سایت ملیون ایران

به رنگ خون؛ ناگفته‌هایی از جمعه خونین زاهدان در دومین سالگردش

ایران وایر

در دومین سالگرد حمله نیروهای حکومت به نمازگزاران بلوچ که به جمعه خونین زاهدان مشهور شده است، با «فریبا بلوچ»، معلم پیشین مدارس بلوچستان و فعال حقوق‌بشر به گفت‌وگو نشستیم. او ناگفته هایی از این روز را تعریف و تشریح کرده است.

در این روز، نیروهای مسلح جمهوری اسلامی شهروندان بلوچ را که برای نماز به مصلی مسجد «مکی» رفته بودند، به گلوله بستند. در این تیراندازی وسیع، بیش از ۱۰۰ تن، ازجمله شانزده کودک جان باختند. دست‌کم ۳۰۰ تن نیز هنوز با زخم‌هایی که برخی هرگز التیام نیافته، روزگار می‌گذرانند.

***

قبل از جمعه خونین زاهدان در ۸مهر۱۴۰۱ هم، برای چند روز شهرهای مختلف استان سیستان‌وبلوچستان دست‌خوش اعتراض بود. این اعتراض صرفا به کشته شدن «مهسا (ژینا) امینی» نبود، گفته می‌شود که به یک دختر پانزده ساله چابهاری توسط یک سرهنگ نیروی انتظامی تجاوز شده بود و مردم برای دادخواهی او به خیابان آمدند. خشمی که مردم از حکومت در جمعه خونین زاهدان داشتند، از قبل از جمعه خونین زاهدان آغاز شد.

چند روز قبل، با قتل حکومتی ژینا، شلوغی‌هایی هم در زاهدان بود. هم در چابهار و هم در رسانه‌های اجتماعی، دختران و پسران همگام با اعتراضات داخل کشور نسل جدید اعتراض می‌کردند، اما چند روز بعد از قتل ژینا، خبری منتشر شد که به یک دختر پانزده ساله بلوچ ساکن چابهار، یک فرمانده انتظامی تجاوز کرده است. ابتدا در رسانه‌های اجتماعی درباره صحت‌وسقم آن خیلی بحث بود، تا اینکه دو-سه روز بعد، مولوی «نقشبندی» در ویدیویی تایید کرد که با خانواده این دختر صحبت کرده و این خبر صحت دارد و خواهان دادخواهی شد و به‌صورت علنی از مسوولان خواست که باید این مساله پیگیری شود. مردم خیلی خشمگین بودند.

سال‌ها رنج و تبعیض و درد جمع شده بود و اعتراضات به قتل ژینا، خشم مردم را بیشتر کرد. ۵مهر۱۴۰۱ در چابهار، مردم به خیابان آمدند. اعتراضات از چابهار شروع شد.

روز ۵ و ۶مهر، دختران و پسران در شهرهای مختلف به خیابان آمدند و دادخواهی کردند و خواهان مجازات و محاکمه این شخص متجاوز بودند. همان روزهای ۵ و ۶ مهر، تعدادی از جوان‌ها، دخترها و پسرها بازداشت شدند، اخباری که ما داریم این بود که فقط دوازده دختر در آن روز بازداشت شدند. چند نفرشان اسامی‌شان رسانه‌ای شد، ولی بسیاری‌شان نخواسته بودند.

دو روز بعدش جمعه بود. مردم هم به‌دلیل این بازداشت‌ها خشمگین بودند و هم به‌خاطر موضوع تجاوز به «ماهو» و کشته شدن ژینا. حکومت به‌جای اینکه مردم را آرام کند و کسی که این کار را کرده مجازات کند، فقط بازداشت کرد. 

موضوع اما فقط این‌ها نبود. من باور دارم، آن تبعیض‌ها و رنج‌هایی که در زندگی روزانه مردم بلوچ هر روز بیشتر می‌شود و هم‌زمان بودن این اتفاق تجاوز با قتل حکومتی ژینا و اعتراضاتی که در سراسر ایران بود، باعث تجمع مردم شد. یادم است که قبل از جمعه خونین در زاهدان، جوان‌ها شب‌ها می‌آمدند بیرون و شعار «کردستان کردستان حمایتت می‌کنیم سر می‌دادند.»

