سایت ملیون ایران

“داعش” مسلک و مذهب خشونت

در یک دهه گذشته دو رئیس جمهور آمریکا این جمله را تکرار کردند: «مأموریت انجام شد.» چند ماه پس از حمله ارتش آمریکا به عراق و سرنگونی صدام، جرج بوش بر روی ناو جنگی آمریکا ایستاد و مغرورانه گفت: «مأموریت انجام شد».(Mission accomplished) ولی این مأموریت نه تنها تا پایان ریاست جمهوری‌اش ادامه یافت بلکه اوباما هم آن را به ارث برد.

بار دوم، زمانیکه نیروی آمریکا خاک عراق را ترک کرد، این اوباما بود که در چمن کاخ سفید ایستاد و با غرور گفت: «مأموریت انجام شد».

خروج نیروهای آمریکا از عراق مهمترین شعار انتخاباتی اوباما بود. در آن زمان کوشید با مالکی به توافق برسد و بتواند بخش بسیار کوچکی از نیروی نظامی آمریکا را در عراق بجا بگذارد. این نیرو که حدود ۵ هزار می‌شد قرار بود به تعلیمات نظامی نیروهای عراقی ادامه داده و کمک‌های دیگر نیز بدهد. ولی اوباما در مقابل، مصونیت سیاسی برای نیروی نظامی آمریکا می‌خواست. در آن زمان دولت مالکی تحت نفوذ دولت ایران مخالفت کرد و از آمریکا خواست همه‌ی نیروها را از عراق خارج کند.

نیروی چند صد هزار نفری ارتش آمریکا عراق را ترک کرد و اسلحه، مهمات، تانک و بسیاری وسایل نظامی را برای عراقی‌ها بجا گذاشت. ولی جنگ عراق تاریخ این منطقه را برای همیشه تغییر داد. از نظر سنی‌ها، آمریکا شیعیان را بر مسند حکومت نشاندند و این بار شیعیان بودند که بی‌رحمانه به پاکسازی سنی‌ها دست زدند.

اتفاق بسیار مهم دیگر نفوذ مستقیم دولت ایران در حکومت و سیاست عراق بود. بدینگونه نه تنها یک جنگ داخلی بین بعثی‌ها و ملیشیای شیعه، بلکه درگیری بین دو قدرت مهم در منطقه، عربستان سعودی از یک سو و ایران از سوی دیگر تشدید شد. خاورمیانه شاید در خطرناک‌ترین و تاریک‌ترین دوران تاریخ این منطقه قرار گرفته است. این بار دشمن خطری بزرگ برای همه ی کشورهای شیعه، سنی و حتا غرب است.

در این راستا آمریکا و نیروهای متحد که شامل کشورهای عربی نیز می‌شوند در یک موقعیت غیرممکن قرار گرفته‌اند.

برای مقابله با «داعش» گروه «خراسان» و «النصر» نیاز به همکاری کشورهای عرب سنی است. ولی در سوریه که پایگاه اصلی این گروه‌هاست، بمباران آنها به به معنی کمک غیر مستقیم به نیروهای اسد است. کشورهای سنی برای همکاری نظامی و مالی به آمریکا و متحدان آن شرط از بین بردن رژیم اسد را گذاشته‌اند.

در عراق که «داعش» بیشترین موفقیت نظامی را داشته است ارتش این کشور عملاً اسلحه‌ها را رها کرده و از میدان خارج شده‌اند. کسانی که در عراق با «داعش» می‌جنگند ملیشیای شیعه و در حقیقت نیروی نظامی ایران است. در یک بازی عجیب تاریخ، آمریکا از هوا و ایران از زمین با «داعش» در جنگند.

در سوریه دولت ایران حامی اسد است و مخالف هر نوع مقابله با نیروهای رژیم وی می‌باشد.

اوباما در سخنرانی سازمان ملل گفت: «جنگ‌های مذهبی مشکل جدید و ناشناخته‌ای نیستند. زمان آن رسیده است که اذعان کنیم نابودی خاور میانه به دلیل اختلافات بین شیعه و سنی است و این چالشی است که نسل‌ها ادامه خواهد یافت.»

مفسرین بر این عقیده‌اند که اقدامات آمریکا در منطقه خود جنبه‌ی فرقه‌ای دارد زیرا آمریکا با دیکتاتورهایی به جنگ «داعش» رفته که خود در برافروختن این آتش خانمانسوز سیهم بودند.

