دیدار وزیرخارجه ایران وعربستان درحاشیه اجلاس سالانه مجمع عمومی سازمان ملل درماه گذشته امیدها را برای گشایش فصلیتازه در روابط دوطرف بیشترکرده است. آنهم درحالیکه دوطرف درسالهای گذشته روابط سردی داشته اند. ناظران و تحلیلگران مهمترین دلیل سردی روابط دوطرف را رقابتهای منطقه ای دوکشور درخاورمیانه وحتی جهان اسلام میدانند.
چنین رقابتهایی درمنطقه خاورمیانه تازه نیست و درگذشته هم ایران، ترکیه، عراق، سوریه، مصر، عربستان و کشورهای دیگر برای افزایش نفوذ منطقه ای خود با هم رقابت کردهاند. درسایرمناطق دنیا هم چنین رقابتهایی وجود دارد. با این تفاوت که دربرخی ازآنها دولتها توانسته اند فرمولی پیدا کنند که درعین رقابت با یکدیگرنیزهمکاری کنند. مورد فرانسه و آلمان دراروپا، برزیل و آرژانتین درآمریکای لاتین از نمونههای موفق دراین راستا بودهاست. اختلافات برزیل وآرژانتین دردهه ۱۹۷۰ و۱۹۸۰ به مراتب عمیقترازاختلافاتکنونی ایران وعربستان بود. اما آنها توانستند سرانجام چارچوبی برای همکاری درعین رقابت پیدا کنند.غرضآنکه وجوداختلاف برداشت و منافع میان ایران وعربستان نافی امکان همکاری نیست. این نوشته میکوشد چنین امکانی را مورد بررسی قرارداده و به برخی راهکارهای احتمالی برای بهبود روابط دوطرف اشاره کند.
دلایل متشنج شدن روابط ایران و عربستان دردهه گذشته
در بررسی روابط ایران وعربستان بصورت کلیشهای گفته میشود رقابت ایدئولوژیک اصلیترین عامل تنش در روابط دوطرف است. جمهوریاسلامی ایران خود را رهبرجهان تشیع میداند وعربستان برای خود نقش رهبری درجهان اسلام ومخصوصا درمیان اهلسنت قائل است واین باعث میشود دوطرف همواره در رقابت ایدئولوژیک با یکدیگرباشند. باید توجه داشت چنین رقابتی همواره وازابتدای شکلگیری نظام جمهوری اسلامی وجود داشته ولی منجر به قطع روابط یا تشدید نشده است.
بدون شک حادثه یازدهم سپتامبر را باید نقطه شروع تحولاتی دانست که روابط ایران وعربستان را درسطح منطقهای متشنج کرد. حمله آمریکا بهعراق و روی کارآمدن یک دولت شیعی درهمسایگی عربستان مهمترین تاثیر را برنگرانی عربستان ازبابت ظهوردولتهای شیعی متحد ایران داشت. اما تردیدی نیست روی کارآمدن احمدینژاد درایران ترسعربستان را دوچندان کرد. برخی شعارهای آخرالزمانی محمود احمدی نژاد هم مزید برعلت شد، زیرا ترس ازعملی شدن هلال شیعی را درمیان نخبگان عربستان افزایش داد. تشدید بحران هسته ای ایران دردولت قبلی نیزموجب نگرانی کشورهای مختلف منطقه از جمله عربستان شد. اجازه دهید نگاه دقیق تری به این موارد بیاندازیم.
یازدهم سپتامبر و بحران عراق
باری بوزان از تحلیلگران مشهور روابط بینالملل معتقد است که درنظام منطقهای خاورمیانه تضعیف یک رقیب ناخواسته منجربه تقویت یک رقیب دیگرمیشود. اواین جمله را درمورد شرایط خاورمیانه بعد از یازدهم سپتامبر و سقوط صدام گفته است. ساقط کردن صدام توسط نومحافظه کاران آمریکایی ناخواسته منجربه ظهور فرصتهای جدید منطقه ای برای قدرتهای منطقهای نظیرایران، عربستان و ترکیه شد. عراق درمعادلات منطقهای اهمیت ویژهای داشت و به قلب خاورمیانه عربی معروف بود. منطقه شامات«هلال خصیب»اهمیت خیلی زیادی درمعادلات سیاسی واستراتژیک خاورمیانه دارد و تسلط برآن مقدمهای برای تبدیل شدن یک قدرت منطقهای به یک هژمونی منطقهای محسوب میشود. عراق و مخصوصا شیعیان آن رابطه دیرینه فرهنگی ومذهبی با ایران داشتند و سقوط صدام این فرصت را به ایران داد، که ازطریق شیعیان نفوذ خود را درقلب خاورمیانه عربی به صورت بی سابقهای افزایش دهد. روابط نزدیک ایران و سوریه هم این ترس را ایجاد کرد که ایران درشامات یک ائتلاف شیعی تشکیل داده و ازاین طریق نفوذ خود را به ضرر دولتهای سنی زیاد کند. اما واقعیت امراین بود که ساقط شدن صدام و تغییر معادلات منطقهای فرصتهایی را هم دراختیارعربستان گذاشته بود و ریاض میکوشید از این فرصت تاریخی برای افزایش نفوذ و قدرت منطقهای خود بهره بگیرد واتهام حمایت معنوی ازالقاعده را بیپایه جلوه دهد. ازاین زاویه ایران مانعی دربرابرقدرت گرفتن عربستان درمنطقه بود و ضمن اینکه میتوانست مانع افزایش نفوذ عربستان درمنطقه شود، قادربود تهدیداتی را نیزمتوجه عربستان کند. این نکته درمورد عربستان هم صادق بود، یعنی ریاض هم درشرایط جدید منطقهای تهدیدی برای قدرتمند شدن ایران محسوب میشد و میتوانست مانع بهره برداری ایران از شرایط جدید منطقه ای شود.