یعنی اعتراضات بلوچستان از جنس همان اعتراضات سراسر ایران بود؟

اعتراضات تمام ایران و کردستان در بلوچستان بی‌تاثیر نبود. مساله دیگر این است که انقلاب ژینا، انقلاب ما آدم‌های به حاشیه‌رانده شده بود. انقلاب ما غریب‌های وطن بود. این احساس را همه ما تجربه کرده بودیم، همان احساسی که برادر ژینا گفته بود «ما غریبیم اینجا، بگذارید برویم»؛ این حس در بلوچ‌ها خیلی وجود داشته و دارد. سال‌‌ها با ما بلوچ‌ها مثل شهروند غیرخودی برخورد شده. 

فکر می‌کنید اگر اعتراضات سراسری نبود، باز هم اعتراضات بلوچستان صورت می‌گرفت؟

شاید اگر هم‌زمان نبودند، اعتراضات شکل می‌گرفت، ولی این‌قدر طولانی نمی‌شد. همه شهرهای بلوچستان، زاهدان، ایرانشهر، چابهار و دشتیاری نسبت به آن عکس‌العمل نشان دادند و از آن مهم‌تر، عکس العمل بزرگی بود که زنان و دختران بلوچ نشان دادند، مخصوصا در رسانه‌های. در اتفاقات مشابه گذشته، اصولا مردان می‌رفتند در خیابان و اعتراض می‌کردند، اما اینجا، خیلی متفاوت بود. ۵مهر دخترها آمدند بیرون. بنابراین، همراهی زن و مرد بلوچ، به‌ویژه نسل جوان و نوجوان خشمگین کنار هم و برای دادخواهی، موضوع مهمی بود.

دو سال از جمعه خونین زاهدان گذشته. از بهت روزهای اول دیگر خبری نیست و خیلی از حقایق روشن شده. روز جمعه خونین زاهدان چه اتفاقی افتاد؟ 

نمازجمعه در بلوچستان برای مردم خیلی اهمیت دارد. حتی اگر افرادی هستند که روزهای عادی ممکن است مسجد نروند، جمعه‌ها حتما می‌روند. آنجا محلی برای همبستگی است تا از حال هم باخبر شوند. خیلی وقت‌ها آنجا به همدیگر کمک می‌کنند. مردم بچه‌هایشان را می برند، بچه‌های پنج-شش ساله، هفت ساله و هشت ساله. یکی از کودکان کشته شده در جمعه خونین بادکنک فروش بود و آن روز رفته بود بادکنک بفروشد. خب جمعه‌ها در زاهدان، خیلی پررنگ‌تر است، به‌دلیل مسجد مکی که بزرگ‌تر است و افراد بیشتری می‌توانند بروند. تاثیر «مولوی عبدالحمید» را هم نمی‌شود نادیده گرفت. مولوی عبدالحمید شخصیتی مورد احترام و اعتماد همه مردم بلوچستان است. اکثر اوقات سعی کرده سمت مردم باشد، مخصوصا در این دور اعتراضات نقش پررنگ‌تری داشته است. 

به مولوی عبدالحمید اشاره کردید، حکومت بارها سعی کرده که بگوید با تحریک او مردم به خیابان‌ها آمدند و کشته شدند، ولی مواضع او معمولا این‌طور نیست. خیلی میانه‌روانه است.

بله، مولوی عبدالحمید همیشه تشویق به صلح و آرامش داشته. خواهان این بوده که مردم خشمگین هستند و شما (دولت) باید این مساله را پیگیری کنید.

