سایت ملیون ایران

نجات بخش بودن راه مصدق

تیتر اصلی نوشته: گفتمان و مبارزه ملی؛ راهگشای سرنگونی رژیم 

امید من به نسل جوان ایران است؛ نسلی که در آستانه تاریخ قرار گرفته و فردای این مملکت را خواهد ساخت. «دکتر محمد مصدق»

صــادق زیبا کلام عضو هیأت علمی دانشگاه تهران و از چهره های باصطلاح روشنفکر در میان اصلاح طلبان در مناظره ای در قزوین گفته است: شما اگر از دانشجویان من سئوال کنید که آقای زیبا کلام ــ تا بحال ــ عید نوروز را بشما تبریک گفته است؛ یک دانشجوی من نمیگوید که اینگونه است. زیرا از نظر من عید فقط عید قربان و عید فطر است؛ دو عیدی که رسول الله بزرگ داشته است. شما به صورت تیغ انداخته من نگاه نکنید؛ من یک موی محمد بن عبدالله را به صد تا کوروش؛ داریوش؛ خشایار؛ تخت جمشید؛ ایران و گذشته آن نمی دهم ( خبرگزاری فارس).

در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۳ هم آیت الله جوادی آملی در جمع اعضای شورای مرکزی جامعه اسلامی میگوید: ما ایرانی هستیم ولی در درجه اول مسلمانیم. وی در ادامه با اشاره به جنگ ۸ ساله ایران و عراق و نقش پرچمهای ” یا حسین “؛ ” یا زهرا ” و ” یا علی “؛ میگوید: پرچم سه رنگ ما را نجات نداد بلکه عامل پیروزی ما؛ تمسک به اسلام و اهل بیت بود.

و دو روز قبل از وی هم؛ یونسی مشاور ارشد حسن روحانی در امور ملیت ها از اساس منکر شد که پرچم سه رنگ و شیر و خورشید نشان ایران یک نماد ملی است و شیر و خورشید آن را به امام اول شیعیان و پیامبر اسلام مربوط دانست؛ وی گفت: . ….. عده ای خیال میکردند نماد شیر و خورشید در میان پرچم ایران یک نماد سلطنتی است. اما اینگونه نیست و شیر نماد حضرت علی و خورشید نماد حضرت محمد است (۱۹ اردیبهشت خبرگزاری ایسنا).

دشمنی و مخالفت اسلام گرایان ــ سنتی؛ معتدل و اصلاح طلب ــ با ایران؛ ایرانی و ارزشها و نمادهای ملی نه امر تازه ای است و نه تعجب برانگیز؛ خمینی ملعون بنیانگذار این نظام جهل و جور در همان سالهای اول انقلاب؛ هرگونه توجه و ابراز علاقه به عنصر ملی هویت و بویژه میراث سیاسی و فرهنگی گذشته را نوعی ضدیت با اسلام و جمهوری اسلامی بر شمرد و برای طرفداران خود برای مقابله و سرکوب ایرانیان میهندوست و میهن پرست؛ سر مشق مشخص نمود.

روح الله خمینی بنیان گزار این نظام پلید در سخنرانی ۲۵ اردیبهشت ۱۳۶۰ کینه و دشمنی خود را با ایران و ایرانیت آشکار کرد و گفت: کسانی که میخواهند ملیت را احیاء کنند در مقابل اسلام ایستاده اند. اسلام آمده است که این حرف های نا مربوط را از بین ببرد. …… افراد ملی به درد ما نمی خورد. … اسلام با ملیّت مخالف است.
قبل از آنهم در زمان تدارک و زمینه چینی کودتای خونین علیه دانشگاههای سراسر کشور با بهانه ” انقلاب فرهنگی “؛ در دیدار با نماینگان مجلس؛ مخالفت و دشمنی خود را با ایرانِ متمدن و آباد نشان داده و گفته بود: ما دانشگاهی که شعارش این باشد که میخواهیم ایران متمدن و آباد داشته باشیم و. ….. نمیخواهیم.