اهمیت ژئوپولتیک عراق درجهانعرب هم باعث شد آثار و پیامدهای حملهآمریکا به اینکشورصرفا محدود به مرزهایعراق نشده، کشورهای دیگر را هم تحتتاثیر قرار دهد. بهعبارت دیگرساقط شدن صدام باعث بروز تحولات ساختاری مهمی درمنطقه گردید و شرایط گذاری را ایجاد کرد که برای همه بازیگران وسوسه کننده بود و میخواستند از این شرایط درحال گذار منطقهای به نفع خود بهره گیرند. اما عدم تحکیم دموکراسی درعراق پس ازصدام این نگرانی را بوجود آورد که ممکناست، شیعیان بدلیلداشتن اکثریت جمعیتی درصدد حذف سنیها از قدرت باشند. برخی اعراب معتقدند ایران دربروزچنین وضعیتی درعراق نقشاصلی را داشتهاست. اما باید توجهکرد تحقق دموکراسی بیشترازآنکه مربوط به عواملخارجی باشد ریشههای داخلی دارد. درعراق فرهنگ دموکراتیکی وجود نداشت که ایران مانع رشد آن شود، کما اینکه ایران درچند سال گذشته منتقد برخی شیوههای غیردموکراتیک نخستوزیرسابق نوریالمالکی بود. ادعای جلوگیری ایران از رشد دموکراسی درعراق همان اندازه قابل دفاع است که ادعای حمایت عربستان از گروههای تندرو سلفی دراین کشور.
موضوع هسته ای ایران
تشدید تنش هسته ای میان ایران وغرب مخصوصا در زمان دولت احمدینژاد عامل دیگری بود که به تیرگی روابط تهران-ریاض کمک کرد. نخبگان تصمیمگیردرریاض معتقد بوده وهستند دستیابی ایران به سلاح هسته ای موازنه قوای استراتژیک را درمنطقه بهصورت محسوسی به سود ایران تغییر میدهد و دراین صورت ایران نه تنها درشامات بلکه درخلیج فارس و شبه جزیرهعربی نیز نفوذ و قدرت خود را به صورت خیلی زیادی تقویت خواهد کرد واین به سود ریاض نیست. دراین میان برخی ادعاهای نسنجیده هسته ای دولت قبلی هم سوء تفاهمات را تشدید میکرد. بعنوان مثال سخنگفتن ازهسته ای شدن ایران باعث نگرانی کشورهای منطقه میشد. آنها این حرف را به معنای تلاش پنهانی ایران برای ساخت سلاح هستهای تعبیر میکردند درحالیکه دستیابی به سلاح هستهای جایی در دکترین نظامی ایران نداشت. دراین میان نباید تاثیرتبلیغات رسانههای بینالمللی را دستکم گرفت. آنها مرتب میگفتند ایران چندماه با ساخت بمب هستهای فاصله دارد واین باعث نگرانی افکارعمومی و سایرسیاستگذاران میشد. سیاست هسته ای دولت قبلی بخشی از سیاست خارجی ماجراجویانه آن بود که باعث بروز تنش در روابط خارجی ایران با برخی کشورها و ازجمله عربستان گردید. دراین میان اخبار منتشرشده درمورد تلاش برخی دولتهای عربی منطقه برای تشویق آمریکا جهت حمله به تاسیسات هسته ای ایران باعث بدبینی ایرانیها نسبت به اهداف و نیات برخی ازاین دولتها ازجمله عربستان گردید. بعدها برخی مقامات غربی گفتند دولتهای عربی فشارزیادی برآنها وارد میکنند تا با اتخاذ اقدامات بیشتر و حتی اعمال تحریمهای بیشترمانع پیشرفت هستهای ایران شوند. این مساله فارغ ازمخالفت با سیاستهای احمدینژاد درداخل موجب ناراحتی ایرانیها وحتی منتقدان دولت میشد. زیرا آنها میگفتند این نوع اقدامات بیشتر به ضررایران است تا دولت احمدینژاد، خاصه اینکه درمقاطعی موضوع هستهای به موضوعی ناسیونالیستی وغرور ملی تبدیل شده بود. لذا دراین مورد نیز هردوطرف دربروز تنش و بیاعتمادی نقش داشتند و متهمکردن یک طرف باعث دورشدن ازتحلیلهای واقع بینانه میشود که لازمه حرکت به سمت تنشزدایی براساس سیاستهای دولت اعتدال درایران است.
بهار عربی
درحالیکه بحران عراق و هستهای هم چنان ادامه داشت، شروع بهارعربی درمنطقه نیز بیاعتمادی و رقابت میان ایران وعربستان را تشدید کرد. کشیده شدن تحولات بهارعربی به بحرین، یمن و سوریه که ایران وعربستان خواستار نفوذ دراین کشورها بودند، تنش در روابط ایران وعربستان را باردیگر تشدید کرد.
