سایت ملیون ایران

سحر: چرا باید بمیرم؟

edam-na4چرا باید بمیرم؟
من نمیخواهم بمیرم اینرا به که باید گفت؟

با فقر و نداری بزرگ شدم، بنظرم زمین زیر پایم همیشه تکان میخورد، انگار زمین محکم نیست، انگار موجوداتی که نمی بینمشان نمی گذارند یک نفس راحت بکشم. من سحرم آیا کسی مرامی بیند؟ من یک موجود در هم ریخته و عاصی و تنها و زخم خورده ام؛ هر وقت که به طناب دار فکر میکنم آیا کسی صدای دندانهایم را می شنود ،که یک دفعه بهم میخورند؟ آیا کسی میداند پیر شدن در عنفوان جوانی یعنی چه ؟ آیا کسی میداند احساس یک محکوم به اعدام در لحظاتی که هوا تاریک میشود کدام است؟ آیا کسی میداند چقدر از مرگ می ترسم، اینرا کسی میتواند بفهمد؟

پدرم، پدر عزیز تر از جانم که میگوید حاضر است همه زندگیش را بفروشد تا من نجات یابم شنیدم دیروز گفت حاضر است بجای من او را اعدام کنند، ای داد و بیداد این چه دنیایی است؟ مغزم توان بیشتر از این ندارد.

دختری سبک بال بودم که در شرایطی به ازدواج تن دادم و رفتن زیر یک سقف با مردی که در مجموع همدیگر را زیاد درک نمیکردیم به جنجال و هیاهو و آشوب دائمی در خانه و زیر یک سقف با مردی که با او هم خانه شده بودم انجامید و من در دلم و در مغزم و در زندگیم همواره این هیاهو و این سر و صدا را با خود حمل میکردم. تا آن روز هولناک که تیغ یک چاقو را دیدم و از وحشت مرگ دست به چاقو بردم و اکنون سالها است که زیر سایه طناب وحشتناک دار زندگی میکنم و هر روز را با این هراس به شب می رسانم. آیا فریاد رسی هست؟

کمیته بین المللی علیه اعدام

خروج از نسخه موبایل