سایت ملیون ایران

هیچ آرامش گورستانی پایداری ندارد، خبر اصلی سوریه این است

حامد آئینه وند

📌رخدادهای موسوم به بهارعربی که به قیام مردم عرب زبان خاورمیانه و شمال افریقا علیه نظام های دیکتاتوری انجامید پژواک یکسانی در منطقه ما نداشت. برخی حکام عرب که درادامه به آنها اشاره خواهم کرد از بهار عربی درس های لازم را گرفتند و به رغم سرکوب اولیه به تدریج تغیر مسیر دادند. اما برخی دیگر تصور کردند که سقوط همتایانشان به دلیل به کار نگرفتن موثر قوای قهریه است و بر شدت بر خورد افزودند. بشار اسد دیکتاتور سوریه مهمترین مورد است که با چنین تصوری از همه نظام ها و سازمان های شرور مانند روسیه، جمهوری اسلامی و حزب الله برای بقا کمک گرفت و حاصل آن تکه تکه شدن سوریه در جنگ داخلی، حکومت مرکزی بسیار ضعیف، ۵۰۰ هزار کشته و بیش از شش میلیون آواره شد. ظاهرماجرا این بود که اسد در قدرت باقی مانده و محور مقاومت آسیب ندیده است.

📌جمهوری اسلامی که پس از سرکوب خونین جنبش سبز احساس مسرت خاصی داشت با وجود اشراف از نزدیک بر ماجرا، با بی شرمی خاصی که مخصوص سران جمهوری اسلامی است بهار عربی را بیداری اسلامی و از جنس انقلاب ۵۷ معرفی می کرد در حالی که رهبران انقلاب های عربی به وضوح می گفتند جمهوری اسلامی نه الگو که مایه عبرت آنهاست. خاک پاشی بر حقیقت اما مانند ضرب المثل شیرین فارسی است که ماه پشت ابر نمی ماند، خودش را نشان می‌دهد

📌در جریان بهار عربی همه کشورهای عربی حتی ثروتمند ترین ها مانند کویت، قطر و امارات هم دستخوش اعتراضاتی شدند. هر چند کشورهایی که دچار تبعیض گسترده تر و شکاف بیشتر میان حکومت و مردم بودند، حضورمردم در صحنه اعتراضات بیشتر بود و خواسته های رادیکالتری داشتند که در نهایت به سقوط حاکمانی انجامید که بر شمردم.در عربستان، الجزایر، عمان، اردن، بحرین، قطر، کویت و.. به رغم آنکه حکام سر جای خود باقی ماندند اما دیگر حاکمان پیشین نبودند وتغییر مسیر دادند، گشایش سیاسی و اجتماعی ایجاد کردند و تلاش کردند تا حدودی گردش قدرت را به رسمیت بشناسند و مخالفان را به نوعی در حکومت شریک کنند یا به مطالبات آنها پاسخ دهند. آنچه امروز به عنوان نمونه در مدیریت بن سلمان در عربستان می بینید محصول همان درس هاست. به رغم آنکه اتفاقات تلخ غیر قابل قبولی مانند مرگ دلخراش جمال خاشقچی رخ داد اما روند تحولات در عربستان در مجموع مثبت و ادامه دار است.

📌در تحلیل های اتفاقات این روزهای سوریه که به اشغال مناطق وسیعی از حلب انجامید در تحلیل ها دیدم که با فروکاست وضعیت نامتعادل سوریه با مشخصاتی که شرحش رفت به حمایت اردوغان از مخالفان و ارجاعاتی به توافق روسیه و ترکیه در مذاکرات سوچی، تحولات لبنان، فشار اسرائیل براسد برای قطع کریدور مالی و تسلیحاتی تهران برای حزب ا… اشاره می شود. به رغم تاثیر همه این عوامل بر آنچه اکنون در سوریه در جریان است اما نقش اصلی مرتبط با کشورهای خارجی نیست. موضوع سوریه موضوع زخم عمیق و شکاف وسیعی است که به دلیل دیکتاتوری خاندان اسد رخ داده و مردم حاضر نیستند به شیوه سابق برآنها حکومت شود و شکاف میان مردم و حکومت هم بزرگتر از آن است که با اتکا به سلاح بشود آن را پر کرد و به محض فراهم شدن شرایط سر باز می کند.

📌بشاراسد دست کمک برای حفظ حکومتش را بار دیگر به سمت پوتین و آیت ا.. خامنه ای دراز کرده است که هر دو با انواعی از بحران های داخلی و خارجی رو به رو هستند. هردو در میان اکثریت مردم خود منفورند والبته نسخه ای که در جیب خود دارند چیزی جز شدت سرکوب بیشترمردم نیست و گزافه نیست اگر گفته شود وجه مشترک همه آنها نادیده انگاری منافع ملی برای بقای خود و همفکرانشان در حکومت است. اشتباه است تصور شود تمایل شدید آنها به حکومت برآمده از پایبندی آنها به ایدیولوژی خاصی جز« حفظ قدرت به هر قیمت» با شد. یاداشتم را با ذکر نکته ای خطاب به تحلیل گران و شهروندان به پایان می‌برم:کسانی که تصور می کردند روند عادی سازی مناسبات اسد با اتحادیه عرب وترکیه به خوبی پیش می‌رود تحلیل درستی از تاریخ و علم سیاست ندارند.خبر اصلی در سوریه را صرفا لابه لای تحلیل های کارشناسان دنبال نکنید، خبر اصلی این است : ستون اصلی حکومت مردم هستند وحاکمیتی که اکثریت مردم را از دست بدهد بقایی در انتظارش نیست حتی اگر آرامشی گورستانی در کوتاه مدت حاکم کند.

خروج از نسخه موبایل