دین در روان و ذهن و در جامعه بسیار سرسخت است. دین گرایی و روند گیتی مداری در جهان واقعیتی پیچیده است. جایگاه پایدار «امر مقدس» و دین در زندگی اجتماعی معاصر کجاست؟ سه چهارم بشریت به دین باور دارد ولی یک چهارم بشریت خداناباور است و یا از دین پرستی دور است. در قرن نوزدهم اندیشه ورزانی مانند فوئرباخ، مارکس و نیچه وجود خدا را انکار میکردند و انکارگرایان و آگنوستیکها و بی تفاوتها، همیشه یک قدرت فکری و اجتماعی بزرگ را تشکیل دادهاند. ولی دینداری و تنوع در دینداران یک واقعیت سرسخت جامعه شناختی و روانشناختی و آنترپولوژیک نیز بوده است. در بستر رویدادهای اجتماعی و فرهنگی و علمی، در میان دین باوران نوسان و تغییر همیشگی است. به دو دیدگاه توجه کنیم. دیدگاه خطی گیتی مداری یا سکولاریزاسیون، روند تغییر دین را به شکل فروکش تدریجی و جهانی دین، دیده و همه پیچیدگیها و افت و خیزها را نمیبیند. درک عرفانی از دین، از «بازگشت» همیشگی دین و فطری بودن دین صحبت میکند و از فهم این پدیده پیچیده در تاریخ و جامعه ناتوان است. پارادایمهای عمدهای از قرن هجدهم توسط فلسفه و جامعه شناسی برای اندیشیدن در مورد دین و زندگی دینی تعریف شدهاند و شایسته است به آنها اشارهای بکنیم.
جایگاه اسلام و مذهب شیعه در ایران چگونه قابل بررسی است؟ قرنهاست که شیعه گری در ایران غلبه دارد. شیعه گری بمثابه ایدئولوژی طبقه حاکم و قدرت سیاسی و نیز شیعه گری بمثابه باور و رفتار و رسوم روزانه بخشی از اجتماع ایران، یک امر واقعی و ساختاری است. امروز باید در باره اسلام شیعه تحلیل نمود و آسیبهای ژرف و ساختاری آنرا مورد بررسی قرارداد. پیش از آنکه فصلهای کتاب گشوده شود، پرسش اینجاست که از نظرجامعه شناسی دین چگونه قابل تعریف است؟
اوگوست کنت بنیانگذار جامعه شناسی جدید و فلسفه پوزیتیویسم، عبور از سه مرحله، دوره الهی، دوره مابعد الطبیعی و دوره اثباتی یا مرحله نهایی، را روند تحول ذهن و یا اندیشه علمی میداند. در دیدگاه او دین پایدار نمیماند. امیل دورکهیم جامعه شناس فرانسوی میگوید دین نظام یکپارچهای از باورداشتها و عملکردهای مرتبط با چیزهای مقدس است، یعنی چیزهایی که جدا از چیزهای دیگر انگاشته شده و از عناصر حریم و حوزه خاص به شمار میآیند؛ این باورداشتها و رفتارها و عملکردها، همه کسانی که آنها را در کردار اجرا میکنند را در یک اجتماع اخلاقی یگانه و واحد همبسته میکند. در تفکر او ویژگی اصلی اعتقادات دینی مساله مابعدالطبیعه نیست، بلکه در دین تقسیم امور جهان به دو حوزه مقدس و نامقدس است. در اندیشه دورکهیم «توتم پرستی کلان» سادهترین و قدیمیترین شکل دین است و همه ادیان دیگر، از ادیان ابتدایی تا ادیان بزرگ، از آن سرچشمه گرفتهاند. مقصود از اندیشهدینی باور به وجود امری مقدس است که بر افراد برتری و سلطه دارد. (دورکهیم، امیل، صورت بنیادین حیات دینی).