روز جمعه۸مهر وقتی نماز جمعه تمام شد، اما بسیاری هنوز داشتند نمازهای نافله می‌خواندند، شماری از نوجوان‌ها و بچه‌ها زودتر آمده بودند بیرون و در ادامه همان ناراحتی و خشمی که بابت ماهو بلوچ داشتند، ظاهرا شعار دادند؛ فقط شعار. بنا بر گفته‌های شاهدان عینی که آنجا بودند، انگار حکومت از قبل آماده بوده و می‌دانست که مردم ناراحتند و خودشان را آماده کرده بودند که جمعه خونینی به راه بیندازند. 

خب بچه‌ها اصلا چنین تصوری نمی‌کردند، فکر می‌کردند مثل شهرهای دیگر می‌رویم بیرون و چهار تا شعار می‌دهیم و نهایتش یک سنگی هم پرتاب می‌کنیم. ولی، خبر از این نداشتند که پشت پرده چه نقشه‌ای برایشان کشیده شده و چه جنایت بزرگی قرار است اتفاق بیفتد. به‌محض اینکه بچه‌ها شروع می‌کنند به شعار دادن، از سمت کلانتری ۱۶ به‌سمت مردم شلیک می‌شود.  

اول مردم گمراه می‌شوند، این در ویدیوها هم معلوم است. نمی‌دانند به کدام طرف فرار کنند، چون با لباس بلوچی به‌سمت مردم شلیک می‌کردند. بعضی‌ها فکر می‌کردند که شاید بلوچ‌ها هستند که این‌کار را می‌کنند، بعدا بچه‌ها شروع می‌کنند به سنگ زدن به‌سمت شلیک کننده‌ها. عکس‌ها و ویدیوهای آن منتشر شده که از بالای دیوار کلانتری با لباس محلی دارند به‌سمت مردم شلیک می‌کنند. در ویدیوها قشنگ مشخص است که صدای تیراندازی که می‌آید، نصف بیشتر جمعیت هنوز سر نماز بودند.

چندین نفر از کشته شده‌های جمعه خونین داخل خود مصلی جان باخته‌اند. داخل خود مصلی هم به مردم شلیک کردند؟

کلانتری ۱۶ به مصلی مسجد مکی نزدیک است. طوری تیراندازی می‌کردند که گلوله‌ها داخل مصلی می‌آمده. چندتا از بچه‌هایی که شهید شدند، همان لحظه‌ای که داشتند کفش می‌پوشیدند به آن‌ها گلوله اصابت کرده. «هستی نارویی»، کودک شش ساله‌ای که کشته شده بود، با گاز اشک‌آور جان باخت و سه خانم دیگر هم براثر استنشاق گاز اشک‌آور خفه شدند. 

خیلی از کسانی‌ که آن روز شهید شدند، وقتی که رفته بودند زخمی‌ها را بیاورند داخل مسجد، در آن لحظه به آن‌ها شلیک کردند. وقتی خودروها را می‌آورند که زخمی‌ها را ببرند بیمارستان، این‌ها حتی به خودروها هم شلیک می‌کردند. دوستی تعریف می‌کرد، خودش آن‌ روز آنجا بوده. می‌گفت یک خودرویی آمد و زخمی‌ها آن‌قدر زیاد بودند که بعضی‌ها را در صندوق می‌گذاشتند. راننده حرکت کرده بود که سمت بیمارستان برود. همه راه‌ها را بسته بودند و به خود راننده هم شلیک کردند و مجروح شد.

به کشته شدن نمازگزاران اشاره کردید. بارها در گزارش‌های نهادهای حقوق‌بشری آمده که برخی از جان‌باختگان رهگذر بودند، یا حتی منزل‌شان در آن حوالی بوده و به آن‌ها شلیک شده است.

یک جمله‌ای در بلوچستان هست که مردم می‌گویند «جان بلوچ برای جمهوری اسلامی ارزان‌تر از آب است.» آن روزها خیلی این جمله گفته می‌شد که برای مردم در بلوچستان آب نبود، نان نبود، کار نبود، اما گلوله‌های جنگی فراوان بود. یک کشوری که ادعا می‌کند حکومت اسلامی است، سر نمازجمعه مردمی را که مسلمان هستند به گلوله می‌بندد. صحنه‌هایی که آن روز از زاهدان بیرون می‌آمد، مثل صحنه‌هایی بود که مثلا از فلسطین می‌بینیم. انگار زاهدان فلسطین است. مردم با دست خالی و سنگ و آن‌ها با اسلحه جنگی هلی‌کوپتر از بالا به مردم شلیک می‌کردند. 

