سایت ملیون ایران

ار اف ای: آغاز حصر دکتر مصدق؛ تفسیرهای اشتباه از یک عکس

ار اف ای – فرید وهابی – تهران، ۱۲ یا ۱۳ مرداد ۱۳۳۵ / اوت ۱۹۵۶: محمد مصدق بعد از تحمل سه سال زندان انفرادی، باید برای حصر خانگی به ملک شخصی خود، قلعۀ احمدآباد – در نزدیکی آبیک قزوین – منتقل شود. عکسی که در جریان نقل و انتقال آن روز گرفته شده، در برخی منابع ایرانی به غلط به ایام محاکمۀ مصدق نسبت داده شده است.

خروج دکتر مصدق از زندان لشکر ۲ زرهی (قصر)، برای اعزام به سوی قلعه احمدآباد - ۱۳۳۵ خورشیدی
خروج دکتر مصدق از زندان لشکر ۲ زرهی (قصر)، برای اعزام به سوی قلعه احمدآباد – ۱۳۳۵ خورشیدی AP
آسوشیتدپرس در شرح عکسی که خروج دکتر مصدق از زندان لشکر ۲ زرهی (همان زندان قصر) را نشان می‌دهد، نوشته است که «حسن آقا، رانندۀ دکتر مصدق» زیر بازوی او را گرفته است. البته تا جایی که می‌توان از خاطرات و متون تاریخی دریافت، رانندۀ دکتر مصدق همیشه همین «حسن آقا» نبوده است. مثلاً در برخی خاطرات از حاج‌خان زرگر به عنوان راننده و محمد شرافتیان به عنوان پیشکار اسم برده شده است.

وقتی عکس، بیننده را به اشتباه می‌اندازد

تفسیرها و شرح‌های اشتباه در مورد عکس یادشده کم نیست. در شبکه‌های اجتماعی، برخی کاربران رانندۀ مصدق را مأمور پلیس دانسته و پنداشته‌اند که گرفتن بازوی نخست‌وزیر پیشین نشانه‌ای از زور یا تحقیر است. برخی دیگر، راننده را «مأمور ساواک» معرفی کرده‌اند در حالی که در مردادماه سال ۳۵ هنوز ساواک رسماً تأسیس نشده بود!

عکس گرفته شده در سال ۱۳۳۵ خورشیدی به غلط مربوط به محاکمۀ مصدق (سال ۱۳۳۲) دانسته شده است © Wikipedia

ویکیپدیای فارسی نیز در شرح عکس نوشته است: «مصدق در دادگاه»… اما محاکمۀ مصدق اندکی بعد از کودتای ۲۸ مرداد، در همان آبان سال ۳۲ برگزار شده بود.

احتمالاً شباهت کت مصدق در عکس، با لباسی که در دادگاه پوشیده بود، یکی از دلایل اشتباه است. اما به نظر می‌رسد اکثر تصورات غلطی که در شبکه‌های اجتماعی دیده می‌شود، زادۀ برداشت‌های سطحی از حالت مصدق (انگار خود را عقب کشیده) و نحوۀ گرفتن بازوی او توسط راننده‌اش باشد.

ولی گرفتن بازوی مصدق و یا تکیه دادن او به بازوی دیگران، وضعیتی است که در بسیاری از عکس‌های موجود دیده می‌شود. عادت مصدق به اتکاء به دیگری ظاهراً ناشی از حال جسمی و روحی او بوده است.

در بارۀ «غش کردن»های دکتر مصدق یا حالت ضعف یا به قولی «فشار قلبی» او نیز سخنان زیادی گفته شده، اما هیچکس نمی‌تواند به یقین بگوید که این حالات سستی تا چه حد روحی، چقدر جسمی و تا چه اندازه با تظاهر همراه بوده است.

به عنوان مثال، هدایت متین دفتری این حالت مزمن پدربزرگ خود را ظاهراً ناشی از هیجانات روحی دانسته و گفته است: «غش نبود. ایشان آدم بسیار ظریفی بود و منقلب می‌شد. منقلب می‌شد و به‌هرحال فشار قلبی به‌شان می‌‌آمد. ایشان غش نمی‌کرد به آن صورت…»

هرچه بود، نباید فراموش کرد که عکس مورد نظر، مصدق را در ۷۴ سالگی و بعد از تحمل سه سال زندان نشان می‌دهد. او در این حال و روز به دستور شاه به احمدآباد منتقل شد و ده سال پایان عمر را در ملک شخصی خود، در حصر گذراند.

گشت روزگار

قلعۀ احمدآباد که در حال حاضر جزو استان البرز محسوب می‌شود، بخشی از املاک متعلق به شوهرخواهر مصدق (یکی از فرزندان مظفرالدین‌شاه) بود. مصدق این ملک را خریده (یا به گفته‌ای با زمین دیگری معاوضه کرده) و به یاد پسرش «احمدآباد» نامگذاری کرده بود.

مصدق در چهار سالگی ایام حصر، وضعیت خود را چنین تشریح کرده است: «کمونیسم را بهانه کرده‌اند که نفت ما را ۱۰۰ سال دیگر هم غارت کنند. دادگاه نظامی مرا به سه سال حبس مجرد محکوم کرد که در زندان لشکر ۲ زرهی آن را تحمل کردم. روز ۱۲ [یا ۱۳] مرداد ۱۳۳۵ که مدت آن خاتمه یافت به جای این ‌که آزاد شوم به احمدآباد تبعید شدم و عده‌ای سرباز و گروهبان مأمور حفاظت من شدند. اکنون که سال ۱۳۳۹ خورشیدی هنوز تمام نشده مواظب من هستند و من محبوسم و چون اجازه نمی‌دهند بدون اسکورت به خارج [قلعه] بروم، در این قلعه مانده‌ام و با این وضعیت می‌سازم تا عمرم به سر آید و از این زندگی خلاصی یابم.»

محمد مصدق در احمد‌آباد به سرطان مبتلا شد و عاقبت در ۱۴ اسفند ۱۳۴۵ درگذشت و بر خلاف وصیتش در همان جا دفن شد.

تا انقلاب ۵۷، هیچ نشریه یا نویسنده‌ای حق نام بردن از محمد مصدق را نداشت و فقط برخی شاعران و روشنفکران به کنایه و رمز از او یاد می‌کردند. اما بعد از انقلاب، در اسفند ۱۳۵۷، ناگهان همۀ سیاستمداران و انقلابیون به مناسبت دوازدهمین سالمرگ او به احمدآباد شتافتند و حتی کسانی چون مسعود رجوی سخنرانی‌های بلند کردند.

خروج از نسخه موبایل