سایت ملیون ایران

تابستان ۲۰۱۴

تابستان ۱۹۱۴ اهمیت ویژه‌ای در تاریخ بشر دارد. زیرا آن تابستان داغ و جهنمی آغاز بزرگترین فاجعه انسانی بود. در جولای ۱۹۱۴ جنگ اول جهانی با حادثه‌ای بظاهر کم اهمیت شروع شد که در پایان آن ۱۶ میلیون نفر کشته و بیش از ۲۰ میلیون زخمی باقی ماند.

بحران جهانی ۱۹۱۴ با قتل «فرانس فردیناند» و همسرش «سوفی» توسط یک مرد جوان اهل صربستان و متعلق به یک گروه ناسیونالیست بنام «دست سیاه» آغاز شد. ولی بخشی از دلایل جنگ به چند دهه‌ی پیش از تابستان ۱۹۱۴ باز می‌گردد.

قدرت‌های بزرگ آنزمان یعنی ایتالیا، فرانسه، آلمان، انگلیس، اطریش مجارستان و روسیه برخورد‌هایی در مورد مسائل مربوط به مستعمرات داشتند. این تنش‌های سیاسی همچنین به مناطق «بالکان» ارتباط داشت.

اتریش و مجارستان با صربستان و روسیه برای نفوذ هر چه بیشتر در مناطق «بالکان» که «اوکراین» بخش مهمی از آن بود رقابت داشتند. همچنین از طریق «چیزی شبیه ناتو» سایر قدرت‌های بزرگ را نیز در گیر کردند. معاهدات و پیمان‌ها از دلایل دیگر جنگ، رشد احساسات ناسیونالیستی در سراسر اروپا، حل نشدن منازعات ارضی، از هم پاشیدن تعادل قدرت در اروپا، مسابقات تسلیحاتی، رقابت‌های اقتصادی، نظامی و تجارتی بود.

تابستان ۲۰۱۴ بنحو ترس‌آوری یادآور یکی از تاریک ترین دوران تاریخ یعنی ۱۹۱۴ است.

از سقوط هواپیمای مالزیا توسط تجزیه طلبان «اوکراین» که جانب مسکو حمایت می‌شوند، جنگ اسرائیل و فلسطینی‌ها در غزه، آشوب در عراق، افغانستان و سوریه و ادامه مشکل اتمی شدن ایران می‌بینیم که مشکلات زمان ما بطور مستقیم به دنیای ۱۹۱۴ – ۱۹۱۸ باز می‌گردد. دورانی که انگیزه‌های قومی و احساسات ناسیونالیستی منجر به بوجود آمدن ملت‌های جدید شد. بویژه آنچه امروز خاور میانه نامیده می‌شود.

مشکلات اقتصادی، همراه با ترویج ایدئولوژی‌های افراطی و رشد احساسات ناسیونالیستی بار دیگر نظم جهان را بخطر انداخته و شرایط جنگ سرد بین شرق و غرب و جنگ‌های خانمانسوز دیگر فراهم شده است.

«دیوید فرامکن» (David Fromkin) نویسنده‌ی کتاب «آخرین تابستان اروپا» می‌گوید: «برقراری صلح نیاز به دو نفر و یا بیشتر دارد ولی شروع جنگ می‌تواند با یک فرد آغاز شود. یک فرد متجاوز می‌تواند جنگ بزرگی را بوجود آورد حتا اگر دیگران خواستار صلح باشند. مگر اینکه ملت‌های دیگر قدرت کافی بکار برند که مانع از آن شوند.»

تاریخ نویسان بر این عقیده بودند که جنگی همانند آنچه در ۱۹۱۴ رخ داد به دلیل وسعت آن و درد و رنجی که برای مردم دنیا بوجود آورد قابل تکرار نیست. ولی متأسفانه جنگ دوم از ۱۹۳۸ تا ۱۹۴۵ دوباره اتفاق افتاد.

جهان از این بلای خانمانسوز رهایی نیافته و تجربیاتی که به بهای جان و مال میلیونها انسان بدست آمده درس عبرتی نبوده است.

امروز با از بین رفتن نظم پیشین جهانی، خلایی بوجود آمده که مشکل است بتوان پیش بینی کرد آیا نظم جدید با صلح و در راه انساندوستی و یا در نهایت با جنگ و درگیریهای بیشتری ساخته خواهد شد.