ردولف اوتو پژوهشگر و متکلم مسیحی آلمانی در تحلیل مفهوم «امر قدسی» دو جنبه را در آن تشخیص میدهد: عنصر غیرعقلانی و عنصر عقلانی. عنصر غیر عقلانی کانون اصلی است که فرد را برپایه تجربهاش، به شوق و حرکت در میآورد یا او را به انقیاد میکشاند. این عنصر که دارای رازآلودگی و افسونگری است انسان را هم میترساند و هم شوریده و مجذوب میکند. (مفهوم امر قدسى، The Idea of the Holy نوشته «رودلف اتو»). او امر مقدس را همچون مطلق اخلاقی تعریف نمیکند، بلکه مقولهای خاص است که خود را فراتر از حوزه اخلاق و عقلانیت نشان میدهد. او مفهوم «نومینوس» را مطرح میکند که جنبهای دوگانه دارد: هم رمز و راز است و هم چیز دیگری که میترساند. انسان در اعماق خود، با دو پدیده مواجه است mysterium fascinosum، یعنی رازگرایی که انسان را با نوعی شیفتگی جذب میکند. این دو جنبه جدایی ناپذیر هستند. همیشه در برابر امر مقدس انسان به شکلی شگفت هم جذب میشود و هم دفع میشود، هم شیفته میشود و هم میترسد. در «درونی خاص»، همین جوهر است که ایمان را تعیین میکند: تجربهای از محو شدن، غرق شدن در نیستی خود در مواجهه با دیگری، که ناگهان بر مخلوق مسلط میشود.
فوئر باخ متفکر ماده اندیش بود و به خدا باور نداشت و اندیشه خدا و دین را زاییده طبیعت انسانی میدانست و برآن بود که لحظه حساس تاریخ هنگامی خواهد بود که انسان آگاه شود که تنها خدای انسان، خود انسان است. او میگفت انسان است که خدای خود را متناسب با خود میآفریند. انسان دیندار نیز مستقیما از خویش آگاه است و آگاهی او بر خداوند همان آگاهیاش بر ذات خود اوست. خدا همان ضمیر آشکار شده، همان خود به سخن درآمده انسان است. دین، پرده برداری شکوهمندی از روی گنجهای پنهان آدمی است، تصدیق باطنی ترین اندیشههای اوست؛ گواه آشکار بر اسرار عشق اوست. دین، بودن کودکانه بشریت است. کودک، بودن خودش یعنی بودن انسان را بیرون از خودش میبیند به همین سبب، روند تاریخی در ادیان چنین است که آنچه برای ادیان اولیه امری عینی و بیرونی بود، اینک به امری ذهنی و درونی مبدل میشود، یعنی آنچه به عنوان خدا تصور و پرستیده میشد اینک به عنوان امری انسانی تلقی میشود. نگرش ادیان اولیه برای دینی که پس از آنها میآید، بت پرستی محسوب میشود؛ انسان ذات خویش را میپرستیده است. (فوئر باخ، لودویک، جوهر مسیحیت).
کارل مارکس فیلسوف منتقد دین بود. در اندیشه مارکس، از خود بیگانگی دینی انسان، هم چون سایر جنبههای از خود بیگانگی، ریشه در مناسبات اقتصادی، در شرایط زندگی اجتماعی و تضادهای طبقاتی دارد که آن نیز به نوبه خود وابسته به روابط تولیدی و زیربنای اقتصادی جامعه است. در نگاه او در هر جامعه دو جنبه ساختاری مانند زیربنا و روبنا را میتوان تشخیص داد. مقصود از زیربنا ساختار اقتصادی و اجتماعی جامعه است و مقصود از روبنا، نهادهای حقوقی و سیاسی و دینی و هم چنین طرز فکرها، ایدئولوژیها، هنرها و فلسفههاست. مارکس دین را نمونه کاملی از ایدئولوژی میداند که در تعریف او عبارت است از یک نظام اعتقادی که هدف عمده آن توجیه وضع موجود به نفع طبقه مسلط و ستمگران است. دولت که ابزار روبنایی طبفه حاکم است ایدئولوژی و دین را اعمال میکند.
در دیدگاه مارکس، دین، آرامش و تسلی بخش است اما تسلی دین، راه حل واقعی به دست نمیدهد، بلکه با تحملپذیر نمودن رنج و توجیه آن، از هرگونه راهحل واقعی جلوگیری نموده و بدینسان به شرایط ایجاد کننده رنج و ستم یاری میرساند و به جای دگرگونی جهان، تسلیم را تقویت میکند. دین هم چون افیون، تحمل رنج را ساده میسازد. دین خلسه میآورد. انسان با ایجاد اوهام مربوط به جهان دیگر، موجبِ شادمانی موهوم مردم میشود. انسان دین میسازد، دین انسان نمیسازد. دین، خود آگاهی آدمی است که یا هنوز به خود دست نیافته است و یا باز خود را گم کرده است. دین عامل ازخودبیگانگی است. (مارکس، کارل، خانواده مقدس)
زیگموند فروید مبتکر مکتب روانکاوی، برآنست که اندیشههای دینی اموری غیرواقعی و باطلند و ارتباطی با خدا یا خدایان ندارند. دین عاملی اصیل در رفتار و تفکر آدمی نیست، بلکه محصول غیرمستقیم گرفتاریهای روانشناختی انسان است. دین «عوامل ممنوع» میسازد زیرا ذهن انسان این ممنوعیت را میپذیرد. بنابراین، دین نه واقعیتی فی نفسه و در خود، بلکه ظهور و بیان چیزی دیگر است. دین در دیدگاه فروید محصول روان نژندی و بیماری عصبی انسان است که به نوبه خود در نتیجه فشارهای داخلی مانند غرایز و حالات درونی، به ویژه تمایلات جنسی و نیز اجبار خارجی مانند تمدن و آزار و اذیت دیگران و حوادث طبیعی، وارد روان انسان میگردد. دین نوعی روان رنجوری است که در گذشته کودکی انسان ریشه داشته و از «عقده اُدیپ» ناشی میشود و به عبارت دیگر، هم چون علم و هنر، محصول سرکوب غریزه جنسی به ویژه در دوران کودکی است. (فروید، زیگموند، آینده یک پندار).