منامه و ریاض ایران را به دخالت دربحرین و حمایت از شیعیان دارای اکثریت متهم میکردند وایران نیز متقابلا از تلاش ریاض برای جلوگیری از تضعیف مخالفان انقلاب در یمن سخت میگفت. درطرف دیگر ایران خواهان حمایت از بشاراسد درمقابل معارضان بود، حال آنکه ترکیه، قطر وعربستان ازگروههای اپوزسیون بشاراسد حمایت میکردند. علاوه بر رقابت قبلی تهران و ریاض درلبنان، فلسطین و عراق صحنههای دیگری نیز به رقابت دوطرف افزوده شد. اکنون تهران و ریاض درسوریه، مصر، یمن و بحرین هم درحال رقابت بودند زیرا میخواستند از دومین فرصت ساختاری پدیدآمده درمنطقه به خاطر بهارعربی حداکثر بهرهبرداری را بهعملآورند. ایران وعربستان هردو امیدواربودند دربهارعربی مدل و الگوی موردنظرخود را درمنطقه گسترش دهند درحالیکه ترکیه هم بهنوبه خود میخواست مدل ترکی را بهعنوان مطلوبترین مدل سازگار با دموکراسی تبلیغ کند واستقبال تونسیها ازاین مدل نیزاعتماد بهنفس ترکها را بیشتر کرد. اما ظاهرا تاکنون هیچ یک از سه کشور به خواسته خود نرسیده اند.
تحولات داخلی ایران و عربستان
عاملدیگری که روابط تهران- ریاض را درسالهای گذشته متشنج کرد برخی تحولات داخلی دوکشوربود. درایران کسانی قدرتگرفتند که برخی اندیشههای مذهبی شیعی خاص داشتند که حتی درقیاس با دیگر گرایشهای مذهبی درایران افراطی و ازنظر برخیها خرافیبود. عدهای ازافراد نزدیک به رئیسجمهورسابق افکارآخرزمانی داشتنند و میگفتند تحولات داخلی عربستان نقش مهمی دربروزشرایط ظهورامام دوازدهم شیعیان دارد که غایب است. آنها میگفتند که دراحادیث مربوط به ظهورآمده است درگذشت یک رهبر درشبه جزیره عربی یکی از نشانه های ظهوراست.
جهت گیریهای خاص و ماجراجویانه دولت قبلی هم مزید برعلت بود و باعث نگرانی کشورهای همسایه میشد. قدرت گرفتن برخی تندروها در داخل ایران موجب شد، عربستان بهخاطر رابطه نزدیکی که با آمریکا دارد و نیزبه خاطر نقش رهبری درجهان سنی مذهب بهعنوان رقیب و حتی دشمن ایران تعریف شود. آنها میگفتند عربستان یکی ازعوامل تضعیف جریان مقاومت درمنطقه است. در داخل عربستان هم بدبینیها نسبت به ایران ادامه داشت، ضمن اینکه دغدغه اصلی ریاض شامل بهبود روابط با تهران نمیشد. ادعای مطرح شده درمورد تلاش یک ایرانی مقیم آمریکا برای ترورسفیرعربستان درواشنگتن نیز بیاعتمادی میان دوطرف را تشدید کرد. درچنین فضای مملو از بیاعتمادی بود که حتی روی کارآمدن آقای روحانی هم نتوانست به سرعت یخ روابط را آب کند. درایران ارتدوکسها عربستان را عامل اصلی حمله به شیعیان میدانستند و باهرحرکت دیپلماتیک برای بهبود روابط با ریاض مخالفت میکردند. مخالفتی که هنوزهم وجود دارد. این عده میگویند برخی مقامات عربستانی درپشت پرده و مخفیانه از گروههای تندرو سلفی حمایت میکردند؛ گروههایی که مواضع تندی علیه شیعیان دارند. مجموع عواملی که برشمردیم، باعث شدند روابط ایران وعربستان درسالهای گذشته حتی از حدی که انتظار میرفت متشنجترشود؛ تا جاییکه یکسال بعداز روی کارآمدن دولتاعتدال اتفاق مثبت و سازندهای در روابط دوطرف نیفتاد. بخشیازمشکلات شمرده شده دربالا هنوزهم وجود دارند و حلوفصل نشدهاند. لذا نمیتوان انتظارداشت روابط دوطرف به سرعت به حدمطلوب برسد. بهقول معروفاین مشکلات یک شبه بوجود نیامدهاند که یک شبه حل شوند. بخشی ازآنها بهقول تحلیلگران روابط بینالملل ساختاریاست ونیازمند راه حلهای طولانی مدتیکه حتی ممکناست جوابگو نباشد. کما اینکه خیلی از کشورها در روابط دوطرفه خود مشکلاتی دارند که نمیتوان حل کرد ولی این مشکلات منجربه قطع روابط نشده است بهعنوان مثال رقابت ایران وعربستان درجهاناسلام یک مساله ساختاریاست که نمیتوان انتظارداشت به راحتی حل شود. واقع بینانه نیست که یکی ازطرفین انتظار داشته باشد طرف دیگر منافع سیاسی یا حتی هویتی خود را نادیده بگیرد تا زمینه برای بهبود روابط مهیا شود.
