m.behnoud(at)roozonline.com
تحریم خرید نفت ایران توسط اتحادیه اروپا آغاز شده است. تا پریروز رسانه های یکدست شده داخلی خبر می دادند که اروپائی با هم اختلاف نظر دارند و به مردم مژده می دادند جهان بر سر تحریم خرید نفت ایران به اتفاق نظر نمی رسد. بعد از مدتی پایه و اساس ضد حمله تبلیغاتی خود را بر این شعار قرار دادند که بازار جهانی، وقتی نفت ایران عرصه نشود دچار چنان بحرانی می شود که با این اقتصاد لرزان و ملتهبی که دارند دیوارهایشان فرو خواهد ریخت. به گمانه زنی آن ها تحریم نفت ایران یعنی تن دادن جهان به نفت بشکه ای دویست دلار و این یعنی بحران و فروپاشی. این تبلیغات چنان موفق بود که بیش و پیش از رقیب، دولتیان را فریب داد و آن ها در جلسات کمیسیون های مجلس هزینه های تورم زا را بالا بردند و با لبخند به نمایندگان خبر دادند نفت صد دلاری و بالاتر در پیش است نترسید. اینک تحریم ها شروع شده و بهای نفت در بازارهای جهانی کاهش یافته و دارد از حد تعیین شده در بودجه سال جاری دولت پائین تر می رود.
در طول مذاکرات چهار ساله که با رجز خوانی دولت نسبت به دولت های قبلی و متهم کردن هیات های مذاکره گر پیشین همراه بود، دولت در تبلیغات داخلی اساس را بر دو نکته گذاشت یکی بر تبلیغ پیرامون توان نظامی کشور ـ– که برای بزرگ نمائی آن، به جز ابیاتی از شاهنامه فردوسی، سخنان آخرین پادشاه ایران در دهه هفتاد میلادی هم الگوی خوبی بود، مورد استفاده قرار گرفت ـ– دوم زیان غرب از تحریم نفت ایران.
غرب هم بر همین اساس خود را تنظیم کرد. اول برنامه ریزی جنگی، فروش میلیارد ها دلار سلاح به همسایگان و ساکنان جنوبی خلیج فارس، تا آن که اینک وسط مذاکرات، ناوهواپیمابر وارد خلیج فارس می کند و در عین حال تجهیز پایگاه های بزرگ نظامی در سراسر جنوب این آبراه با اهمیت. همزمان با تهدید نظامیان ایران به بستن تنگه هرمز، لوله کشی برای انتقال نفت منطقه از جائی بالاتر از تنگه هرمز آغاز شد و خط لوله های متروک دوباره سازی شد. هر کدام از این گام ها، برای آمریکا و اروپا سودآوری ها داشت ـ– چون مخارجش از جیب کشورهای صاحب نفت به حساب پیمانکاران آمریکائی و اروپائی ریخته می شد ـ– و برای دولت ایران متضمن زیان های مالی بود و قدرت مانور ها را گرفت، پارس جنوبی با تبلیغات به کار نمی افتاد و طرف قطری هر سال میلیاردی از این طریق به جیب می برد و الجزیره اش قوی تر و با نفوذتر می شد.
اینک هم رقیب با روش های نو آمده است، اما تبلیغاتی که با هدف روحیه دادن به مردم صورت می گیرد، یا با هدف جلوگیری از روحیه باختن ها، انگار سوزی است که بر صفحه موسیقی دوره های سابق گیر کرده و خط افتاده است. تکرار و تکرار.
وقتی این صورت مساله فشرده شده در برابر ناظران بیرونی قرار می گیرد، احوالات کشور و مردمش سخت دشوار و نگران کننده تصویر می شود. اما چندان که این نگاه درونی می شود از آن شدت می افتد. همه ما که روزهای جنگ را در داخل کشور زیسته ایم به یادمان هست که حتی در روزهای موشک باران شهرها هم زندگی تعطیل نشد. زندگی جاری بود. شب های قرق و آژیر را به یاد آورید که در حاشیه اطراف هر شهر کشور، پیک نیک ها به راه بود. تا نیمه های شب صدای موسیقی ممنوع می آمد و گاه در میانه اش یک دئوترم گدازان هم در آسمان می رفت که صدام فرستاده بود و صدای مهیبش می رسید و دقایقی سازها از نوازش می ماندند.
