عراق جریان های مخالف اشغالگری شروع به مبارزه با نیروهای آمریکایی و متحدان آنها کردند. در میان سنی های مذهبی عراق تشکل های ضد اشغالگری و ازجمله تشکلی به نام «دولت اسلامی عراق» آغاز به مبارزه کردند. این گروه هم به آمریکایی ها حمله می کرد و هم به محلات شیعه نشین عراق. رهبری «دولت اسلامی عراق» (۴) در آن زمان در دست یک اردنی به نام «ابو مصعب الزرقاوی» بود. فردی که چهره ی خود را با بی رحمی به ثبت رسانده بود و در برخی ویدئوها در حال بریدن سر گروگان های خارجی ظاهر می شد. خشونت گرایی وی مورد توجه «اسامه بن لادن» رهبر القاعده قرار گرفت. نزدیکی این دو جریان آمریکا را نگران کرد و برای دستگیری او مبلغ ۲۵ میلیون دلار تعیین کردند. «ابومصعب الزرقاوی» در هشتم ژوئن ۲۰۰۶ و در طی یک حمله ی موشکی آمریکا کشته شد.
در حالی که مرگ وی گروه «دولت اسلامی عراق» را ضعیف می کند، ژنرال دیوید پترئوس با تکنیک خریداری وفاداری برخی قبایل سنی با دلار، آنها را مجهز کرد تا در قالب واحدهای شبه نظامی در مقابل تشکیلات وابسته به القاعده و جریان هایی مانند «دولت اسلامی عراق» ایستاده و مقاومت کنند. این تاکتیک تا حدی موثر واقع شد. اما تنها چند ماهی پس از مرگ «ابومصعب الزرقاوی» است که فرد دیگری به نام «ابوعمر البغدادی» جای وی را می گیرد، هم اوست که به نام «شاهزاده ایمان» لقب می گیرد. در همان سال است که «اسامه بن لادن» برای کسب اطمینان از تبعیت رهبر جدید گروه «دولت اسلامی عراق» به خود، از او و همه ی مبارزین مسلمان عراقی می خواهد که به او بپیوندند. در مورد این که «ابوعمر البغدادی» چنین می کند یا خیر جای تردید است.
در ۱۹ آوریل ۲۰۱۰ در یک عملیات مشترک، «ابوعمر البغدادی» به دست نیروهای آمریکایی-عراقی کشته شد. در فاصله ی ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۰ است که وی شانس آشنایی با یک مفتی سنی مذهب اهل سامره را پیدا می کند: فردی به نام «ابوبکر البغدادی». به گفته ی برخی منابع نام واقعی وی «ابراهیم البدری السامره ای » می باشد. او متولد سامره بوده و در دانشکده ی الهیات بغداد تا مقطع دکتر علوم اسلامی و فقه آموخته و سپس به عنوان مفتی مذهبی شهر فلوجه شروع به کار کرده بود. وی در زمان تجاوز آمریکا به عراق مدتی نیز بازداشت بوده و پس از آزادی از زندان است که مواضع رادیکالی را اتخاذ کرده و با تشکیل یک گروه نظامی-مذهبی به مبارزه علیه نیروهای اشغالگر روی آورده است. به نظر می رسد آن چه آمریکایی ها بر سر شهر فلوجه، یکی از پایگاه های مقاومت سنی ها و بعثی ها در مقابل نیروهای آمریکا، آوردند در این تصمیم گیری «ابوبکر البغدادی» بی تاثیر نبوده است.
