سایت ملیون ایران

خطری به‌اندازه کریدور زنگ زور پر اهمیت در مرز با ارمنستان

محمد فتحی زاد به نقل از وبلاگ چکنویس

درگیری‌های امنیتی سنوات گذشته ایران بیش از آنکه محصول تلاش‌های دشمنان خارجی حکومت باشد؛ محصول اشتباهات مسئولین و صدالبته عناصر نفوذی در کشور است! اینکه دشمن خارجی خوابی دیده امری طبیعی است مگر تو ضربه نمی‌زنی که او هم نزند؟ مسئله آن است که حکومت‌ها در مواجه با این برنامه‌ها و دشمنی‌ها تا چه حد پاسخ صحیح می‌دهند و اساساً تعریفشان از پاسخ صحیح چیست؛ ترورهای سنوات گذشته، درزهای اطلاعاتی و مسائلی از قبیل آنچه که همین چند روز پیش در لبنان رخ داد؛ به‌وضوح نشان می‌دهد که مراکز اصلی نفوذ نه در قلب گروه‌های سیاسی و روزنامه‌نگاران مغضوب حکومت که اتفاقاً در میان معتمدین و دستگاه اداری آنان است؛ این موضوع ریشه در دو گزاره منطقی دارد؛ یکم «بهترین جا برای پنهان‌کردن یک دارایی باارزش نه فروبردن آن در پستو و مخفی‌ترین جاها که قراردادن آن جلوی چشم بقیه است. چرا که جوینده به دنبال مخفی‌ترین نقاط می‌گردد و انرژی خود را صرف محل‌های آشکار و در دید نخواهد نمود» به ذهن کداممان خطور می‌کند که دستگاه مخابراتی‌مان به ناگهان منفجر شود؟ آن‌هم در چنین مقیاسی، نهایت نگرانی همه حک شدن تلفن همراهشان است. دوم آنکه «یک عنصر نفوذی باید دارای ارزش و کارکرد باشد؛ بنابراین سرمایه‌گذاری روی شخصی که دارای قدرت و نفوذ در ساختار نیست یک سرمایه‌گذاری پرریسک‌تر است که هر آن اراده کنیم قابلیت اثرگذاری ملموس ندارد و زمان انتظار برای بازدهی آن طولانی‌تر است» و درست از همین منظر است که مخالفان حکومت هرچند مهره‌هایی در میان آن‌ها قدرتمند و دارای نفوذ سیاسی اما ازآنجاکه توان عملیاتی‌شان محدودتر از عناصر حاضر در بروکراسی یک کشور است؛ کمتر موردتوجه بیگانگان قرار می‌گیرند.

ازآنجاکه دشمنان به مهره‌های پر تحرک تر در فضای سیاسی نیازمندند؛ به جستجوی مهره‌های با توان عملیاتی بیشتر روی می‌آورند؛ شاه در کتاب مأموریت برای وطنم می‌نویسد «دوست صمیمی من پسری بود به نام حسین فردوست که پدرش ستوان ارتش بود. حسین در دوران تحصیل در سوییس با من هم‌درس بود و بعد هم با درجه سرهنگی سمت استادی دانشکده افسری را عهده‌داری می‌کند و فعلاً در گارد شاهنشاهی مشغول انجام‌وظیفه است» فردوست که آجودان و منشی مخصوص محمدرضا پهلوی بود به سبب اعتماد شاه به او در مهم‌ترین پست‌های اطلاعاتی و امنیتی گماشته شد  که از جمله آن‌ها می‌توان به ریاست دفتر ویژه اطلاعات و قائم‌مقامی ساواک اشاره نمود. در نهایت اما همین فردوست بود که دست در دست دشمنان شاه گذاشت. شاه در مصاحبه‌ای می‌گوید «تنها چیزی که می‌توانم بگویم این است که داستان فردوست و قره‌باغی تراژدی‌ای است که نمی‌دانم حتی هومر یا شکسپیر بتوانند توصیفش کنند» درگیری‌های امنیتی ایران در چند سال گذشته نیز تراژدی‌ای است که محصول دو پدیده نفوذ و قرارگرفتن افراد کوچک در جایگاه‌های بزرگ است. اینکه هرکدام از این عوامل چه سهمی در ایجاد چالش‌های امنیتی سنوات اخیر داشته‌اند جای بررسی کارشناسی در نهادهای مسئول دارد و خارج از حوصله و توان یک مقاله است؛ اما آنچه مسلم آن که این دو عامل، ریشه اصلی بخش قابل‌توجهی از مشکلات امنیتی سنوات گذشته است. دکترین دفاعی اسرائیل در برابر ایران نه بر رویارویی مستقیم که بیشتر متکی بر چالش و درگیری غیرمستقیم است؛ چیزی شبیه به همان سیاست ایران که از طریق نیروهای نیابتی‌اش با آمریکا و اسرائیل درگیر می‌شود؛ با این تفاوت که در سنوات گذشته بر اثر فشارهای مختلفی که از جهات گوناگون به کشورمان وارد کرده و در سایه انزوای ایران نفوذ قابل‌توجهی در اطرافمان کسب کرده، این بار می‌تواند ضرباتش را گستاخانه‌تر و به نقاط حساس‌تر وارد می‌کند.

امروز اسرائیل به کمک امریکا و البته ترکیه از ناحیه شرق و شمال غرب در نزدیکی ایران پایگاه ایجاد کرده و با نیروهای منطقه‌ای خود ایران را تهدید می‌کند! اینکه تصور کنیم با آمدن طالبان آمریکا از منطقه خارج شده اصلاً تصور صحیحی نیست؛ چرا که طالبان را نه ایران و نه حتی مردم افغانستان که آمریکا و قطر بر سرکار آورد؛ ما حالا در افغانستان با عواملی روبه‌رو هستیم که مهره‌های اسرائیل بوده و در شرایطی قرار ندارند که به همکاری هیچ کشوری دست رد بزنند. اخیراً یک شبکه تلویزیونی اسرائیلی به نام آی ۲۴ نیوز به نقل از منبعی در کابل که نخواسته نامش فاش شود گزارش داده «طالبان علاقه‌مند به برقراری روابط با اسرائیل است و جناحی که از این رویکرد حمایت می‌کند، حدود ۲۰۰ نفر در سطوح مختلف از جمله مقام‌های ارشد هستند.» بر هیچ ناظری پوشیده نیست که مشکلات مرزی و حمله های تروریستی که نمونه ای از آن چند روز پیش در میرجاوه رخ داد و موجب تقدیم سه شهید گردید؛ در زمان به اصطلاح جمهوریت افغانستان و حضور آمریکا در آنجا دستکم بدین شکل دیده نمیشد! بحران مهاجرت افغان ها با قدرت یافتن طالبان و چراغ سبز وزارت خارجه دولت سیزدهم به مهاجران به وقوع پیوست و اگر هم حالا شاهد وعده هایی مبنی بر کم کردن افغان ها می بینیم محصول واکنش های جامعه ایران و تحدیدهای مستقیم و غیر مستقیم مهاجران است.

