سایت ملیون ایران

تقدیس زنان مسلح کوبانی: خدمت به گفتمان جنگ!

مدرسه فمینیستی: حضور زنان کوبانی در جنگ علیه داعش، بحث های داغی را به ویژه در جنبش زنان و میان فمینیست ها برانگیخته است. بی شک این بحث و گفتگوهای نظری می تواند تاثیرات گوناگون و گاه تناقض آلود این پدیده را آشکار سازد و راهگشای ما زنان در آشفته بازار خشونت های عجیب و غریب در منطقه مان باشد. اما برای این که این چالش های نظری به فرجامی راهگشا از منظر فمینیستی رهنمون شود، به نظر می رسد ابتدا می بایست «محل منازعه» و نقطه کانونی این چالش ها را به درستی تعیین کرد.

دغدغه اصلی همه ما فمینیست ها، کاهش خشونت علیه زنان در منطقه خاورمیانه است که بی شک بدون گسترش گفتمان صلح طلبی و کاهش شکاف های قومیتی و مذهبی و ایدئولوژیک، این امر امکان پذیر نیست. از همین زاویه است که ما فمینیست ها نیز نگران گسترش شتاب آلود بازنمایی و تصویرسازی های تقدس گونه ای هستیم که از زنان مسلح کوبانی در بسیاری از رسانه ها جاری است. در این میان برخی از مخالفانی که حتا طرح و بیان این دغدغه و نگرانی فمینیست ها را بی مورد دانسته و به این بهانه فمینیست ها را محکوم می کنند، با مطرح کردن بحث «دفاع از خود» توسط زنان کورد کوبانی، هسته اصلی نگرانی فمینیست ها را دور می زنند. در واقع مخالفان، موضوع «دفاع از خود توسط زنان» را در توجیه حقانیت حضور زنان کوبانی در جنگ، مطرح می کنند، درحالی که هسته اصلی «منازعه» و چالش پیش آمده، نه لزوماَ حضور زنانی است که از خود و سرزمین شان دفاع می کنند بلکه نحوه بازنمایی از این زنان مسلح و «تقدیس نظامی کردن زنان» در بسیاری از رسانه هاست.

وقتی صورت مسئله را چنین ساده انگارانه یعنی در دایره «دفاع از خود» قرار دهیم، طبعاَ به این نتیجه محتوم هم خواهیم رسید که دفاع مشروع زنان همچون مردان، امری طبیعی است. اما به راستی محل نزاع ما واقعاَ «حقانیت یا عدم حقانیت دفاع از خود» است؟ بی شک پاسخ منفی است، چرا که به نظر می رسد موضوعی که در این میان گم شده و نگرانی برخی از فمینیست ها را نیز برانگیخته، این نیست که زنان نیز مانند مردان در هنگام تجاوز به حریم شان، نباید یا باید از خودشان دفاع کنند! به واقع کدام عقل سلیمی می تواند بگوید که وقتی یکی قصد جان تو را کرده، تو باید بنشینی و انتظار مرگ ات را بکشی؟… بنابراین، مسئله فراتر از این مورد ساده است.

امروز در دهه دوم قرن بیست و یکم، با توجه به تغییرات ساختاری که در جوامع ایجاد شده و به واسطه این تحولات، نقش و جایگاه زنان در جامعه به طرز آشکاری تغییر کرده، و طبعاَ سبب شده که زنان نیز پا به پای مردان در همه حوزه ها و میدان ها، به عنوان کنشگران فعال ـ و نه منفعل ـ وارد شده و مداخله کنند: چه در حوزه اشتغال و گرفتن شغل ها و مدیریت ها باشد، چه در عرصه های آکادمیک، هنری، فرهنگی؛ چه در حوزه اعتیاد به مواد مخدر، سرقت سازمان یافته، ارتکاب جرم و جنایت؛ و چه در جنگ ها و درگیری های کلان. در واقع وقتی زنان مانند مردان در جامعه حضور فعال داشته باشند، طبیعی است که نمی توان انتظار داشت زنان فقط در «حوزه های خوب و انسانی و اخلاقی» نقش آفرینی کنند و حوزه های بد را به مردان واگذارند. بی شک ما فمینیست ها آرزو داریم چه زن و چه مرد در حوزه های غیراخلاقی و غیرانسانی هرگز وارد نشوند اما واقعیت این است که به هر میزان که زنان قدرت بیشتری در جامعه به دست می آورند، به همان اندازه هم می توانند مانند مردان، این قدرت را در حوزه های غیرانسانی و خشونت گستر، به کار ببرند و این روند، خارج از اراده ماست. بنابراین هر قدر زنان در جامعه به برابری دست می یابند، به همان نسبت هم در همه حوزه ها (چه خوب و چه بد) به عنوان «سوژه» از خود فاعلیت نشان می دهند و مداخله می کنند.