عامل آشنایی « ابوعمر البغدادی» و «ابوبکر البغدادی» یک سرهنگ سابق ارتش صدام به نام «حاجی سمیر» معروف به «حاجی بکر» بوده است. او فردی است که علاوه بر فراهم کردن این آشنایی به «ابوبکر البغدادی» یاری می دهد که پس از کشته شدن «ابوعمر البغدادی» بتواند رهبری «دولت اسلامی عراق» را بر عهده گیرد. با این که سرهنگ «حاجی بکر» بعدها کشته می شود اما «ابوبکر البغدادی» خود را به عنوان یک استراتژ ماهر معرفی می کند. با درک این نکته که ممکن است مقاومت مسلحانه در عراق به ایستایی گراید، او سوریه را محل مناسبی برای رشد و توسعه این نوع از مبارزه تشخیص می دهد. وی برخی از نیروهای خود را به داخل سوریه می فرستد تا در آن جا «جبهه ی النصره» (۵) را تاسیس کرده و بر علیه نیروهای «بشار اسد» بجنگند. در ژانویه ۲۰۱۳ «جبهه ی النصره» در صحنه ی مبارزاتی سوریه مستقر شده است. در ماه آوریل «ابوبکر البغدادی» تصمیم می گیرد که این دو جریان را با هم یکی ساخته و تشکلی به نام «دولت اسلامی عراق و شام» (داعش) را تاسیس کند. اما جبهه النصره که در این فاصله درگیر مسائل سوریه است این را نمی پذیرد. به همین خاطر هر دو جریان به عنوان تشکل های جدا از هم به عملیات علیه رژیم بشار اسد می پردازند. اما شرایط به گونه ای متحول می شود که در نهایت از ژانویه ۲۰۱۴ دو جریان «جبهه ی النصره» و «دولت اسلامی عراق و شام» (داعش) باهم به جنگی خونین و پرتلفات می پردازند.
بسیاری از تصاویری که هم اینک در اینترنت پخش شده و نفرات داعش را در حال کشتن دیگران نشان می دهد مربوط به تسویه حساب های خونین بین این دو جریان است. مبارزین سوریه ای که در ابتدا از حضور نیروهای «دولت اسلامی عراق» در کنار خود خوشحال بودند بعدها و به دلیل خشونت طلبی و افراطی گری بیش از حد این جریان از آن فاصله گرفته و حضور آن را در سوریه برای مبارزه ی خویش منفی و مضر قلمداد می کنند. با این همه «داعش» که از ناکامی های مبارزات خویش در عراق درس گرفته است با دیدی بسیار بدبینانه با سایر جریان های مبارز سوری برخورد کرده و باور دارد که همه ی آنها دیر یا زود بر علیه او اقدام خواهند کرد. در عراق تشکیل جوخه های نظامی سنی و عشیره ای در سال ۲۰۰۸ با تشویق مالی ارتش آمریکا و به فرمان ژنرال پترئوس ضربه ی مهمی به تشکیلات «دولت اسلامی عراق» و نفوذ آن در کشور عراق وارد کرد.
ویژگی های موقعیت داعش
داعش و جبهه ی النصره دارای یک نقطه ی اشتراک هستند و آن این که هر دو مرزهای کنونی عراق و سوریه را مصنوعی و استعماری دانسته و خواهان تشکیل یک دولت بزرگ اسلامی در منطقه هستند، اما تفاوت آن ها در این است که «جبهه ی النصره» از حمایت دولت هایی مانند قطر یا ترکیه برخوردار است، حال آن که «داعش»، در ظاهر، حمایت مالی دولتی را با خود ندارد. یعنی به طور عمده توسط کمک های مالی ثروتمندان عشایر سنی مذهب عراق و نیز برخی از میلیونر های عرب منطقه مانند کویت مورد حمایت قرار می گیرند.