مسئله آن است که بسیاری از این جاسوسان و مهره‌های اسرائیل اصلا نمی دانند که عروسک چه کسی هستند و علمی به نمایشی که درگیرش هستند؛ ندارند. علی اسماعیل فیروز با نام مستعار پیروز دیلنچی (یکی از همین ۲۰۰ دلاری‌ها) اخیراً در گفتگویی با پیمان عارف عنوان نموده “وقتی ایران به ما می‌گفت جاسوسان اسرائیل، می‌خندیدیم، حال نگو کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه‌ای بوده که خود ما هم از آن غافل بودیم” او که در این گفتگو جاسوسی جمهوری آذربایجان یا ترکیه را برای خود “شرف” می‌داند؛ می‌گوید که امروز در جمهوری آذربایجان “بیش از ۲۰۰ مرکز دینی، فرهنگی، جاسوسی، نظامی و…یهودی اسرائیلی و موسادی صهیونیستی فعالیت رسمی دارد” بر هیچ‌کس پوشیده نیست که اصلی‌ترین پایگاه اسرائیل در منطقه جمهوری آذربایجان است و مهم‌ترین متحد اسرائیل در خاورمیانه فرزند حیدر علی‌اف، الهام که بی‌پرده‌تر از آن است که چون اردوغان و طالبان خود را پشت نقاب شعارهای توخالی و آری از حقیقت پنهان کند. آن ایالت قفقاز را به پایگاه اقتصادی، سیاسی، نظامی اسرائیل تبدیل کرده است. لوک کافی نویسنده و تحلیلگر مؤسسه هادسون که از لابی‌گران فعال آذربایجان برای اشغال قره‌باغ است؛ در آپریل ۲۰۲۴ و در بحبوحه درگیری مستقیم ایران و اسرائیل با اشاره به کریدور زنگ زور و پایگاه‌های اسرائیل در آذربایجان ایران را تهدید به حمله کرده و می‌نویسد «در چند هفته آینده مراقب مرزهای شمالی‌تان باشید»


تاریخ توییت وی ۳۶ روز قبل از سقوط بالگرد رئیس دولت سیزدهم است که با ادعای دخالت اسرائیل از سوی برخی از جمله وزیر وقت ارشاد و البته گزارش هیئت عالی بررسی ابعاد و علل سانحه بالگرد حامل رئیس دولت سیزدهم در ستاد کل نیروهای مسلح مبنی بر سقوط به علت «شرایط جوی، مه غلیظ و برخورد با کوه» مواجه شد. رسانه اسرائیلی ترور آلارم فروردین‌ماه امسال اعلام کرد که آذربایجان موافقت کرده ۳ پایگاه هوایی جدید در مرز ایران برای حملات هوایی و پهپادی به ایران در اختیار اسرائیل قرار دهد. نگاهی به فرودگاه‌های جمهوری آذربایجان در سایت “flightradar24” نشان می‌دهد که آذربایجان در مجموع سه فرودگاه در مرز ایران و آذربایجان دارد که عبارت‌اند از فرودگاه‌های “فضولی” و “زنگیلان” و “لنکران” که دو فرودگاه از این سه، در منطقه قره‌باغ قرار دارند. 