چالشهای کنونی پیش روی روابط ایران و عربستان
مهمترین چالشهای موجود در روابط ایران و عربستان درشرایط فعلی را میتوان بهصورت زیرخلاصه کرد:
– عراق
عراق و مسائل مختلف والبته متعدد آن را بدون تردید باید مهمترین چالش در روابط تهران – ریاض دانست. عراق دوره صدام یک تهدید امنیت ملی برای ایران وعربستان بود و هردوطرف وجود یک صدام ضعیف شده را به نفع خود میدانستند. اما عراق پس از صدام برای هردوطرف هم فرصت است و هم تهدید و لذا آنها میکوشند آنرا به یک فرصتبزرگ تبدیل کنند. حداقل تا چندسال قبل خیلی ازکشورهای منطقه به چشم یک فرصتبزرگ به عراق مینگریستند که میتوانست اصلیترین ابزارتبدیلشدن آنها به یک قدرت منطقهای برتر و تضمین امنیتملی آنها درطولانیمدت باشد. اما وقتی آمریکا هم نتوانست شرایط عراق را آنگونه که خود میخواست مهندسی کند و مجبور به خروج از این کشورشد، معلوم گردید تغییر معادلات درعراق آنگونه که درابتدا به نظر میرسید آسان نیست و این نکته درمورد ایران نیز صادق است. ظهور داعش و مخالفت آن با ایران، عربستان وآمریکا و حتی خود دولت عراق تردید باقینگذاشت که عراق نمیتواند حیات خلوت هیچ کشوردیگریباشد. معادلات آن بهقدری پیچیدهاند که امکان ندارد بتوان درآن به یک ائتلاف بلندمدت اندیشید. اینگونه بود که ایران هم مجبورشد از متحد دیرین خود نوریالمالکی برای تصدی مجدد پست نخستوزیری حمایت نکند. منظوراین است که درعمل شرایط عراق طوریاست که الزامات ومحدودیتهای خود را بر همه بازیگران تا حد زیادی تحمیل میکند و پذیرش این یعنی کاهش نگرانیها از این بابت که عربستان یا ایران بتوانند به تنهایی تعیینکننده معادلات درعراق باشند که میتواند نقطه آغازی برای رقابت قاعده مند وحتی همکاری دوطرف درموردعراق باشد. تبدیل شدن این کشوربه یک منطقه خلاء قدرت یا محل ظهورگروههای افراطی یک تهدید مشترک برای تهران- ریاض است. اگرسقوط صدام به یک تهدید بزرگ مبدل شود همین تهدید بزرگ است که دشمنان و رقبای دیروزصحنه عراق را به متحدین امروز تبدیل کرده است. ایران و آمریکا وعربستان و ترکیه و امارات متحدعربی وانگلیس همگی اتفاق نظردارند که ممکن است عراق از دست رفته به تهدیدی برای همه تبدیل شود. نفوذ خارجی درکنار فرقه ای و سیاسی داخلی باعث شد تا درعراق دولتی قوی و کارآمد و غیرفرقه ای و ملی شکل نگیرد و یکی از پیامدهای این امر ظهور داعشی بود که حتی درسوریه گرفتار جنگ داخلی امکان این همه مانور را نداشت. تجربه نشان داده است درخاورمیانه دفع تهدید برکسب فرصت اولویت داشته و لذا میتوانگفت عراق کنونی میتواند زمینهسازهمکاری محدود ایران وعربستان باشد، بدانشرط که هردوطرف بپذیرند تبدیلشدن عراق به یک تهدید بزرگ منطقه ای تهدیدی مشترک برای آنهاست. شواهد و قراین نشان میدهد همکاری تهران- ریاض نقش کلیدی درایجاد و در واقع برگرداندن ثبات به عراق دارد و بدون این همکاری ائتلاف بینالمللی نمی تواند چندان موفق باشد.
– سوریه
نگاه عربستان به سوریه پس از بشاراسد کم و بیش شبیه نگاه ایران به عراق پس از صدام درسالهای نخستین دهه حاضراست. اگرایران امیدوار به تشکیل دولت شیعی درعراق بود، عربستان هم امیدواراست که یک حکومت متشکل از اکثریت سنی درسوریه تشکیل دهد، که میتواند دربرابر دولت شیعی عراق موازنه قوا برقرارکند. اما تجربه کنونی و گذشته درعراق ثابت میکند حتی درصورت سقوط بشاراسد وضعیت آنگونه پیش نخواهد رفت که ریاض دوست دارد. کما اینکه درعراق هم شرایط الزاما به سود ایران جلونرفت. هرچند برخی رسانههای خارجی برای بزرگ نمایی تهدید ایران چنین تبلیغ میکردند که ایران درعراق همهکاره است و برخی رسانههای تندرو داخلی هم ناآگاهانه چنین ادعاهایی را بازتولید میکنند تا ازدرستی سیاست خارجی مبتنی برمقاومت(بهقول خودشان) و ماجراجویی(بهقول منتقدان) دفاع کنند. تجربه داعش میتواند تهران- ریاض را به این نتیجهگیری مشترک رهنمون کند که درسوریه هم میتوانند همکاری داشتهباشند. اگرعربستان خواهان آناست که درعراق مشارکت سنیها درساختار قدرت تضمین شود و شیعیان با این کار مخالفت نکنند، ایران هم نگران آن است که درسوریه پس از بشاراسد یک جریان ضد شیعی و ضدایرانی توسط اکثریت سنی به راه انداخته شود و برسوریه همان رود که بر عراق می رود. ازطرف دیگر با تشکیل یک دولت فراگیردرعراق نگرانی از بابت کنارگذاشتن سنیها کمترشده است و لذا نیازبه ایجاد یک دولت سنی درسوریه برای ایجاد موازنه در برابردولت شیعی کمتر شده است. ضمن اینکه عملی کردن این استراتژی هم خود محل تردید است. اپوزسیون سوریه نه تنها دچار چند دستگی شده، بلکه ظهورداعش ترس مردم سوریه را از قدرت گرفتن اپوزسیون دوچندان کرده است. درچنین شرایطی ادامه جنگ داخلی به نفع هیچکس نیست. ایران وعربستان درسوریه هم میتوانند همکاری کنند. تشکیل یک دولت فراگیر دموکراتیک درسوریه میتواند نگرانیهای هردوطرف را تا حدی برطرف کند. ایران می تواند حاکمان سوریه را برای پذیرش این شرط تحت فشار قراردهد، منوط به اینکه اپوزسیون حاضربه پذیرش راه حل سیاسی باشد و برخی کشورهای منطقه حمایت ازاپوزسیون را به پذیرش راه حل سیاسی منوط کنند. به نظرمیرسد بازخوانی واقع بینانه تجربه عراق و درس گرفتن آن برای پیدا کردن یک راهحل درسوریه میتواند بسیارمفید باشد. درسوریه همکاری ایران وعربستان اهمیت ویژه ای دارد و میتواند درپیدا کردن راه حلی راهگشا باشد.آنچه همگان درمورد آن اجماع نظر دارند این است که ادامه وضع موجود درسوریه به نفع هیچ کشوری ازجمله ایران وعربستان نیست وباید برای خروج از آن راهی پیدا کرد.