مردم ایران و جهان
تحریم های اروپا شروع شده است. بیشتر کسانی که در ایران زندگی می کنند ـ- هم آن ده در صد جمعیت کشور که از سر اجبار و تبعیدوار یا در طلب زندگی آزادتر و مرفه تر به خارج از کشور پناه برده اند ـ- هر لحظه مشغول گفتگو، اطلاع رسانی و گاه جدل با دیگرند. موضوع اصلی این است که آینده ما چه می شود.
ما در این جمله یعنی ایرانیان، همان ها که بعد از سی و چند سال زندگی در کشورهای دیگر هنوز خود را ایرانی می دانند، و این ربطی به رنگ گذرنامه شان ندارد. ایرانیان اند گرچه مجبور باشند گاهی در برگه هائی تابعیت خود را آمریکائی، اروپائی، آفریقائی و یا آسیائی ذکر کنند. همه به درجاتی به آینده می اندیشند، حتی آن ها که از تحریم های نفتی و حتی حمله نظامی چندان صدمه ای نمی بینند. حتی آنان که دیگر کسی را در ایران ندارند اما ایران مادر آن هاست. مادری که از رنجوریش رنج می برند و بر سرنوشتش بیمناک می شوند. اما باید پرسید آیا همه مردم ایران در جریان بحران هسته ای نگران بوده اند. پاسخ منفی است.
پس سئوال برای دانش پژوهان علوم اجتماعی و دست اندرکاران رسانه ای می تواند این باشد که در این وضعیت چه کسانی هنوز آسوده اند و هیچ باکی ندارند، و هیچ کدام از تبلیغات و اطلاع رسانی ها پوسته آسودگی خاطرشان را نمی درد، کدام گروهند که در هیچ مجادله و معامله ای شرکت ندارند.
پاسخ درست به این پرسش چیزی است که برای گروهی ـ– و از جمله اکثریت ایرانیانی که خارج از مرزهای وطن زندگی می کنند ـ– قابل قبول نیست. آن ها نمی پذیرند که در قرن بیست و یکم میلادی با این بزرگراه های اطلاعاتی و دنیای مجازی، با این که مک لوهان گفته جهان دهکده ای جهانی است، باز کسانی می توانند بی خبر بمانند. گستردگی دنیای مجازی و انقلابی که در دهه اخیر در اطلاع رسانی به وجود آمده، این فرض را پدید آورده که انگار اکثریت مردم با اطلاعات موجود سروکار دارند و مانند آن ها از این اطلاعات نتیجه گیری می کنند.
به گمان نویسنده این مقاله اصلا چنین نیست. رسانه های امروزی به همان اندازه که فراگیرند، هنوز کنترل پذیرند و تازه این حکایت رسانه هاست، پیامی که توسط رسانه ها منتقل می شود هم کنترل شدنی است، پیام های انحرافی هم می توان فرستاد و به جای پیام و اطلاع واقعی نشاند. این گمان اغراق شده که با گسترش وسایل ارتباطات جمعی و تنوع رسانه ها، آزادی اطلاعات نصیب بشر شد، جای هزار خدشه دارد. نگاه کنید به میزان فیلم هائی که از کره شمالی یا از نقاط اصلی سوریه به جهان سرریز می شود [نگاه نکنید به شهرهای مرزی که حاکمیت دولت بشار اسد لق شده، نیروهای نظامی تجهیز شده اند و به همان نسبت فیلم هم از آن جا می رسد]. اصلا نگاه کنید به لیبی که به نظر می رسید بعد از سقوط قذافی آزاد شده است. چرا در این چهارماه فیلم و خبری مخابره نمی شود. این همه اسلحه که در جریان سقوط حکومت قذافی در دست های مردم قرار گرفت کجاست. مردم آیا فردای مرگ قذافی اسلحه هایشان را تحویل دادند و دموکرات شدند و به خوشی و شادی زندگی گرفته اند.