خطر «پوتین»

منظره جسدهایی که از آسمان به پایین می‌آمد و در سراسر مزارع در دهکده‌ی «گرابوو» پخش می‌شد برای مردم این دهکده که شاهد آن بودند یک کابوس فراموش نشدنی است. تصویر آن مرد مسلح که حلقه‌ی ازدواج را از انگشتان جسد یکی از قربانیان هواپیمای مالزیایی می‌دزدید، در خاطره‌ها برای همیشه باقی می‌ماند.

هواپیمای مسافری بوئینگ با ۲۹۸ سرنشین توسط یک موشک روسی در دهکده‌ای در شرق «اوکراین» در محلی که تجزیه طلبان حمایت شده از جانب روسیه در حال جنگ هستند، سقوط می‌کند. اجساد کودکان و زنان و مردان مسافرانی که بی خبر از همه چیز به سوی استرالیا می‌رفتند روزها در گوشه و کنار مزارع در زیر آفتاب سوزان پخش بود و مردان مسلح، تجزیه طلبان، کسانی که مسئول سقوط این هواپیمای مسافری بودند به مأموران بین المللی اجازه نمی‌داند که به صحنه‌ی دلخراش سقوط نزدیک شوند.

خانواده‌های عزادار روزهای طولانی در انتظار دریافت اجساد عزیزان بودند. مردم دنیا از این حادثه و از رفتار وحشیانه مردان جنایکاری که نهایت بی احترامی را به قربانیان سقوط هواپیما کرده بودند خشمگین‌اند.

هیچکس مسئولیت این حادثه‌ی غم انگیز را بعهده نگرفته است. مدارک و شواهد بسیاری از صحنه حادثه ناپدید شده ولی چشم‌ها بسوی کرملین است و برای بسیاری تردیدی نیست که تجزیه طلبان با استفاده از موشک اهدایی روسیه و با حمایت کرملین مسبب این فاجعه هستند.

بیشتر سرنشینان هواپیما شهروند کشور هلند بودند. در حالی که خشم و نفرت مردم این کشور رو به افزایش است، سران اروپا به دنبال راه حلی برای تنبیه «مسکو» هستند.

در حالیکه جنگ اوکراین شدت یافته و پوتین بدون توجه به افکار عمومی مردم دنیا مصمم است به بحران این منطقه افزدوه و نه تنها مانع از پیوستن اوکراین به اتحادیه اروپا شود بلکه قصد دارد خاک این کشور را تجزیه کند.

ظاهراً پوتین ترسی از اروپا ندارد. زیرا با ذخایر بی نهایت نفت و گاز اروپا از نظر انرژی و در نهایت از نظر اقتصادی وابسته به روسیه است. پوتین می‌تواند گستاخ تر هم باشد، روابط دوستانه چین و روسیه موقعیت او را قوی تر می‌کند.

تحریم‌های اقتصادی و فشار آوردن به شرکت‌ها و افراد ثروتمند روسی از جمله اقدامات غرب است. تحریم‌ها در زمینه انرژی، فروش تسلیحات، امور مالی و بانکی است که نتیجه در آینده مشخص خواهد شد.

تصمیم فرانسه به تحویل هلیکوپتر‌های نظامی به روسیه و همچنین شرکت نکردن ایتالیا در تحریم‌های اقتصادی از قدرت آمریکا در استفاده از تحریم‌ها می‌کاهد.

بگفته یکی از مفسرین، لندن تبدیل به لاس‌وگاس ثروتمندان روسی شده است. و ثروت‌های هنگفتی به بانک‌های لندن منتقل می‌شوند.

در حال حاضر پوتین موقعیت خود را از نظر داخلی و خارجی محکم می‌بیند. بر اساس آمارهای جدیدی، بیش از ۸۰ در صد مردم روسیه طرفدار پوتین و اقدامات وی هستند و احساسات ناسیونالیستی در این کشور روز بروز قوی تر می‌شود.