– بحرین
هرچند دامنه اعتراضات در بحرین تا حد زیادی فروکش کرده است، این کشورهم چنان میتواند آبستن حوادث باشد. عربستان طرفدارحکومت موجود دربحرین است، اما ایران از توزیع عادلانه قدرت به نفع اکثریت شیعه حمایت میکند. درخود بحرین هم هیات حاکمه خود به این نتیجه رسیده است که انجام اصلاحات اجتناب ناپذیربوده و برای ایجاد ثبات و جلوگیری از بروز بحران درآینده ضروری است. هرچند ممکناست اقلیتهای تندرو درایران خواهان تغییر رژیم دربحرین باشند اما اینیک خواسته مورداجماع نیست. وضعیت بحرین عکس سوریهاست یعنی دراین کشوریک اقلیتسنی بریک اکثریتشیعی حکومت میکنند.اگرایران متهم به رفتاردوگانه درسوریه است عربستان هم دربحرین ازاین قاعده تبعیت میکند. لذا ازیک منظر واقعبینانه ایران وعربستان میتوانند درموارد فوق به یک قاعده کلی مورد پذیرش برسند و براین اساس اختلافات خود را هدایت کنند. آنچه تاکنون ثابت شده این است که عمل براساس فرمول شیعهوسنی جوابگو نیست و بهتراست اساسقاعده مورد پذیرش دیگری عملشود که همانا مشارکت فراگیر ودموکراتیک درقدرت است. چیزی که بعداز۱۳ سال درعراق کارآمدی آن ثابت شده است، تقسیم قدرت براساس فرمولی شبیه عراق و نه الزاما لبنان، میتواند درفروکش کردن بحران درسوریه، بحرین وحتی یمن موثرباشد. با این شرط که اشتباهات صورت گرفته درعراق باردیگر تکرار نشود. ایران وعربستان و سایرکشورهای منطقه باید بپذیرند خواست تغییر درمنطقه جدی است و فرمولی برای پاسخگویی به آن چه در داخل و چه درخارج پیدا کنند. بخشی از مشکلات موجود درمنطقه ناشی از به تاخیر انداختن پاسخگویی به این خواست است چه درسوریه و چه در بحرین و یمن وعراق و لیبی.
سایر کشورهای منطقه
علاوه برسه مورد فوق ایران وعربستان دربرخی نقاط دیگر مثل لبنان، مصر و یمن هم رقابتدارند، هرچند این رقابت به اندازه سه مورد قبلی جدی نیست. متاسفانه درسالهای گذشته این رقابتها حول محور شیعه- سنی بوده که به بهبود شرایط کمکی نکرده است. دریمن هم شیعیان حوثی خواستار مشارکت درقدرت هستند، اما نخبگان برجای مانده از دوران علی عبدالله صالح که گفته میشود موردحمایت عربستان می باشند، با این امر مخالفاند. گفته میشود درماههای اخیرعبدالله صالح برای بازگشت به قدرت به حوثی ها نزدیک شده ولی معلوم نیست این ادعا تا چه حد صحت دارد.
یمن به اندازه سوریه، عراق و حتی بحرین و لبنان اهمیت استراتژیکندارد و لذا ایران وعربستان درآنجا منافعاستراتژیک غیرقابل معامله ای ندارند. نفوذ القاعده هم مانع ازاین میشود تهران یا ریاض بتوانند آینده معادلات سیاسی یمن را شکل دهند. ضمن آنکه شیعیان یمن به لحاظ اعتقادی شیعه دوازده امامی محسوب نمیشوند. درلبنان هم برد و باختهای مکررحامیان ایران وعربستان درصحنه داخلی شرایط را برایهمکاری احتمالی آنها فراهم کرده است. هر دوطرف به خوبی واقفاند که بیثباتی درلبنان بیشتر به سود اسرائیل است تا کشورهای منطقه. به هرمیزان خاطر تل آویو ازبابت لبنان آسوده ترباشد، دست آن برای اعمال فشار بر فلسطینیها بازتر خواهد بود و حملات اخیر اسرائیل به غزه و فاجعه انسانی پدید آمده بهخوبی این ادعا را اثبات میکند. محاسبات ایران وعربستان درلبنان باید فراتراز محور شیعی- سنی و درچارچوب مسائل کلانتر منطقه نظیر مساله صلح سوریه وعراق باشد. به هرحال نباید فراموش کرد که رقابتهای مخرب ایران وعربستان درمنطقه می تواند درنهایت به سود اسرائیل و بلند پروازیهای منطقهای آن و از جمله حرکت به سمت صلح هژمونیک باشد که مطلوب تهران و ریاض نیست.