یک خانم میانسال در حیاط خانه‌اش درحالی‌که نوه‌اش بغلش بود، تیر خورد، تیری که از هلی‌کوپتر شلیک کرده بودند. این هلی‌کوپترها بالای شهر می‌گشتند. این زن در حیاط‌شان یک دفعه می‌بیند یک چیز گرمی به کمرش خورده. یکی-دو ماه در بستر بود و بعد هم فوت کرد. «جلیل رخشانی» روی پشت‌بام خانه‌اش، قلبش را تک تیرانداز هدف گرفت و کشته شد. 

خیلی از بچه‌های دیگر هستند که می‌توانیم ساعت‌ها درباره آن‌ها حرف بزنیم. خیلی‌ دردناک است. تفاوتی که کشته شده‌های زاهدان داشتند با هر جای ایران، فقر وحشتناکی بود که این خانواده‌ها داشتند. با خودت فکر می‌کنی که جمهوری اسلامی به مردم ما چه دادی، چه‌ کار کردی در تمام این سال‌ها که این‌طوری راحت آن‌ها را می‌کشید. از ثروت و سرمایه‌های این مملکت هیچ‌چیز مال این مردم نبود. خیلی از مجروحان زاهدان احراز هویت نشدند، چون شناسنامه نداشتند. این‌قدر وضع این مردم بد بود، عکس سه در چهار نداشتند. تلفن هوشمند نداشتند. 

فکر کنید، عکس نداریم! برای سالگرد، ما عکس‌ها را داریم چاپ می‌کنیم، فقط برای حدود ۴۰ تن عکس آماده کرده‌ایم. یعنی حتی عکس نداشتند، این‌قدر وضع‌شان بد بوده. شناسنامه نداشتند و اساسا شهروند به حساب نمی‌آمدند. کسی که در آن مملکت به‌دنیا آمده، آباو‌اجدادش آنجا بودند، حتی روستاهای اطراف به‌نام فامیلی پدربزرگ‌اش است، ولی شناسنامه ندارد.

از وضعیت خانواده‌های کشته‌شده‌ها و زخمی‌ها بگویید. بسیاری از آن‌ها سرپرست خانواده‌هایشان بودند. در فقر زندگی می‌کردند و یا بی‌شناسنامه بودند و جان‌باختن عزیزشان یا مجروح شدن و خانه‌نشین شدن‌شان اوضاع‌شان را چطور کرده است؟

اغلب این شهدا، شاید ۹۰ درصدشان از قشر ضعیف جامعه بودند. بسیاری کودک کار، بچه‌های بی‌شناسنامه یا سرپرست چندین خانواده بودند. زندگی کل خانواده‌ آن‌ها زیر‌ورو شد. وقتی یک شخص کشته یا اعدام می‌شود، زندگی یک شخص گرفته نمی‌شود، زندگی چندین خانواده نابود می‌شود. بعد از جمعه خونین زاهدان، زندگی صدها خانواده از بین رفت.

بیشتر درباره کشته‌شدگان صحبت می‌شود. درد خانواده‌ها را می‌دانیم و می‌دانیم وضع‌شان نسبت به قبل از شهید شدن عزیز‌شان بحرانی‌تر شده. ولی وضعیت مجروحان چیزی است که متاسفانه در این دو سال کمتر درباره آن صحبت می‌شود. مجروحان جمعه خونین زاهدان خیلی‌هایشان کسانی هستند که شناسنامه ندارند. خیلی‌هایشان کسانی هستند که حتی هزینه درمان ساده را ندارند. نمی‌توانند بروند زخم‌هایشان را نشان دکتر بدهند. فقط ۲۵ تن احراز هویت شده‌اند که چشم‌هایشان با گلوله‌های حکومت نابینا شده است. سیصد تن عدد و رقم نیست، این‌ها انسان هستند. بسیاری قطع عضو شدند. ما مجروح می‌شناسیم که چهار تا بچه دارد و از کمر به پایین فلج است. جوان است. مجروح بیست ساله‌ای داریم که پایش قطع شده. پای دیگرش هم آسیب دیده. این‌ها هزینه دارد.

