بازپخش به مناسبت اولین سالگرد قتل مهرجویی و همسرش
نوشته : اردشیر بابکان
شوربختانه، پایان کار مهرجویی، این استاد مسلم سینما و هنرمند وزین و پرُ قدَر سینمای ایران و همسرش،
بر خلاف پایان بیشتر شاهکارهایش، جانگداز و تراژیک رقم خورد و آب از آب تکان نخورد!
چه شده است ما را؟ به کجا رسیده ایم؟ چرا اخَتهِ شده ایم؟! چرا تبدیل به ملتی خواب زده! خمُار! و خموده
گشته ایم؟! اگر به افسون اعتقاد داشتیم، بی شک، این ملت را افسون زده می انگاشتیم!
اعضای یک خانواده ی دو نفره، در منزل شخصی و در محوطه ی یک شهرک، مظلومانه و به گونه ی دردناک
و جان کاه سلاخی می شوند و ظاهرا ضارب و یا ضاربان، هیچ ردی از خود به جا نمی گذارند! … این است
امنیت کشوری که سررشته داران، از آن دم می زنند!
عمق این فاجعه وقتی ژرف تر می شود که این حادثه ی بدَشگُون، در منزل ابَرمرد سینمای ایران اتفاق می افتد!
هنرمند برجسته و گوشه نشینی که ناراضی از بیدادگری و ستِمَی که سال هاست به آثار ارزشمندش و خود او و
خانواده اش شده است.
به محض انتشار خبر ناباورانه و شوک آور، تمام ایرانیان پاک سرشت، به یاد قتل های زنحیره ای و مشابهت این
فاجعه با آن فجایع سال های نه چندان دور افتادند! … دوباره داغ نویسندگان و هنرمندان و آزاد اندیشانی که
ناجوانمردانه قتل عام شده و به اشاره ی آمران از خدا بی خبر و ناایرانی و به دست جلادان خام اندیش و
کوردل، از میان ما رفتند، تازه شد!
همچنین هستند کهن سالانی که به خاطر دارند و اهل مطالعه ی تاریخ معاصر ایران، از این رویداد جانگداز، به
فاجعه ی دهه ی سی خورشیدی و کشتن و تکه تکه شدن دگراندیش آنزمان، احمد کسروی، می رسند و
شباهت های فراوان آن حادثه ی حدود هشتاد سال پیش را با بسیاری از فجایع شوم دو سه دهه ی اخیر و این
فاجعه ی آخری، کاردآجینی مهرجویی و همسرش، برمی شمارند!
پس این رشته سر دراز دارد! … شاید درازتر از این! … حدود چهارصد سال پیش! سلاخی و شوم تر از آن،
زنده خواری مخالفان مذهب تازه رسمی شده، در حضور برخی از پادشاهان سنگ دل صفوی!!! … (تاریخ
عباسی، نوشته ی جلال الدین محمد منجم یزدی)
بدین سان، در آن دوره، بیشتر سنُی مذهبان، در مرکز ایران کشُته و یا به زور شیعه شدند و تنها سنُیان
سرزمین های مرزی و دور از دسترس حکومت مرکزی باقی ماندند و ایران آنزمان، بر خلاف باور همگان، با
داشتن بیشترین مردم سنی مذهب، به زور کشُتار و خفقان دژخیمان صفوی به کشور شیعه تبدیل گردید.
اما تاریخ این وقایع بدَشگُون و شباهت های تاریخی و قضاوت آنرا به اهل مطالعه و آزاداندیشان می سپاریم و
به قتل هولناک مهرجویی و همسرش باز می گردیم!
مهرجویی چه زمانی و چگونه کشُته شد؟!
مهرجویی وقتی کشته شد که تنگ نظران و کوچک مغزان، به دلایل واهی، جلوی اکران فیلم هایش را گرفتند!
مهرجویی وقتی کشته شد که جانش به لب رسید و جلو دوربین آمد و با وجود داشتن پروانه ی نمایش، به
زورگویی و اجحاف ارشاد و جلوگیری از نمایش آخرین فیلمش با تمام توان اعتراض کرد و اعلام کرد جلوی
ارشاد تحصن خواهد کرد! … آنروز چند سینماگر مستقل و سینما دوستی، به ویژه دوستداران آثارش، با او
همدردی و همراهی کردند؟!
مهرجویی وقتی کشته شد که در پاسخ به جفای نابخردان، سینه سپر کرد و گفت؛ مرا بکُشُید! … که یعنی،
مرگ بهتر از زندگی با خفت و خواری است!… آنروز چه کسی از جا جنُبید و به رگ غیرتش برخورد؟!
ترور فجیع مهرجویی و همسرش، اولین نبوده و آخرین نیز نخواهد بود! … تا درَ، بر همین پاشنه می چرَخدَ،
مانند این موارد، بسیار می چرَبدَ!
فقط مهرجویی که نیست! پوراحمد را چه شد؟ تقوایی و بیضایی و کیمیایی و پناهی و فرمان آرا و مانند آنها
کجا هستند؟! هزاران هزار، ایرانی آزاد اندیش مشهور و گمنامی که به خاک و خون و زندان و شکنجه و یا کنُج عزُلت اختیار کردند، یا به دیار غرُبتَ افتادند، کجا هستند؟! چه کسی از آنها و خانواد ه هایشان یاد می کند و
می پرسد؟!
فقط مهرجویی و شاهکارهایش نیست که آماج تیرهای دون پایگان و بداندیشان قرار گرفته است، بلکه این
سینمای آزاد و روشنگرانه و در کلُ، فرهنگ پاک ایرانی و تمام مردم آزاداندیش ایران هستند که هدف حمله ی
بی خردان بدتر از بیگانه و ضد ایرانیان قرار گرفته اند! …
هر چند قاتلان و دزدان و اختلاس گران و بدَاندیشان، آزادند و جولان می دهند، آزاداندیشان اما، … سر در
گریبان و یا کوچان، و یا در بندند!…
با این وجود و به باور پاک اندیشان، مهرجویی و هزارن هزار امثال او، نه از ضربت قاتلان سنگ دل، که از بی
پژواکی ما، از پا درآمدند! …
اوف بر این روزگار کج مدار
اوف بر این سکوت و بی خیالی ما
اوف بر این بی تفاوتی و بی حالی ما
اوف بر این بی غیرتی و دل مرُده گی ما …
ننگ بر ما …. مهرجویی را ما کشُتیم! با سکوتمان!
مهرجویی را ما کشُتیم! با بی خیالی مان!
مهرجویی را ما کشُتیم! با بی تفاوتی مان!
مهرجویی و هزاران هزار پاک اندیش ایرانی را … ما کشُتیم، … ما کشُتیم، … ما کشُتیم … !!!
… تا کی این چونین خموش و خمود و خوار…
یاد و نامشان تا ابَدَ، جاودان …