رئیس‌جمهور آذربایجان در اواخر ماه فوریه ۲۰۲۱ میلادی در مورد فرودگاه فضولی اعلام کرده بود که باند پرواز این فرودگاه می‌تواند انواع هواپیماها از جمله سنگین‌ترین‌ها را در خود جای دهد. همان موقع “وارطان وسکانیتن” کارشناس مسائل ایران عنوان نمود «بدیهی است که ساخت فرودگاه با چنین توانایی‌هایی بدون شک باهدف ایجاد زیرساخت‌های نظامی است که باتوجه‌به موقعیت جغرافیایی و استراتژیک منطقه، تبدیل به یک پایگاه نظامی نه‌تنها علیه ارمنستان و آرتساخ، بلکه علیه روسیه و ایران خواهد شد. علاوه بر آذربایجان و ترکیه، این فرودگاه می تواند توسط اسرائیل و ناتو برای اهداف ضد روسی و ضد ایرانی نیز استفاده شود.» پایگاه خبری “حقایق قفقاز” که در استان اردبیل منتشر می شود و بطور ویژه مواضع امام جمعه اردبیل را نیز پوشش می دهد؛ در زمان افتتاح این فرودگاه توسط اردوغان و الهام علیف با ذوق زدگی نوشت «باند فرودگاه ۳ هزار متر طول و ۶۰ متر عرض دارد و ترمینال آن ظرفیت ارائه خدمات به ۲۰۰ مسافر در ساعت و قابلیت فرود هواپیما‌های پهن پیکر را دارد. شرکت‌های عمرانی و مهندسی ترکیه هم در ساخت این فرودگاه مشارکت داشتند. در حاشیه‌ این مراسم، همچنین جاده “هورادیز-جبرائیل-زنگیلان-آغبند” (کریدور زنگه زور) و مجتمع کشاورزی هوشمند در روستای “آغالی” شهر “زنگیلان” گلنگ زنی شد.» این رسانه در خبر دیگری جهت کاهش حساسیت ها در ایران به نقل از فهمین حاجی اف نوشت «فرودگاه فضولی به نحوی ساخته‌ شده است که برای هواپیماهای سنگین و محموله‌ های سنگین نظامی قابل‌ استفاده نیست زیرا از بتون ویژه در ساخت آن استفاده‌ نشده و ظرفیت فرود هواپیماهای دارای محموله‌ های نظامی و سنگین را ندارد. همچنین امنیت لازم را ندارد و در صورت بروز هرگونه جنگی در اطراف، به‌ راحتی توسط تسلیحات عادی می‌تواند هدف قرار گیرد و نابود شود.» در زمان حمله آذربایجان به آرتساخ نیز شاهد رقابت تنگاتنگ رسانه های اسرائیلی و برخی از همین رسانه های اتنتیکی در جانبداری و توجیه بادکوبه بودیم؛ این خط سیاسی رسانه ای آن زمان تا جایی پیش رفت که به نقل از شخص اول نظام نوشت «قره باغ خاک اسلام است» وب‌سایت آذری‌ها آن زمان در خصوص انتصاب این جمله به آیت‌الله خامنه‌ای مطلبی منتشر کرده و با ساختگی خواندن این نقل‌قول آورد «هنگامی که به وب‌سایت رسمی رهبری مراجعه می‌کنیم نه در بخش بیانات و نه در بخش استفتائات به چنین جمله‌ای نمی‌توان برخورد. توضیح اینکه دستگاه جستجوی سایت رهبری بسیار دقیق بوده و بیانات ایشان را با جزئیات و در کمترین زمان نمایش می‌دهد. کافی است جمله مزبور را در بخش جستجوی قرارداده و دسته‌بندی بیانات یا استفتائات را انتخاب کنیم. خواهیم دید که چنین جمله ابداً در این سایت رسمی موجود نیست … برخی از منابع در شبکه‌های اجتماعی اعلام کرده‌اند که برای تحقیقات دانشگاهی و مطمئن شدن از صحت این جمله مستقیماً با دفتر رهبری نیز تماس گرفته‌اند؛ ولی به نتیجه‌ای نرسیده‌اند. به نظر می‌رسد برخی از افراد مغرض و پان‌ترکیست با حیله و نیرنگ و منتسب کردن این جمله به رهبری خواسته‌اند تا ایشان در عمل انجام شده قرار دهند و احتمال دست‌داشتن عوامل اطلاعاتی جمهوری باکو در این بازی فریبکارانه وجود دارد. زیرا تکذیب یا تأیید چنین جمله‌ای پیامدهای سیاسی و بین‌المللی خواهد داشت.» این وب‌سایت در ادامه گزارش خود نوشت «برای نمونه وب‌سایتی به نام”یول پرس” که در راستای تجزیه‌طلبی و پان‌ترکیسم فعالیت می‌کند با جعل سخنان رهبری در مورخه ۰۵/۰۵/۱۳۷۲ در جمع مردم تبریز در حال ترویج این جمله دروغین است: ” قره‌باغ جزئی از اراضی اسلام است”» با اینحال این خط رسانه ای موفق شد تا اهداف خود را به ثمر رسانده و قره باغ را تقدیم آذربایجان کرده و نهایتا امروز نیز شاهد آنیم که فرودگاه های قره باغ تحویل اسرائیل می گردد! در آذری مثل معروفی است که می گوید اسب متعلق به کسی است که از او سواری می گیرد و امروز شوربختانه شاهدیم که طرح های اسرائیلی یکی پس از دیگری در قره باغ در حال اجرا هستند و آنجا جولانگاه اسرائیل شده است. ویتالی مانگاساریان، کارشناس نظامی، مدیر مرکز تحلیلی «هِناکِت» در گفت و گو با روزنامه «هراپاراک» می گوید «آنچه در آرتساخ و آنچه اکنون در ارمنستان رخ می دهد به نفع ایران نیست. ایران می‌تواند به آذربایجان تبریک بگوید، تمامیت ارضی را به رسمیت بشناسد،اما چارچوب‌های تحلیلی ایران همیشه تز بسیار واضحی را ترسیم می‌کند که متوجه می‌شوند در این مبارزه شکست خورده‌اند. به ویژه پس از آخرین تحولات ایران که گزارش های مختلفی مبنی بر احتمال وقوع اقدامات خاص از آذربایجان در رابطه با ترور جناح سیاسی حماس منتشر شد و تصادفی نیست که ایران چندین بار اعلام کرده است که یگان‌های اسرائیلی در آنجا نقشه‌هایی را علیه ایران اجرا می‌کنند.» مظاف بر حمایت های بی غید و شرط برخی مسئولین رسمی از دیکتاتور بادکوبه که فجیع ترین ریختش را می توان در مواضع سید عباس موسوی سفیر ایران در آن ایالت دید؛ که دولت مرکزی علی رغم فشار افکار عموی و حتی پایگاه حامیانش او را تغییر نداد؛ (اما چرا؟ آیا این خواست باکو بود؟) عدم موضع گیری در تریبون نماز جمعه استان های شمالی به مسئله کریدور جعلی در هفته های گذشته در حالی که این مسئله تیتر اصلی تمام رسانه های داخلی است و حتی نائب رئیس اردبیلی مجلس نیز واکنش تندی نسبت به آن نشان داد؛ پیام مناسبی مخابره نمی کند. مسئله اصلی این نیست که پایگاه خبری ای به نام “حقایق قفقاز” وجود دارد که با ذوق زدگی تیتر می زند “آغاز خروج نیروهای حافظ صلح روسیه و ترکیه از قره‌باغ” مسئله حقیقی آن است که موسس پایگاهی با اینچنین مواضع در دولت حسن روحانی و در زمان وزارت وزیر فعلی فرهنگ و ارشاد مدیرکل فرهنگ و ارشاد اردبیل بوده است. عدم ثبت و کسب مجوز این سایت از وزارت ارشاد  هم داستان غم انگیز دیگری است که نشان می دهد فردی که خود متولی این حوزه است و روزگار مدیریت اش نیمی از نشریات اردبیل را به بهانه عدم نشر منظم توقیف کرد؛ چقدر غیم مابانه خود را بی نیاز از این چنین بروکراسی هایی می بیند. او احتمالا مجوز خود را نه از ارشاد که از جاهای دیگر کسب کرده است!