آرزوی بازگشت به روسیه بزرگ و قدرتمند و دفاع از هر بخشی که زبان روسی در آن صحبت می‌شود خواسته‌ی پوتین و مردم روسیه است. برای جلب حمایت بیشتر داخلی پوتین از قدیمی ترین تاکتیک یعنی پروپاکاندا استفاده می‌کند. وی در این زمینه تجربه‌ی کافی دارد. پوتین سالها در سازمان جاسوسی روسیه «کی جی بی» کار کرده است.

تبلیغات علیه غرب بویژه آمریکا در داخل روسیه کارایی بسیاری دارد. تمام شعارهای زمان «جنگ سرد» تکرار می‌شود که آمریکا مسئول همه اتفاقات ناگوار است. در روسیه در مورد سقوط هواپیمای مسافری گفته می‌شود که دولت اوکراین و یا متحد آن آمریکا مسئول هستند و هدف غرب بدنام کردن روسیه است.

از زمانیکه پوتین کریمه را ضمیمه کرد این احساس را برای مردم روسیه بوجود آورد که این آغاز «اروپای بزرگ» است که از پرتقال تا کرانه‌های روسیه ادامه یافته و مسکو یکی از مراکز مهم و با نفوذ آنست.

از نظر پوتین اوکراین متعلق به روسیه است و در این راستا آمریکا با دادن اسلحه به این کشور یک رقیب محسوب می‌شود.

پوتین امروز از «استثنا یی بودن» روس سخن می‌گوید. از ارزش‌های مسیحیت ارتدوکس حمایت کرده و می‌خواهد روسیه را به مقام والایی که در تاریخ داشته باز گرداند. دشمن و مانع را آمریکا قلمداد می‌کند. وعده‌های بازگشت به روسیه بزرگ را به مردم می‌دهد. باینگونه احساسات ناسیونالیستی رو به افزایش است .

در جهان بی ثبات امروز پوتین برای مردم روسیه قهرمانی است که آنچه می‌گوید پذیرفته شده و اعمال حتا غیر قانونی و غیر انسانی اش قابل توجیه است. این نمونه یک زمامدار خطرناک در شرایط نابسامان جهان امروز است.

از جانب دیگر غرب چاره‌ای ندارد بجز کوشش به حل مسائل از راه‌های مسالمت آمیز. اوکراین جرقه‌ای است که می‌تواند تبدیل به یک آتش بی مهار شود. پوتین آماده است که بر سر اوکران وارد جنگ به ویژه با آمریکا شود. اوکراین بار دیگر تابستان ۲۰۱۴ را در شرایط خطرناک تابستان ۱۹۱۴ قرار می‌دهد.

جنگ سوم در غزه

بار دیگر شاهد صحنه‌های دلخراش کشتار و خرابی در منطقه کوچک غزه که گفته می‌شود پر جمعیت ترین نقطه جهان است هستیم.

این جنگ نیز مانند ۲۰۰۹ تحت عنوان از بین بردن مراکزی که حماس از آنجا موشک به سوی اسرائیل می‌فرستد آغاز شده است. و همانند جنگ‌های قبلی خانه، مدرسه، مسجد بمباران می‌شود. هزاران کشته و دهها هزار زخمی این سناریویی است که هر بار تکرار می‌شود.

همانند همیشه دولت اسرائیل ادعا می‌کند که در پاسخ حملات موشکی حماس مجبور به لکشر کشی و بمباران این منطقه تحت اشغال شده است.این بار دولت اسراییل گفته به هر قیمتی در صدد خلع سلاح کردن حماس است و در این راستا اکثریت مردم اسراییل حامی اقدامات دولت خود هستند.

واقعیت این است که جنگ با حماس و فلسطینی‌ها هرگز متوقف نشده است. سالهاست که این منطقه تحت محاصره نظامی و اقتصادی اسرائیل است. مردم نوار غزه هیچ راهی به خارج ندارند. از خانواده و خویشان خود جدا شده و در یک زندان بزرگ زندگی می‌کنند. آب، برق و تمام زندگی آنها در دست اسرائیلی‌هاست. خواسته مردم این منطقه پایان دادن به محاصره اقتصادی و نظامی است.

درگیریهای اخیر در حقیقت با ائتلاف حماس و فتح آغاز شد. دولت عباس و سران حماس موافقت کردند که یک حکومت ائتلافی بوجود آورند.

