سایت ملیون ایران

زبیده؛ زن بلوچی که از هیچ برای ۱۰۰ نفر کارآفرینی کرد

ایران وایر 
 
یک حیاط تمیز، اتاق‌هایی از خشک و گل، در یک خانه‌باغ دو هزار متری که جابه‌جایش درختان نخل دلبری می‌کنند
 

مینا بلوچ، شهروندخبرنگار

یک حیاط تمیز، اتاق‌هایی از خشک و گل، در یک خانه‌باغ دو هزار متری که جابه‌جایش درختان نخل دلبری می‌کنند. داخل اتاق‌ها و تنها ساختمان آجری که برای خدمات‌دهی به مسافران درست شده، با تزیینات سوزن‌دوزی، کار دست خود «زبیده» و زنانی که با او کار می‌کنند، است. زیبایی چشم‌نواز رنگ، هم‌خوانی با طبیعت و حفاظت از محیط زیست این‌جا حرف اول را می‌زند.

این گزارش، داستان شکل‌گیری اقامت‌گاه بوم‌گردی خاله زبیده در «محمدان» بمپور است؛ داستان زنی ۵۶ ساله که در کودکی ازدواج کرد و از تحصیل بازماند اما برای رسیدن به رویایش و گرفتن دست زنان و دخترانی مثل خودش، دست از تلاش و امید برنداشت.

***

اقامتگاهش برای فصل تابستان تعطیل است. معمولا از اوایل اردیبهشت به‌خاطر گرمای هوا تعطیل می‌کند تا اواخر مهر و آبان که از تهران و شهرهای بزرگ دیگر، حتی کشورهای دیگر مسافرها برای گذراندن وقت، خرید قهوه و محصولات خرما و کالاهای درست شده از سوزن‌دوزی‌های رنگارنگ، راه خود را به سمت محمدآباد قدیم کج می‌کنند. حالا اسم شهر کوچک‌شان شده است «محمدان». 

همه‌چیز در این‌جا شبیه چیزی است که باید باشد؛ شبیه زندگی مردم بلوچ. سبز است و دوست‌دار محیط زیست؛ اتاق‌های خشت و گلی که سقف‌شان با برگ و چوب نخل درست شده و لبخند زنان جوانی که سوزن‌دوزی‌های زیبای‌شان در و دیوار و سقف این خانه بوم‌گردی را تزیین کرده‌اند.

زبیده از کودک همسری تا داغ فرزند

اول از نامش شروع می‌کند و می‌گوید: «اسم من زبیده سهراب‌زهی است؛ متولد شهریور ۱۳۴۷. در یکی از روستاهای دامن به دنیا آمدم ولی به‌خاطر شغل پدرم، به شهرستان بمپور رفتیم. من تا کلاس پنج دبستان درس خواندم و بعد از اتمام امتحانات، در همان تابستان ازدواج کردم.»

از بمپور به‌خاطر شغل همسرش که در سال ۱۳۶۷ در اداره جهاد و کشاورزی استخدام شده بود، به نیک‌شهر رفتند. زبیده دو پسر و سه دختر داشت ولی دست از درس خواندن نکشید. مدتی بعد در مدارس بزرگ‌سالان دوره راهنمایی را تمام کرد. به قول قدیمی‌ها، سیکلش را گرفت و رفت بهزیستی نیک‌شهر سر کار.

دست روزگار یک بار دیگر او را به مهاجرت واداشت؛ این بار به خاطر شغل خودش. سال ۱۳۷۶ به ایران‌شهر منتقل شد. ۱۱ سال بعد داغ پسرش را دید. او که تازه دیپلم گرفته بود، در اثر تشخیص غلط پزشک و ترکیدن آپاندیس درگذشت. زبیده خانم ماند و غمی که تمامی نداشت. سال ۱۳۹۲ بود که بازنشسته شد.

خودش می‌گوید وقتی در اداره بهزیستی کار می‌کرده، ضامن وام گرفتن برای خیلی‌ها شده بوده است اما مردم گرفتار قسط‌های وام‌ها را پرداخت نکرده بودند و بانک حسابش را مسدود کرد. 

اما با کلی قرض و وام که ضامن آن‌ها شده بود و یک حقوق بازنشستگی که چیزی از آن به او نمی‌رسید، از نو شروع می‌کند: «من هم مجبور شدم سوزن‌دوزی و خیاطی کنم تا خرج خانه و هزینه تحصیل بچه‌هایم را در بیاورم. بچه‌ها بزرگ شده بودند. آن زمان سه تا بچه دانشگاهی داشتم و دو تا هم در دبیرستان و راهنمایی مشغول به تحصیل بودند. خیلی روزهای سختی داشتم اما بالاخره مغازه زدم و خیاطی را شروع کردم.»

