پروفسور داود غلام آزاد(*)
ترجمه از آلمانی با کمک هوش مصنوعی
این مقاله تحلیلی فرایندی دربارهٔ فرایندهای دگرگونی اجتماعیِ جهتمند اما بازگشتپذیر در ایران است. رویکرد آن بر سنتهای تحلیل فرایندی و فهم دگرگونیهای بلندمدت اجتماعی است؛ سنتی که از نیمهی قرن بیستم در علوم اجتماعی گسترش یافته است.
۱. مقدمه: شعارها بهمثابه فشردههای دگرگونی اجتماعی
شعار «زن، زندگی، آزادی» در پاییز ۲۰۲۲ و در جریان اعتراضاتی شکل گرفت که با مرگ ژینا مهسا امینی آغاز شد. یک واقعهی خشونتآمیز جرقهی اولیه بود، اما پژواک اجتماعی این شعار بسیار فراتر رفت. در این عبارت، تجربهی فشردهی نسلی جمع شد که در شبکهای متراکم از مقررات، نظارت اخلاقی و کنترل دولتی زندگی میکند – و همزمان در فضاهای ارتباطی جهانی، شیوههای تازهای از تجربهی من و ما میآموزد.
کمی بعد، شعار متقابل «مرد، میهن، سازندگی» رواج یافت. این عبارت هم در بخشهای محافظهکار و دولتی و هم در لایههایی از نیروهای سیاسی خارج از کشور طرفدار پیدا کرد؛ بهویژه در گرایشهایی که خود را به تصویرهای نوستالژیکِ سلطنتطلبانه یا ملتسازی آمرانه پیوند میزنند. گروهی آن را برای دفاع از نظم دینی–پدرسالارانه به کار گرفتند، و گروهی دیگر برای بازآفرینی تصور یک «ملت قدرتمند» مبتنی بر مردانگی، انضباط و سازندگی دولتی.
به این ترتیب، مناقشه بر سر این دو شعار از چارچوب ملی بیرون رفت و وارد فضایی برونمرزی شد: جامعهی ایران، دیاسپورا و فضاهای میانجیِ دیجیتال را درنوردید؛ فضاهایی که در آن ایرانیان در نقاط مختلف جهان دربارهی معنای نظم، کرامت، امنیت، آزادی، گذشته و آینده بحث میکنند.
شعارها صرفاً الفاظ نیستند، بلکه نمادهای اجتماعی هستند؛ نمادهایی که ادراک را سامان میدهند، عواطف را برمیانگیزند و جهتگیریهای اخلاقی و تعلقات جمعی را شکل میدهند. در آنها تجربههای فرایندی گذشته دوباره فعال میشود: کنترل، ترس، فداکاری، امید و فقدان. شعارها جزء عملیِ بافت اجتماعیاند: از دل تجربههای مشترک سربرمیآورند و دوباره بر شیوهی عملِ جمعی اثر میگذارند.
از همین مسیر، تفاوتهای جهتگیری آشکار میشود: اختلاف در اینکه گروههای مختلف جامعه چگونه وابستگیهای متقابل خود را سازمان میدهند و آیندهی همزیستی خود را چگونه میبینند. این دو شعار دو جهتِ متفاوت در دل یک پویش اجتماعیاند.
۲. جامعه بهمثابه شبکهای از وابستگیهای متقابل
فرایندهای اجتماعی از شبکهی درهمتنیدهی نقشها، احساسات، انتظارات و روابط قدرت پدید میآیند؛ شبکهای که انسانها بهطور همزمان آن را شکل میدهند و در درون آن شکل میگیرند.
دگرگونی اجتماعی جهتمند است، زیرا روابط انسانی در طول تاریخ فشردهتر، پیچیدهتر و پایدارتر میشوند؛ اما این دگرگونی برنامهریزیشده نیست. انسانها با تکیه بر تجربههای گذشته خودعمل میکنند، ناامنیها را با الگوهای آشنا تفسیر میکنند یا شیوههای تازهای برای فهم و کنترل موقعیت میسازند.
این تغییرات حوزههای گوناگونی را دربرمیگیرد:
• نظمهای نهادی،
• شکلهای منازعه و خشونت،
• معیارهای رفتاری،
• شیوههای خودتنظیمی،
• سبکهای عاطفی،
• الگوهای همهویتی و تعلق اجتماعی.