مفسرین معتقدند که آمریکا ائتلاف با کشورهای عرب سنی را با کنار زدن ایران بوجود آورد، در حالکیه نیروهای ایران کمک‌های زیادی در مقابله با «داعش» داشته‌اند.

جنگ و مقابله با «داعش» یک چالش دراز مدت است و راه حل تضعیف و در نهایت از بین بردن تهدید این گروه خطرناک، پایان دادن به جنگ و مبارزه برای کسب قدرت در منطقه بین شیعه و سنی یعنی ایران و عربستان است.

در این راستا نیاز به یک ائتلاف واقعی بین المللی است. تا زمانیکه دو نیروی مهم در منطقه یعنی عربستان و ایران با یکدیگر در عراق و سوریه در حال جنگند «داعش» برنده است.

ایران مهره بسیار مهمی است که تنها با به نتیجه رسیدن مذاکرات اتمی و اطمینان یافتن از اینکه بمب اتمی نخواهد ساخت می‌تواند رسماً به جمع کشورهایی که در حال مقابله با «داعش» هستند، همانند زمانیکه در سرکوبی طالبان همکاری داشت، کمک‌های بسیار مؤثری در شکست «داعش» داشته باشد.

«در این جا چرا وجود ندارد»

راجر کهن (Roger Cohen) یک مفسر انگلیسی در مقاله‌ای در نیویورک تایمز می‌نویسد: در یک نقل قول مشهور از کتاب «زنده ماندن در آشویتس» نویسنده «پرایمو لوی» واقعه‌ای را در آغاز رسیدن به کمپ نازی بازگو می‌کند که در حقیقت برخوردی از انسان با غیرانسان است.

«لوی» و سایر زندانیان ایتالیایی در یک اتاقک بودند تا سرنوشت آنها معلوم شود. «لوی» به اطراف می‌نگرد به دنبال چیزی است که تشنگی او را برطرف کند. وی می‌گوید: نگاهم به یک تکه یخ افتاد که در بیرون پنجره بود و بنظر در دسترس می‌آمد. پنجره را باز کردم و قطعه‌ای از یخ را شکستم که بناگاه یک نگهبان درشت هیکل بطور وحشیانه‌ای آن را از دستم ربود. به زبان ناقص آلمانی پرسیدم چرا؟ در حالیکه مرا بسختی به عقب می‌زد گفت: «در اینجا چرا وجود ندارد». راجر کهن می‌نویسد: از زمانیکه سر بریدن ژورنالیست‌های آمریکایی و مددکار انگلیسی را توسط گروهی که خود را «دولت اسلامی» می‌نامد دیدم این جمله در مغزم تکرار شده است: «در اینجا چرا وجود ندارد».

زندانی بودن، آن‌ها را شکسته بود، تهی شده بودند و چه اندازه از خود پرسیده بودند چرا آنها را اسیر کرده‌اند چرا تا آخرین لحظاتی که تیغه ی چاقو بر گلوی آنها رفته بود شکنجه و اهانت شده‌اند؟

هر ۳ نفر در تنهایی به قتل رسیدند، به عکس، یزیدی‌ها که گله‌وار کشته شدند و یا سربازان شیعه، زنان و کودکانی که در گوشه و کنار و شمال عراق دسته جمعی به قتل رسیده‌اند.

«ابوبکر البغدادی» رئیس «داعش» یک مسلک و مذهب خشونت بوجود آورده است که از بین بردن تمام افراد دیگر پایه‌ی جنبشی است که خلافت اسلامی نامیده می‌شود. ولی علت وجودی آن مرگ و کشتار است.

این یک خواسته انسانی است که به جستجوی دلیل و برهان برود. به اینگونه شاید بتوان گفت برخاستن «داعش» نتیجه نهایی چندین دهه خشم و رنجش عرب‌ها از مشاهده تسلط غرب باشد. همانند آن خشمی که اخوان‌المسلمین و القاعده داشت. و یا شاید تبلوری از شکست جوامع عرب و یا یک پاسخ مسلح سنی‌ها به روی کار آمدن شیعه‌ها و تجاوز آمریکا به عراق باشد. و یا پاسخ خشنی به زندان‌های «ابوغریب» و «گوانتانامو» باشد، جایی که بدون شک برای زندانیان که سالیان دراز و بدون گناه و یا دادرسی حبس بوده‌اند همان «چرا» مطرح بوده است.