بر اساس نظر میرچاد الیاده، متخصص تاریخ دین، دین از تقسیم امور به مقدس و نامقدس (= دنیوی) آغاز میگردد. امور مقدس به ساحت فوق طبیعت تعلق دارند و امر فوق العاده، خطیر، ابدی، پرتوان، مسلط و سرشار از نیرو پنداشته میشوند و انسان در مواجهه با آنها احساس میکند که با چیزی متعلق به جهانِ دیگر تماس گرفته است که با واقعیات عادی زندگی تفاوت دارد. در صورتی که امور غیرمقدس این خاصیت را نداشته و به همین امور روزانه و نیازها و دل مشغولیهای آن تعلق دارند. او میگوید: «بنابراین شهود امر مقدس، هر چند پنهان، منکوب و یا مبهم، همواره یک وجه ماندگارِ اندیشه و عمل انسانی است.». الیاده برآنست که نقش دین این است که شرایط روبرو شدن با «قدسی» را ایجاد نموده و «ارتقا» بخشد. در نگاه او، دین آدمی را از شرایط هستی دنیوی و تاریخیاش بیرون آورده و وجود او را به جهانی با کیفیتی دیگرگون و عالمی ذاتاً متفاوت، متعالی و مقدس فرا میافکند. (الیاده، میرچا، مقدس و نامقدس).
ماکس وبر در کتاب «اخلاق پروتستانی و روحیه سرمایه داری» نگرش کالون را الهام بخش اقتصاد میداند و اهمیت کار و ثروت را نتیجه این اخلاق دینی میداند. او روایت «افسون زدایی از جهان» را میسازد و معتقد است که درک آینده دین را نمیتوان از تعبیر تنشهای بین سیاست و مذهب، دولت و کلیساها جدا کرد، زیرا آنها به طور متناقضی، بینابینی هایی را ایجاد کردهاند که در آن افراد توانستهاند با وجود دین، آزادی خود را بسازند و زندگی خود را دوباره تعریف کنند. ماکس وبر اسلام را فاقد اخلاق الهام دانسته و اسلام را دینی معطوف به جهان آخرت میداند که نمیتواند به سازماندهی زندگی این جهانی پیروان بپردازد.
هانس ژوآس با مطرح کردن دوباره مسئله دین و امر مقدس در جوامع معاصر، نظریه استاندارد سکولاریزاسیون مبنی براینکه وزنه پدیده دین کاهش مییابد و محو میشود را مورد تردید و انتقاد قرار میدهد. جهت انتقاد به افکار ساده لوحانه، ابتدا لازم بود که باستانشناسی تاریخ ادیان و یا شاخههایی دیگر مانند جامعهشناسی ادیان، انسانشناسی، و غیره، صورت گیرد. به گفته هانس ژوآس در کتاب «قدرتهای امر مقدس»، این باستان شناسی نظریههای دینی و پراتیکهای آئینی اجازه میدهد تا پس از بازخوانی ماکس وبر و «افسونزدایی» معروف او، به «جایگزین» فکری دیگری برسیم و متوجه بشویم که تاریخ و تاریخ ادیان به دور از هرگونه تحول خطی، آشکار میشود. به بیان دیگر پدیده دین براحتی خاموش نمیشود بلکه رفت و برگشتها همیشه روی میدهد. دین عقب رانده شده دوباره میتواند حالت تهاجمی بگیرد.