اسرائیل بشدت مخالفت کرد. دولت نتانیاهو اعلام کرد که هیچگونه مذاکراتی با چنین دولت ائتلافی نخواهد کرد. در پی قتل سه نوجوان اسرائیلی دولت اسرائیل حماس را مسئول اعلام کرد. این بار فشار بر مردم غزه بیشتر شد و درگیری شدیدتر.

«جاناتان فریدلند» (Jonathan Freedland) یک مفسر خاور میانه در نشریه گاردین طی مقاله‌ای جنگ اخیر اسرائیل و حماس را به چیزی مانند ماده مخدر «LSD» تشبیه می‌کند. وی می‌گوید این ماده مخدر موجب می‌شود که افکار و حس‌های انسان نسبت به هر کسی که با آن تماس پیدا می‌کند مخدوش شده و آنها را به مرز دیوانگی ببرد. در نتیجه رنگ‌ها همه سیاه و سفید است. یک طرف خوب و طرف دیگر سیاه و پلید است و هیچ رنگ دیگری وجود ندارد.

وی می‌نویسد: بگذارید با اسرائیل شروع کنیم، نه با سیاستمداران و ژنرال‌ها بلکه مردم عادی. در حال حاضر آنها احساس می‌کنند که دنیا درد آنها را حس نمی‌کند و حتا از آنها متنفر است. مردم می‌دانند که اسرائیل روی صفحات تلویزیون و نشریات بعنوان یک هیولای بی رحم نشان داده می‌شود که مردم غزه را زیر بمباران گرفته. مدارس، بیمارستان‌ها و خانه‌های مردم را هدف قرار می‌دهد. آنها می‌دانند این تصویر چیست. ولی مأیوسانه می‌خواهند دنیا از چشم آنها نگاه کند. از چشم آنها اسرائیل کاری را انجام می‌دهد که هر کشوری یا شخصی که در موقعیت آنها بود همین کار را می‌کرد.

آنها می‌پرسند انگلیس چگونه برخورد می‌کرد اگر موشک به شهرها و دهات آنها می‌آمد. آیا انگلیسی‌ها شانه شان را بالا انداخته و آرام به زندگی ادامه می‌دادند و یا جواب حمله را با حمله می‌دادند.

ولی این موشک‌ها نیست که آنها را واقعا می‌ترساند. اسرائیلی‌ها از تونل‌های سری زیرزمینی که از مرز غزه شروع شده و به ملیشیای حماس اجازه می‌دهد که از زیر زمین به دهکده‌ها و کیبوس‌های آنها حمله کرده مردم را کشته و یا بدزدند، می‌ترسند. تکنولوژی «گنبد آهنی» (Iron Dome) اسرائیل می‌تواند موشک‌ها را در آسمان بزند ولی آنها می‌گویند در مقابل مردی که در تاریکی شب برای کشتن شما از تونل می‌آید چه دفاعی دارید.

شایعاتی مربوط به یافتن دستبد و داروهای خواب‌آور در این تونل‌ها که بتواند اسرائیلی‌ها را بی هوش کرده و ربوده شوند، وجود دارد که موجب وحشت اسرائیلی‌ها شده است.

این دلیلی است که مردم می‌خواستند دولت آنها این بار با شدت بیشتری حمله کند. ادعا بر این است که کشف تونل‌های زیرزمین موجب حمله نظامی اسرائیل است. اسرائیلی‌ها تصاویر درد و رنج فلسطینی‌ها را می‌بینند. کودکان که دست و پای خود را از دست داده کشته شده و یا بی پدر و مادر میمانند. ولی آنها می‌خواهند که دنیا از دید آنها بنگرد یعنی حماس مسئول این مرگ‌های وحشتناک است زیرا برای حفظ مردم خود کاری انجام نمی‌دهد.

اسرائیلی‌های می‌گویند در سال‌هایی که منطقه ساکت بود حماس بتون‌هایی را که تقاضا کرده بود بدست آورد ولی بجای پناهگاه برای مردم، تونل‌ها و پایگاه‌های نظامی برای سران خود ساخت.

این بحث و این نکات قابل جواب است ولی واقعیتی را نشان می‌دهد و آن این است که اکثریت اسرائیلی‌ها باور دارند که حماس دشمن است چه ضمنی چه آشکارا و تنها بدنبال از بین بردن اسرائیل است و هیچ توجهی به ایمنی مردم خود ندارد.