حال وقتی زنانی که حضور اجتماعی شان در دنیای امروز گسترش یافته، با شرایط جنگی و تجاوز به حریم شان مواجه می شوند، طبیعی است که تعداد بیشتری از زنان (همچون مردان) به دفاع از خود و خانه و سرزمین شان قیام می کنند و برای دفع متجاوزین (به ویژه اگر مواجه با توحش قرون وسطایی داعش باشند) به ناگزیر سلاح بر می دارند و از خودشان و سرزمین و مردم شان دفاع می کنند. بنابراین نگرانی ما فمینیست ها و آن مسئله ای که مورد مناقشه ماست در واقع موضوعی فراتر از این روند طبیعی است (روندی که ناشی از حضور و قدرت گیری بیشتر زنان در جوامع گوناگون است). در واقع «نقطه کانونی منازعه» بر سر چگونگی بازنمایی زنان کوبانی در رسانه هاست و چگونگی مواجه ما فمینیست با این پدیده. در واقع نگرانی ما آنجاست که چنین بازنمایی ها و قهرمان پروری های نمادین آیا در مجموع به نفع زنان و کاهش خشونت در منطقه خواهد بود یا نه؟

اگر ما فمینیست ها وقتی که می بینیم زنان به دلیل قدرت گیری بیشتر در جامعه، در یک روند طبیعی مانند مردان به ارتش کشورهای خود می پیوندند، دچار دغدغه و نگرانی می شویم، طبعاَ این نگرانی نه لزوماَ برای آن است که مثلا گروهی از زنان آمریکایی با توجه به فضای نسبتاَ برابری که در جامعه شان به وجود آمده، علاقه دارند که به ارتش آمریکا بپیوندند و از کشور خود در برابر تهدیدها دفاع کنند، بلکه به این خاطر که اگر چنین حضوری از زنان در ارتش ها به گونه ای «بازنمایی» شود که از این حضور، امری «مقدس» و نمادین ساخته شود، خود به خود، نظامی گری و خشونت را دامن می زند و در نهایت به ضرر خود زنان است.

بی شک تا زمانی نامعلوم، وضعیت جهان به گونه ای پیش خواهد رفت که اکثر دولت های جهان برای «دفاع از خود» در برابر تهدیدات آینده، خودشان را به داشتن «ارتشی منسجم» ناگزیر می بینند، در عین حال به هر میزان که زنان در جامعه حضور بیشتر و برابرتری می یابند، مانند همتایان مردشان، طبعاَ به ورود و کنشگری در چنین حوزه هایی نیز علاقه نشان می دهند. بنابراین این روند جهانی، روندی نیست که فمینیست ها بتوانند در آن مداخله ای کنشگرایانه اثرگذار داشته باشند، اما بی شک می توانند در برابر بازنمای قهرمان پرورانه و تقدس گرایانه از چنین زنانی، (آن هم به منظور جلوگیری از گسترش گفتمان نظامی گری و خشونت و جنگ)، موضع مستقل و فمینیستی خود را مشخص سازند و حداقل به چنین بازنمایی هایی کمک نکنند.

حال اگر با دقت و انصاف و آینده نگری به بازنمایی رسانه ای که از زنان کوبانی اسلحه به دست، بنگریم، آن گاه می توانیم دغدغه فمینیست ها از طرح موضوع «افزایش خشونت در برابر زنان» در این نوع خاص از بازنمایی ها را درک کنیم. «تقدیس» مبارزه مسلحانه زنان و از آن دستمایه ای برای «مشروعیت بخشیدن به مقاومت مسلحانه»، طبعاَ متفاوت از قضیه «دفاع از خود» است.

