سایت ملیون ایران

خاورمیانه: سقوط دیکتاتورها و نه دیکتاتوری

سعید پیوندی

 جامعه شناس و استاد دانشگاه در فرانسه RFI/PERSIAN

دهه‌هاست در خاورمیانه نفرین شده همه ما شاهد زوال دیکتاتورها و فروپاشی حکومت‌های خودکامه هستیم. رخدادها و صحنه‌ها تکرار می‌شوند: ایران ۵۷، افغانستان، لیبی، تونس، مصر، عراق و امروز سوریه… هر بار مجسمه رهبران توسط مردم خشمگین بزیر کشیده می‌شود، زن و مرد، پیر و جوان در خیابان‌ها در پی مجسمه‌ها سرنگون شده شادی می‌کنند، پوسترها و تصاویر رهبران اقتدارگرا و نمادهای حکومتی به کام آتش می‌روند، کاخ رهبران اشغال و غارت می‌شود، شماری می‌گریزند و کسانی هم کشته یا اعدام می‌شوند.

اینجا خاورمیانه است. سرزمینی که همه به سقوط دیکتاتورها نگاه می‌کنند ولی گاه بدون آنکه قادر به دیدن پدیده حکمرانی اقتدارگرایانه و آسیب‌های آن باشند. به همین دلیل هم زوال دیکتاتورها همیشه به معنای پایان استبداد نیست و چرخه شوم و ویرانگر خشونت سیاسی بازتولید می‌شود. کسانی که به قدرت می‌رسند به نام ظلمی که بر آن‌ها رفته به خود اجازه می‌دهند دست به سرکوب حاکمان دیروز و مخالفان خود زنند.

بشار اسد در سال ۲۰۰۰ در پی پدری قدرت را در دست گرفت که ۲۹ سال با مشت آهنین کشور را اداره کرده بود. او در ابتدا این گونه وانمود کرد که گویا دوران جدیدی در زندگی مردم سوریه آغاز شده است. اما “بهار دمشق” میرنده و کوتاه بود و جای خود را به زمستان بلند دیکتاتوری داد. بهار عربی در سوریه در سال ۲۰۱۱ با سرکوب خشن مخالفان توسط اسد و هم‌دستی سپاه قدس نتوانست تغییر شرایط سیاسی سوریه در پی آورد. جمهوری اسلامی سلیمانی و سپاه قدس را برای نگهداشتن اسد در قدرت روانه سوریه کرد.

با ظهور داعش و جنگ داخلی سوریه، کشانده شدن پای قدرت‌های خارجی و نیروهای نیابتی از حزب‌الله لبنان گرفته تا فاطمیون، سوریه به یک باتلاق هولناک چند پاره تبدیل شد.  در سوریه صحبت از حدود ۵۰۰ هزار کشته، ۶ میلیون آواره و مهاجر و ده ها شهر ویران شده است. بشار در سال ۲۰۲۱ با ۹۵ درصد آرای یک انتخابات بدون رقابت جانشین خودش شد. روز ۸ دسامبر ۲۰۲۴ اما خبری چندانی از آن ۹۵ درصد نبود. این قاعده جوامع بسته، و سرکوب شده بدون افق  و انتخابات غیرمشارکتی است.

مسئله خاورمیانه و داستان غمگین تداوم اقتدارگرایی با وجود سقوط دیکتاتورها از جمله رابطه میان نظام حکمرانی و جامعه است. یعنی میان نهادهای قدرت و جامعه گفتگو و قراردادی برای نظم سیاسی وجود ندارد. این نه فقط درباره اسلام‌گرایان که در مورد حکومت‌های سکولاری  که خواهان مدرن‌کردن غیرمشارکتی آمرانه جامعه هستند هم صدق می‌کند.

برخی کارایی حکومت را در اقتدرگرایی می‌بینند و دیگرانی هم با دمکراسی و مشارکت مردم در اداره کشور میانه خوشی ندارند. بهانه‌ها کم و بیش همسانند: برای جوامع خاورمیانه چنین کالای لوکسی هنوز زود است! آن‌ها اما هم‌زمان متوجه نیستند که حکمرانی به شیوه خودکامه سقوط در چاله هولناک مشروعیت‌زدایی از خود و بریدن شاخه‌ای است که بر روی آن نشسته‌اند. حکومت‌های بسته و بدون قرارداد اجتماعی مدرن دیر یا زود از درون می‌پوسند و حتا با نیت خوب هم سر از کج‌راهه ناکارایی و فساد در می‌آورند. بر خلاف باور بسیاری شاید ساز و کارهای حکمرانی شفاف، دمکراتیک و مطلوب ابتدا بیشتر در کشورهای غربی ساخته و پرداخته شدند اما آن‌ها غربی نیستند. حکمرانی مطلوب اسباب و لوازمی دارد که باید کم و بیش بدان‌ها تن داد.

