سایت ملیون ایران

آن یل تکیه گاه ما بود!

چرا به خود و به مردم راست نگوئیم. سالی که گذشت، سال سختی بود، چه پیر و چه جوان برای ما اعضاء و هواداران نهضت از بنگلور و حیدر آباد هند گرفته تا بورلی هیلز لوس آنجلس، برای هواداران ما در بروجرد و دوستان ما در تبریز و تهران سال گذشته سال خوبی نبود. سختی از این لحاظ که هر بار خبر اعتراضات و شورش مردم را می شنیدیم، بی اختیار به بختیار فکر می کردیم و فقدان او بیش از پیش بر ما معلوم میشد. فقدان از این نظر که اگر او بود، می توانست متکی به اعتماد و شناختی که نسبت به وی در مردم بوجود آمده بود، در پیامی کوتاه به مردم، همراه خطابی دوستانه به سازمانها و احزاب سیاسی باعث و بانی حرکت جدیدی بشود. علاوه بر این ناکامی ناشی از فقدان او، کم کم به سنگینی بار مسئولیتی که او تا زمان شهادت بر دوش می کشید نیز پی بردیم. در این یکسال هر کس که در زمان حیات او ادعای بهتر زدن را داشت، فرصت داشت که بگیرد و بهتر بزند، متاسفانه از میان همه مدعیان کسی پیدا نشد که عرض اندامی بکند جای آن یل را کسی در سال گذشته پر نکرد.

کسانیکه دست اندرکار مقاومت بوده اند بهتر میدانند که هر چه اعتماد مردم به شخصیتی بیشتر باشد، بار مسئولیت او سنگین تر است. در جامعه ای که مردم آن بیشتر به شخصیتهای سیاسی باور و التفات دارند تا بر برنامه ها و «کمیته های مرکزی»، سنگینی بار مسئولیت کسی بیشتر است که بیشتر مورد اعتماد مردم باشد. زمانیکه در سه سال پیش رو به ما گفت: «من این صلیب را تا آخر بر دوش می کشم» ما از چند و چون صلیب و سنگینی آن تصور نداشتیم، در سال گذشته سنگینی آنرا، با اینکه روی شانه های بسیاری تقسیم شده بود، امتحان کردیم.

زمانی بود که برای خیلی از ما قرولُند و سخن راندن و ایراد گرفتن کار سهلی بود، زیر سایه آن مرد، به هزینه و اعتبار او پهلوانی می کردیم، نمایش می دادیم و خود را رها می کردیم و خیالمان راحت بود، چون می دانستیم که در زمان سقوط دستهای مطمئن و مهربانی هست که دست رهرو را در سراشیبی می گیرد و او را آرام به زمین سفت می رساند. بعد از شهید شدن او صداها بطور محسوسی کم شد. حال همه باید برای عرض اندام و ابراز وجود دوباره فکر می کردند. باید به مصداق این گوی و این میدان نشان میدادند که چند مَرده حلاج اند. برخی نشان دادند و عده بیشتری نشان ندادند و این نیز یکی دیگر از سختیها در سال گذشته بود.

سختی دیگر سال گذشته حفاظت و حراست از ارثیه شهامت و استقامت آن مرد در فضای آرمان زدائی شده خارج از کشور بود.

بسیاری از «تحلیگران هوشمند» هنوز خون آن شهید خشک نشده، اعلام داشتند که فاتحه نهضت مقاومت ملی نیز خوانده شده است و قبل از اینکه از ما سوال کنند ما را نیز همراه آن شادروان شستند و دفن کردند. اگر چه سخت بود، حوصله کردیم و در این میان چند سالی بر سن و سال مبارزاتی ما افزوده شد!

چرا به خود و به مردم حقیقت را نگوییم. بخش عظیمی از ما کسانیکه به خارج آمده ایم مستحق ثبت شدن ناممان در لوحه افتخار و دفتر غرور ملی این کشور نیستیم. در سال گذشته ما با کسانیکه ترس و یاس و جبونی خود را زیر شعار “برو گلیم خودت را از آب بکش” قایم می کنند نیز روبرو بودیم. در سالی که گذشت همچنین متوجه آن تنگه هائی شدیم که میتوان در آن مرد را از نامرد تشخیص داد و در این میان تازه دستگیرمان شد که بختیار در این سالها چه تحملی داشته است.

باری، سخت بود ولی گذشت، اما سخن نارسا گفته ایم اگر از لحظه های غرور آمیز در اینجا حرفی بمیان نیاوریم. کسانیکه آشنا و یا بیگانه از فردای فاجعه ما را به ادامه راه دلگرم ساختند نیز کم نبودند. در این میان مقام و عزت همه آن شخصیتها و سازمانهائیکه چه حضوری و چه به شکل پیام و نامه یاری و همبستگی سیاسی خود را با ما اعلام کردند، جای همیشگی در قلب ما دارد .

حاشا چرا، این حمایتها سهم عظیمی در مصمم تر کردن ما برای ادامه راه داشته و دارد. پارسال نوشتیم: دکتر بختیار بهنگام شهادت تا تحقق اتحاد نیروها یک گام بیشتر فاصله نداشت. امسال میتوانیم به یمن روشن اندیشی، صداقت و وطن دوستی سازمانها و احزاب آزادیخواه که دعوت آن مرد را پاسخ گفته اند و در سایه پایبندی کامل خود به اصول بنویسیم: بختیار توانست یکسال پس از شهادت (به کوری چشم دشمنان) دلهای اپوزیسیون طرفدار حاکمیت ملی را چنان به هم نزدیک کند که از وحدت هدف فراتر رفته سریعاً به وحدت عمل نزدیک شوند .

حمید صدر: قیام ایران، شماره۶/۷ شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۷۲
8اوت ۱۹۹۲

خروج از نسخه موبایل