شاید بهمین دلیل بود که مرحوم مهندس بازرگان در سال ۶۸ در آخرین کتاب خود بنام ” انقلاب در دو حرکت ” به اختلافات خود با خمینی اشاره می کند و مینویسد: فرق من و آقای خمینی این است که از نظر او؛ ایران باید در خدمت اسلام باشد در حالیکه من میگویم اسلام باید در خدمت ایران باشد.

اما واقعیت این است که مستقل از اهداف و اغراض سیاسی و قدرت طلبانه خمینی و آخوندها؛ از این مخالفت گوئی ها و مخالفت خوانی ها با ایران و ملی گرائی و هویت ملی؛ این امر ریشه در استنباط آنان از اسلام دارد. در اسلام و متون اسلامی مورد عنایت آقایان نه تنها هیچ اشاره ای به ” میهن دوستی ” و ” ملی گرائی ” بعنوان یک وظیفه نشده است بلکه امکان ارزش گذاری برای تفکرات میهن پرستانه و ملی نیز؛ سلب گردیده است؛ زیرا:

یکم ــ اسلام معتقد به تشکیل حکومت جهانی واحد و امت واحده است و به مرزهای جغرافیائی و قرار دادی میان کشورها اعتقادی ندارد. این امر بصراحت در قرآن و سایر متون دینی قید شده است بنابراین سردمداران و مدعیان حکومت اسلامی نمی توانند به مرزهای جغرافیائی تعیین شده میان کشورها و از جمله کشوری با مرزهای مشخص بنام ایران معتقد و وفادار بمانند.

در این صورت؛ بدون مرزهای مشخص و مردمانی که در این مرزها زندگی کنند نام بردن از کشوری به نام ایران معنی ندارد که آخوندها منافع آن را پاسداری بکنند و یا نکنند. از تسلیم و تن سپاریِ ظاهری و اجباری به قواعد بین المللی در مورد مرزها و تمکین و بسنده کردن به مرزهای محدود کشوری که بگذریم؛ در تئوری و اهدافی که آخوندها در سر می پرورانند به مرزهای جهانی واحد فکر میکنند و در رویای تحقق چنین اهدافی بسر میبرند.

دوم ــ ” ملت ” و ” هویت ملی ” باعتبار عناصر مشترک و وحدت آفرین آن ــ زبان؛ فرهنگ؛ سنن و تاریخ ــ برای مردم یک کشور ارج و اعتبار می یابد و موضوعِ وحدت و وحدت آفرینی میگردد. در حالیکه در اسلام عنصر ارزش گذار و وحدت بخش ” دین داری ” و ” بی دینی ” یا ” اسلام ” و ” کفر ” است؛ یعنی مرزهای وحدت و تضاد میان انسانها و افراد جامعه و جهان بر اساس دین و بی دینی تعیین میگردد. در این تلقی آدم مسلمانی در هر جای جهان از دگراندیشی در ایران به آخوندها نزدیک تر است. همانطور هم که مشاهده میشود در کشور آخوند زده ما؛ مردم ایران به ” خودی ” یعنی مسلمان و ” غیر خودی ” یعنی نا مسلمان تقسیم میشوند.

از نظر سردمداران نظام دینی؛ غیر مسلمانان نه تنها از حق و حقوق شهروندی برخوردار نیستند و خودی محسوب نمی شوند بلکه باید طرد؛ نفی و محکوم شوند. بنابراین اصرار خمینی مبنی بر “ملی گرائی خلاف اسلام است “؛ ریشه در این درک و فهم آخوندها از اسلام دارد.

بعبارتی صرف نظر از مقاصد قدرت طلبانه و مطامع مالی آخوندها؛ این درکِ دینی ریشه و عامل اصلی همه تبعیض و بی عدالتی علیه دگر اندیشان در ایران می باشد. و این عامل است که باعث شده است که با تشکیل نظام جمهوری اسلامی در ایران؛ روز به روز بر دامنه حذف و سرکوب دگر اندیشان و اقلیتهای ملی و دینی افزوده شود و عرصه برای ظهور هویت های ملی و غیر اسلامی؛ در کشور تنگ و تنگ تر گردد.

