سایت ملیون ایران

بمناسبت هفتادهمین سالروز شهادت دکتر حسین فاطمی سردار بزرگ نهضت  ملی ایران

۱ – دکتر فاطمی بعد از آزادی از زندان، در سال ۱۳۲۱ روزنامه باختر را به‌ تهران منتقل کرد. او دراولین سرمقاله روزنامه باختر در زمانی که دنیا درگیر جنگ جهانی دوم بود، به‌وضوح افکارآزادی‌خواهانه و آمادگی‌اش را برای فداکاری درراه وطن نشان داد و نوشت:

«به  امید خدای بزرگ برای خدمت به ایران و ﻓداکاری در راه آزادی، قلم به دست گرﻓته، قدم به میدان گذاشته ایم. ما از مشکلات و موانعی که در این راه داریم آگاه و خود را برای مقابله با آن حاﺿر ساخته ایم. ﻫدف اصلی و بزرگ ما خدمت به ایران و آزادی است… آزادی ـ بزرگترین وعیده خدایی ـ ﻻزمه حیات انسانی، آن ﭼیزی که خدا به رایگان به ﻫمه ارزانی داشته و آن را از مردم نگیریم، پس می‌گوییم ﻫر کس ملت ایران را و آزادی مشروع را محدود کند و به استقلال ایران لطمه بزند، خاﺋن وپلید است».(بخشی از سرمقاله‌ روزنامه باختر – ۱۴تیر ۱۳۲۱ با عنوان «خدا – ایران – آزادی»

 ۲ –  سرنوشت دکتر فاطمی در همان روزهای نخست پس از کودتا ننگین  انگلیسی – آمریکائی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، از طرف امریکا ،انگلیس و شاه معین شده  بود . زیر :

۱ – در گزارش ۲۱ اوت ۵۳  هندرسن، سفیر وقت امریکا درایران به وزارت امور خارجه تاکید میکند که:«عامل دیگرکمک کننده به اظطراب و ناراحتی، آن است که خطرناکترین رهبران ملی هنوز آزادند. مصدق، فاطمی ، شایگان، حسیبی و دیگران، به آسانی ممکن است  با رهبران حزب توده در صدد طرح توطئه باشند. این حقیقت که فاطمی هنوز زنده است، علی رغم  شایعات روز ۱۹ اوت  در باره  مرگ وی،  بویژه دلسرد کننده است ، زیرا که وی حیله گرترین و بدون ملاحظه ترین فرد از اطرافیان مصدق محسوب  می شود. این باور وجود داشت که وی با روحیه انتقام جویی تردید در کمک به پیوند اتحاد و همکاری  میان ملیون و توده ای ها، علیه غرب  را به خود راه نمی دهد.»

۲ – کرمیت روزولت، فرمانده عملیات، در اول شهریور پس از کودتا به ایران می رود و می گوید: «پس از برگزاری تشریفات، شاه به من اشاره کرد و اولین عبارتی که با لحن رسمی ادا کرد این بود: «من تختم را مدیون خدا و ملتم و ارتشم و شما هستم» … و “روزولت ”  موضوع  سرنوشت مصدق و دیگر رهبران جبهه ی  ملی را عنوان میکند و از محمد رضا شاه می پرسد: «میل دارم بدانم در مورد مصدق، ریاحی و دیگران، که علیه شما توطئه کرده اند، چه فکری کرده اید؟»  

شاه می گوید : « در  این مورد  زیاد فکر کرده ام. مصدق محاکمه می شود.( در این موقع لبهای شاه می لرزید) و به سه سال محکوم خواهد گشت … ریاحی نیز مجازات مشابهی دارد.  ولی یک استثنا وجود دارد و آن، حسین فاطمی است . او هنوز دستگیر نشده ولی به زودی او را پیدا می کنند. فاطمی، بیش ازهمه ناسزاگویی کرد. هم او بود که توده ایها را واداشت مجسمه های  من و پدرم را سرنگون و خرد کنند. او، پس از دستگیری، اعدام خواهد شد.

۳ – دستور اعدام فاطمی، از لندن صادر شده بود. در سند ۱۰۴۵۸۴ /۳۷۱/ FO به تاریخ ۳۰ سپتامبر  ۱۹۵۳  سفارت بریتانیا در بیروت- که در آن زمان ستاد مشترک عملیات ایتنلیجنت سرویس بود – به وزارت امور خارجه انگلیس ، چنین گفته  شده است:

« تاآنجا که از مطالب روزنامه ها استنباط  کرده ام، اوضاع آن قدرها هم بد پیش نمی رود… مصدق مشکل ایجاد خواهد کرد، با توجه به اینکه در حمام خون کشته نشد، به نظرمن، بهترین راه حل برای او تبعید است… اما در مورد فاطمی، اگردستگیرشود  بهترین راه حل اعدام است…»

دکتر فاطمی که با “برانکارد” به دادگاه نظامی فرمایشی آورده شده بود، با شجاعت و شهامت  ضمن دفاع از اهداف نهضت ملی ایران و افشای رژیم کودتای امریکایی – انگلیسی برضد حکومت ملی مصدق، “برای بیداری و روشنگری نسل های حال و آینده ایران که بدان علاقمندند   در دفاعیه خود می گوید: « … باید پرسید : ما به آسایش عامه چه صدمه ای  وارد آوردیم؟، به جان چه کسی  سوء قصد نموده ایم؟ مال چه کسی را به غارت برده ایم وبه چه وسیله «آسایش عامه» را مختل ساخته ایم؟. ازاین بگذریم که به کیفر رسانیدن ما چه ارتباطی با تأمین تمامیت و استقلال کشور دارد؟ مگرآنکه از دلایل معروف « دیوان بلخ»  را در نظر بیاوریم  و همینطور  مطلب  را دست بدست بگردانیم  تا به « تمامیت  و استقلال کشور» برسیم…