گذشته از این مسائل کلان منطقه‌ای، شوربختانه دول باکو و ترکیه سالیان سال است که به دنبال تحریکات قومیتی در استان‌های شمالی ایران و اثرگذاری بر مسئولین منطقه‌ای هستند؛ سیاستی که البته با انفعال دستگاه‌های امنیتی بدون هیچ مشکلی پیش می‌رود. جدیدترین نمونه این مسائل در انتخابات اخیر مجلس بسیار مشهود بود. در ایام انتخابات سرمایه‌داری به نام علی پولاد که ساکن ترکیه است؛ درحالی‌که سنجاقی از پرچم ترکیه را به کت خود آویخته از مردم درخواست می‌کند که به شهردار اسبق تبریز (علیرضا نوین) رأی دهند. او عنوان می‌دارد «آقای دکتر نوین می‌خواهد نماینده خلقمان شود آن‌قدر خوشحال شدم که قابل‌توصیف نیست… وظیفه خلق ما این است که چنین مردی را به مجلس بفرستد و من خاطرجمع هستم که ایشان حرف‌های ما را در مجلس خواهد زد… و اگر خلق ما او را انتخاب کند، خلق ما پیروز خواهد شد» خوب این حرف‌ها چیست که نوین مامور تکرار آن است؟ پولاد یک چشمه از این سخنان و انتظاراتش را در کتاب خود با عنوان “شناسنامه تبریز و پیرامون” آورده که در آن به تبعیت از دستگاه امورخارجه بادکوبه از اران با عنوان جعلی “آذربایجان شمالی” یاد می کند؛ اینکه چنین کتابی چگونه از ارشاد مجوز می‌گیرد جای سؤال و تعجب ندارد؛ دوستدارانش در تبریز این امکانات را برایش مهیا می‌سازند. جالب اما ورود منتخب او به مجلس است که می‌گوید «هر دوره یک کاندیدای سفارشی آمده  این‌طور نباشد که احساس شود تبریز به‌عنوان صغیر هرکس در تهران نشسته است برای ما تعیین تکلیف کند» این اظهارات سخیفانه در حالی صورت می‌گیرد که بررسی تعداد روز وزارت اهالی استان آذربایجان شرقی (این آمار شامل وزرای آذری‌تبار و وزرای دولت مسعود پزشکیان نمی‌شود) نشان می‌دهد که ۹% دوران وزارت یا سرپرستی وزارتخانه در جمهوری اسلامی توسط اهالی آذربایجان شرقی (با ۴% جمعیت کشور) تصدی شده درحالی‌که وزرای اهل تهران (با ۲۳% جمعیت کشور) ۱۹% دوران وزارت در جمهوری اسلامی را متصدی شده‌اند. (شایان‌ذکر است که به دلیل آنکه اصالت برخی وزرا یعنی حدود ۲ درصد آنها برای ما مشخص نشد؛ ممکن است آمار مورد اشاره دچار مقداری خطا باشد) این بررسی آماری نشان می‌دهد که اهالی آذربایجان شرقی به نسبت جمعیت از تهرانی‌ها هم بیشتر وزارت کرده‌اند! پس اگر قرار باشد یقه استانی را برای شرایط فعلی کشور گرفت؛ این استان یکی از متهمان اصلی پرونده است! در این شرایط سؤال اساسی از مدعی‌العموم آن است که اگر من نویسنده این مقاله مرتکب ادعای آقای نماینده شده بودم؛ با اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام مورد نوازش قرار نمی‌گرفتم؟ نوین اظهارات جالب‌تر دیگری هم دارد «اجرای اصل ۱۵، به‌عنوان یکی از مترقی‌ترین و مدرن‌ترین اصول قانون اساسی ایران اسلامی و از جمله مهم‌ترین مطالبات قومیت‌ها در کشور، مطالبه‌ای قانونی است که می‌توان با لحاظ حساسیت‌ها و نیز ضرورت‌ها و الزامات آن، مورد پیگیری قرار گیرد. تدریس و تحصیل به زبان مادری برای قومیت‌های متنوع و متکثر در کشور، بر اساس اصل ۱۵ قانون اساسی، یک مطالبه عمومی و قانونی است و مر قانون در مورد آن باید اجرا شود. قومیت‌ها، از جمله ترک‌زبان‌ها، برابر این اصل، می‌توانند این حق را داشته باشند تا به زبان مادری خود تحصیل نمایند، این موضوع یک حق و مطالبه قانونی و منطقی است که به دلایلی تا امروز امکان تحقق و اجرا نیافته است.» او که از زبان شیرین آذری با عنوان جعلی ترکی اسم می‌برد معلوم نیست چگونه از اصل ۱۵ قانون اساسی تحصیل به زبان مادری را برداشت کرده است و خواستار اجرای مر قانون است! چرا که در اصل ۱۵ آمده «زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است‏. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد» به‌راستی نهادی که خود را دارای صلاحیت تأیید یا رد کاندیداها می‌داند؛ چگونه فردی با این نگاه و برداشت از قانون اساسی را راهی مجلس می‌کند تا بدان قانون سوگند یاد کند و پاسدار منافع موکلانش باشد؟!

اصل ۱۵ که به مترقی ترین شکل ممکن جهت حفظ فرهنگ ها و گویش های ایرانی آورده « استفاده از زبانهای محلی و قومی در مطبوعات و رسانه‌های گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس‏، در کنار زبان فارسی آزاد است‏.» درحالی توسط این آقایان مدعی به نقض شدن می گردد که در ایران چندین شبکه استانی وجود دارد که برنامه های ۲۴ ساعته به آذری پخش می کنند؛ در دکه های مطبوعاتی کشور نشریات گوناگونی به کردی و آذری نشر و توزیع می گردد!  در همین دانشگاه تبریز گروه و رشته ای با عنوان “زبان و ادبیات ترکی آذری” وجود دارد که دانشجویان را در مقطع کارشناسی فارغ التحصیل می نماید! چنین فردی که آشکارا قانون اساسی را تحریف می کند؛ التزام فکری و عملی به قانون اساسی دارد؟ اینان درحالی چنین تهمت ها و ادعاهای کذبی را به زبان می اورند که کعبه و معبد دلهاشان بادکوبه صحبت به زبان فارسی برای مردم تات در سطوح رسمی و عالی را ممنوع نموده! درحالی که همین آقایان به اصطلاح مسئول در کشور ما در جلسات رسمی خود به آذری صحبت کرده اما در برابر رسانه ها و افکار عمومی اینچنین تهمت های بی شرمانه ای به میهن وارد می سازند. حضراتی مشابه ایشان وقتی کشور را به سیاست های حذف فرهنگ قومی متهم می سازند بد نیست که گوشه چشمی نیز به وضعیت اقلیت تات در همین جمهوری آذربایجان داشته باشند؛ بنابر آمار رسمی، تعداد مردم تات منطقه ای که امروز به غلط جمهوری آذربایجان می خوانند؛ در سال ۱۹۹۹ میلادی ۱۰۹۹۲ نفر بوده در حالی که جمعیت این مردم یکصد سال قبلتر در سال ۱۸۸۶ یکصد و بیست هزار نفر بود! سیاست های پاکسازی قومیتی در ترکیه و آذربایجان قربانیان متعددی از مردم کرد و ارمنی و یونانی و تات و … گرفت. این متوحشان نسل کشی های متعددی در منطقه انجام دادند که نمونه ای از آن در مورد تبریز را مصطفی سلانیکی افندی که خود مورخی اهل ترکیه است چنین آورده «مردم [تبریز] هر گاه عساکر را تنها میدیدند، درصدد انتقام برمیآمدند. مردم در دل عقده داشتند و به دنبال بهانه بودند تا داد خود را بستانند. از این رو به خواست خدا، بر زبان عساکر چنین جاری شد که این مردمان ستیزهجو را باید قتلعام کرد و الّا اینها نه مطیع میشوند و نه تن به قبول حق میدهند […] ناگهان یک روز آشوب و واویلایی به پا خواست، عامه عساکر اسلام سلاح بر گرفته و گفتند قتلعامی به پا خواستهاست […] نخست شهر غارت و یغما شد و همراه با نهب و غارت، قتلعام مردم نیز عملی شد.»

