سایت ملیون ایران

 دانه انجیر معابد، فیلمی انعکاس دهنده کابوس جمهوری نکبت اسلامی؛ ف. م. سخن

ایران وایر

فیلم دانه انجیر معابد، ساخته ی محمد رسول اف، که از طرف آلمان نامزد اسکار شده و در جشنواره فیلم کن جوایز مختلفی را از آن خود کرده است برای من فیلمی تکان دهنده بود.

برای من در هنر اساسی ترین موضوع، میزان اثر گذاری ست و هنری که بیشترین اثر را بر من بگذارد برای من هنر خوب و ارزشمند به شمار می آید. فیلم رسول اف بخصوص در یک سوم اول، و کمی کمتر در یک سوم دوم مرا بر جای خود میخکوب کرد و کابوسی را که از سال ۶۰ تا کنون با من زنده است در موقع بیداری جلوی چشمانم آورد.

برای من دیدن فیلمی طولانی که دو ساعت و چهل دقیقه طول بکشد، آن هم یک ضرب و بدون وقفه جز در موارد معدود -مثل فیلم های کلاسیک امریکایی قدیمی- امکان پذیر نیست ولی این فیلم و این نمایش کابوس را توانستم به طور پیوسته و بدون خستگی نگاه کنم هر چند یک سوم آخر فیلم برایم ایده آل نبود و می شد بدون آسیب دیدن بافت اساسی فیلم مقدار زیادی از آن را حذف کرد که البته این موضوع در تخصص من نیست و احتمالا کارگردان و تدوین گر حفظ تمام شات ها را ضروری دیده اند و چیزی که در این موضوع اهمیت زیاد دارد، شرایط خطرناک فیلمبرداری قاچاق است که باید به خاطر آن بر تمام معایب فیلم چشم بست و شجاعت کارگردان و جسارت عوامل سازنده ی فیلم را تحسین کرد.

در مورد خودِ فیلم، الان نظری نمی دهم و نظرم را می گذارم برای دوران بعد از اسکار ولی در مورد داستان فیلم تصور می کنم این اجازه را داشته باشم که نظرم را بازگو کنم.

داستان فیلم آقای رسول اف دارای سه بخش است، که میزان تفاوت این بخش ها و زیربخش های آن ها باعث نوعی گسیختگی می شود.

بخش اول، در انعکاس رویدادها و اثر گذاری آن چه در ۱۴۰۱ اتفاق افتاد بر خانواده ی قاضی ایمان و بخصوص دختران او رضوان و ثنا بسیار موفق است. این رویدادها اختلاف عمیق فرهنگی پدر و مادر وابسته به حکومت نکبت اسلامی را با دختران جوان شان به خوبی آشکار می کند.

آسیب دیدن صورت صدف، دوست بچه ها، با گلوله ی حیوانات اسلحه به دست جمهوری نکبت، و سعی بچه ها برای کمک به او این اختلاف دمل مانند چرکی را که هرگز مجال بروز پیدا نکرده، نیشتر می زند و چرک انباشته شده در آن را بیرون می ریزد. برای پدر مادر حفظ موقعیت شغلی پدر در جمهوری نکبت فراتر از هر چیز دیگری ست و مادر که عامل اصلی سرکوب احساسات و نگاه متفاوت دخترهاست با کمک برای بیرون آوردن ساچمه ها از چشم صدف اندکی از انسانیت سرکوب شده در درون خودش را نشان می دهد ولی با بیرون کردن صدف از خانه شان مجال رشد به این احساسات انسانی نمی دهد.

آقای رسول اف، در این قسمت از داستان خود، مرا به سال وحشتناک ۱۳۶۰ برگرداند و نیز سال ۱۳۷۸ و سرکوب کوی دانشگاه و سال ۱۳۸۸ و جنبش سبز که در این سال ها در ایران بودم و شخصا در اعتراضات و صحنه ی کشتارهای وحشیانه حضور داشتم که گوشه هایی از این داستان پر آب چشم را در سه رمان ام «غیر ممکن»، «من ستاره هستم»، «و خورشید می درخشد» (از انتشارات فروغ آلمان) (*) منعکس کرده ام. آن چه رسول اف در فیلم اش بازگو کرده تمام این سال های تلخ را در ذهن من زنده کرد و این اثربخشی شایسته ی تقدیر و تحسین است.

بخش دوم داستان «دانه انجیر معابد» از لحظه ی گم شدن اسلحه ی ایمان آغاز می شود. این اتفاق چنان که باید و شاید خوب پرورده نمی شود. یعنی نویسنده موضوعی را به داستان القا می کند تا بتواند سر انجامی از آن «بسازد». بازجویی بی شرمانه از زن و بچه های ایمان به سبک بازجویی در زندان های سیاسی حکومت نکبت، و رضایت او به این کار و تن دادن و عدم مقاومت مادر و دخترها به این خواست پدر و همکار بازجوی او و بعد از بازجویی عدم شکایت و بر خورد منفعل با این رفتار زشت و قبیح در داستان گسست ایجاد می کند.

یک سوم بعدی فیلم از ماجرای سفر خانواده به روستای خَرانَق یزد، شروع می شود و تعقیب و گریز با زن و شوهری که ایمان را در میان راه می شناسند و بعد بالا گرفتن پارانویای ایمان و حبس کردن و زن و فرزند به سبک زندان های سیاسی جمهوری اسلامی و در نهایت تعقیب و گریز طولانی پدر و دخترها و در نهایت شلیک یک گلوله و سقوط و مرگ ایمان که «به نظر من» نه تنها طولانی ست بلکه وصله ی نچسب و نامطبوعی ست که تمام زیبایی کوه های خرانق و روستای قدیمی و مناظر تابلو مانند این روستا نمی تواند این نچسب بودن را دلپذیر بکند.

باری در باره ی این فیلم بعد از اسکار بیشتر خواهم نوشت ولی از جناب رسول اف و دست اندرکاران ساخت این فیلم اثر گذار و متفاوت آن هم در شرایط وحشتناک موجود در داخل کشور به نوبه ی خودم تشکر و قدردانی می کنم.

خروج از نسخه موبایل