اسلام یک مجموعه بسته از احکام مقدس است که ادعا میشود اجرای آنها بنده را به الله و بهشت نزدیک میکند. این دین طوماری از ممنوعیتها و امور کفر دارد که بنده را میترساند و او را به اطاعت و بندگی وادار میکند. اسلام در قرآن مرتب ایجاد ترس و وحشت میکند و در انسان «وحشت زده»، لذت سکس با حوری و غلمان و بهشت جاویدان را تحریک میکند. انسان «اسلامی شده» خود را مغرور میداند زیرا بخاطر فلاکت و بی فرهنگی، غرور خود را از دست داده و غرور الله او را خشنود میکند. غرور او کاذب و خودفریبی است.
شیعه گری که بر اساس اختلاف خانوادگی و قبیلهای عرب بوجود میآید، در طول تاریخ توسط مردمان گوناگون از جمله ایرانیان ساخته میشود و قدرتهای سیاسی با ثروت کلان و ماشین ایدئولوژیک ملاباشیها و حوزویها، آنرا توسعه داده و تبدیل به ابزار قدرت خود میکنند. خرافه پرستی، جعلیات، دروغپردازی، گزافه گوئی، مهدویت گرایی، خدعه، تقیه، عرفان گرایی، ایدئولوژی شهادت، نفرت علیه زندگی، سکس گرایی افراطی، سیاست زدگی، عناصر ساختاری مذهب دوازده امامی را تشکیل میدهند. این مذهب افراد را از دنیا بریده، مرگ پرستی و اندوه پرستی را در ذهن و روان انسان مستولی نموده و استقلال شخصیتی و خردگرایی را در فرد ویران میسازد. امام پرستی و نذر در نزد امامزادهها و انتظار معجزه آنها، افراد را به پست ترین نقطه سوق میدهد. انسان به انگلی بی خاصیت تبدیل میشود و با شیفتگی برای نجات در انتظار مهدی میماند. به سبب شیعه گری و استبدادزدگی، انسان ایرانی مسخ شده و از تاریخ و زبان و فرهنگ خود دور شده و در دوران مدرنیته و اومانیسم، به سمبول ارتجاع و عقب ماندگی تبدیل میگردد. اسلام با توتالیتاریسم سیاسی درهم آمیخته و کارخانه برده سازی برپاست. در کنار بردگان انسانهایی هستند که نمیخواهند غرق شوند. انسان ایرانی باعتبار فرهنگ و تاریخ پیشا اسلامی، فرهنگ شعریاش و تلاشش در دنیای مدرن، روزنههای امیدبخشی را همیشه بوجود آورده است. درد کلان جامعه طاعون اسلام است. اسلام بیماری مهلک ماست. هم اکنون بیماری مهلک ساختاری را باید دفع کرد. ما میخواهیم زندگی کنیم.
جلال ایجادی
جامعه شناس، دانشگاه فرانسه
——————————————
جلال ایجادی در کتابهای گوناگون در باره اسلام و قرآن و تروریسم اسلامی و نیز جنبشهای اجتماعی در جهان و انقلابهای ایران نوشته است. آخرین کتاب او «انقلاب برای گسست، جامعه شناسی انقلاب زن زندگی آزادی»، ۳۳۰صفحه انتشارات فروغ. این نویسنده تا کنون کتاب «نواندیشان دینی، روشنگری یا تاریک اندیشی»، ۳۱۰ صفحه، نشر مهری، کتاب «جامعه شناسی آسیبها و دگرگونیهای جامعه ایران»، ۴۰۰ صفحه، انتشارات نشرمهری، کتاب «بررسی تاریخی، هرمنوتیک و جامعه شناسی قرآن»، ۳۸۰ صفحه، و کتاب «اندیشه ورزیها در باره جامعه شناسی، فلسفه، زیستبومگرایی، اقتصاد، فرهنگ، دین، سیاست»، ۷۲۰ صفحه، چاپ نشر مهری، منتشر شده است. جلال ایجادی هر هفته پنج برنامه تلویزیونی در زمینه انقلاب، لائیسیته، دمکراسی، فلسفه، جامعه شناسی و نقد قرآن و اسلام، تهیه و پخش میکند. این برنامهها را در یوتوب میتوانید مشاهده کنید. ایجادی آخرین اثر خود را بنام «بحران بزرگ زیستبوم جهان و ایران» در ۴۸۰ برگ، انتشارات فروغ، منتشر نمود. بزودی کتاب تازهای به نام «گیتی مداری و لائیسیته، قدرت سیاسی در ایران» از جلال ایجادی توسط انتشارات فروغ منتشر میشود.
از: گویا