اما از آنجا که از آغاز برای آخوندها کاملا” روشن بود که؛ اندیشه های ارتجاعی و عهد عتیقی آنان یارای مقابله نظری و تئوریک با فرهنگ؛ و اندیشه و تمایلات ملی گرایانه مردم ایران و بخصوص جوانان را ندارد؛ راه توسعه و استحکام پایه های قدرت نظام دینی و اجرای قوانین؛ احکام و نظرات ارتجاعی و قرون وسطائی خود را در گرو غلبه و حذف دگر اندیشان و حذف آرمانهای ملی از طریق سرکوب و اعدام یافتند.

در این ۳۵ سال که از عمر ننگین این رژیم گذشته مردم ایران شاهد بوده اند؛ این رژیم؛ آخوندها و آیت الله های حاکم چگونه تلاش داشته اند؛ تا با هویت سازی اسلامی و گسترش مذهب بعنوان جزئی از سیاست عمومی و اجتماعی؛ ارتباط تاریخی مردم ایران ــ بخصوص نسل جوان ــ را با گذشته تاریخی و باستانی اش قطع نماید.

همچنین در این سالها آخوندها تلاش وافر داشته اند تا جامعه جوان؛ مدرن و تحصیلکرده ایران که هم رو به جلو دارد ــ و در تعامل و سازگاری با جهانِ جدید میباشد ــ و هم میخواهد با پیوند یابی با ارزشها و اندیشه های ملی و با الهام گیری از گذشته؛ راه نجات مردم و کشور خود را بیابد و بگشاید ــ با سرکوب و نقض حقوق اولیه اش و با دخالت عریان دین مداران در تمام جنبه های زندگی شخصی اش ــ مورد اجحاف و ستمگری قرار گرفته و به حاشیه کشانده شده است.

حاکمیت استبداد دینی و آخوندهای حاکم پیوسته تلاش داشته اند که با مبارزه جدی و سرکوب بیشتر عناصر ملی و نفی و تحقیر فرهنگ و نمادهای آن؛ مانع گسترش آرمانهای ملی در میان مردم و پیروزی این اندیشه ها بشوند. اما بر عکس؛ این ضدیت هیستریک ملاها با فرهنگ؛ تمدن و سنتهای دیرپای ایرانی؛ نه تنها باعث فراموشی و بی توجهی مردم به این ارزشها نشده؛ بلکه مردم ایران را به رویاروئی بیشتر با دشمنان آنها؛ هدایت کرده است.

و در حالی که این حاکمیت ارتجاعی میخواسته؛ با سرکوب نیروها و اندیشه های ملی و سکولار؛ مردم را از شکل گیری آلترناتیوی ملی و دموکراتیک محروم سازد و علیرغم سرکوب؛ توطئه ها و سم پاشی های آشکار علیه دکتر محمد مصدق ــ نماد مبارزه ملی در ایران ــ؛ هم نام و راه او در میان مردم و جوانان با نوعی غرور و افتخار همراه است و هم بیشتر از گذشته او را بعنوان یک قهرمان ملی می ستایند و هم روز به روز راه و آرمان او طرفداران بیشتری پیدا میکند.