اما تحول نهادی معمولاً سریعتر از دگرگونی درونی مردم رخ میدهد؛ این ناهمزمانی تحول تنش میسازد: الزامات تازه با تجربههای قدیمی برخورد میکنند. و همین برخورد ممکن است به پیشرفت یا پسرفت بینجامد.
۳. ایران معاصر: لایههای همپوشان تحول اجتماعی
وضعیت امروز ایران حاصل همنشینی سه لایهی تاریخی است:
۱. عادتوارهی رسمیِ دوران انقلاب و جنگ – شکلگرفته از فداکاری، اخلاق وظیفه، انضباط اخلاقی و کنترل دینی.
۲ .جهانهای تجربهای نسلهای جوانتر – برآمده از آموزش، ارتباطات دیجیتال، ارزشهای جهانی و روابط غیررسمیتر.
۳ .دیاسپورا بهمثابه فضای حافظه – حامل الگوهای ملیگرایانه، لیبرالی و نوسازیمحور پیش از انقلاب و تخیلهای بدیل آینده.
این لایهها در هم نفوذ میکنند، بر هم سوار میشوند و توازن ناپایداری میسازند. دو شعار یادشده انعکاس همین تنشاند: شیوههای مختلفی که مردم تجربههای دیرینهی خود را در امروز فعال میکنند.
۴. «زن، زندگی، آزادی» – گشایش، گسترش و جهتگیریهای نو
«زن، زندگی، آزادی» جهتی را بیان میکند که تجربههای تازه را جذب، و الگوهای قدیمی را بازتنظیم میکند. ویژگیهای مهم این جهت عبارتاند از:
• تبدیل ترس، شرم و ناتوانی به کرامت و خودـبنیادی؛
• فاصلهگیری از فرمانبری عمودی و حرکت به سوی مسئولیتپذیری افقی؛
• توانمندسازی «خود» به عنوان واحد کنش اخلاقی؛
• گسترش دامنهی همهویتی فراتر از خانواده، قوم، مذهب و ملت؛
• پیدایش «ما»یی مبتنی بر همدلی، همطنینی و پیوند داوطلبانه؛
• تقویت یکپارچگی شخصی در برابر فشارهای اقتدارگرایانه.
این جهتگیری، نشانهی دگرگونیای آیندهگراست: حرکت به سوی رابطههایی بازتر، متنوعتر و کماجباریتر – بیآنکه به بیمسئولیتی یا بیقاعدگی بینجامد.
۵. «مرد، میهن، سازندگی» – واپسکشی، تنگشدن و تثبیت واکنشی
«مرد، میهن، سازندگی» جهت معکوسی را نشان میدهد: شیوهای برای مواجهه با ناامنیها از راه بازگشت به الگوهای آشنا. نشانههای آن عبارتاند از:
• تبدیل ترس به غرور، آمادگی دفاعی و خودـتحکیمی پرخاشگرانه؛
• بازفعالسازی سلسلهمراتب، انضباط و فرمانبری؛
• تنگشدن دامنهی همهویتی به یک «ما»ی ملی بسته؛
• مقدمداشتن وظایف جمعی بر استقلال شخصی؛
• نمادپردازی تازهی مردانگی، ملت و سازندگی بهعنوان راهحل.
نیروی این جهت از توانایی واقعی نمیآید، بلکه از فعالشدن الگوهای سابقِ نظم و امنیت هنگامی که اکنون ناامن و نامعلوم احساس میشود.
۶. پویشهای جهتمند اما برگشتپذیر
این دو شعار دو جامعهی متفاوت را نمایندگی نمیکنند، بلکه دو شیوهی پردازش یک تنش واحد هستند:
• یکی تجربههای تازه را جذب و میدان عمل را گسترش میدهد؛
• دیگری تجربههای قدیم را فعال و میدان عمل را محدود میکند.
تحول اجتماعی بنابراین جهتمند اما برگشتپذیر است: روند کلی قابل تشخیص است، اما ضمانتشده نیست. این روند از پیوند میان ساختارهای جدید و شیوههایی ساخته میشود که مردم گذشتهی خود را در اکنون فعال میکنند.
۷. تمدنیافتگی و مردمسالاری نهادی
تمدنیافتگی و مردمسالاری دو فرایند مستقل اما مرتبطاند و حاصل افزایش وابستگیهای متقابل میان انسانها هستند.
