
احمد فعال
سخت است در این دوران که مفهوم استقلال در معرکه جهان همبسته و پیوسته از میان رفته است، تا پای جان در دفاع از استقلال ایستاد واستوار ماند. بسیاری از کنشگران و روشنفکران، با این تفسیر که جهان در یک دهکده کوچک بهم فشرده و درهم تنیده شده است، با مفهوم استقلال وداع گفتهاند. گفته میشود، استقلال مفهومی است که در عصر استعمار زاده شد، امروز با از میان رفتن استعمار و پیوند اقتصاد در تجارت جهانی، و پیوند سیاست در حقوق بینالملل، مفهوم استقلال نیز از میان رفته است. از این دیدگاه، کسانی که بر مفهوم استقلال پای میفشرند، در دام ستیز با جهان آزاد و روابط آزاد گرفتار آمدهاند، و در چمبره ستیز، با تکیه بر اصل خودکفایی و خودبسندگی، چیزی جز انزوا و فقر و فلاکت را برای کشور به ارمغان نمیآورند. واقعیت این است که جریانهای بنیادگرایی و ستیزهجو نیز بر همین مفهوم از استقلال پای میفشارند، و ارمغان آن به درستی چیزی جز انزوا و فقر و عقبافتادگی نیست.
این دیدگاه که بر یک مقدمه درستی استوار است، به نتایج بس خطرناکی دست پیدا میکنند. این دیدگاه که از سوی برخی از نخبگان و کنشگران سیاسی ابراز میشود، بر تعریف سنتی استقلال تکیه دارد، چنانچه تعریف بنیادگرایی که به انزوا و ستیز با جهان منجر شده است، بر همین تعریف تکیه دارد. این تعریف از سوی پارهای از نخبگان و کنشگران نه بر اساس کنشگری، بلکه بر اساس واکنش در برابر انزواطلبی اتخاذ شده است، چنانچه تعریف جریان بنیادگرایی نیز بر اساس واکنش نسبت به جهانی است که مناسبات جدید و درهم تنیده آن را درک نمیکند. نتیجهای که پارهای از نخبگان و کنشگران سیاسی از این تعریف اتخاذ میکنند، ادغام شده در نظمی است که محصول روابط سلطه و زیر سلطه است. با همین منطق است که بخشی از اپوزسیون را تنها به خاطر نجات پیدا کردن از مخصمهای که جمهوری اسلامی ایجاد کرده است، به دشمنان ایران نزدیک میکند و به نزدیکی خود حتی با جنایتکاران افتخار میکنند. و با همین منطق است که جریان بنیادگرایی، از انزوا هیچ هراسی به دل راه نمیدهد و بر طبل ستیزهجویی با جهان میکوبد.
لیکن اندیشه استقلال طلبی و ایران دوستی دکتر کریم سلیمانی از جنس دیگری بود. او از پیروان راستین راه استقلال و آزادی بود، راهی که از نهضت ملی ایران به رهبری دکتر مصدق شروع شد و تا کنون ادامه دارد. دکتر سلیمانی بر اصل موازنه منفی، رابطهای را میپسندید که بیرون از رابطه قدرت باشد. اگر نیک به تعریف سنتی و کلاسیک استقلال بنگریم، هر دو جریانی که در واکنش به یکدیگر با پدیده استقلال مواجه شدند، هر دو بر قاعده موازنه مثبت میاندیشند و عمل میکنند. این قاعده چیزی جز اندیشیدن و عمل کردن در رابطه قدرت نیست. نزدیک شدن به یک قدرت و ستیز با قدرت دیگر، این کل شاکله فکری و عملی دو جریانی است که در باتلاق سنتی و کلاسیک استقلال، یکی سر به سپردگی میسپارد و یکی سر به سودای ستیز.
دکتر کریم سلیمانی استقلال را در کنشورزی و خودانگیختگی و خودمختاری انسان و جامعه فهم میکرد، و نه در واکنش شدن و آنچه به عنوان خودبسندگی و خودکفایی فهمیده میشود. موازنه منفی ستیز با جهان نیست. موازنه منفی، عنان اختیار خود را به غیر نسپاردن است. عمل کردن بیرون از روابط قدرت است. این معنا از استقلال، نه تنها در روابط بینالملل، بلکه بیش از هر چیز در روابط انسان به انسان معنا پیدا میکند. این معنا از استقلال بر اصل حرمت و کرامتمندی انسان وضع شده است، و دکتر سلیمانی نماد واقعی حرمت گذاشتن به انسان و انسانیت و روابط انسانی بود.
ممکن است گفته شود که در روابط بینالملل اصلی که حاکم است، اصل منافع ملی است و نه حرمت و کرامت انسان. این حرف هم مقدمه درستی است که از آن نتایج غلط اتخاذ میشود. آیا این روابط و اصل منافع به ما میگوید، که واکنش روابطی شویم که از عنان اختیار ما خارج است؟ هیچ جامعهای و هیچ ملتی حق ندارد، عنان اختیار و سرنوشت خود را به جز آنچه به حقوق تعریف شده در منشور حقوق بشر، و حقوق تعریف شده حقوق بینالملل وجود دارد، بسپارد. دکتر سلیمانی دلبسته چنین حقوقی بود. و اصل وطن دوستی او بر چنین حقوقی استوار بود. اصل استقلال و آزادیای که دکتر سلیمانی بر اصل موازنه منفی تعقیب میکرد، از هر نوع روابط غیرعادی که در بستر ستیزهجویی صورت میگفت، عاری بود. به همین دلیل بود که دکتر سلیمانی با تمام وجودش دلبسته راه مصدق و دلبسته ایرانی مستقل و آزاد بود.
https://t.me/bayane_azadi/4035