بخاطر جاودانگی یاد و نجات بخش بودن راه مصدق؛ و دستاوردهای او در مبارزه ای دمکراتیک و ملی است که؛ باید با طرح و بروز کردن ” ملی گرائی ” و دفاع از ” میراث فکری و فرهنگی گذشته “؛ هم به بازسازی هویت ملیِ* صدمه دیده ایرانیان کمک نمائیم و هم از ظرفیت ها و تجارب غنی نهفته در مبارزات ملی؛ برای سرنگونی استبداد دینی و استقرار دمکراسی و حاکمیتی ملی و مردمی در کشورمان استفاده نمائیم؛ زیرا:

۱ ــ تکیه بر میراثهای گرانقدر ملی و فرهنگی میتواند عامل انسجام و وحدت آفرینی اقشار مختلف ایرانی با هر قومیت؛ مذهب؛ مرام و عقیده در مبارزه برای رهائی از ستم دینی و برقراری دمکراسی و جامعه مدنی؛ در ایران باشد. چرا که دمکراسی و جامعه مدنی یک سقف مشترک و ملی است و تحقق آن هدف غائی همه ایرانیان با هر عقیده و مرامی میباشد.

بعلاوه پیشبرد مبارزه ملی علیه جباریت و ستم دینی حاکم بر کشور بر مبنای هدف و عامل مشترکی که مورد قبول همه ایرانیان باشد؛ امکان اتحاد و همبستگی همه اقشار جامعه را پیش از پیش در دسترس قرار میدهد. بخصوص اینکه؛ تحقیر فردی و اجتماعی همه ایرانیان در استبداد دینی؛ آنها را در اقبال و ارج گذاری بارزشهای غیر دینی و راه و روشهای ملی مصمم تر کرده است.

عامل مشترک و وحدت آفرین در مبارزه با رژیم ” ایران ” و ” تمامیت ارضی ” آن میباشد. عناصری که بخاطر حس و غیرت ملی و میهنی همه ایرانیان؛ آسانتر میتواند زمینه یک توافق همگانی ــ بر اساس اصول ” دمکراسی “؛ ” حاکمیت ملی ” و ” جدائی دین از حکومت ” ــ؛ را فراهم کند.

در حاکمیتی ملی بر خلاف ساز و کارهای استبدادی در نظام ولایت فقیه که تماما” در تعارض با منافع ملی و ضدیت با آزادی میباشند؛ همه مردم کشور صرفنظر از رنگ؛ جنسیت؛ دین؛ عقیده؛ ملیت و. … دارای حقوق مساوی و برابر میباشند. و همچنین یک حاکمیت ملی براساس رأی آزاد اکثریت مردم ــ و رعایت حقوق اقلیت ــ مشروعیت می یابد. یعنی هم تمامی قدرت و هم مشروعیت همه قوای مملکتی در گرو رأی آزاد مردم؛ خواهند بود.

بر خلاف حکومت های دینی؛ که دین بالاتر از هر قانونی است و قوانین کشور مشروعیت خود را از دین میگیرند؛ بطوریکه دیگر با ابزار قانون نمی توان آرمانهای دینی را محدود کرد. در یک حکومت ملی اولا” دین از حکومت کنار گذاشته میشود و ثانیا” تنها قوانینی مشروع میشوند که از اراده ملت ناشی شده باشند. باین ترتیب مهمترین ویژگی دولت مدرنِ ملی؛ جدائی دین از حکومت است. امری که توسعه سیاسی و دموکراتیزاسیون بدون آن؛ تحقق نمی یابد.

۲ ــ ملیت و میهن دوستی از پایه های الزام آور برای استقرار دمکراسی در هر کشور است. حکومتی که ملی نباشد ــ به مردم تعلق نداشته باشد ــ نمی تواند دمکراتیک و سکولار باشد. ” ملیت ” یعنی عشق به همه مردم کشور و علاقه مندی به حفظ منافع آنان. واژه ” ملی ” یعنی دفاع و پاسداری از چیزی که به ملت تعلق دارد. اگر ملتی با هویت ملی وجود نداشته باشد و مردم کشوری امکان رشد و ارتقاء فرهنگی نداشته باشند؛ امکان رشد و توسعه در عرصه های دیگر مانند سیاست؛ اقتصاد و اجتماع هم وجود نخواهد داشت.

