فانی در سال ۵۹ در آموزش و پرورش منطقه ۱۶ تهران استخدام شد. او چگونگی استخدام خود را این گونه شرح می دهد: “سال ۵۹ آقای [حسین]مظفر رئیس ناحیه ۷منطقه ۱۶ فعلی بود. عزت الله عباسی معاون آموزشی و آقای [ رحیم ]عبادی معاون پرورشی بودند…بچه مسلمان های ناحیه ۷ به آموزش و پرورش شهر تهران رفتند و برای من یک ردیف استخدامی گرفتند. بعدها آقای مظفر معاون استان تهران شد و عباسی ریاست اداره شد و برای من حکم معاونت ناحیه ۷ را صادر کردند. عباسی که به جبهه رفت آقای خوشنویسان که مدیر کل شهر تهران بود برای من حکم سر پرستی زد.”
از استخدام در آموزش و پرورش تا سرپرستی منطقه ۱۶ در شرایط ویژه آن دوره فقط چندماه طول کشید، فانی در باره کارهای انجام شده در دوره سرپرستی منطقه ۱۶ می گوید: “استراتژی اصلی ما در منطقه ۱۶ پاکسازی معلم ها، اصلاح مدیریت، آرام کردن فضای مدرسه ها، جایگزینی معلمان مرد در مدارس دخترانه و تربیت جوانان برای جایگزینی خودمان بود.”
در سالهای اول انقلاب هزاران تن از معلمان و مدیران مدارس به دلایل سیاسی و عقیدتی اخراج و یا بازنشسته و بازخرید شدند. برای اخراج مخالفان از اصطلاح تحقیر آمیز “پاکسازی” استفاده می شد و منظور، پاک کردن محیط های آموزشی از وجود مخالفان بود. فانی که در خانواده ای مذهبی و متعصب بزرگ شده بود، می نویسد: “معلم کلاس اولم خانم بود، ولی از کلاس دوم علاقمند بودم که به کلاسی بروم که معلمش مرد باشد؛ شاید دلیل آن تعصبات دینی بود که به واسطه پدرم… در ما ایجاد شده بود.”
فانی چگونه مدیرکل آموزش و پرورش کردستان شد: “سال ۱۳۶۰ من مسئول منطقه ۱۶ آموزش و پرورش (ناحیه ۷ قدیم) تهران بودم. توسط وزیر وقت آموزش و پرورش -ـ مرحوم آقای پرورش ـ- احضار شدم. گفتند که چند پست مدیریتی از جمله دفتر آموزش عمومی وزارتخانه و ادارات کل استانهای بوشهر، آذربایجان غربی و کردستان فاقد متولی است و از من خواستند یکی از این مسئولیتها را بپذیرم. من به اراده خودم سختترین (کردستان) را انتخاب کردم تا دینم را به انقلاب اسلامی ادا کرده باشم.” فانی اضافه می کند: “من انصافاً به کردستان رفتم که دیگر برنگردم! این را خدا میداند و بس!” وی هنگام گرفتن ابلاغ مدیرکلی آموزش و پرورش کردستان ۲۷ سال سن و یکسال سابقه خدمت رسمی در آموزش و پروش داشت.
روایت فانی از انتصابش به عنوان مدیرکل کردستان همه واقعیت را در بر ندارد. رفتن او به کردستان بی مقدمه و تصادفی نبود. قبل از پذیرش مسئولیت در آموزش و پرورش کردستان به عنوان نماینده ویژه علی اکبر پرورش وزیر وقت، به کردستان رفته بود. فانی پس از بازگشت با ارائه یک گزارش هشت صفحه ای محرمانه، خواهان برنامه ریزی برای حاکمیت فرهنگی در کردستان شد. این گزارش مورد تایید قرار گرفت و حکم مدیرکلی فانی صادر شد.
قسمت پرهیجان مصاحبه وزیر، برنامه ریزی ترور او توسط مجاهدین است که به دلیل دستگیری عامل ترور ناکام می ماند: “من مدتها عادی رفت و آمد میکردم حتی روزی که با حکم وزیر به اداره کل آموزش و پرورش در سنندج رفتم، نگهبان ورودی هم مرا نشناخت و سخت گرفت که اتفاقا بعدا به همین دلیل از او تشکر و قدردانی کردم تا این که روزی مسئول اطلاعات سپاه کردستان به همراه جمعی از همراهان خود به منزل ما آمدند و گفتند دختر خانمی را که عضو سازمان منافقین خلق است دستگیر کردیم و از مدارک که همراهش بوده کروکی مسیری را که شما هر روز رفتوآمد میکنید، کشیده شده است.”
فانی در ادامه می گوید: “این فرد (دختر جوان عضو سازمان مجاهدین) مسیر روزانه ما را شناسایی کرده بود و حتی پیشنهاد داده بود که کدام نقطه بهترین مکان برای انجام موفقیتآمیز ترور است. بعد از این اتفاق به من گفتند که باید با محافظ حرکت کنید. من نمیپذیرفتم و اعلام کردم معلم سادهای هستم اما آنها اصرار کردند که شما مأمور جمهوری اسلامی هستید که مجبور شدم تا آن زمان که در کردستان بودم، مزاحم عزیزانی باشم که به عنوان محافظ کنارم بودند.” در دوره مدیرکلی فانی تعدادی از دانش آموزان دختر و پسر هم به دلایل سیاسی و عقیدتی از مدارس اخراج شدند و بعید نیست که داستان ترور طرح کودکانه یکی از همین اخراجی ها بوده است.