در مصر هم شبه کودتای صورت گرفته علیه رئیس جمهورمنتخب محمد مرسی به ضرر ایران وعربستان بود. درمصربدترین سناریوی ممکن رخ داد؛ یعنی قدرت گرفتن نظامیان اتفاق افتاد که باعث خواهد شد مصر تا مدتها توان تاثیرگذاری استراتژیک برمعادلات منطقه را نداشتهباشد. البته نباید این واقعیت را ازنظردورداشت که مصر به لحاظ سابقه تاریخی وسیاسی کشوری نیست که بههمین راحتی بتوان در آن نفوذ کرد و تهران و ریاض هم بهخوبی ازاین امر آگاهی دارند. تهران هیچگاه درصدد نفوذ درمصر نبوده است. ناسیونالیسم تاریخی این کشور مانعی جدی دربرابر نفوذ خارجی محسوب میشود. ازطرف دیگر مدل اسلامگرایی درمصر یعنی مدل اخوان المسلمین قرابت فکری وایدئولوژیک با ایدئولوژی حاکم درتهران و ریاض ندارد.
روند صلح خاورمیانه
برخلاف آنچه درظاهر به نظر میرسد اختلاف ایران وعربستان در موضوع روند صلح چندان زیاد نیست، طوریکه ایران دربسته پیشنهادی خود به آمریکا درسال ۲۰۰۳ صراحتا ازطرح عربستان در مورد روند صلح خاورمیانه حمایت کرد. درست است که درعرصه داخلی فلسطین گروههای مورد حمایت ایران وعربستان متفاوت از یکدیگرند. اما به نظر میرسد هر دو طرف در مورد حمایت از کل فلسطینیها اجماع نظر داشته باشند. ضمن اینکه درسالهای اخیرحماس با فاصله گرفتن از ایران بهخاطرمساله سوریه به ریاض نزدیکترشدهاست. تهرانوریاض میدانند تنها گذاشتن فلسطینیها در برابراسرائیل شرایط را به مراتب پیچیده ترخواهد کرد و دست تل آویو را برای تحمیل خواستههای هژمونیک خود برگروههای فلسطین بازخواهد گذاشت. شکی نیست به حاشیه رفتن موضوع فلسطین درسالهای اخیر بیشترازهر بازیگر دیگر به سود اسرائیل بوده است. هماهنگی ایران وعربستان درسازمان کنفرانس اسلامی برای حمایت از فلسطین اهمیت ویژه ای دارد و هرزمان تهرانوریاض ازهم دور شده اند تل آویو ازاین شکاف به سود خود بهره برداری کرده است که نمونه آن حمله اخیر۵۵ روزه به نوارغزه است. اگر ایران وعربستان و گروههای فلسطینی روابط نزدیکتری داشتند به احتمال زیاد وضعیت خیلی متفاوتتر میشد و اسرائیل نمیتوانست به مدت ۵۵ روزغزه را تحت حملههای شدید قرار دهد و به فشارهای بین المللی و منطقهای توجه نکند. حل آبرومندانه موضوع فلسطین به افزایش همزمان اعتبار ایران وعربستان در جهان اسلام منجر خواهد شد.
راهکارهای پیش رو
– به رسمیت شناختن منافع استراتژیک دوطرفه: اولین گام در راستای بهبود مجدد روابط ایران وعربستان آن است که هیات حاکمه دوطرف منافع استراتژیک همدیگر را درمنطقه و نظام بین الملل به رسمیت شناسند و برای یکدیگر این حق را قائل باشند که این منافع را پیگیری کنند. این امرباعث میشود که هیچ یک از دوطرف در پی بازی برد- باخت نباشد و پیروزی طرف مقابل را به معنای شکست خود تلقی نکنند. متاسفانه درسالهایگذشته این باور درهردوطرف شکل گرفته بود که پیروزی طرف مقابل را شکستی برای خود تلقی میکرد و لذا با تمام توان و با توسل به ابزاری میکوشید مانع پیروزی طرف مقابل شود. پیامد این ذهنیت آن شد که هردوطرف ضرر کردند. وقتی منافع استراتژیک به رسمیت شناخته شود گام بعدی این خواهد بود که چارچوبی برای تامین این منافع طراحی شود. چیزی که هنوز اتفاق نیفتاده است عمدتا به این دلیل که منافع طرف مقابل به رسمیت شناخته نشده و مشروع تلقی نشده است. با نگاهی واقع بینانه میتوان گفت ایران وعربستان بنا به دلایل مختلف قادربه حذف یکدیگر نیستند. احساسات تاریخ ضدعربی درایران همان اندازه در روابط با عربستان نقش منفی دارد که احساسات ضد شیعی درعربستان. باید پذیرفت که زمان آن گذشته است که اینگونه گرایشهای غیرمدنی بتوانند تصمیمگیریهای استراتژیک را تحت تاثیر قراردهند. حداقل اینکه اینگونه باورها باید مدیریت شده و حداقل تاثیرگذاری را بر تصمیم ها داشته باشند.