ماجرای اقامتگاه بوم‌گردی  

ماجرای اقامتگاه بوم‌گردی خاله زبیده اما با حضور یک برنامه تلویزیونی به نام «شب‌های کویر» برای ضبط برنامه در ایران‌شهر شروع می‌شود. اواسط دهه ۱۳۹۰، زبیده خانم از طرف یکی از مشاوران فرماندار به کادر برنامه برای تزیین دکور آن پیشنهاد می‌شود. او با صنایع دستی و سنتی‌ خود به این برنامه تلویزیونی که در استان‌های با اقلیم خشک در ایران تهیه و پخش می‌شود، می‌رود و بعد از تزیین دکور، جلوی دوربین از فرهنگ بلوچ و غذاهای محلی و سوزن‌دوزی صحبت می‌کند. بعد از دو هفته از فرمانداری با او تماس می‌گیرند و می‌گویند در یک نمایشگاه سوزن‌دوزی و صنایع دستی در زاهدان شرکت کند. 

او شرکت می‌کند. مدتی بعد به تهران می‌رود تا در جشنواره فرهنگی «برج میلاد» شرکت کند: «در جشنواره فرهنگی برج میلاد تهران، هم در سوزن‌دوزی و هم غذا اول شدم. خیلی خوشحال بودم. بعد به جشنواره روستایی و عشایری در نمایشگاه بین‌المللی تهران رفتم و آن‌جا هم اول شدم. آخرش به پیشنهاد گردش‌گرانی که برای بازدید آمده بودند و می‌گفتند شما هم برخوردتان خوب است، هم سرعت عمل‌تان، اگر بتوانی بوم‌گردی بزنی، برایت خیلی خوب می‌شود، فکر زدن اقامتگاه بوم‌گردی به سرم افتاد.»

زبیده خانم ادامه می‌دهد: «مدتی بعد یک مسابقه آشپزی گذاشتند در هتل گردش‌گری زاهدان که استان سیستان و بلوچستان، یزد و کرمان باهم مسابقه دادند. آن‌جا هم رتبه سرآشپز برتر را آوردم و همین‌ها تشویقم کردند برای این‌که بیفتم دنبال کارهای گرفتن مجوز بوم‌گردی.»

یک خانه و کارآفرینی برای ۱۰۰ نفر

زبیده خانم از سال ۱۳۹۷ خانه‌اش را به یک اقامتگاه بوم‌گردی تبدیل کرده است؛ یک خانه باغ دو هزار متری که تنها داشته‌اش از زندگی بوده، در همان شهر کوچک محمدآباد که بیشتر شبیه روستا است. 

به گفته خودش، همه‌چیز را هم خُرد خُرد و با هزینه شخصی و بدون وام دولتی سر و سامان داده است، تا جایی‌ که از وقتی باران کتابخانه کوچک‌شان که بچه‌های روستا از آن کتاب امانت می‌گیرند را خراب کرده، هزینه تعمیر را هنوز نتوانسته است جور کند.

می‌گوید از دولت هیچ چشم امیدی ندارد، چون هر بار مراجعه کرده، کمکی ندیده است.

در این خانه دست‌کم ۸۰ زن و دختر جوان که اغلب سرپرست خانواده و برخی کم‌شنوا یا ناشنوا هستند، محصولات و صنایع دستی‌ خود، اعم از کوسن‌های سوزن‌دوزی شده، زیورآلات و لوازم منزل دوست‌دار محیط زیست را به فروش می‌رسانند. 

یکی دیگر از صنایع دستی که در خانه بوم‌گردی محمدان به فروش می‌رسد، حصیربافی است؛ اثر دست زنان و دختران بلوچ هنرمندی که نامی از آن‌ها در هیچ‌جا نیست.

بعضی دخترها از روستاهای دورافتاده هستند و دوخت‌های عتیقه و قدیمی سوزن دوزی را آن‌جا پیدا و تبدیلش می‌کنند به یک کالای دوباره قابل استفاده، مثل کوسن، جلیقه، رومیزی یا روتختی. 

۱۲ نفر هم مستقیم در فصل‌هایی که مسافر هست، یعنی از مهر تا فروردین در آن‌جا کار می‌کنند. 

از فروردین تا اردیبهشت را هم که تک و توک مهمان می‌آید، خود زبیده خانم حواسش هست. محصولات ارگانیک تهیه شده از خرما هم در این خانه به فروش می‌رسند؛ از قهوه خرما تا شیره آن. 