امروز اما استعمار تبریز از شرایط نظامی به شرایط استعمار نرم تغییر لباس داده است؛ ترکیه تنها کشوری نیست که کنسولگری در شهرهای دیگر ایران داشته باشد؛ اما هیچ استانی چون آذربایجان شرقی را نمی‌توان یافت که خبر حضور مقامات شهری و استانی‌اش در مهمانی‌های کنسولگری کشورهای همسایه‌مان نقل محافل خبری باشد! این موضوع نشان‌دهنده برنامه‌ریزی‌های دستگاه سیاست خارجی ترکیه است؛ انجام سرمایه‌گذاری‌های متعدد در کنار ماشین تبلیغاتی قدرتمند آن‌ها که حتی از طریق شبکه‌های فارسی‌زبان متعدد؛ به دنبال کسب نفوذ در لایه‌های مختلف جامعه ما هستند؛ باید موردتوجه مسئولین باشد. اخیراً کوچه‌ها و خیابان‌های تهران مملو شده از نمادی که نماد یک گروه خلاف‌کار در یکی از سریال‌های ترکی شبکه جم است!

آن جوان که این خطوط را بر دیوار می‌کشد به‌احتمال بسیار زیاد اصلاً خبر ندارد که مشغول چه کاری‌ست و انگیزه‌ای غیرسیاسی برای این کار دارد؛ اما بی عملی مسئولین در قبال چنین چیزهایی از بدبختی‌های عصر ماست. اینکه انجام سرمایه‌گذاری توسط دولت ترکیه یا دیپلماسی خاویار عامل سکوت برخی مسئولین دراین دست مسائل است؛ چندان معلوم نیست؛ اما کار به نقطه‌ای رسیده است که مدت‌هاست توجه اقشار مختلف جامعه به این مسائل معطوف و افکار آن ها را درگیر خودکرده است؛ سال ۱۳۹۹ وقتی شهرداری تبریز خیابانی را به اسم “علی پولاد” نام گذاری کرد؛ بسیج دانشجویی دانشگاه سهند در بیانیه ای خطاب به شورای شهر تبریز نوشت « شما نمایندگان کدام شهر هستید تبریز یا پولاد شهر؟» در انتخابات اخیر مجلس نیز، درحالی که تمام تلاش های جریان پانترک و رسانه هایشان که توپخانه ای شده بود برای تاختن به رئیس دولت فعلی و رساندن نوین به مجلس در حال نقش برآب شدن بود؛ در اقدامی ضربتی دلقکی به نام بابک نهرین را به میدان آوردند تا پایگاه اجتماعی شان را برای شرکت در دور دوم انتخابات تشویق کند. وی که پیشتر به رسانه ها گفته بود «من فارسی بلد نیستم» در این رابطه جلو دوربین رفت و گفت «رای‌دادن جزو وظایف ماست و شاید برخی‌ها به من خرده بگیرند ولی عیبی ندارد؛ زیرا ما اگر سرنوشت خودمان را تعیین نکنیم پس چه کسی تعیین کند؟ … اگر با فکر و تحقیق فردی را انتخاب کنیم جامعه‌ای موفق و پویا خواهیم داشت… اگر الان در سرنوشت خودمان نقشی نداشته باشیم دیگر برای بعدش حرفی نخواهیم داشت.» نامبرده که پیشتر بدلیل اظهاراتی نظیر « ما شهروند درجه دو هستیم چون ترک زبانیم، ما محدودیت داریم» مورد توجه تجزیه طلبان واقع شده و در بهمن ماه سال ۱۴۰۰ برای فعالیت به تلوزیون های بادکوبه خوانده شد؛ تا بدین طریق مخلطبان اش را به سمت تلوزیون های تحت نظر الهام علیف بکشانند؛ پس از اجرای این پروژه ناموفق و پس از کسب آموزش های لازم به ایران بازگشته و مشغول سم پاشی هویتی گشت؛ از جمله با تحریک مقامات محلی می گوید «استاندار اگر استاندار باشد می بندد و به حرف تهران هم گوش نمی دهد؛ اگر از میز و مقامش نترسد؛ آخرش این است که برش می دارند اما قهرمان می ماند! و می گویند فلان استاندار لیاقت و عرضه داشت از تهران گفتند نبند ولی او بست و برش نداشتند؛ اگر هم برش داشتند دریاد مردم عزیز و قهرمان می ماند» اشاره نهرین و درخواست او در حقیقت مقابله با موج آگاهی ای است که در میان مردم خوش ذوق و ادب دوست تبریز کاملا مشهود است؛ فعالیت های فرهنگی با محوریت فردوسی و قهرمانان ملی و مردمی، یک فعال فرهنگی تبریزی می گوید « کارگاه شاهنامه  تیر ماه سال ۹۶ در خانه هنرمندان شهرداری تبریز راه افتاد بعد که با استقبال بسیار خوبی هم همراه شد در حالی که عده ای فکر می‌کردند شاهنامه خوانی در تبریز با واکنش بسیار شدیدی روبرو خواهد شد؛ اما برعکس به هیچ وجه این اتفاق نی افتاد و این سال ها  بجز دوران کرونا یا مواقعی که جا نداشتیم برگزار بکنیم؛ به طور مستمر ادامه داشته تا امروز، قبل از کارگاه شاهنامه خانه تبریز، شاهنامه به خاطر همان تفکر اشتباهی که وجود داشت بسیار مظلوم افتاده بود؛ دوست کتابفروشی به من میگفت ما قبل از کارگاه شاهنامه خوانی، شاهنامه رو تو ویترین کتابفروشی نمی‌تونستیم بزاریم نگران بودیم که یه وقت بیان و توهینی بکنن، بعد از مدتی در خانه هنرمندان تغییراتی داده شد مثل اینکه برنامه‌هاشون عوض شد ما مجبور شدیم یکی دو ماهی در بنیاد شهریار (نمایندگی فرهنگستان زبان و ادب فارسی) باشیم اونها به زور و منت ما را جا دادند بعد هم بیرونمون کردن گفتن اینجا شاهنامه نمیشه خوند درحالی که هیچ واکنش منفی حالا غیر از فحش‌ها و ناسزاهای فضای مجازی و تهدیدهای روزمره به قتل و اعدام و اینها که تو فضای مجازی توسط حساب‌های کاربری ناشناس گاهی اسم و رسم دار میشه هیچ مقاومتی نبوده و مشکلی پیش نیومده به خاطر اینکه شاهنامه اصلاً جزو فرهنگ مردم آذربایجان، در شعر قطران تبریزی از شاهنامه استفاده شده بنابراین پیوند پیوند بسیار عمیق و دیرینه‌ای است و کسی واقعاً نمی‌تونه این پیوند رو بگسلاند و از بین ببرد؛ بعد اینکه عذر ما خواسته شد خودمان رفتیم جاهای مختلف تو کافه کتاب‌ها و فرهنگسراهای خصوصی و اینها ولی هر جایی که رفتیم بعد مدتی احتمالا به این دلیل که همین تاکید کننده ها رفتن سراغشون عذر خواستن، درحقیقت اداره ارشاد باید متولی این کار میبود ولی جاهای دیگری متولی می‌شدند که در واقع مسئولیت فرهنگی دارند؛ بنیاد شهریار هم نه تنها حمایت نکرد بلکه خودشونم جرات نکردند که کلاس شاهنامه بزارند و این بسیار باعث سرشکستگی است در هر حال تا به امروز کارگاه شاهنامه رو با حضور دوستان زیادی ادامه دادیم و تمام هزینه های کارگاه رو هم یعنی اگه اجاره برای محل دادیم مردمی بوده و دوستان خودشون شیرینی و آبمیوه‌ای چیزی خریدن آوردن، اگر لازم بوده استادی رو دعوت بکنیم براش بلیط بگیریم هتل بگیریم همه این‌ها رو دوستان خودشون تامین کردن یک ریال از بودجه دولتی استفاده نشده و اصلاً ندادن که استفاده بشه و هیچ حمایتی هم از هیچ جایی نشده فقط خود مردم کمک کردن و ما شب تبریز و شاهنامه و شب آذربایجان برگزار کردیم و برنامه های دیگری از این دست، امروز هم تنها مشکلی که برای کارگاه شاهنامه خوانی وجود داره جای ثابت هست که البته آقای دکتر طاهری خسروشاهی رئیس بنیاد ایران شناسی که آدم فرهنگی و علمی و اهل ادب و دانشگاه و شخص ملی و ایران دوستی هستند لطف کردند و ما رو پذیرفتند بنابراین از شهریور ما کارگاه رو در بنیاد ایران شناسی آذربایجان شرقی ادامه خواهیم داد و امیدوارم که اینجا دیگه بمونیم و یه مدتی بتونیم کار کنیم» (در زمان نشر این مطلب متوجه شدیم که این محل نیز از دسترس شاهنامه خوانان خارج شده و آنها مجددن به کافه کتاب ها روی آورده اند) رنجبر بخشی لر صحبت از تحدید هایی می کند که رگه هایی از آن را می توان در مسئله افتتاح کنسولگری ارمنستان در تبریز مشاهده کرد؛ با وجود آنکه ماه هاست در خبرها و اظهارات مسئولین صحبت از افتتاح این کنسولگری می شنویم اما هنوز افتتاحیه آن را به چشم ندیده ایم؛ با این وجود هربار که خبری در این رابطه منتشر شده شاهد تحدید های لشکر سایبری پان ترک بوده ایم که آتشش خواهیم زد! اگرچه از جماعتی که کارشان بدانجا رسیده که هنگام پخش قرآن در ورزشگاه تبریز با هو کشیدن و سردادن شعار ژنده “تورچیه” “تورچیه” به شئائر رسمی توهین می کنند؛ عملی کردن چنین تحدیداتی بعید نیست؛ اما باید پذیرفت که چنین فضایی بیش از آنکه محصول نفوذ فرهنگی ترکیه در بخشی از جامعه استان آذربایجان شرقی باشد؛ محصول کم کاری فرهنگی همین مسئولین محلی است. در شرایطی که  فعالیت های اصیل فرهنگی در تبریز با عدم فضا و بودجه همراه با ترش رویی و تحدید برای برگزار کنندگان و حتی شاید شرکت کنندگان مواجه می شود؛ شهرداری تبریز از دختر تخم مرغی بابت دهن کجی به سنن ملی مردم ایران تقدیر می کند و او نیز تقدیر نامه را در کنار تصاویر تم مرغ هایش با الفبای اویخون که اصلا معلوم نیست مال کجای جهان است و وجود خارجی دارد یا یکی از ابداعات همین حاصلان ازدواج انسان با گرگ است؛ در حساب های اجتماعی اش قرار داده و توئیت می زند «آذربایجان جنوبی ایران نیست»