هنگامی که برخی از زنان در ایران، در فقدان حق طلاق و انواع و اقسام خشونت هایی که بر آنها روا می شود، دست آخر ناچار می شوند به «همسرکشی» روی آورند، اما وقتی ما زندگی تاریک و سراسر رنج برخی از همین زنان و ناگزیری شان را در موقعیت «مرگ یا زندگی» می بینیم، آنگاه است که در دل نمی توانیم آنان را به عنوان «قاتل» محکوم کنیم بلکه گاه می پذیریم که آنان در مواجه با خشونتی که همسران شان به آنان روا می کردند پیش از آن که خود کشته شوند، به نوعی از خود و زندگی شان دفاع کرده اند. در واقع برخی از این سرگذشت ها نیز نشان دهنده آن است که این زنان همسرکش، از خود در برابر قوانین تبعیض آمیزی که حق برابر طلاق را از میان برده و دست مردان را برای هرگونه خشونتی علیه زنان باز گذاشته، دفاع کرده اند. اما به رغم همه این ها باز هم نمی توان انکار کرد که این شرایط نابهنجار و غیرانسانی از قباحت عمل قتل یک انسان، نمی کاهد و چنین راه حلی نمی تواند با تأیید ما همراه باشد چرا که حتا با تأیید چنین عملی (چه برسد به قهرمان سازی از چنین زنانی)، در واقع «همسرکشی» را، به عنوان «روشی کارآمد» برای دور زدن قوانین تبعیض آمیز، مطرح کرده و آنرا به نوعی گسترش می دهیم. بنابراین بحث بر سر آن نیست که در موقعیت ها و دو راهی های دشوار غیراخلاقی، که هیچ طرف اش «اخلاقی و انسانی» نیست و زنان از میان کشتن همسر یا خودسوزی به ناچار یکی را بر می گزینند، بلکه بحث بر سر آن است که این «راه ناگزیر» (همسرکشی/ خودسوزی / اسلحه به دست گرفتن برای دفاع از خود در برابر متجاوز و…) را نباید به هیچ شکلی تقدیس کرد؛ و بدتر از آن، نمی بایست که برای توجیه آن، گفتمان سازی کرد. چرا که گفتمان سازی حول آن در نهایت به کل زنان، ضربه می زند و در آینده این گفتمان همچون شمشیری بر سر خود زنان فرود می آید.

به تجربه می دانیم که به هر میزان آتش جنگ و خشونت در منطقه گسترش یابد این زنان هستند که بیشترین آسیب را می بینند، بنابراین بحث بر سر آن است که نقش ما فمینیست هایی که از راه دور به این وقایع دردناک می نگریم چیست؟ آیا در این جنگ هستی سوز، باید با «قهرمان پردازی های خود» زنان را به حرکت های مسلحانه تشویق کنیم؟ آیا وظیفه داریم که گفتمان «تقدیس» از «نظامی کردن» را دامن بزنیم؟ می شود در بحبوحه هر جنگی، با گفتمان پردازی های خشونت گرا، مثل تقدس بخشیدن به عمل کسانی که برای دفاع از سرزمین، دشمنان شان را می کشند، به طور غیرمستقیم برای جنگ و ارزش های خشونت و کشتار، مشروعیتی ابدی قایل شد، می توان «دست مسلح» زنان را چنان در رسانه ها نمادپردازی کرد که سلاح به کف گرفتن، یک ارزش افتخارآمیز و ناموسی جلوه کند. یا برعکس می توان تلاش کرد که نه فقط این عمل دفاعی را «عملی از سر ناگزیری» بازنمایی کرد بلکه حتا می توان گفتمان صلح را در همین فضای جنگی، واقعاَ گسترش داد، که صد البته کار سختی است. فراموش نکنیم که دیر یا زود این جنگ ها و خشونت های عجیب و غریب خاتمه می یابد، اما در نهایت هر یک از گفتمان هایی که هم اکنون در نقد یا در تأیید این جنگ ها، ساخته و پرداخته شده اند، در آینده ای نه چندان دور، می توانند سبب ساز گسترش ارزش های صلح و یا منجر به گسترش ارزش های تباهی آور جنگ شود.

تقدیس دست های زنانی که اسلحه دارند، تصویر واقعی و رهایی بخش از زنان نیست زیرا در آینده ی پس از جنگ، نه تنها به کار تعدیل و کاهش خشونت علیه زنان نمی آید بلکه می تواند کل منطقه خاورمیانه را که همواره کوه آتشفشان خشونت را در بطن خود پنهان کرده، همچنان در التهاب و نگرانی از خشونت های لجام گسیخته نگه دارد. بی شک مردمانی که در تنگنای تجاوز به خانه و کاشانه شان قرار می گیرند، چه زن باشند و چه مرد، بنابه تجربه خودشان تصمیم می گیرند و اقدامی انجام می دهند ولی ما که از دور دستی بر آتش داریم، طبعاَ وظایف و مسئولیت های دیگری داریم که در رأس همه آنها، تولید و گسترش گفتمان های صلح و همزیستی است که به کاهش خصومت های قومی، مذهبی و ملی منجر می شود.