– تفکیک گروههای سلفی ازعربستان و گروههای شیعی از ایران: درسالهای اخیر نسبت دادن گروههای سلفی به عربستان و گروههای شیعه به ایران به یک کلیشه تبدیل شده است. درحالیکه در واقعیت الزاما اینگونه نیست. درست است که در داخل هردوکشور گروههایی وجود دارند که تفکرات آرمانگرایانه دارند و به فکر تاسیس دولت جهانی شیعه یا سنی اند اما باید توجه کرد که این گروهها بخشی از گروههای موثر در سیاست خارجیاند. ازطرف دیگر گروههای شیعه و سنی منطقه هم برای هویتیابی یا حتی رد گم کردن خود را به تهران یا ریاض منتسب میکنند تا از رقبای خود امتیاز بگیرند یا آنها را بترسانند. این تفکیک درفراتررفتن ازکلیشه هلال شیعی در منطقه نقش مهمی دارد. بهعنوان مثال ایران همزمان با گروههای شیعی از گروههای سنی مثل حماس هم حمایت کرده است. کما اینکه عربستان هم در برخی موارد گروههای شیعی را مورد حمایت قرار داده است. به هرحال نباید نقش ذهنیتها و برداشتها را دستکم گرفت. نخبگان دانشگاهی، روزنامه نگاران، رسانهها و مراکز تحقیقاتی نقش مهمی در شکلدهی به ذهنیتها و اصلاح آنها دارند. فراموش نکنیم هرچه ارتباطات و رفتوآمد میان دوکشورکمتر باشد بههمان اندازه تصحیح ذهنیتها منفیترخواهد بود. ایران وعربستان هیچکدام یک جامعه یکدست شیعی یا سنی نیستند و درک این نکته بسیار حائز اهمیت است.
– تکیه برمنافع مشترک به جای اختلافات: عربستان و ایران اختلاف منافع زیادی دارند که به بخشی از آنها اشاره کردیم. با وجود این دوطرف درحوزه هایی مثل تنظیم بازارنفت، مبارزه با تروریستها، عدم تجزیه عراق، یمن و لبنان، حمایت از فلسطینیها در برابراسرائیلیها، افزایش قدرت سازمان کنفرانساسلامی وامنیت خلیجفارس برای انتقالنفت، دارای منافع مشترکیهستند و میتوانند همکاریهایی مشترک داشته باشند. داشتن یک دستورکار مشخص زمانبندی شده دراین مورد خیلی مهم است. میتوان کار را با برخی اقدامات اعتمادساز دوجانبه شروع کرد. اقداماتی مثل همکاری بشردوستانه دربازسازی غزه، کمک بشردوستانه به غیرنظامیان درسوریه و حمایت از آشتی ملی در یمن و بحرین. این یک اصل در روابط بین الملل است که اگر اراده سیاسی برای بهبودی روابط وجود داشته باشد پیدا کردن زمینه های مشترک همکاری کارچندان دشواری نیست. مهم این است که چنین اراده ای وجود داشته باشد و شکلگیری چنین اراده ای نه تنها مخالف نگرش تهدید محور در روابط تهران – ریاض وجود داشته است. در چنین شرایطی معمولا فرصتها ومنافع مشترک کمتر مورد توجه قرارگرفته، درمورد آنها برنامهریزی نمیشود و برخیها را به این نتیجهگیری نادرست رهنمون میکند که دوکشورمنافع زیادی ندارند.
– مهار و تضعیف تندروهای داخلی ازطریق تقویت همکاری های دوجانبه : مثل روابط اغلب کشورها درایران وعربستان هم گروههایی هستند که بنا به دلایل مختلف از وجود تنش در روابط دو طرف سود میبرند؛ چه سود تجاری و اقتصادی و چه سود سیاسی. معمولا هم اینگونه است که صدای تندروها دراغلب کشورها بلندتر از میانه روهاست. راههای متعددی برای مقابله با تندروها وجود دارد،اما موثرترین آن گسترش همکاریهای مشترکیاست که میتواند منافعی برای دوطرف داشته باشد. تندروها معمولا ازشرایط انفعال بیشترین سود را میبرند ودرهمانحال با انتقادات واقدامات خود میکوشند میانهروها را به انفعال وا دارند. آنها با تکیه براختلافات میکوشند افکارعمومی و تصمیمگیران را به انفعال وادارند. آنها با تکیه براختلافات میکوشند افکارعمومی وتصمیمگیران را قانع کنند امکان همکاری وجود ندارد. دراینجاست که تکیه برمنافع و باورهای مشترک و زمینههای بالقوه همکاری میتواند موثر واقع شود. دراین مورد نیزنقش نهادها و بازیگران موثردرتصمیمگیری بسیارمهم است. کمترین فایده درصحنه بودن میانه روها این است که از بدتر و وخیم شدن شرایط جلوگیری میکنند حتی اگر نتوانند شرایط را بهترکنند. این تجربهای است که ما درایران با هزینه خیلی زیادی بدان دست یافته ایم. هرجا میانه روها عقب نشینی کرده اند تندروها فرصت بیشتری برای برنامه ریزی پیدا کرده و قوی تر شده اند. اینها همان واقعیتهای سیاسیاند که باید آنها را راهنمای عملی قرارداد تا بتوان هزینهها را تا حد امکان کاهش داد.