تمدنیافتگی روندی است که با افزایش توان خودتنظیمی، پیشبینیگری، کنترل عاطفی، گسترش دامنهی همهویتی و رعایت متقابل همراه است. این روند نتیجهی زندگی در شبکههای فشردهتر و پیچیدهتر اجتماعی است و بر شیوهی حل منازعات و بر عهده گرفتن مسئولیت اثر میگذارد.
مردمسالاری نهادی این تواناییهای اجتماعی را در قالب نهادها ترجمه میکند: مشارکت، محدودیت قدرت، نظارت متقابل، گفتوگوی عمومی و برابری حقوقی. این نهادها به ظرفیتهای تمدنی نیاز دارند و در عین حال آنها را تثبیت میکنند.
تمدنیافتگی شکلدهندهی عادتوارهی اجتماعی است و مردمسالاری شکلدهندهی ساختارهای سیاسی یک فرایند واحدِ دگرگونی.
۸. آموزش سیاسی و سیاست بهمثابه جهتگیری در فرایند
با این زمینه میتوان معنای سیاست را دقیقتر بیان کرد.
سیاست ارادهی ساماندهی است – و در این چارچوب، قدرتی است برای تقویت فرایندهای اجتماعی و نهادی که تمدنیافتگی و مردمسالاری را پیش میبرند. سیاست نه برای کنترل فرایند اجتماعی، بلکه برای هدایت مسئولانهی جهت و پایداری جهتگیری تکوین اجتماعی است.
آموزش سیاسی باید تواناییهای زیر را تقویت کند:
• تشخیص تنشها و تغییر جهتها؛
• تمایز میان الگوهای قدیم و امکانهای جدید؛
• فهم پویایی دگرگونی اجتماعی؛
• پذیرش مسئولیت برای مشارکت در جهتدهی به آینده.
رهایی وآزادی در این معنا یعنی تقویت تحول جهتمند به سوی استقلال واصالت فردی، دامنههای گستردهتر همهویتی و رابطههایی محترمانهتر – بدون توهم نادیده گرفتن بازگشتپذیری روندهای اجنماعی.
سیاست در این معنا بهکارگیری مسئولانهی قدرت برای تقویت روندهای تمدنی و مردمسالارانه است؛ نه برای سلطه بر جامعه، بلکه برای امکانپذیر ساختن آیندهای انسانیتر.
واژهنامهی مفاهیم فرایندی:
ادغام/گسترش دامنهی همهویتی
افزایش گروههایی که فرد خود را با آنها در پیوند میبیند.
ارتباطات عاطفی/سبکهای احساسی:
شیوههای ابراز و تنظیم عواطف در تعاملات اجتماعی.
بازتنظیم:
بازگشت واکنشی به الگوهای قدیم برای مدیریت ناامنی.
پسرفتپذیری (برگشتپذیری):
امکان حرکت معکوس در دل یک روند جهتمند.
تراکم وابستگیها (چگالی درهمتنیدگی):
شدت و گسترهی نیازها و پیوندهای متقابل در جامعه.
تمدنیافتگی:
فرایند بلندمدت افزایش کنترل عاطفی، پرورشِ خودتنظیمیِ همه جانبه پایدارِ فراموقعیتی، افزلیش دورانیشی و رعایت متقابل.
تنظیم عاطفی (کنترل عاطفی):
توانایی هدایت احساسات و واکنشهای عاطفی.
خودتنظیمی:
توان هدایت رفتار از درون، بدون اجبار بیرونی.
دامنهی همهویتی:
وسعت حلقههایی که فرد با آنها احساس تعلق میکند.
عادتواره:
شیوههای درونیشدهی احساس، ادراک و عمل.
فرایند جهتمند:
روندی با جهت طولانیمدت، بدون برنامهریزی آگاهانه.
مردمسالاری نهادی:
ساختارهایی که مشارکت، برابری و محدودیت قدرت را نهادینه میکنند.
وابستگی متقابل:
پیوندهای اجتماعیای که افراد را در رفتار یکدیگر دخیل میکند.
هانوفر – ۱۳ نوامبر ۲۰۲۵
https://gholamasad.jimdofree.com/kontakt/
(*) داود غلام آزاد پروفسور بازنشسته رشته جامعه شناسی در دانشگاه هانوفر آلمان است. از ایشان نوشته ها و کتب متعددی در زمینه مشکلات دموکراسی در ایران موجود میباشد.