۳ ــ از آنجا که این رژیم ــ جمهوری اسلامی ــ رژیمی است که در گفتار؛ کردار و اندیشه ” ضد ملی ” است؛ با آنتی تز خود یعنی با مبارزه ای ملی و میهن پرستانه؛ آسانتر سرنگون می شود. عملکرد جنایتکارانه و میهن بر باد ده این رژیم؛ همراه با پرده پوشی و دگر گونه جلوه دادن تاریخ؛ فرهنگ؛ رسوم و ارزشهای ملی ــ که با هدف تحقیر ملی همه ایرانیان صورت میگیرد ــ؛ باعث بر افروختن غیرت و وجدان ملی و خشم و بیزاری از این رژیم ضد ملی در میان ایرانیان شده است.

این خشم و بیزاری ضرورت مبارزه ای ملی برای رهائی از ستم و سیاهی آخوندهای حاکم و بر قراری یک “حکومت ملی” را دو چندان کرده است. و امروزه بیش از هر زمان دیگری؛ وفاق بر سر یک مبارزه ملی در میان ایرانیان به ضرورتی انکار ناپذیر تبدیل شده است. که باید از این پتانسیلِ بستر ساز برای پیشبرد مبارزه اجتماعی؛ حداکثر استفاده را نمود.

بنابراین برای عبور از تباهی نظام ولایت فقیه و سرنگون کردن تام و تمام این جرثومه فساد و حرامی؛ باید با نگاهی جدید به ” هویت ملی ” ــ که در اثر جباریت حکام دینی تحلیل رفته و فراموش شده است ــ و با فعال و زنده کردن حس و غیرت ملی؛ مطالبه ” جایگزینی حاکمیتی ملی ” را در رأس و سر لوحه اهداف مبارزاتی خود قرار دهیم تا جنبش اعتراضی مردم از شانس موفقیت بیشتری برای پیروزی برخوردار شود.

جوانان و دانشجویان ایران که اکثریت جمعیت ایران را تشکیل میدهند؛ وقتی به برکت رسانه های همگانی و دنیای اینترنت؛ زندگی خود را با جوانان سایر کشورها مقایسه میکنند و امکانات رفاهی؛ تحصیلی؛ شغل و. ….. برای جوانان در کشورهای دیگر را می بینند و با ناکامی ها؛ موقعیت و شرایط سخت خود مقایسه میکنند؛ برایشان قابل تحمل نبوده و نیست. مقصر و مسبب اصلی این همه نابسامانی های سیاسی؛ اقتصادی و اجتماعی را این رژیم دینی میدانند.

نسل جوان ایران که اتفاقا” پایه و پتانسیل انقلاب آینده میباشند؛ نسلی که بیشترین صدمات و لطمات را از فساد دامنگیر این نظام دینی دیده است؛ به مراتب بسیار بیشتر از سایر اقشار جامعه با فرهنگ و استبداد دینی حاکم بر کشور؛ در ضدیت قرار دارد. یعنی این نسل بیش از همه از استقرار حاکمیتی بدور از اجبارات و تنگ نظزیهای دینی و ایدئولوژیک سود میبرد. در نتیجه از هر کمکی برای تحقق ” حاکمیتی ملی ” در کشورمان؛ دریغ نمیکند.

با وجود چنین نیروی بالقوه حاضری در صحنه مبارزه اجتماعی؛ نیروئی که قطعا” رژیم آخوندی حریف موج بنیان کن آن نمیشود؛ می توان سریعتر به حسرتِ ملی ناشی از بر قرار نشدن حکومتی دمکراتیک و ملی پایان داد.

۱۵.۰۵.۲۰۱۴
25 اردیبهشت ۱۳۹۳

محمود خادمی

arezo1953@yahoo.de

پاورقی

*
در گذشته ایران ــ مرز پر گهر ــ علیرغم وجود میراث ها و سنت های گرانبهای فرهنگی و تاریخی؛ بدیها و شکستها و اشتباهات فراوان هم وجود داشته است که باید با درس آموزی از آنها؛ از تکرار آن در آینده کشور جلوگیری نمود.

*
از: دیدگاه سوم

 

خروج از نسخه موبایل