کتابخانه‌ای برای بچه‌های روستا

با این همه خانه بوم‌گردی خاله زبیده به همین‌ها محدود نمی‌شود. او یک کتابخانه هم دارد.

زبیده خانم از آشنایی یک زن جوان به نام «دریا» با عروسش که کتاب‌دار و مربی مهد کودک است، به عنوان انگیزه ایجاد این کتابخانه یاد می‌کند و می‌گوید: «این جا یک کتاب‌خانه هم هست که به همت یک دوست‌دار کودکان به اسم دریا جان درست شد. کلی کتاب به ما هدیه داد. پول آسیاب قهوه خرما را هم همین دخترم کمک کرد جمع کردیم.» 

یک قهوه خرما برایم می‌آورد و قصه پول آسیاب را می‌گوید: «من قصه درخت مادر که همان درخت نخل است را برایش تعریف کردم. این‌جا این درخت برای ما بلوچ‌ها احترام خاصی دارد. ما از تنه، ساقه و هسته، میوه و حتی چوب‌های خشک درخت خرما استفاده می‌کنیم. دریا جان وبیناری گذاشت و کسانی‌که می‌خواستند این قصه را ببینند، بلیت گرفته بودند و از طریق لینک، در ساعت خاصی در آن شرکت کردند. آن‌ها سوال می‌پرسیدند و من هم جواب می‌دادم. به این ترتیب با پولی که از این طریق جمع شد، آسیاب خرید و به ما هدیه داد به نیت درست کردن قهوه خرما تا هم هسته خرماها خراب نشود و هم ۱۰ نفر از بچه‌ها مشغول به‌کار باشند و هسته‌ها را قهوه درست کنیم و به درآمدزایی برسیم.»

قهوه خرما یک نوع نوشیدنی بدون کافئین جایگزین قهوه است که پس از بو داده شدن هسته خرما، آسیاب می‌شود و با آن می‌توان نوشیدنی‌های بدون کافئین و مغذی بسیاری را درست کرد.

اما به گفته زبیده خانم، مسافرانی که به محمدان آمده‌، دست خالی نبوده‌اند: «چندین بار از سوی مسافران خیر به مردم روستا کمک شده است؛ از جمله ۱۸ تا چرخ خیاطی، شش عدد شومینه گازی، سه عدد اجاق گاز، تعداد زیادی لوازم تحریر، کیف و کفش  و غیره  و کمک به درمان ۱۳ نفر مریض که برای معالجه به شهرستان دیگری اعزام شدند. جا دارد از تک تک افراد خدادوست و خیر تشکر کنم.»

حرف آخر زبیده خانم به زنانی مثل خودش است که قوی بمانند و دست از تلاش نکشند: «زن بودن من هیچ مشکلی برای من نداشته است خدا را شکر! از پس کارهایم برمی‌آیم. تنها مشکلی که داشته و دارم، سرمایه و پول است که خودم با هزینه‌ای که از کارم در آوردم، کم‌کم  خرج کارهای عقب مانده‌ام می‌کنم.»

زبیده خانم خدا را شکر می‌کند که دعای خیر زن‌ها و دخترهایی که با او کار می‌کنند، همراهش است: «امیدوارم روزی برسد که این بوم‌گردی به یک خیریه تبدیل شود و به مردم سرزمینم کمک کنم. من هیچ توقعی از مسوولین ندارم، چون پیش هر کدام که رفتم، هیچ کمکی نکردند. نمی‌دانم، شاید از دست‌شان بر نمی‌آید!»

در پایان هم می‌گوید: «من به‌عنوان یک مادر به تمام دختران و مادرانی‌ که نشسته‌اند معجزه بشود، توصیه می‌کنم که دست از تلاش نکشند. سخت است اما با پشتکار و بدون سرمایه می‌توانند شروع به کار کنند. اصلا از سوزن‌دوزی و اگر خانه یا حیاط بزرگ دارند، با یکی دو نفر مهمان شروع به‌کار کنند. من هم همین‌طوری با این همه سختی و بدهی شروع کردم و خدا را شکر امروز نزدیک ۱۰۰ نفر از این طریق می‌توانند خرجی خودشان را در بیاورند.»

حالا زبیده خانم دیگر فقط یک بازنشسته اداره بهزیستی نیک‌شهر نیست، زنی است که برایش از سوییس، ژاپن، روسیه، بلاروس، ترکیه، بریتانیا و ایتالیا مهمان می‌آید و به گفته خودش، به برکت همین اقامتگاه، در تمام شهرهای ایران دوست و آشنا دارد.

 

خروج از نسخه موبایل