و شاید شاخه‌ای از یک «وهابی» به معنی واقعی آن باشند و یا یک آلترناتیو برای جوانان مسلمان سرخورده از پوچی‌های تمدن غربی و یا شاهدی برای بحران در اسلام و جنگ ۳۰ ساله بین دو قدرت شیعه و سنی منطقه، و یا یک جنبش مسلح برای راندن آمریکا از منطقه همانند راندن صلیبیون از سرزمین‌های شرق مدیترانه باشد.

ولی در نهایت هیچ «چرایی» برای اعمال وحشیانه «داعش» وجود ندارد. در مقابل اعمال غیرانسانی، انسان باید بجنگند. یک مکانیزم دفاعی در مقابل وقایع غیرقابل درک اینست که تظاهر کرد هرگز وجود ندارد. «به عرب‌ها واگذار کنید»، این کثافتکاری آنهاست، خودشان باید آنرا پاک کنند.

این برخوردی نادرست و غیرکافی در مقابل «داعش» است. ائتلافی که اوباما برای مقابله با داعش بوجود آورده است شاید سست باشد ولی هیچ کاری نکردن نیز انتخاب بدتری است. هیتلر در حقیقت آلمان را نابود کرد. خشم او متوجه خارج بود و در نهایت به داخل سرایت کرد.

البغدادی با خلافت هزار ساله‌اش غرب را هدف قرار داده. ولی خطر در ایجاد یک نظم فاسد عربی است و باید پاسخی برای «داعش» و شهروندان سرخورده آن پیدا کرد. این ساعت صفر عرب‌هاست.

راجر کهن می‌گوید: در این نبرد من می‌گویم هر وسیله‌ای خوب است. اتحاد جماهیر شوروی یک رقیب ایدئولوژیک، در شکست نازی‌ها و متحد کلیدی برای آمریکا بود. روشن است که چه ملتی امروز می‌تواند آن نقش را علیه داعش بازی کند. نام آن ایران است.

دختران و زنان به داعش می‌پیوندند

آنچه که «داعش» را تبدیل نه تنها به یک خطر جهانی بلکه یک قدرت مهم در صحنه بین‌المللی کرده جلب جوانان، حتا کسانی که در غرب دنیا آمده و بزرگ شده‌اند به این گروه است. این روزها سخن از دختران و زنانی است که خانه و خانواده را ترک کرده و با میل و رغبت به سوریه می‌روند که با پیکارجویان داعش ازدواج کرده و به جمعیت «خلیفه» بیافزایند.

دختران جوان ۱۴ – ۱۵ ساله اسلحه به دست گرفته‌اند. این جوانان عموماً از طریق اینترنت و شبکه‌های ویژه جلب می‌شوند. زنان و دختران حدود ۱۰ در صد از کسانی هستند که از اروپا، آمریکا شمالی و استرالیا به این گروه پیوسته‌اند.

بیشترین تعداد دختران به اصطلاح «جهادی» از فرانسه هستند. این زنان و دختران گفته‌اند که می‌خواهند «برادران رزمنده» خود را حمایت کنند. و با داشتن فرزندان این «جهادیون»، اسلام را در دنیا منتشر نمایند.

ظاهراً به آنها وعده داده می‌شود که در صورت کشته شدن همسرانشان، حقوق و مزایایی به عنوان همسر یک شهید دریافت خواهند کرد. این دختران بین ۱۶ تا ۲۴ ساله هستند، بسیاری حتا دانشجو و یا فارغ التحصیل دانشگاه بوده و از خانواده‌های مهربان و دلسوز می‌آیند.

بر اساس گزارشی دست‌کم ۴۰ دختر از آلمان، بیش از ۶۰ نفر از فرانسه به سوریه و عراق رفته‌اند. این دختران جوان به نحوی رادیکال شده و بدون اجازه خانواده به خاور میانه رفته‌اند. جوان‌ترین آنها یک دختر ۱۳ ساله است که به همراهی ۳ دختر جوان دیگر فرار کردند. آنها با این ایده‌ی رومانتیک که به همسری جوانان پیکار جو در می‌آیند، کسانی را که از راه اینترنت با آنها آشنا شدند، خانه و خانواده را ترک گفتند.