اکثریت مردم هنوز اطلاعات خود را از همان منبع ارسال پیام های دولتی می گیرند. شاید به همین دلیل عجب نیست اگر میزان واکنش مردم به موارد نقص حقوق بشر کسانی را شگفت زده می کند و از خود می پرسند چرا با این همه سختی ها کسی ـ– جز همین چند روزنامه نگار و فعال اصلاح طلب زندانی ـ– کاری نمی کند. بسیارند که از خود می پرسند آیا ظرفیت ناراضیان ایرانی همین چهل پنجاه است که نامشان می چرخد و قهرمانانه ایستاده اند؟
به گمانم شگفتی از واکنش جامعه ایرانی به رویدادها و خطرها، ناشی از آن است که هفتاد و چند میلیون نفر از ایرانیان هنوز در ایران اند و شاید ده درصد آن ها بیشتر خواهان اطلاعات نگران کننده نباشند، و از همه آن ها سهم رسانه های آزاد و بزرگراه های اطلاعاتی شوند باز نسبت چندان تعیین کننده ای نیست.
صورت وضعیت تازه
آغاز دور تازه تحریم ها که باید آن را تحریم هوشمند نامید ـ– یا باید پذیرفت که تحریم هوشمند همین است ـ– به معنای آن است که حکومت گرچه قادر شد از خطر حمله نظامی ناتو یا اسرائیل بکاهد اما در مقابل خطری بزرگ تر بی دفاع مانده است. تحریم های تازه، که دولت مدام تبلیغ می کند که اثری در زندگی مردم ندارد و مردم شهری نیک می دانند که دارد، تنها خطرش این نیست که ارزش پول ملی کاهش می گیرد و ارز گران می شود و با بالابردن میزان واردات ایران را تبدیل به یک وارد کننده بی دفاع در برابر چین کرده است. خطر بزرگ تحریم های هوشمند آن جاست که جنگ روانی رقیب اثر گذاشته است. در حالیکه حکومت با خرید دستگاه های پارازیت و شنود و کنترل اینترنت که به بهائی سنگین ممکن شد، کوشید تا مانع از آن شود که مردم از جنگ روانی اثر بپذیرند، از نکته ای غافل ماند. و آن تاثیر این جنگ بر اجزای حکومت، بر کارگزاران حکومتی بود.
به گمانم دولت در زمانی که در جبهه خارجی گرفتار جنگی بزرگ است با حرکات نسنجیده ای که در طول تاریخ هیچ کشور دچار بحران و دشمن زده ای خود را بدان درگیر نکرده است در جبهه داخلی هم گرفتار شده است. بحران روابط دولت و هنرمندان، بحران روابط دولت و روشنفکران، بحران روابط دولت با روزنامه نگاران، بحران روابط دولت با ورزشکاران، بحران روابط دولت با زنان، بحران با دانشجویان، بحران با جوانان ماجراهائی نیست که به آسانی و با لبخند بتوان از آن گذشت. هیچ گروه اجتماعی و هیچ بخش از طبقه متوسط نیست که به نوعی از گزند حکومتداری امروز در امان مانده باشد.
تحریم گسترده تر، دستگاه اجرائی را به فروپاشی اخلاقی تهدید می کند، عصبیت را شیوع می دهد، حرکات ناشی از بی آیندگی را گسترش می دهد و نیروهای حاکم امنیت کشور را درگیر امنیت محلات و شهرها می کند. آیا این همان مقصودی نیست که تحریم گذاران در هدف دارند؟
از: روز آنلاین