تاسف بار اما اینجاست که تلوزیون تجزیه طلب gunaz واکنش حجت الاسلام رسول برگی ریاست اسبق و عضو فعلی شورای شهر تبریز به این ماجرا را چنین گزارش می کند «ایرانشهری‌ها جریان نصب چند تخم مرغ در تبریز را با حاشیه‌سازی بزرگنمایی کردند و بعضی از مسئولان نیز با آنها همراهی کردند…جریان خبر این تخم‌مرغ‌ها را نخستین بار فردی کوروش‌پرست و پهلوی‌پرست (وحید بهمن) که متواری شد و اکنون پیش‌خدمت رضا پهلوی است، رسانه‌ای کرد. چون اینها ایرانشهری هستند. ایرانشهری یعنی کوروش‌پرستی. اینها می‌گویند حضرت محمد پیغمبر عرب‌هاست و پیغمبر و خدای ما کوروش است. اینها همانهایی هستند که می‌روند در تخت جمشید سجده می‌کنند… اینها آن‌قدر مستبد هستند که می‌گویند تورک‌ها در خانه نیز باید با خانواده خود فارسی حرف بزنند چون زبان رسمی کشور فارسی است… اعضای این جریان بارها در حین سخنرانی به من نوشته‌هایی داده‌اند که بر روی آن نوشته‌اند “فارسی حرف بزن!”، به چه دلیل باید فارسی حرف بزنم، من تورک هستم و در تبریز زندگی می‌کنم… پدرخوانده ایرانشهری‌ها همان جواد طباطبایی است که وصیت کرده بود جنازه‌اش آتش بزنند. و درآمریکا پس از مرگش، جنازه‌اش را آتش زدند… » این رسانه در ادامه می نویسد: این عضو شورای شهر تبریز چندی پیش نیز در واکنش به تحرکات هواداران گروههای تروریستی کُردی در اورمیه پس از انتخابات فرمایشی مجلس، گفت: «کردها در آذربایجان‌غربی مهمان ما هستند، نام آنجا مشخص کننده همه چیز هست نام آنجا “آذربایجان” غربی است.» او افزود:«از مردم اورمیه تشکر می‌کنم که اجازه دادند مهمانانشان [کردها] نیز در این شهر بتوانند نماینده داشته باشند.» برگی تاکید کرد: «اورمیه اتاق مهمان آذربایجان و چشم و چراغ آذربایجان است»