«داعش» آرمان خود را فرامرزی معرفی کرده است و به همین دلیل هم بیشتر از جبهه النصره جنبه ی بین المللی به خود گرفته است. امروزه بسیاری از جوانان اسلام گرای سراسر جهان به سوریه یا عراق می آیند تا به داعش بپیوندند. نفوذ این جریان به حدی است که به گفته ی برخی ناظرین و تحلیلگران بر روی نفوذ القاعده سایه افکنده است. (۶) کم نیستند کسانی که براین باورند جوانان رادیکال اسلام گرا در فرانسه و بلژیک و آلمان دیگر جذب گفتمان «ایمن الظواهری» رهبر کنونی القاعده و جانشین «اسامه بن لادن» نمی شوند، آنها گرایش بیشتری را به گفتمان «ابوبکر البغدادی» که جوانتر، نوگراتر و رادیکالتر است نشان می دهند. بیشتر جوانان اروپایی امروز سوریه و یا عراق و داعش را به مبارزه در افغانستان و پاکستان و جنگیدن در کنار طالبان ترجیح می دهند. این روند چنان اعتماد به نفسی به «ابوبکر البغدادی» داده است که القاعده و رهبر آن را به چالش طلبیده و حتی از «ایمن الظواهری» خواسته است تا به او و تشکیلاتش بپیوندد. در پاسخ به آن نیز «الظواهری» به «داعش» و رهبر آن توصیه کرده که با رادیکالیزم بالای خود مبارزه ی مردم سوریه را تخریب نکنند و نیروهای خود را برای نبرد در عراق به کار گیرند، القاعده حتی تا این مرز پیش رفته است که «جبهه ی النصره» در سوریه را بخشی از شبکه ی خود معرفی کرده است. القاعده پدیده ی داعش را به گفته ی خود به چشم یک ” فتنه” در جبهه ی اسلامی می داند و آن را بدترین مورد از تاریخ ابتدای اسلام تاکنون معرفی می کند. برای القاعده، رفتار داعش معادل زیر سوال بردن ” بیعت” است. (۷)
روابط داعش و سنی های عراقی
و اما «دولت اسلامی عراق» به مرور زمان روابط خود را با محافل سنی عراق که در طول سال های گذشته مورد ستم دولت شیعه گرای «المالکی» قرار گرفته اند بهبود بخشیده و آنها را به خود نزدیک و خود را در میان آنان تا حدی قابل پذیرش کرده است. لیکن چیزی که شاید بیش از هر مورد دیگری به داعش کمک کرده که موقعیت برتر امروز را در عراق بیابد همراهی بعثی های سابق، طرفداران صدام حسین و به ویژه، افسران اخراجی ارتش عراق بوده است. این نیروها امروز به طور مستقیم ویا غیر مستقیم با داعش در حرکت علیه ی حکومت مرکزی عراق همراهی می کنند. در حال حاضر کسی که عملیات نظامی داعش را رهبری می کند کسی نیست جز «ابو عبدالرحمن البیداوی» از افسران ارتش صدام حسین؛ معاون وی، «ابوعلی الانواری» نیز از ارتش سابق عراق است. ویا کسی که توسط قیام کنندگان کنونی به عنوان استاندار (والی) استان الانبار برگزیده شده است نیز یک سرهنگ سابق ارتش صدام است. یکی از فرماندهان اصلی شورشیان فعلی «ابومسلم الترکمانی» یکی از بعثی ها شناخته شده است. حتی در سوریه نیز بعثی ها حضور دارند، به نحوی که فرماندار منطقه ی آزاد شده ی «دیرالزور» فردیست به نام «صدام الجمال» که یکی از بعثی ها می باشد.
آن چه به داعش اجازه داده است خود را در عراق بازسازی کرده و در قیام کنونی سنی ها نقش محوری را ایفاء کند همانا عملکرد دولت «نوری المالکی» است که با الهام و حتی خط گرفتن از رژیم تهران روش های انحصارگرایی در قدرت سیاسی را سالهاست که در عراق پیاده می کند. همان فردی که با تشکیل جوخه های مرگ در دفتر نخست وزیری عراق به شکار آزادیخواهان و مخالفین دولت خود و شکنجه و آزار و قتل آنها اقدام کرده است. شیعیان به دلیل بهره بری از این موقعیت چندان مشکلی با حکومت المالکی ندارند، هر چند که در میان آنان نیز نارضایتی کم نبوده و افرادی مانند مقتدی صدر وی را تایید نمی کنند، کردها نیز به خاطر برخوردای از خودمختاری با «المالکی» مسئله ی زیادی ندارند، در این میان اما سنی مذهب های عراق قربانی نخست می باشند: محروم شدن از دخالت در امور سیاسی و سهم گیری از قدرت سیاسی برای آنان هر چه بیشتر غیر قابل تحمل شده بود. در این میان انتخابات پرمسئله ی اخیر عراق و باز انتخاب «المالکی» برای چهارساله ی سوم خود قطره ی آبی بود که کاسه ی صبر سنی ها را لبریز کرد. اتحادی که «المالکی» روی آن تاکید داشت آن قدر بی پایه بود که وی نتوانست حتی نیروهای متحد خویش را در پارلمان گرد آورد تا وضعیت اضطراری کند. فرماندهان ارتش عراق هم با استعفا و فرار خود نشان دادند که کمترین باوری به این سیاستمدار نزدیک به بیت رهبری در ایران ندارند. در پس داعش و حضور آن در صحنه ی امروز درگیری ها در عراق، عصیان سنی مذهب ها و عشایر محروم از مشارکت سیاسی در کشورداری نهفته است. این شکلی از قیام مردمی است اما در بستر کشوری که سی و چهار سال است که جز جنگ ندیده است. قیام در سرزمینی که ساختارهای چهارگانه ی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی آن از هم پاشیده و ویران شده است. انتظار یک قیام مدنی در آن غیر واقعی است. بی پایگی دولت کنونی را می توان به وضوح دید. فروپاشی سریع ارتش کنونی عراق در مقابل مهاجمان بی ریشه بودن دولت المالکی را به خوبی به نمایش گذاشت. این همان ارتشی است که سه جنگ را بدون فروپاشی از سر گذرانده بود و تنها پس از هجوم آمریکا و انحلال آن بود که از میان رفت.
