خبرنامه گویا
توانا – «جنتی و محمدی گیلانی وارد اتاق شدند و گیلانی با لگد بر سر و صورتم میزد تا انتشارات امیرکبیر را به تشکیلات جنتی هدیه کنم و من بهخاطر حفظ جانم چنین کردم!»
این چند جمله از خاطرات عبدالرحیم جعفری بنیانگذار و مدیر پیشین انتشارات امیرکبیر است.
بالاخره امیرکبیر در پی مصادرههای پیدرپی در سالهای نخستین پس از انقلاب اسلامی به تیغ مصادره گرفتار آمد.
اگرچه در این میان، تلاش خود عبدالرحیم جعفری، مدتی آن را به تاخیر انداخت ولی در نهایت سازمان تبلیغات اسلامی به ریاست شیخ «احمد جنتی» در سال ۱۳۶۲ توانست مالک تمام انتشارات شود. خود جعفری تصریح میکند که جنتی او را سه بار بازداشت کرده بود.
بیشتر بخوانید:
عبدالرحیم جعفری؛ فضیلت نشر کتاب در بلای سخت
«عبدالرحیم جعفری» اگر امروز میبود، ۱۰۰ ساله میشد. او در سال ۱۲۹۸ در تهران به دنیا آمد. سالهایی که تهران و ایران غرق مصائب جنگ جهانی اول بود که بزرگترین این مصائب قحطی و گرسنگی و نیز، وبایی بود که به جان مردم افتاده بود. خود او بعدها در زندگینامهاش به نام «در جست و جوی صبح» مینویسد: ««در سالهای وبایی، سالهای قحطی، سالهای مرگ… در این سالها است که من به دنیا میآیم و باری بر سنگینی باری که خانوادهای تهیدست و بیسرپرست بر دوش میکشد میافزایم».
پدر، پیش از تولد او به مشهد میرود و دیگر باز نمیگردد و عبدالرحیم هیچگاه روی پدر را نمیبیند و به علت اینکه مادرش، مدرک رسمی ازدواج نداشت، شناسنامهاش نیز به نام خانوادگی مادر صادر میشود؛ عبدالرحیم استادمحمدجعفر!
با خانواده زندگی بسیار سختی را میگذراند. با نخریسی مادر و مادربزرگ. مدتی بخت به آنان روی خوش نشان میدهد و آنان تحت کفالت «منتخبالملک» – معاون وزارت امور خارجه – قرار میگیرند ولی پس از انتقال منتخبالملک به افغانستان، ادبار و سختی دگرباره به آنان روی میکند و باز روز از نو و روزی از نو. در ۱۲ سالگی مدرسه را رها میکند. به جستجوی کار برمیخیزد. نهایتا به چاپخانه علمیها میرسد. پادویی میکند و سپس با عنوان ورقگیر، روزی ۱۰ شاهی دستمزد دریافت میکند. پس از مدتی با دختر برادر علیاکبر علمی ازدواج میکند.
هنوز شرایط زندگی دشوار است و علیرغم تلاش فراوانی که انجام میدهد، در چاپخانه علمیها با او برخوردهای خوبی انجام نمیشود. از لحاظ کیفیت کار نیز از محصولات انتشارات علمی رضایت ندارد. مادرش در همین سالها و در صعب و سختی در ۳۸ سالگی فوت میکند. عبدالرحیم جوان مدتی در مکانهایی مانند دالان مسجد شاه بساط کتابفروشی راه میاندازد.
شاید این سخنان او، به خوبی شهادت بدهند که زندگی در آن سالها بر او چه سخت میگذشت: «همچنان در دالان مسجد شاه هستم، درآمدم مختصر است، بساطم محقر است، اما مرارتهای دلم بزرگ اند؛ بیشتر این مرارتها با خود نفرت میآورند، مثل هر مرارتی، و همین نفرت مرا بر میانگیزاند و به مقابله تشویق میکند؛ این کشش و کوشش به نوعی «مبارزه» شبیه است؛ باید بمانم، باید خودم را سرپا نگه دارم، نباید بیفتم، باید موفق شوم. هر روز و هر ساعت نفرت میاندوزم و از این نفرت نیرو میسازم، نفرت به موتور زندگی من بدل شده است…».
عبدالرحیم جعفری که آرزوهای بزرگ در سر میپروراند، در نهایت در آبان سال ۱۳۲۸ ، در سن ۳۰ سالگی در دفتری در خیابان ناصرخسروی تهران، انتشارات امیرکبیر را با ۱۲ هزار تومان سرمایه راهاندازی میکند. خود او میگوید: ««تا سال ۱۳۲۸ در کتابفروشی اکبر علمی کار کردم. اما دلم میخواست با تکنیک نو و با اندیشههای نو سرو کار داشته باشم که در دم و دستگاه علمی امکان نداشت. آتش عشق به چاپ و نشر کتابهای ادبی و علمی در دلم شعله میکشید. سرانجام تصمیم بزرگ زندگیام را گرفتم. استعفا دادم و اطلاعیهای به روزنامه اطلاعات دادم و تاسیس موسسه امیر کبیر را اعلام کردم».