شیخ ما که آن استاد قلم را به زرتشتی‌گری و کوروش پرستی متهم می‌کند و این ادعا را چاشنی منبرش می‌کند که جسد فلانی را سوزانده‌اند؛ ازاین‌جهت دچار این خطا می‌شود که نمی‌داند در آیین زرتشتی جسد سوزانده نمی‌شود؛ بلکه خوراک پرندگان می‌گردد تا چون گروهی از زندگان زمین را نیالایند. حاجی‌آقا ما وقتی می‌گوید کردها مهمان ما هستند به آدمی این حس دست می‌دهد که ارومیه ملک پدری ایشان است! اظهاراتش در حد مطالب همان هم‌لباسی‌اش است که می‌گفت دو سوم اصفهان وقف سادات طلبه است و چرا حق ما را نمی‌دهید؟ با این تفاوت که او حقش را دریافت نکرده؛ ولی اینجا حاجی حق همه را از پدرش به میراث برده! برگی که کوچک‌ترین واکنشی به داشتن مسئولیت رسمی توسط دلقک شبکه‌های باکو در سیمای تبریز ندارد؛ در واکنش به مدیرکل جدید صداوسیمای تبریز که گفته بود “گویش تبریز همان زبان استاد شهریار است” و “تاسی به گویش‌های آن‌سوی مرز بی‌توجهی به فرهنگ مردم است” موضع گرفته و می‌گوید «مبنای شهریار مشخص است؛ در مورد تورک در مورد زبانمان مبنایش مشخص است. من می‌گویم آقای رضایی عزیز و بزرگوار که شهریار را مبنا دانسته و کار زیبایی هم انجام داده بیاید ببیند چند درصد شعرهای شهریار در رادیو و تلویزیون ما تحلیل شده است… ایرانشهری تفکر ویرانشهری است… خواهشم از آقای رضایی آن است که وقتش را صرف ایرانشهری‌ها نکند وقتش حرام می‌شود و اسراف می‌شود اینها افرادی نیستند که انسان بنشیند با آن‌ها حرف بزند و به نتیجه‌ای برسد. اینها نخوابیده‌اند که بیدارشان کنید اینها خوشان را به خواب‌زده‌اند اینها همان افراد عقده‌ای هستند که عقده‌هایشان را با تکذیب سایر فرهنگ‌ها خالی می‌کنند… خواهشم از آقای رضایی آن است که جوانان را دور خود جمع کند با جوانان هماهنگ باشد و شبکه سهند را جلو ببرد برای اینکه همه را جذب کند»

تفکرات او خصوصاً آنجا خطرناک می‌شود که از سطح دشمنی با فرهنگ غنی ایرانی عبور کرده و رسماً مسائل نژادی را وارد ادبیات سیاسی می‌کند! «اگر قرار به حذف افراد باشد راه‌های خوبی داریم آقای بابایی تابعیت افغانی دارد چطور در شورای شهر تبریز است؟ اگر بخواهیم می‌توانیم در مورد پاسپورت دومنیکا و پرتغال فرد صحبت کنیم که چطور با داشتن دو تابعیت عضو شورای شهر تبریز است» این جملات، برگی دیگر از افکار مشعشع و برگ‌ریزان حاج‌آقاست؛ به نظر من او ناراحت است که چرا به‌عنوان یک عضو عادی و نه دیگر به‌عنوان رئیس در جلسات شورا حاضر می‌شود؛ در نتیجه گه گاه به رقبا این‌گونه حمله کرده تا بگوید من اگر همین‌الان هم بخواهم رئیس شورا می‌شوم، از جوانمردی و فتوتم است که گوشتان را نمی‌گیرم و از جلسه بیرونتان نمی‌کنم! واکنش متشخص همکارش به این حمله‌ها البته این بود که «من با افتخار افغانی‌ام» اما این سؤال در ذهنش جای می‌گیرد که «چرا امام‌جمعه محترم تبریز در برابر اعمال خلاف موازین صریح قرآنی عضو معمم شورا و از جمله ۱۳ آیه اول سوره حجرات و الزام به رعایت مکارم اخلاقی و صراحتاً آیه یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ، هیچ واکنشی نشان نمی‌دهد. طرح اینکه یکی از اعضای شورای شهر تبریز تابعیت افغانی دارد فارغ از تهییج و تحریک رگه‌های مذموم نژادپرستی، سوژه جدیدی را برای کشف کیستی آن در اختیار اصحاب رسانه قرار داده است.» نامبرده که به پاسپورت دومنیکا همکار دیگرش معترض بود چند روز پیش در اعتراض به فرماندار تبریز که خواستار تعلیق عضویت پرویز هادی به دلیل غیبت دوماهه‌اش در جلسات شورا شده بود؛ همراه با جمعی از اعضای باند خود در جلسه شورا حاضر نشده و وزارت کشور را تحت‌فشار قرار می‌دهد!

ما که تعریف حمله‌های فیزیکی دوستان شورای تبریز به خبرنگاران را شنیده‌ایم و فیلمش را هم یکی از دوستان اگر اشتباه نکنم در اینستاگرام که حاجی نیز در آن خیلی فعال است برایمان فرستاد و یک‌بار تماشا کردیم، دیگر حساب کار دستمان آمد و جرئت نکردیم با ایشان یا سایر همکارانشان در شورا تماس بگیریم و مصاحبه‌ای داشته باشیم؛ اما از راه دور ضمن عرض سلام و تهنیتت خواستاریم که اگر به قبای حاجی‌آقا برنمی‌خورد از ایشان بپرسیم  آخر چطور می‌شود که شما  پاسپورت یکی را به رخ او کشیده و معترضش می‌شوید؛ اما هیچ گلایه‌ای نداشته باشید که همکارتان در ایالات متحده فرزندش را راهی مدرسه می‌کند؟ آیا تفاوتی بین این دو فرد می‌بیند؟ واقعاً تفاوت پرویز هادی با دیگر عضو شورا که شیخ بر حق معترض پاسپورت دومنیکا وی شده چیست؟ واکنش خود پرویز هادی به این خبر اما از همه جالب‌تر است که بنده از شهرام دبیری مرخصی گرفته‌ام و «علت این مرخصی، رسیدگی به امور شخصی بود و برای آن لازم نیست توضیح بدهم که کجا می‌روم و باتوجه‌به موارد قانونی، مرخصی بنده مورد تأیید است.» واقعاً ادبیات طلب کارانه‌اش خصوصاً این روزها به گوش همه ما آشنا است؛ رئیس بورس نیز چند روز پیش در واکنش به رسوایی پرداخت وام‌های میلیاردی به خود و همکاران گفت «پرداخت وام به اعضای هیئت‌مدیره بورس بر اساس مصوبه شورای‌عالی انجام شده و پرداخت این وام قانونی و لازم بود»