…روزی که من به قول خودتان وزیر بوده ام، شبانه سر و پای برهنه دستگیرو مثل پست ترین بردگان و غلامان به گوشه ای افکنده شدم( اشاره فاطمی به کودتای ۲۵ مرداد است) بعد هم که  باز به قول خودتان کاره ای نبوده ام و نیستم، در خور یک همچو  رفتار عادلانه  ای هستم؟!  پس  شما که  تا این حد  نیز  حفظ ظاهر را مقتضی نمی دانید چرا دیگر یک سلسله تشریفات زائد را فراهم می سازید وزحمت بیهوده می کشید که صورت قانونی به کار بدهید. آنهائیکه یک همچو  صحنه سازی ها را متحمل باشند، باطن و ظاهر کارشان کم و بیش متفاوت است. من که زیر سقف شهربانی از تماشاچی به قول شما و از چاقوکش های بنام بنا بر آنچه که تمام یک پایتخت ناظر و شاهد بود، ضربات بی حساب دشنه خورده ام و از ادعانامه ای هم  که به دادگاه آمده، ده ها و صدها  فحش دریافت داشته ام ، آیا می توانم یک لحظه اشتباه کنم که باز قانون و رسیدگی در کار است؟ حالا اگر شما اصرار دارید که من خود را به بلاهت بزنم و سال نیکو را از بهارش بشناسم حرفی ندارم که این نمایش کمدی – تراژدی را تا آخرین پرده اجرا نمایم…»

در دادگاه تجدید نظر، نیزکه سری  بود، حکم اعدام  فاطمی تائید شد،  محمد رضا شاه ، با تقاضای  فرجام دکتر فاطمی موافقت  نکرد. صبح  روز  ۱۹ آبان ۱۳۳۳  عده ای  از افسران که در پیشایش آنها سرتیپ  تیمور بختیار و سرتیپ آزموده  قرار داشتند، بزندان  دکتر فاطمی  رفتند. آزموده  به فاطمی گفت : « اعلیحضرت با تقاضای شما موافقت نفرمودند. وصیتی دارید بفرمائید. شماکه مکرر می فرمودید من از  مرگ ابائی ندارم و مرگ حق است….»

دکتر  فاطمی حرف آزموده را  قطع کرد و گفت:« آری  آقای آزموده ، مرگ حق است و من از مرگ ابائی ندارم . آنهم چنین مرگ پر افتخاری . من می میرم  تا نسل جوان ایران از این مرگ درس گرفته  و با خون خود از وطنش دفاع کند و نگذارد جاسوسان اجنبی براین کشورحکومت نمایند. من درهای سفارت انگلیس را بستم، غافل ازاینکه تا دربار هست، انگلستان سفارت لازم ندارد.»

قبل از اجرای حکم دکتر فاطمی به آزموده می گوید: قسم است، مرگی در رختخواب ناز… مرگی در راه شرف و افتخار، و من خدای را شکر می کنم که در راه مبارزه با فساد شهید می شوم، خدای را شکر می کنم که با شهادتم در این راه دین خود را به ملّت ستمدیده و استعمار زدۀ ایران ادا  کرده ام و امیدوارم سربازان مجاهد نهضت هم چنان مبارزه را ادامه دهند.»

مقامات نظامی در مورد روحیه وی به خبرنگاران گفتند:

«… در ان موقع  روحیه اش  بقدری  قوی بود که اگر کسی  وارد اطاق  می شد  و از جریان اوضاع اطلاع نداشت، هرگز باور نمی کرد این شخص کسی است که چند دقیقه دیگر باید تیرباران شود و وصیتنامه اش را هم نوشته است.

  لحظه‌ای که او را روی برانکارد گذاشته بودند تا داخل آمبولانس ببرند می‌گفت: “سربازها, نظامی‌ها توجه داشته باشید ما در راه ‌آزادی و اعتلای ایران جانمان را از دست می‌دهیم. این جان برای شما نیز ارزشمند است و شما هم کوشش کنید که زیر بار دیکتاتوری و خودسری نروید. اعضای خانواده پهلوی خانواده‌ای هستند که تافته جدابافته از ملت ایران هستند . این تافته در انگلستان بافته شده و اینها نان, آب و گوشتی که فراهم کرده‌اند همه نشئت گرفته از سرمایه‌داری انگلستان است . از اربابشان جدا نیستند. اگرخواستید ایران به استقلال برسد, باید در ایران حکومت مردمی باشد.”»

«وقتی او را سوار آمبولانس کردند، سیگار خواست و آن را با وضعی خاص گوشۀ لب نهاد و ثابت کرد که از مرگ واقعاً نمی هراسد و ابائی ندارد… هنگام اجرای حکم، در حالی که هوا به شدّت سرد بود روی همان پیراهنی که بر تن داشت یک پیژامۀ پشمی پوشیده و با همان پیراهن و پیژامه و کفش سرپایی که پارچۀ روی آن مخمل قهوه ای بود در حالی که۴۰ درجه تب داشت  آماده ایستاد…»

… هشت گلوله تیر از دهانۀ لولۀ تفنگهای چهار مأمور، دو نفر ایستاده، دو نفر نشسته  شلیک  شد دوتیر  درست بروی هم به قلب و شش تیر دیگر به سینه …« زنده باد مصدّق » و «جاوید باد ایران»  آخرین کلامش  بود.

 

« انتشارات مصدق – فاطمی»

خروج از نسخه موبایل