– مقابله با تروریستها: شاید درشرایط پس از یازدهم سپتامبرتردیدهایی درمورد ماهیت مبارزهبا تروریسم وجود اما امروزه تردید وجود ندارد که تروریستها چگونه عمل میکنند و تا چه حد خطری مشترک محسوب میشوند. لذا امروزه همکاریدرمبارزه با تروریسم راحتترازگذشتهاست.ایران وعربستان دراین زمینه با تهدیدات مشترکی درعراق، لبنان و برخی جاهای دیگرمواجهاند و میتوانند درچنین مواردی همکاری کنند. امروزه معلوم شده است حمایت ازگروههای افراطی ولو به صورت مقطعی و برای اهدافی محدود میتواند زمینهساز تبدیل شدن آنها به گروههای تروریستی شود که مرز و حدی برای خود نمی شناسند. باید از این درس و تجربه بزرگ حداکثر استفاده را کرد. دراینجا باید ازاین قاعده فراتر برویم که دشمن دشمن من دوست من است. باید دید این دشمن دشمن درکدام چارچوب وچگونه عمل میکند؟ باید درنظرداشت گروههای تروریستی ایران وعربستان را به یک اندازه دشمن خود میدانند وتفاوت چندانی میانآنها قائلنیستند. نباید فراموش کرد تروریست خوب و بد نداریم. درحال حاضرشرایط همکاری علیه تروریسم و تروریستها بیشتر ازهرزمانی مهیا است .
– همکاری در روند صلح خاورمیانه: بعد ازجنگ غزه شرایطی فراهم آمده است که ایران وعربستان میتوانند درحوزه های مختلفی درمساله فلسطین همکاری کنند، از کمکهای انسانی به غزه گرفته تا باز سازی آن، همکاری برای به رسمیت شناخته شدن کشورمستقل فلسطین، کمک به فرایند آشتی ملی درفلسطین، اعمال فشارمشترک به اسراییل برای پایان دادن به محاصره غزه. دراین مورد نه تنها ایران و عربستان که مصر و ترکیه هم آماده همکاری هستند و لذا میتوان به یک ابتکار عمل منطقه ای رسید که درآن دوستان ایران وعربستان هم زمان حضور دارند. آنچه درشرایط فعلی فوری بوده و پرداختن بدان ضروریاست کمک به مردمغزه و مخصوصا کودکان زنان و سالخوردگان است. این کار میتواند ازطریق ابتکارعملهایی درچارچوب سازمان کنفرانساسلامی یا سازمانملل باشد. با توجه به نفوذ قابل توجه عربستان و ایران درمیان گروههای فلسطینی انجام این کار چندان مشکل نیست.
– همکاری درتنظیم بازارنفت: ایران وعربستان نقش اساسی دراوپک وتنظیم بازارنفت دارند. با اینکه تحریمهای سازمان ملل و تحریمهای یک جانبه و چندجانبه صنعت نفت ایران را تحت تاثیر قرارداده اما روند مثبت کاهش تحریم این امکان را به ایران خواهد داد که دوباره به بازارنفت جهانی برگشته، نقش موثرتری درآن ایفا کند. از این رو دوکشور میتوانند باردیگر درتنظیم بازارنفت هماهنگی بیشتری داشته باشند. به سرانجام رسیدن توافق هسته ای هم از نگرانیهای عربستان و سایر کشورهای منطقه خواهد کاست ودرافزایش انگیزه آنها برای همکاری با ایران موثر خواهد بود.
– آگاهی بخشی به افکارعمومی: آگاه کردن افکارعمومی هردوکشوراز واقعیتهای موجود نه تنها مخالفان گسترش روابط را تضعیف خواهد کرد بلکه گزینه های پیش روی رهبران را متنوع تر خواهد کرد. رسانه ها، مراکز فکری، پژوهش و دانشگاهیان نقش بسیار مهمی دراین راستا دارند. متاسفانه نگاه نخبگان فکری درخاورمیانه بیشترازآنکهمعطوف به منطقه باشد متوجه غرب بوده واین باعث شده است که ازحال یکدیگر و پتانسیلهای موجود غفلت کنند. البته رسانهها دراین راستا نباید راه افراط و تفریط را درپیش گیرند واختلافات موجود را بیش از حد بزرگ جلوه دهند. زیرا منطقه خاورمیانه استعداد زیادی برای آرمانگرایی وغیرواقع بینینگری دارد. امروزه اهمیت دیپلماسی عمومی برکسی پوشیده نیست. ملاقات رسمی مسئولین برای نزدیکترشدن دوطرف کافی نیست. خبرنگاران، پژوهشگران، دانشگاهیان تجار، سرمایه گذاران و حتی مردم عادی باید این امکان را داشته باشند که با کمترین محدودیت و نگرانی رفت وآمد کنند تا باورهای مردم و پیش فرضهای غلط آنها تغییرکرده و زمینه برای واقعنگری فراهم شود. درچنین فضایی است که نخبگان میتوانند درآگاهی بخشی به افکارعمومی نقش به مراتب موثرتری ایفا کنند.
هریک از موارد ذکرشده دربالا جزئیات مختلفی دارند که می توانند نهادها و بازیگران متعددی را درگیر کنند. آنچه درحال حاضر حائزاهمیت ویژه است تلاش برای عبوراز وضعیت کنونی است که به سود هیچ یک از دوطرف نیست و ادامه آن میتواند روند بهبود روابط را دچار تاخیر کند. درنهایت باید پذیرفت ایران وعربستان نمیتوانند منافع یکدیگر را درمنطقه نادیده بگیرند ولذا باید چارچوبی برای مدیریت اختلافات و تعارض ها که طبیعت روابط دولتها با یکدیگر است طراحی کنند؛ چارچوبی که به سود منافع استراتژیک آنها در بلند مدت است.
شاهین دادخواه
مشاور پیشین شورایعالی امنیت ملی
عضو تیم مذاکره کننده هسته ای در دولت اصلاحات
قرنطینه زندان اوین