در اتریش دو دوست جوان، «سمرا» ۱۶ ساله و «سابینا» ۱۵ ساله از خانه خود در وین فرار کرده و به سوریه رفتند. مقامات اتریش می‌گویند این دو تنها نمونه‌ای از دهها دختر جوان دیگر هستند که خانه را ترک کرده‌اند.

کارشناسان بر این عقیده‌اند که این دختران جوان جنگ و مردان جنگجو را به صورت رویایی و رومانتیک می‌بینند. حتا گردن زدن برایشان یک ماجراجویی است. برخی نیز احساس می‌کنند در خاورمیانه احترام بیشتری خواهند داشت.

در مورد سرنوشت این دختران جوان اطلاعات زیادی در دست نیست. آنچه مسلم است اینها بسیار جوان بوده و نگاهی ساده‌لوحانه به جنگ و حتا مذهب دارند. بنظر یکی از مفسرین شاید برخی از این دختران جوان تصور می‌کنند کارشان انسان دوستانه است.

برخی از زنان و دختران انگلیسی عکس‌های خود را که مسلح به تفنگ‌های AK47 و خمپاره هستند و حتا در یکی از این عکس‌ها چند سر انسان هم دیده می‌شود، در اینترنت گذاشته‌اند. در عین حال عکس‌هایی از غذاهای متنوع، رستوران، غروب آفتاب و نظیر آن هست که یک تصویر مثبت از زندگی خود بدهند. اینها همه به منطور جلب درختران جوان بیشتری است.

«میابُلوم» نویسنده‌ی کتاب «زنان و تروریسم» می‌گوید: «برای جلب دختران جوان زندگی مانند بودن در «دیسنی لند» در «خلافت» تصویر می‌شود. به برخی جوانان مخارج سفر داده شده و حتا پول و مزایای دیگر برای بچه دارشدن به آنها وعده داده می‌شود.

برخی زنانی که با «داعش» زندگی می‌کنند از سوریه و «خلافت» مانند یک سرزمین ایده آل و خیالی یاد کرده‌اند و خواسته‌اند که دختران جوان به «خواهران» خود در «خلافت» به پیوندند.

بنابراین دختران بسیار جوان که بویژه از راه اینترنت با این ایده آشنا شده‌اند پیوستن به خلافت برایشان یک انگیزه بسیار مثبت و قوی است. ولی «میابلوم» می‌گوید واقعیت بسیار متفاوت است.

گزارش‌های زیادی حاکی از این است که این دختران و زنان مورد تجاوز جنسی قرار گرفته به عنوان برده فروخته شده و مجبور به ازدواج می‌شوند. «داعش» یک جنبش مذهبی و بسیار خشن است که مرد سالاری در رأس کار آنهاست و داشتن زنان متعدد نیز بسیار رواج دارد.

از دختران جوانی که به «داعش» پیوسته‌اند داستان یک دختر ۱۵ ساله فرانسوی گویای واقعیت سرنوشتی است که در انتظار این دختران جوان است.

«نورا» مانند همکلاسی‌های دیگرش بود که هر روز به مدرسه می‌رفت و عصر به خانه باز می‌گشت. یک روز صبح در ژانویه گذشته خانه را به طرف مدرسه ترک کرد، هیچ چیز غیرعادی بنظر نمی‌آمد ولی در پایان کلاس‌هایش به‌جای بازگشت به خانه با یک ترن به پاریس رفته، ۵۵۰ یورو از حساب پس اندازش بر می‌دارد، تلفن دستی اش را عوض می‌کند سپس سوار هواپیما شده به استانبول می‌رود و از آنجا با یک پرواز داخلی خود را به مرز سوریه می‌رساند.

در جنوب فرانسه پدر و مادرش که مسلمان هستند ولی نه تندرو، مفقود شدن دخترشان را به پلیس اطلاع می‌دهند. برادر بزرگترش «فواد» به تصور اینکه خواهرش تصادف کرده به بیمارستان‌ها سر می‌زند. سپس اتاق او و کامپیوتر و فیس بوک او را بازرسی می‌کند. هیچ چیز به غیر از حجاب اسلامی‌اش که این چند ماهه اخیر از آن استفاده می‌کرده پیدا نمی‌کند.