به‌راستی وزارت کشور چگونه در برابر چنین مسائل و تخلفات قانونی‌ای در شورای تبریز سکوت می‌کند؟ آیا شورا تنها در صورت تخلفات مالی منحل می‌شود؟ جریاناتی که عضویت سپنتا نیکنام را در شورای یزد معلق کردند؛ امروز برای ما تبیین بفرمایند که تسلط غیرمسلمانی چون او بر مردم یک شهر، مسلمین را عاقبت‌به‌خیر می‌کند یا تسلط این‌چنین مسلمانانی؟ چنین شورایی در تراز ” وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ ” است؟ آخر مشورت با چه کسی با آنکه این‌چنین گفتار و کردارش باعدالت در تناقض است؟ ایسنا دررابطه‌با آخرین حاشیه حضرات گزارش کرده «فرماندار تبریز بر دستور خود مصمم است و تأکید دارد که پرویز هادی از شورا تعلیق شده و باید اعتراض خود را به وزارت کشور ارائه بدهد و علی راستی به‌جای او باید در جلسات شورا حضور داشته باشد. از سویی شورای شهر نیز معتقد است که باید رأی‌گیری در جلسه علنی برای تعلیق هادی انجام شود و با غیبت جمعی از اعضای آن، برگزاری این جلسه و رأی‌گیری درباره آن سخت به نظر می‌رسد. این ماجرا با چنین روندی راه به جایی نخواهد برد و به نظر می‌رسد که نیازمند ورود صریح وزارت کشور برای تعیین تکلیف است و باید منتظر بود و دید که فرمانداری، کار غیرقانونی انجام داده یا هادی باید در فاصله ۱۰ ماه مانده به اتمام شورای ششم کنار برود.»

حاشیه‌های مدیریت شهری تبریز با خروج شهرام دبیری از شورا و ورودش به دولت بیش‌ازپیش هم برجسته خواهد شد؛ در ماجرای نطق معروف حاج‌آقا وسط شورا  که در آن وی سخنان مذموم و تهمت‌های نژادپرستانه‌اش را به زبان آورد با تذکر صریح رئیس وقت شورا (معاون پارلمانی فعلی دولت) مواجه شد که گفت «از نظر قانونی هر چیزی که هست اعلام بفرمایید؛ ولی تهمت نزنید شما مسائل قومیتی را هم مطرح می‌کنید؛ یک‌مرتبه ترک و کرد را مطرح می‌کنید یک‌دفعه افغانی را مطرح می‌کنید این کارها خوب نیست نظر من این است که هدف این حرف‌ها فقط دعوای قومیتی راه‌انداختن است؛ اصلاً شورای شهر هیچ وظیفه‌ای برای اظهارنظر در این موارد ندارد» حالا اما برگی با رفتن دبیری عرصه را برای تصدی مجدد صندلی شورا بازتر از قبل می‌بیند؛ قصد ورود به مسائل مدیریت شهری کلان‌شهر تبریز را نداریم؛ بلکه بیشتر جای طرح این سؤال از مدعی‌العموم برایمان باقی است که تحریک قومیتی مصداق بارز «خراب‌کاری و اخلال در امور کشور» نیست؟ آیا این کار عمداً یا سهواً «همکاری با دولت‌های متخاصم» محسوب نمی‌شود؟ آیا این موارد مطابق قانون مجازات اسلامی مصداق بارز خیانت به کشور محسوب نمی‌شود؟ آقای دادگاه ویژه روحانیت ایشان در سخنان خود می‌گوید که من ایرانشهری مسلمان نیستم و کافرم؛ اگر خبر ندارید باید به خدمتتان عرض شود که حدیث صحیح السند از پیامبر اسلام موجود است که ” أیما رجل مسلم أکفر رجلا مسلما فإن کان کافرا وإلا کان هو الکافر” کافر دوستدار آن  شخصیتی است که مورد تحسین شخصیت‌های حوزوی است و مرجع تقلید شیعه دررابطه‌با او عنوان می‌دارد “نقش این فیلسوف سیاست و حقوق و اندیشمند سیاسی در تأسیس و توسعه و رونق بسیاری از شعب و شاخه‌های علوم و معارف سیاسی در اسلام و ایران کم‌نظیر و انکارنشدنی است و فقدانش ثلمه‌ای است در این عرصه” یا آنکه دیگر مسلمانان را کافر می‌خواند؟

این معمم و آن حامیان افغان ستیزش که در بطن دشمنی‌شان با افغان‌ها به‌خاطر سخن‌گفتنشان به فارسی است؛ کاش وقتی رگ گردن را کلفت کرده خود را ترک می‌نامند؛ اندکی آگاه باشند که قوم هزاره از لحاظ نژادی یکی از اصیل‌ترین اقوام ترک در جهان است! برگی در همان جلسه معروف دست پیش گرفته و می‌گوید «لعنت به ایرانشهری‌ها که هرچه بر سر ایران آوردند دررابطه‌با قومیت آن‌ها آوردند» آری یک جا هم که راست گفته باشد همین جاست لعنت به ما ایرانشهری‌ها! لعنت به ما که سکوت می‌کنیم در برابر این آقایان! ضمیمه خاک اسرائیل شدن آرتساخ به‌خوبی روشن نمود که آنچه موجب تولید ویران شهر می‌شود نه تفکر اصیل ایرانشهری که بیماری صهیونیستی پان‌ترکیسم است؛ آن همشهری ایرانشهری این آقا در خدمت به وطنش ده‌ها جلد کتاب و مقاله و فراوان شاگرد برجای گذاشت؛ روحانیونی چون داوود فیرحی که خود از چهره‌های برجسته علمی و حوزوی معاصر ما بودند؛ دختر همشهری مغضوب حاجی‌آقا به دلیل حمایت از همان برجامی که آقای ذوالنوری روزی در مجلس آتش کشید و حالا حامی آن شده است؛ آماج سخت‌ترین فشارها واقع شد. اما این شیخ که سال‌هاست بر منابع عمومی چنته دارد چه خروجی‌ای داشته که جرئت می‌کند در سکوت نهادهای مسئول این‌چنین بنده را از درگاه بندگی بیرون نماید؟ در این راستا و باتوجه‌به لزوم ارائه پاسخ به ترور اسماعیل هنیه در ایران یکی از بهترین پاسخ‌ها سقط کردن عناصر رژیم کودک کش اسرائیل در منطقه است؛ نباید به عناصر شناسنامه‌دار تجزیه‌طلب نیز فرصت عرض‌اندام داد؛ باید با یک بلیت مستقیماً به کعبه آمالشان بادکوبه و آنکارا یا به نزد اربابشان در تل‌آویو فرستادشان، بادکوبه نیز عنصری است که دیریازود با آن دچار اصطکاک نظامی خواهیم شد؛ پس بهتر است کار امروز را به فردا واگذار نکرده خاک لانه سربازان اسرائیلی در منطقه را به توبره بکشیم

خروج از نسخه موبایل