جعفری به گفته خود همیشه اصرار داشت خوشتیپ باشد
علیرغم سختیها ولی با همت والای عبدالرحیم جعفری، این انتشارات کامیابیهای بزرگ کسب میکند. شهره ایران میشود. از انتشارات او به عنوان «بنیانگذار نشر مدرن در ایران» یاد میکنند. او انتشارات امیرکبیر را به بزرگترین چاپخانه خاورمیانه بدل میکند. جعفری درباره میزان کتابهای منتشرشده در طول ۳۰ سال مدیریت خود بر انتشارات امیرکبیر چنین میگوید: «فکر کنم بیش از دو هزار عنوان به غیر از کتابهای انتشارات خوارزمی و سازمان کتابهای جیبی و انتشارات ابن سینا که به امیرکبیر واگذار شده بود که اگر بخواهیم همه اینها را هم در نظر بگیریم به سه هزار عنوان میرسد. من فهرست کتابهایی که در آخرین سالی که امیر کبیر دستم بود – ۱۳۵۸ – را در پایان جلد دوم کتابم منتشر کردهام که خود نزدیک به صد صفحه شده بود». چنان به مولف و مترجم احترام میگذارد و چنان در حساب و کتاب و پرداخت حقوق مادی و معنوی آنان دقیق است که میتوان از شیوه او به عنوان یک تحول در این عرصه یاد کرد.
ولی انقلاب ۵۷ از راه رسید…
دوستان و نزدیکان عبدالرحیم جعفری از پیش از انقلاب ۵۷ چند باری به او توصیه کردند که در اوضاع بیثبات کشور، او سرمایهاش را حفظ کند و به خارج از کشور برود. او که به راستی و درستی کار خود مطمئن است نمیپذیرد؛ ولی انقلاب ۵۷ با بیرحمی هرچهتمامتر، هرچه عبدالرحیم جعفری رشته بود را پنبه کرد و امیرکبیر را که به مثابه فرزند او بود، از دست او خارج کرد. انتشارات امیرکبیر مصادره شد.
اینکه نقطه آغاز این اتفاق چگونه رخ داده بود را جعفری در این گفتگو به تفصیل توضیح داده است که نیازی به تکرار آن نیست ولی در روند ماجرا، اتهامات جدیدی به او بسته میشد؛ مانند نوع روابط جعفری با وزیر فرهنگ حکومت شاهنشاهی یا عکس انداختن با ملکه فرح پهلوی و یا «آلوده کردن ذهن جوانان» و از این دست اتهامات که حتی منجر به زندانیشدن او نیز شد: «گفتند تو با فلان کتابفروش که عضو ساواک بوده است رفیق بودی، ۲۰۰ هزار تومان به دولت کتاب فروختهای، با مهرداد پهلبد، وزیر فرهنگ دوران هویدا، روابط داشتهای و عکس با فرح پهلوی داری، چه روابطی با فرح داشتهای و خلاصه مرا بازداشت کردند». او در گفتگویی دیگر گفته بود: «روزی در دادگاه آیت الله گیلانی گفتند: شما باکتاب هایتان ذهن جوان های مردم را منحرف کرده ای. تعجب کردم و از ایشان پرسیدم کدام جوان ها، همان ها که در این انقلاب شرکت کرده اند، یا همان ها که امروز در جبهه های جنگ برای دفاع از کشور جان میبازند».
بالاخره امیرکبیر و در پی مصادرههای پیدرپی در سالهای نخستین پس از انقلاب اسلامی به تیغ مصادره گرفتار آمد. اگرچه در این میان، تلاش خود عبدالرحیم جعفری، مدتی آن را به تاخیر انداخت ولی در نهایت سازمان تبلیغات اسلامی به ریاست شیخ «احمد جنتی» در سال ۱۳۶۲ توانست مالک تمام انتشارات شود. خود جعفری تصریح میکند که جنتی او را سه بار بازداشت کرده بود.
احمد جنتی، پیشاپیش دیگران در سالهای نخست پیروزی انقلاب؛ او امیرکبیر را از دست جعفری بیرون کشید
ولی جعفری مردی نبود که از پای بنشیند. او از سال۱۳۶۳ باز تلاش می:ند حق خود را بگیرد. سراع نهادهای مختلف قضایی میرود؛ نهادهایی همچون شورای عالی قضایی، دادستانی عالی قضات، دیوان عالی کشور، دادگاه عالی انقلاب اسلامی، و هیات پیگیری و نظارت بر اجرای قانون اساسی. همگی این نهادها تایید میکند که در رای صادره برای انتشارات امیرکبیر اشکال وجود دارد و این پرونده باید دوباره رسیدگی شود. فرزند عبدالرحیم جعفری در این باره در سال ۱۳۹۵ گفته بود: «این رایها از سال ۱۳۶۷ به تناوب صادر شده است، اما در حال حاضر پرونده در دادگاه اصل ۴۹ قانون اساسی بایگانی شده و نتیجه مشخصی به ما اعلام نشده است. هر وقت هم خواستار نتیجه میشویم به ما گفته میشود پرونده درحال بررسی است».
امیرکبیر اگرچه مصادره شد ولی همه حتی غاصبان میدانستند این انتشارات و مالکیت آن جزو حقوق بدیهی عبدالرحیم جعفری است. وقتی در تابستان سال ۱۳۸۳، مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی تصمیم گرفت از عبدالرحیم جعفری تقدیری به عمل بیاورد و برای او بزرگداشتی برگزار کرد. برخی از حاضران در آنجا درخواست کردند که انتشارات به صاحبان اصلیاش بازگردد. جالبترین قسمت داستان آنجا بود که حتی مدیران کنونی امیرکبیر در همان مراسم حضور یافتند و یک تابلوفرش نفیس به جعفری هدیه کردند و جعفری در واکنش گفت: «از اموال من به من هدیه میدهند».