تنها زمانیکه دوستان نزدیک خواهرش را مورد پرسش قرار می‌دهد ماجرا کشف می‌شود. «نورا» یک حساب کاربری دیگری در فیسبوک باز کرده بود و از آن طریق با شبکه‌ای نیروی جدید برای «داعش» جلب می‌کنند آشنا می‌شود. زنانی که در حوالی پاریس ویدیوهای زنان دیگر را در اینترنت گذاشته بودند که به سوریه بروند.

در یکی از این ویدیوها زنی که بطور کامل در حجاب است تفنگی در دست دارد و به فرانسه زیر آن نوشته شده: «بلی بنام خدا بکشید». «نورا» صفحه دوم خود در فیسبوک از «هجرت» صحبت کرده و با یک تلفن دستی دومی با باصطلاح «خواهران» در تماس بوده است.

خانواده «نورا» بیاد آوردند که این اواخر دخترشان از پوشیدن حجاب اسلامی کامل و کمک به مجروحین در سوریه به‌ویژه کودکان صحبت می‌کرده و چندی پیش از فرار کردن، پاسپورت خود را به بهانه‌ی اینکه کارت شناسایی خود را گم کرده است از پدر و مادرش گرفته بود. ولی هیچکس در این خانواده نمی‌توانست تصور کند دختر ۱۵ ساله خوب و مهربانشان نقشه‌ی وحشتناک فرار به میدان جنگ را داشته است.

«نورا» ۳ روز بعد به خانواده‌اش تلفن می‌کند و می‌گوید حالش خوبست، خوشحال است ولی نمی‌خواهد به فرانسه بازگردد. پلیس رد پای تلفن را مرز ترکیه به سوریه تشخیص می‌دهد.

«نورا» همچنین به برادرش «تکست» می‌فرستند و می‌گوید که به منطقه حلب (Aleppo) در سوریه در سوریه رسیده است و ترجیح می‌دهد در همانجا بماند. دو تلفن دیگر هم می‌شود؛ مردی به زبان فرانسه و مرد دیگری به زبان عربی که اجازه ازدواج با «نورا» را می‌خواستند پدر و مادر مخالفت می‌کنند. «فواد» که خود در ارتش فرانسه خدمت کرده بود، تصمیم می‌گیرد برای یافتن خواهرش به سوریه برود. در مرز ترکیه تلفنی از خواهرش دریافت می‌کند که می‌گوید استفاده از اسلحه را یاد گرفته است ولی قول می‌دهد کسی را نکشد. مردی هم به «فواد» زنگ می‌زند و می‌گوید خواهر تو در اینجا امن است و با خواست خودش اینجاست اگر بخواهد برود می‌تواند ولی میخواهد اینجا بماند.

پس از کوشش‌های بسیار بالاخره «فواد» خود را به سوریه می‌رساند و موفق می‌شود بطور کوتاه خواهرش را ببیند. «نورا» ضعیف و بیمار بوده و به «فواد» می‌گوید: «بزرگترین اشتباه زندگیم را انجام دادم». «فواد» به پلیس گفته بود خواهرش در جایی بود که هرگز نور و روشنایی آفتاب را نمی‌دید و با زنان دیگر باید از کودکان یتیم نگهداری می‌کردند و در تمام لحظات مردان مسلح نگهبان آنان بودند.

خانواده «نورا» می‌خواهند کسانی را که دخترشان را شستشوی مغزی داده و در حقیقت دزدیده‌اند مورد تعقیب قانونی قرار دهند. اینها شبکه‌هایی هستند که در فرانسه و سراسر اروپا جوانان را می‌دزدیدند و به بردگی می‌برند.

بر اساس گزارش‌های سازمان ملل و سازمان عفو بین الملل، اعضاء گروه بسیار خشن داعش بیش از ۱۵۰۰ زنان و دختران و پسران نوجوان را مانند «بردگان سکس» در اختیار دارند. در اولین روزهای سقوط شهر موصول مردان مسلح خانه به خانه رفته و زنان و دختران را مورد تجاوز جنسی قرار می‌دادند.

خانواده «نورا» گفته‌اند زندگی ما برای همیشه تغییر کرده است که می‌دانیم دختر بی گناهمان در چه موقعیت وحشتناکی است و هیچ کاری نمی‌توانیم انجام دهیم. دخترمان زندانی تروریست‌هاست.

خروج از نسخه موبایل