اما در این میان انگار که این نمادسازی های عجولانه و بازنمایی تقدس گرایانه از زنان مسلح کورد، به ویژه در رسانه های کوردی، ناشی از مسئله دیگری غیر از «دفاع از خود» باشد. چرا که به نظر می رسد رهبران مناطق کردنشین عراق یا سوریه، در بحبوحه بروز جنگ و حضور داعش، علاوه بر دفاع از سرزمین شان، انگار مصمم اند که راه «استقلال» خود را هموار سازند؛ اگر چنین فرضیه ای درست باشد پس شاید بازآفرینی نظام نمادین تقدّس از تصویر زن اسلحه به دست، به نوعی از سوی آنان برای مشروعیت بخشیدن به خواسته ی «استقلال»، مورد استفاده قرار گرفته است. اما پرسش آن است که آیا بههره بردن از چنین تصویری از زنان، در نهایت به نفع خود زنان در خاورمیانه هم خواهد بود؟ اگر از منظر منافع زنان در خاورمیانه به این مسئله بنگریم، آن گاه می بینیم که فارغ از آن که خواسته رهبران مناطق کردنشین عراق و سوریه، به حق است یا نه، اما بهره بردن از تصاویر غلوآمیز زنان مسلح، هر چند که به این هدف کمک می کند ولی این بازنمایی اغراق آمیز (اسطوره سازی از زنان مسلح کورد)، در تحلیل نهایی نمی تواند برای آینده خودشان و برای کل زنان منطقه، پیامدهای مثبت و رهایی بخش، به ارمغان داشته باشد. در واقع همینجاست که می بینیم رابطه «قوم گرایی و حقوق زنان»، می تواند مرز باریک و لغزنده ی خود را نشان بدهد.

این که زنان کوبانی از خود دفاع می کنند، نه در عمل و نه در حوزه نظر، مطلقاَ هیچ منع و مشکل خاصی وجود ندارد چون یک روند طبیعی و غریزی است اما گفتمان سازی و از این تصویر استعاری، پرچمی بر افراشتن، حداقل لایق تأمل و پرسش است. شاید بی مناسبت نباشد که مثالی بیاوریم: اغلب فیلم هایی که سینمای مستقل در کشورهای دموکراتیک برای بازنمایی از دوران جنگ جهانی دوم تولید می کند «دفاع از خود» و دفاع از «سرزمین خود» را معمولا به گونه ای بازنمایی می کند که اصل و اساس خود جنگ، مقدس جلوه نکند بلکه همواره مرکز توجه کارگردانان مستقل، از بازنمایی آن، نقد غیرمستقیم «جنگ و خشونت» است. آنان با نقد هنرمندانه و تصویری شان نسبت به اصل جنگ، در واقع به ارزش های صلح طلبی تأکید می کنند، درحالی که در کشورهایی مانند ایران «دفاع از خود»، آنچنان بازنمایی می شود که به «تقدیس اصل جنگ» تبدیل می شود. همین روش نیز در این روزها به نوعی در برخی از رسانه های کورد زبان تکرار می شود و به جای آن که «ناچاری و گریزناپذیری» بویژه «بد بودن چنین موقعیتی برای هر انسانی چه زن و چه مرد» بازنمایی شود، آن را تقدیس هم می کنند. یعنی «دستان مسلح» زنان کوبانی گاه چنان حماسی و اغراق آمیز بازنمایی می شود که گویا پرچمی نمادین و ابدی برای رهایی زنان کورد از ستم جنسیتی است.

و اما دغدغه اصلی ما فمینیست ها افزون بر این موارد، می تواند به روزهای بعد از جنگ هم تعمیم یابد چرا که می دانیم وقتی این جنگ نیز مثل بقیه جنگ های دنیا، فروکش کند، نأثیرات ماندگار چنین بازنمایی، نه تنها می تواند به زیان خود این زنان تمام شود بلکه همین امروز می تواند به ضرر زنان در منطقه بلازده خاورمیانه باشد.

خروج از نسخه موبایل