ظاهرا همین که میشنویم دوازده قطعه از قطعات دفن شده با مردگان هزار و پانصد تا سه هزار ساله، شامل ۱۰ عدد ظرف سفالی، یک ظرف سنگی و یک ظرف مفرغی، «سالم» از این گورستان یافت شده، به نظر باید خدا را شاکر باشیم، زیرا …
بومی سازی دانش سد سازی؛ به نظر شما چه هنگامی میتوان چنین ادعایی را مطرح کرد؟ آیا میشود از ترک خوردن یک سد، عدم توانایی آبگیری کامل سدی دیگر، شوراب سازی سد بعدی و … چشم پوشید یا بر فاجعههایی مانند خشک شدن دریاچهها یا تخریب آثار گران بها چشم فروبست؟
نخست: میراثی که شخم خورد و نابود شد!
به گزارش «تابناک»، باستان شناسانی که برای کاوش نجات بخشی محوطه تاریخی سد هنزاف بافت (استان کرمان)، از مردادماه سال ۹۱ در نزدیکی کارگاه ساخت این سد مشغول به کار شده بودند، به تازگی به شکست خود صحه گذاردند و به قطعیت دریافتند که هیچ گور سالمی در این محدوده نمانده و همه آنها پیش از این با بیلهای مکانیکی تخریب شدهاند.
این در حالی است که قرار است کاوش نجات بخشی سد هنزاف ارتفاعات و سرشاخههای حوضه هلیل رود را در برگرفته و باستانشناسی در محدوده پشت سد، کاوش در گورستان تخریب شده متعلق به عصر مفرغ، کاوش در دو استقرار کوچ نشینی در محدوده پشت سد و همچنین برخی بررسیها و مطالعات را شامل شود اما این پروژه خوب زمانی تعریف شده و به اجرا درآمده که عملیات خاکبرداری سد به کشف گورستانی از عصر مفرغ منجر شد.
اینجا بود که تازه متولیان میراث دریافتند حد فاصل گورستانهای بینظیر عصر مفرغ در لرستان و گورستانهای مشابه یافت شده در سیستان و بلوچستان، نمونهای هم در کرمان میتوان یافت! حیف که کمی دیر متوجه این موضوع شدند و صد حیف که مطالعات باستانشناسی پیش از فرستادن سرزمینها زیر آب، در کشورمان باب نیست یا مثل قوانین متروکه، بیاهمیت شده است!
بعد: کاش «ارزش افزوده» پاسداشتنی بود، نه گرفتنی!
همین که به روایت خبرگزاری مهر میشنویم دوازده قطعه از قطعات دفن شده با مردگان هزار و پانصد تا سه هزار ساله (قدمت عصر مفرغ)، شامل ۱۰ عدد ظرف سفالی، یک ظرف سنگی و یک ظرف مفرغی، «سالم» از این گورستان یافت شده، به نظر باید خدا را شاکر باشیم، به ویژه آنکه کم نبوده مواردی که ساخت و ساز به کشف اشیایی ارزشمند و گرانبها منجر شده، ولی صدای ماجرا درنیامده است.
به نظر چارهای نداریم جز اینکه به این مقدار قناعت کنیم و حتی گلایهای نداشته باشیم که چرا فرصت کافی برای تداوم کاوشها وجود ندارد و به زودی مساحت زیادی، ازجمله محوطه جدا شده برای پروژه نجات بخشی میراث به زیر آب خواهد رفت؛ محوطهای به طول چهار کیلومتر و عرض دو کیلومتر که وقت نشده همه جایش زیر و رو شود و گورستان شخم زده شده، تنها بخش کوچکی از آن بوده که یک کیلومتری پشت سد قرار گرفته و به زودی غرق خواهد شد.
اصلا شاید همین مبناهایمان نادرست باشد؛ همین مبنایی که میگوییم گورستانی کم نظیر با پیشینه قرنها، کجای سدی واقع شده که روی هم رفته، طرح تا اجرایش چه بسا چند سال بیشتر زمان نبرده باشد! همین مبنایی که فراموش میکنیم امثال این سد گرانبها در کوتاه مدت فرسوده شده و بیارزش میشوند؛ اما اگر شانس بر جای ماندن برای چندین و چند قرن را بیابند، «ارزش افزوده»ای مییابند که با آنچه به نام ارزش افزوده در سال رد و بدل میشود در قیاس با آن چیزی نیست!
ادامه: کسب روزی حلال؟!
از گذشتههای نه چندان دور، چه به نثر و چه به کوشش برخی شعرا به نظم، حکایتی روایت میشود که به گوش برخیهایمان آشنا به نظر میرسد؛ حکایت کارگرانی که خیابان را میکندند و پر میکردند تا عابران از خود بپرسند علت چیست که یکی میکند و دیگری بلافاصله پر میکند؟!
دو کارگر اینقدر کندند و پر کردند تا سرانجام یکی به ایشان رسید و علت کار بیهوده شان را از ایشان جویا شد. آنجا بود که حقیقتی دریافت که امروزه در قالب مثل از آن یاد میشود؛ سه کارگر وظیفه داشتند یکی خیابان را بکند، دیگری لوله را در دل خاک گذارد و سومی روی آن را بپوشاند؛ اما آن روز یکی از ایشان بیمار شده و به سر کار نیامده بود.
با غیبت کارگری که لوله را کار میگذاشت، دو کارگر دیگر ترجیح داده بودند برای کسب لقمه حلال، وظیفه خود را به انجام برسانند؛ غافل از آنکه از نگاه ناظران و عابران، در حال انجام کاری بیهوده و به غایت دور از عقل و منطق هستند.
سرانجام: چه چیزی را بومی کردیم؛ ساختن یا تخریب؟
بلایی که بر سر گورستان مفرغی آمد و ارزش افزوده حاصل آمده پس از قرنها در آن را به فنا داد، اگر کاملا شبیه حکایت کارگران نباشد، بیشباهت به آن هم نیست؛ با این تذکر که معلوم نیست آیا قصور از نهادی بوده که باید منطقه را برای بیرون کشیدن آثار گرانبهای تاریخی میکاویده یا قصور از سدسازانی بوده که به نظر میرسد یک قرن دیگر هم بگذرد، جز پول چیزی برایشان اهمیت نخواهد یافت!
اینجاست که تأکید بر بومی سازی دانش سدسازی به غلو شباهت یافته و رنگ خواهد باخت، چراکه پذیرفته نیست دانشی را در اختیار گرفته و مدعی شویم در آن مهارت عالی یافتهایم اما برایمان مهم نباشد که به چه نرخی میسازیم؛ براستی آیا میتوان به نرخ زیر آب بردن دشت پاسارگاد یا شخم زدن گورستانی تاریخی، سد ساخت و ادعای بهرهمندی از «دانش» داشت؟!