مردم اسرائیل از حماس از موشک‌ها و تونل‌های زیرزمینی آنها می‌ترسند و امنیت می‌خواهند.

ولی در اینجاست که دیوانگی ظاهر می‌شود. اسراییلی‌ها امنیت می‌خواهند ولی اعمال حکومت آنها ایمنی نمی‌دهد. به عکس این اعمال خود نابودی است.

بیشترین تعداد اسرائیلی در جنگ با حماس کشته شده‌اند تا بدست حماس دست کم در این ۵ سال گذشته.

به عبارت دیگر برای مقابله با این خطر فرضی که سربازان اسراییلی ممکن است دزدیده شوند، تا کنون صدها سرباز واقعاً کشته شده‌اند.

پیش از این درگیریهای اخیر «کرانه‌ی غربی» برای سالها آرام بود. ولی پس از کشته شدن مردم غزه اعتراضات شروع شد و صحبت از بازگشت به مبارزات پیشین علیه اسرائیلی‌هاست.

یک میلیون و هفتصد هزار فلسطینی در خاک اسرائیل زندگی می‌کنند که شهروند این کشور هستند و برای آنها نیز دیدن این صحنه‌ها دردناک است.

آینده نیز در خطر است. کودکانی که در نوار غزه زندگیشان متلاشی شده و دچار رنج و درد شده‌اند بدون شک با نفرت بیشتری نسبت به اسراییلی‌ها بزرگ خواهند شد که انتقام برای برخی تنها راه حل است.

اسرائیل در کوشش برای از بین بردن دشمنان امروز، دشمنان آینده خود را پرورش می‌دهد.

امنیت به دیوار و تانک ختم نمی‌شود. نیاز به اتحاد، حمایت و همدردی دارد. ولی هر روز اسراییل مشغول کوبیدن غزه است و درجات احساس ترحم مردم دنیا نسبت به این کشور پایین تر می‌رود.

«فریدلند» می‌گوید: این خشونت در نظام اخلاقی مردم اسراییل تأثیر گذاشته است. پس از ۴۷ سال اشغال و سالها درگیری و شیطانی جلوه دادن دشمن، حالا می‌بینیم که اسراییلی‌ها روی صندلی‌ها در چمن با تنقلات می‌نشینند و مانند فیلم‌های سینمایی بمباران غزه را تماشا می‌کنند.

هیچ ملتی نمی‌تواند خود را امن بداند وقتی که تار و پودهای اخلاقی‌اش از هم می‌پاشد. تنها امنیت واقعی سیاسی است نه نظامی و این از راه مذاکرات و نه آتش توپخانه بوجود می‌آید.

در سالهای آرامش این می‌بایست هدف اصلی اسراییل می‌بود. در عوض هر روزنه‌ای بسته شد و هر فرصتی برای صلح طرد گردید.

گرایش به خود آزاری تنها محدود به اسراییل نیست. حماس ممکن است با این درگیری جدید ابراز وجود کرده و تصویر خود را بعنوان قهرمان مبارزات فلسطین تازه کرده است. ولی این همراه با بهای سنگینی بوده است.

پس از شدت یافتن درگیری که انتخاب هر دو حماس و اسراییل بود اکنون بیش از ۱۰۰۰ نفر فلسطینی کشته بیش از ۶ هزار زخمی و دهها هزار بی خانمان شده‌اند.

برای آن فسطینی‌ها که در آرزوی کشور مستقل خود هستند که «کرانه غربی» را نیز بر می‌گیرد رسیدن باین هدف حتا دورتر بنظر می‌رسد.

اسراییلی‌ها می‌پرسند چه خواهد اگر «کرانه غربی» مانند «غزه» شود، جایی که حتا نزدیکتر به فرودگاه «بن گوریون» است. این چشم اندازی از یک آینده منحرف و لجوجانه است که اسراییلی‌ها و فلسطینی‌ها در آن بسر می‌برند.

آنها توسط مردانی رهبری می‌شوند که تنها ترس و نفرت خود را شنوا هستند و هر گامی که بر می‌دارند مردمان آنها را در یأس و ناامیدی عمیق تری فرو می‌برد. این آینده‌ای دردناک برای هر دو ملت و خطری جدی برای همه جهان است.

خروج از نسخه موبایل