دورنمای موضوع
آن چه درعراق شروع شده است نمی تواند بدون ایجاد تغییری جدی در ساختار سیاسی این کشور به پایان رسد. دو سناریو قابل تحمل است. سناریو نخست پیشروی سنی مذهبان-بعثی ها-عشایر-داعش به سوی بغداد و تصرف آن و فروپاشاندن دولت مرکزی است که سبب عقب نشینی شیعیان در جنوب عراق و تقسیم نخست عملی و بعد علنی و رسمی کشور به سه منطقه ای است که در نهایت از آن سه کشور مستقل کوچک و ضعیف و در حال جنگ را بیرون خواهد کشید. این همان مصداق سناریو کلنگی سازی دولت های خاورمیانه و نیز تبدیل کشورهای بزرگ به کشورک هایی است که حرفی برای گرفتن در مقابل ابرقدرت «اسرائیل بزرگ» را ندارند و به تنهایی نیز نمی توانند نقش مهی را در مسائل و رویدادهای جهان و منطقه ایفاء کنند. این سناریوی سیاه به ویژه ممکن است با دخالت ناروای نظامی آمریکا یا ایران و یا دخالت ورزی های نامشروع عربستان سعودی در شرایط کنونی تقویت شود. جالب این که دو کشوری که در شکل گیری این وضعیت تباه برای عراق نقش داشته اند، علیرغم تمام اختلافات خود حاضر شده اند در این زمینه امکان همکاری را بررسی کنند: جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده ی آمریکا. (۸) اگر دولت المالکی با حمایت رژیم ایران و یا آمریکا زبان سرکوب نظامی حرکت کنونی را در پیش گیرد بی شک عراق در یک جنگ داخلی طولانی فرو خواهد رفت و در انتهای آن کشتار و تخریب و آوارگی و تجزیه ی کشور خواهد بود.
سناریوی دوم اما برمی گردد به این که این قیام سبب عقب نشینی باند «المالکی» و نیروهای وابسته به رژیم ایران در ساختار سیاسی عراق شود و راه را برای تقسیم واقعی و دمکراتیک قدرت میان سنی ها، شیعیان و کردها بازکند و از این طریق ضمن حفظ وحدت ملی عراق، زمینه برای استقرار یک دمکراسی به صورت تدریجی و درازمدت باز شود. این امر مستلزم باز شدن صحنه ی سیاسی عراق به روی تمام نیروهای آماده ی شرکت در یک انتخابات واقعی می باشد. بدیهی است که ارتباط این سناریو را با حل و فصل موضوع سوریه نیز باید در نظر داشته باشیم. محال است که خاورمیانه بدون دمکراسی رنگ صلح را به خود ببیند. پایان جنگ هم در عراق و هم درسوریه در گرو آغاز روندهای واقعی دمکراسی سازی در این کشورها با اتکاء به نیروهای ملی و مردمی است.