در بسیاری از کشورهای خاورمیانه از سنت قرارداد اجتماعی برای حکمرانی مطلوب خبری نیست. قرارداد اجتماعی مدرن  بیان رابطه میان شهروندان، جامعه و نظام حکمرانی است و مرزهای مشروعیت دولت و نهادهای حکومتی و نقش مردم در مشروعیت بخشی به قدرت سیاسی را روشن می‌کند. این میثاق جمعی جامعه است بر سر دمکراسی و مشارکت سیاسی مردم و نظارت مدنی بر حکمرانی. قرارداد اجتماعی به چهارچوب  اصل کلیدی تفکیک و استقلال قوا، شفافیت و قانونیت نظام حکمرانی توجه می‌کند و پاسخگویی و مسئولیت‌پذیری آن. این گونه است که می‌توان تضمینی برای تامین اصل برابری (جنسیتی، اتنیکی، جنسی، دینی …)، آزادی‌های سیاسی و مدنی و به رسمیت حق اعتراض برای جامعه به وجود آورد.

خاورمیانه جایی است که حکومت‌ها عادت کرده‌اند دغدغه امنیت را جایگزین قرارداد اجتماعی برای یک حکمرانی مدرن ‌کنند. فروش برندی به نام “امنیت” در جوامعی که تجربه دمکراتیک چندانی ندارند و کنش‌های سیاسی و جابجایی قدرت برایشان گاه به معنای هرج و مرج و بی‌ثباتی ترجمه شده است. در فرهنگ و ذهنیت جمعی این جوامع هم گاه نگاه تقلیلی به مقوله امنیت وجود دارد. به همین خاطر هم نقش آسیب‌شناسانه نبودن قانون، شفافیت، مشارکت، مشروعیت نهادهای رسمی، پاسخگویی، حقوق شهروندی، حق اعتراض و چرخش دمکراتیک قدرت دست کم گرفته می‌شود. حاکم خودکامه برای توجیه اقتدارگرایی تکرار می‌کند “عوضش امنیت دارید”.

پای نظامیان هم این گونه به سیاست باز می‌شود. درست مانند اتفاقی که در ایران شاهد آن بودیم. کسانی در جامه “مدافعان حرم” خود را صاحب مشروعیت برای دخالت در همه امور کشور از سیاست و اقتصاد، قاچاق مواد سوختی، فروش نفت، واردات و صادرات می‌دانند. هر چه باشد آن‌ها در سوریه با داعش جنگیده‌اند تا مردم در تهران “امنیت” داشته باشند. جالب این است که این امنیت کذایی تا آن اندازه ناپایدار است که خود حاکم اقتدارگرا هم پس از سقوط در پی سوراخ موشی برای پنهان‌شدن می‌گردد.

کسانی بدون تردید ایراد خواهند گرفت که پس چرا به نقش نفت و پول نفت، قدرت‌های بزرگ، اسرائیل و “امپریالیست‌ها” … اشاره نمی‌شود. همه این عوامل “بیرونی” هم بازیگر میدان سیاست در خاورمیانه نفرین‌شده‌اند، اما هم‌زمان عوامل بیرونی دستاویز خوبی برای توجیه اقتدارگرایی و نپرداختن به ریشه درونی آسیب‌های سیاسی یک نظام حکمرانی است.”کار کار انگلیس است” پاسخی عامه‌پسند و ساده‌شده به پرسشی پیچیده است و باورش هم آسان‌تر. سقوط دیکتاتور را شاید نباید فقط در رابطه با عوامل قابل رویت هفته‌ها و روزهای پایانی بررسی کرد. روندهای کند و ناپیدای سقوط دیکتاتوری‌ها ریشه در گذشته‌های دورتر و روش‌های حکمرانی دارند که چون موریانه پایه‌های نظم سیاسی را سست و ناپایدار می‌کنند.

بشار اسد هم مانند دیگر رهبران خودکامه دوران ما سقوط کرد. این سرنوشت دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد. سپاه قدس ناچار شد با شتاب از یکی از اصلی‌ترین پایگاه‌های منطقه‌ای خود بگریزد. فاتحان جدید اکنون بخش بزرگی از کشور را در اختیار دارند. سوریه اما آیا از بختک استبداد، اسلام‌گرایی، جنگ و ویرانی رها می‌شود و راهی به سوی افق جدید توسعه، صلح و دمکراسی خواهد یافت؟ آیا دیگر رهبران اقتدارگرای منطقه و جهان از سرنوشت او و دیگران چیزی می‌آموزند؟

کانال شخصی سعید پیوندی https://t.me/paivandisaeed

از: گویا

خروج از نسخه موبایل