سابقه آشنایی و دوستی فانی با سیدکاظم اکرمی به سالهای آغازین دهه ۶۰ بر می گردد. اکرمی در سال ۶۴ وزیر آموزش و پرورش دولت میرحسین موسوی شد او به فانی پیشنهاد کرد که مدیر کل آموزش و پرورش استان تهران شود. فانی این پیشنهاد را رد کرد و در اظهار نظری غیر متعارف بلافاصله به وزیر پیشنهاد کرد که او را به عنوان معاون خودش انتخاب کند. فانی ماجرا را اینگونه شرح می دهد: “شخصا پیشنهاد تصدی پست معاونت آموزش وزارت اموزش و پرورش را در شرایطی به وزیر وقت دادم که کمترین تجربه کارستادی نداشتم.”
او در ادامه می گوید: “روزی که اکرمی حکم معاونت آموزشی را برای من صادر کرد، از من پرسید ند: شهر تهران را به چه کسی بدهیم؟ من آقای مظفر راپیشنهاد کردم.” آقای اکرمی هم توصیه او را می پذیرد و مظفر را مدیرکل تهران می کند. فانی مدعی است که در سال ۷۶ یکی از گزینه های سید محمدخاتمی برای وزارت آموزش و پرورش بوده، اما وقتی مظفر به او خبر می دهد که او نیز پیشنهاد وزارت را دریافت کرده، به جای رقابت، در تهیه برنامه به مظفر کمک می کند. مظفر نیز بعد از انتخاب به عنوان وزیر آموزش و پرورش در سال ۷۶، علی اصغر فانی را به عنوان معاون خود انتخاب کرد. فانی هم در سال ۹۲ مظفر را به عنوان عضو هیات امنای صندوق ذخیره فرهنگیان انتخاب کرد.
در سال ۶۷ محمدعلی نجفی به عنوان وزیر آموزش و پرورش وارد کابینه میرحسین موسوی شد و بعد از اتفاقات سال ۶۸ و انتخاب هاشمی به عنوان رییس جمهور، نجفی در پست وزارت آموزش و پرورش باقی ماند. کانون تجمع مدیران چپگرا، اداره کل آموزش و پرورش تهران بود. حسین مظفر مدیرکل آموزش و پرورش تهران دستور نجفی برای عزل یکی از مدیران سختگیر تربیت معلم را اجرا نکرد و نجفی هم حسین مظفر را برکنار کرد.
در دهه ۶۰ یکی از موضوعات اختلافی چپها با راست های محافظه کار، مخالفت با تاسیس مدارس غیر انتفاعی بود. چپها معتقد بودند که ایجاد مدارس غیر انتفاعی آموزش و پرورش را طبقاتی می کند. با این حال در سال ۶۷ قانون تاسیس مدارس غیر انتفاعی در مجلس تصویب شد.
فانی پس از آمدن نجفی به آموزش و پرورش، این وزارتخانه را موقتا ترک کرد و معاون فرهنگی بنیاد شهید شد. در سال ۷۰ علی اصغر فانی، حسین مظفر و عزت الله عباسی که دورنمایی برای بازگشت خود به مدیریت نمی دیدند، مجتمع آموزشی غیر انتفاعی جماران را در منطقه ۱۱ تهران تاسیس کردند. این مجتمع آموزشی پسرانه با مساحت ۲۷۰۰ مترمربع در خیابان امام خمینی. نرسیده به میدان حر. خیابان شهید مرادی واقع شده است. مدیریت این مجتمع را یکی از دوستان فانی در دوره مدیرکلی کردستان بر عهده دارد. برخی از معلمان، حمایت فانی از مدارس غیر انتفاعی را بی ارتباط با تجربه ۲۳ سال مدرسه داری او نمی دانند.
مسیر تحول چپ اسلامی در آموزش و پرورش با مسیر عمومی تحول همفکران آنها در وزارت علوم و دانشگاه ها و وزارت ارشاد و فضای روشنفکری و حتی در میان روحانیت متفاوت بود. در حالی که خط امامی های دهه ۶۰ به تدریج تا سال ۷۶ اصلاح طلب شدند و نهایتا در اطراف خاتمی گردآمدند، مدیران چپگرای آموزش و پرورش این مسیر را با سرعت بسیار کم و اعوجاج پیمودند. مدیران چپگرای آموزش و پرورش در دوم خرداد نسبت به دوستان خود در سایر ارگان ها یک تاخیر فاز ۸ ساله داشتند. برخی از سرشناس ترین آنها در دوره اصلاحات جذب شعارهای ضداستکباری و عدالتخواهانه راست افراطی شدند. این تفاوت فاز الان بیشتر شده است.
فضای مدیریتی آموزش و پرورش به برهوت می ماند. در میان مدیران سابق و کنونی آموزش و پرورش، محمدعلی نجفی توانست به مدد هوش و سواد و تجربه به سطح یک مدیر استراتژیک ملی ارتقا یابد. اما نجفی دقیقا محصول فضای مدیریتی آموزش و پرورش نبود. امروز در میان مدیران آموزش و پرورش چه اصولگرا و چه اصلاح طلب یا اعتدالی پیدا کردن یک مدیر در حد و اندازه وزارت بسیار مشکل است. بعد از انتخابات ۹۲ و رای عدم اعتماد مجلس به نجفی این بحث در محافل نزدیک به رییس جمهور مطرح بود که چه کسی از خانواده آموزش و پرورش به مجلس معرفی شود؟ از هر طرف که می رفتی به سه چهار تا اسم مشخص برخورد می کردی که کم و بیش در حد و اندازه فانی بودند. به نظرم سوال اساسی این است که چرا سطح مدیریت یک وزارتخانه آموزشی و فرهنگی حتی با مقیاس ها و استاندارد های داخلی تا این اندازه نازل است؟
از: روز