شما تا قبل از جمعه خونین زاهدان علنی فعالیت نمی‌کردید. چه شد که باوجود بچه‌هایتان در ایران و باوجود پسرتان که بازداشت شد و تحت فشار قرار گرفتید، صدای مردم بلوچ شدید؟

قبل از جمعه خونین زاهدان من لندن بودم. برای تظاهرات در خیابان بودیم. برای من مشکل بود، چون بچه‌هایم داخل ایران بودند. من آن زمان احساس نکردم که بلوچی هستم که ساکن لندن است. تمام آن درد و رنج‌ها با همان جمله برادر ژینا که «ما اینجا غریبیم» در وجود من هم انگار زنده شد. آنجا تصمیم گرفتم برای حس مادری و انسانیت به خیابان بروم.

جمعه خونین زاهدان، سرکار بودم. وقتی عکس‌ها را دیدم، بهم ریختم. مثل آدم‌هایی بودم که مدام از خودشان می پرسند الان چکار می‌توانم بکنم؟ دیگر هیچ‌چیز برای من مهم نبود. در میدان پیکادلی، گروه‌های فمینیست تجمع کرده بودند. یکی از دوستانم، «سمانه سوادی»، داشت اسم شهدای زاهدان را می‌خواند و داشتم گریه می‌کردم. رفتم جلو و گفتم می‌خواهم صحبت کنم. آنجا اولین سخنرانی علنی من بود در لندن. صحبتم را با این شروع کردم که من ایرانی هستم، سهم من از مملکتم چیست؟!

آنجا فهمیدم که این راه من است. فهمیدم که این حکمتی بوده و رسالتی داشتم که بعد از سال‌ها در این موقعیت و مکان قرار گرفتم. یک فکرم پیش بچه‌هایم بود، ولی مدام به خودم می‌گفتم تو در قبال مردمت مسوولی. تو بلوچی هستی که شانس آورده‌ای و الان در یک کشور آزاد زندگی می‌کنی. من ۱۶ سال معلم بودم و دیده بودم رنج و درد دخترهایم را. با چشمم می‌دیدم که چطور به‌خاطر فقر نمی‌توانستند ادامه تحصیل بدهند، با اینکه چقدر با استعداد بودند. در بلوچستان هیچ خانواده‌ای را نمی‌بینید که این حکومت یک داغی روی دل‌شان نگذاشته باشد. این رنج‌ها در تن من و همه هموطنان من بود.

من بلوچی بودم که مثل آن‌ها، سال‌ها آن تبعیض‌ها را چشیده بودم. شاید وضع من نسبتا بهتر بود، ولی یکی از آن‌ها بودم. احساس می‌کردم که این وظیفه من است، مخصوصا در قبال بچه‌ها. مدام احساس می‌کردم این‌ها بچه‌های من هستند، اگر بچه‌های من بودند، چکار می‌کردم؟! از آن روز با خودم گفتم هر چه پیش بیاید را به جان می‌خرم. می‌دانستم امکانش وجود بچه‌هایم نتوانند بیایند، ولی این راه را انتخاب کردم.

بعد از تظاهرات برلین در ماه اکتبر و سخنرانی من آنجا، فشارها روی خانواده‌ام بیشتر شد. پیغام فرستاده بودند که به فریبا بگویید بچه‌هایش اینجا هستند. مادرم و خواهرانم خیلی می‌ترسیدند. بچه‌هایم را سه سال‌ونیم بود ندیده بودم. برای یک مادر خیلی سخت بود. مدام می‌گفتم من مادرم. آن‌ها می‌گفتند تو مادری، باید ساکت باشی، ولی من می‌گفتم اتفاقا چون مادرم نمی‌توانم ساکت باشم و خب خیلی هم ترسیدم و استرس داشتم برای بچه‌هایم.