سناریو دوم اما کابوس دیکتاتورهای منطقه مانند ایران و عربستان سعودی است. یک عراق دمکراتیک و از آن هم فراتر، یک سوریه ی دمکراتیک، بدترین شکل قابل تصور برای رژیم ایران است. برای جمهوری اسلامی حفظ «بشار اسد» در سوریه مهم نیست، حفظ رژیم استبدادی در سوریه مهم است. نگه داشتن «نوری المالکی» در عراق اهمیت ندارد، حمایت از یک حاکمیت ضد دمکراتیک مهم است. به همین خاطر می توان فهمید که عربده کشی های کیهان شریعتمداری و نیز فرماندهان سپاه و اعزام «قاسم سلیمانی» ونیروی قدس سپاه پاسداران به عراق حکایت از وحشت رژیم ایران از سقوط دیکتاتوری شیعی المالکی در این کشور دارد. رژیم مایل است که با ایجاد وحشت از خشونت تشکیلاتی سنی های عراق، مردم این کشور و منطقه را به پذیرش خشونت دولتی شیعیان عراق وادارد. رژیم ایران می داند که دیکتاتوریش در کنار یک عراق دمکراتیک جایی ندارد.
به عنوان نتیجه گیری
تجربه ی داعش در عراق دو درس مشخص برای ایران دارد: نخست، تصور این که حضور و دخالت نیروهای بیگانه بتواند برای ایران فردا دمکراسی به بار آورد؛ بخصوص اگر قرار باشد این دخالت ورزی ها در راستای استراتژی های مخربی مانند پیاده سازی طرح «کلنگی سازی دولت های خاورمیانه» و «زمینه سازی تحقق اسرائیل بزرگ» باشد. دوم این که بقای یک رژیم دیکتاتوری و عملکرد آن همیشه در یک کشور زمینه ساز رشد افراط گرایی قومی، مذهبی و منطقه ای است. حکومت های استبدادی با محروم ساختن لایه های مختلف جامعه از آزادی سیاسی و حق انتخاب و مشارکت، آنها را در معرض ایده ها و تشکل های اهل افراطی گری و انتقام کشی قرار می دهند. عملکرد رژیم ایران در سه دهه و نیم گذشته این گرایش ها را در استان هایی مانند آذربایجان، کردستان، خوزستان و سیستان وبلوچستان دامن زده است. این واقعیتی است انکار ناپذیر که باید به آن پرداخت.
در هر جامعه ای که مکانیزم های دمکراتیک و عقلانی برای شرکت در فرایندهای تصمیم گیری و مدیریتی نادیده گرفته شود زمینه برای افراط گرایی و رادیکالیزم فراهم می آید. داعش و تشکیلاتی از این دست علت شرایط نابسامان عراق و سوریه نیستند، معلول عملکرد استبدادی حاکمیت های مستقر بر این کشورها از یکسو و دخالتگری های طمع ورزانه ی قدرت های بیگاه از سوی دیگر هستند. با بهره گیری از این تجربه ی ملت همسایه ی خود می توانیم درک کنیم که چگونه با انفعال خود در مقابل تداوم استبدادسالاری رژیم جمهوری اسلامی، آینده ی کشورمان را در معرض زیر سوال رفتن وحدت ملی و تمامیت ارضی آن قرار داده ایم.
کورش عرفانی
ــــــــــــــــــــــ
پانویس:
۱- به این منبع مراجعه کنید.
۲- به این منبع مراجعه کنید.
۳- Failed States
۴- این تشکیلات در ابتداد «دولت اسلامی عراق» بعد «دولت اسلامی عراق و شام» داعش نامیده شد. همچنین توضیح زیر را به انگلیسی درباره ی نام این تشکیلات ببینید:
« The Islamic State in Iraq and the Levant (alternatively translated as Islamic State in Iraq and Syria or Islamic State in Iraq and al-Sham) (Arabic: الدوله الاسلامیه فی العراق والشام ʾad-dawla ʾal-islāmiyya fīl-‘irāq waš-šām or Arabic: .داعش dāʿiš), abbreviated as ISIS
۵- به نوع پرداخت رسانه های رژیم ایران در قبال «جبهه ی النصره» در اینجا نگاه کنید.
۶- به طور مثال نگاه کنید به این منبع.
۷- این اطلاعات نشان می دهد تا چه حد کسانی که در رسانه ها داعش را بخشی از القاعده معرفی می کنند نسبت به اختلافات عمیق اگر نه ایدئولوژیک بلکه سیاسی این دو جریان بی اعتنا هستند.
۸- نگاه کنید به این خبر.
از: گویا