در این دو سال سنگ‌های زیادی زیر پای دادخواهی مردم بلوچستان انداخته شده است

مردم بعد از جمعه خونین زاهدان، حدود یک سال‌ونیم هر هفته بعد از نمازجمعه، اعتراضات مسالمت آمیز داشتند. مولوی عبدالحمید هر هفته از دادخواهی شروع می‌کرد. چیزی که مردم در شعارهایشان می‌گفتند این بود که عاملان و آمران کسانی که به مردم شلیک کرده‌اند، محاکمه شوند. 

حکومت اولش مقاومت کرد و بعد هم گفتند خطای چند تن از نیروی انتظامی بوده. مردم هم می‌گفتند خب آن افراد محاکمه شوند. ولی ظاهرا در این دو سال گذشته، فقط چند تن را در دادگاه محاکمه کردند و به آن‌ها احکام پنج یا شش سال زندان داده‌اند و آن‌هم مطابق شنیده‌های، ما اجرا نشده است. شخصی که خودش شاهد زنده بوده و دیده و بعضی از ماموران را شناسایی کرده را نگذاشتند بروند داخل دادگاه. من این را از منابع مطلع شنیده‌ام. می‌شود گفت که یک دادگاه فرمالیته بوده، بدون اینکه کسی محاکمه شود. 

حتی در مورد کوچک‌زایی که به ماهو بلوچ تجاوز کرده بود هم اول تکذیب کردند و بعد که تایید شد و گفتند این شخص محاکمه شده، ولی خبر آمد که از چابهار جابه‌جا شده و به شهر دیگری منتقل شده است.

در جمعه خونین زاهدان، شورای تامین استان باید تصمیم می‌گرفت، ولی حتی یک بلوچ هم در شورای تامین نبود. معلوم است که شورای تامین در چنین شرایطی تصمیم علیه مردم می‌گیرد. کشته شدن بیش از صد انسان بی‌گناه و شانزده کودک و سیصد مجروح که دو سال است زندگی شان فلج شده، نمی‌تواند خطای انسانی باشد.

به نظر شما چرا حکومت این چنین گسترده و عریان در جمعه‌های خونین زاهدان و خاش مردم را به قتل رساند؟

حکومت دفعه اولش نبود که این کار را کرد. سال ۱۳۹۹ نیز سوخت‌بران سراوان را دسته‌جمعی به رگبار بست و کشت. این دفعه هم مردم بلوچستان را غیرخودی دانست. فکر می‌کرد این بار هم مثل همیشه که مردم بلوچ را کشته، شکنجه کرده و از همه‌چیز محروم نگه داشته و هیچ صدایی از کسی در نیامده، صدایی در نخواهد آمد. در واقع کشتن انسان بلوچ، هیچ‌وقت برای حکومت هزینه سیاسی نداشته و دنیا هیچ عکس‌العملی نشان نداده است. همیشه چیزی که جمهوری اسلامی به‌وسیله آن سعی کرده اذهان عمومی را منحرف کند، این بوده که جدایی‌طلب هستند، تروریست و قاچاقچی هستند.

من فکر می‌کنم هم‌زمانی اعتراضات بلوچستان با اعتراضات در بقیه ایران و ارزان بودن جان بلوچ، حکومت را به این فکر واداشت که اگر کشتاری راه بیندازد که هشداری به مردم در شهرهای دیگر بدهد که اگر به اعتراضات‌تان ادامه دهید، این هم یک گزینه است و ممکن است چنین اتفاقی برایتان بیفتد؛ اما دید مردم نترسیدند و خودش را محکوم کردند. 

اعتراضات بیشتر شد. باوجود بازداشت‌های بسیار در هر هفته، برای یک سال‌و‌نیم مردم هر جمعه اعتراض کردند. برای اولین بار، دنیا انسان بلوچ را دید و کشتار او عکس‌العمل نشان داد.

خروج از نسخه موبایل