متن آلمانی نوشته:
Frau, Leben, Freiheit – Mann, Vaterland, Aufbau: zur Transformation des Politikbegriffes im Iran
Dieser Artikel ist ein prozessanalytischer Beitrag zu gerichteten, aber reversiblen sozialen Wandlungsprozessen im Iran. Er orientiert sich an prozessanalytischen Ansätzen zu langfristigen sozialen Entwicklungszusammenhängen, wie sie in der sozialwissenschaftlichen Forschung seit der Mitte des 20. Jahrhunderts ausgearbeitet wurden.
- Einleitung: Parolen als Verdichtungen gesellschaftlicher Wandlungsprozesse
Die Parole „Frau, Leben, Freiheit“ entstand im Herbst 2022 während der Proteste, die durch den Tod von Jina Mahsa Amini ausgelöst wurden. Auslöser war ein einzelnes Gewaltgeschehen, doch die gesellschaftliche Resonanz dieser Formel reichte weit über das Ereignis hinaus. In ihr bündelte sich die lang angestaute Erfahrung einer Generation, die in einem engmaschigen System aus Vorschriften, moralischer Überwachung und staatlicher Kontrolle lebt – und die zugleich in globalen Kommunikationsräumen neue Formen des Ich- und Wir-Erlebens ausbildet.
Kurz darauf gelangte die Gegenformel „Mann, Vaterland, Aufbau“ in Umlauf. Sie fand sowohl im konservativ-staatlichen Lager als auch in Teilen der exilpolitischen Szene Anklang, insbesondere in Strömungen, die sich auf monarchische oder modernisierungsnationalistische Selbstbilder beziehen. Während die einen diese Formel zur Legitimation religiös-patriarchaler Ordnung nutzten, griffen die anderen nostalgische Vorstellungen einer „starken Nation“ auf, getragen von Männlichkeit, Disziplin und staatlich gelenktem Aufbau.
Damit verlagerte sich der Streit über die Parolen in einen transnationalen Raum: Er durchzog die iranische Gesellschaft, die Diaspora und die digitalen Zwischenräume, in denen Iranerinnen und Iraner weltweit kommunizieren. Die Auseinandersetzung dreht sich nicht nur um Worte, sondern um Deutungen von Ordnung, Würde, Sicherheit, Freiheit, Vergangenheit und Zukunft.
Parolen wirken dabei nicht als bloße Zeichen, sondern als soziale Symbole. Sie strukturieren Wahrnehmung, lösen Affekte aus, prägen Zugehörigkeitsgefühle und fungieren als moralische Koordinaten. In ihnen verdichten sich Erfahrungen früherer Wandlungsschübe: Kontrolle, Angst, Aufopferung, Hoffnung, Verlust – all dies wird in kollektiven Auseinandersetzungen erneut aktiviert. Parolen sind operative Bestandteile des sozialen Gefüges: Sie entstehen aus gemeinsamen Erfahrungen und beeinflussen zugleich die Weise, wie Menschen miteinander handeln.
Gerade dadurch werden Richtungsdifferenzen sichtbar: Unterschiede darin, wie verschiedene Teile derselben Gesellschaft ihre gegenseitigen Abhängigkeiten gestalten und wie sie die Zukunft ihres Zusammenlebens ausrichten wollen. Die beiden Parolen markieren zwei solche Richtungsbewegungen innerhalb derselben gesellschaftlichen Dynamik.
- Gesellschaft als Geflecht gegenseitiger Abhängigkeiten
Gesellschaftliche Prozesse entstehen aus dem vielfach verschränkten Geflecht der Abhängigkeiten, die Menschen miteinander bilden – in ihren Rollen, Gefühlen, Erwartungen und Machtbeziehungen. Dieses Geflecht verändert sich zugleich strukturell wie auch im Innern der Menschen.
Die Entwicklung verläuft gerichtet, weil Interaktionszusammenhänge im historischen Verlauf dichter, komplexer und stabiler werden. Sie verläuft aber nicht planvoll: Menschen handeln aus ihren Erfahrungen heraus, interpretieren Unsicherheiten nach vertrauten Mustern oder entwickeln neue Verarbeitungsweisen.
Solche Veränderungen betreffen:
- institutionelle Ordnungen,
- Konflikt- und Gewaltformen,
- Verhaltensstandards,
- Formen der Selbstregulation,
- emotionale Ausdrucksstile,
- Identifikations- und Zugehörigkeitsmuster.
Strukturelle Entwicklungen vollziehen sich jedoch oft schneller als die inneren Umstellungen der Menschen. Diese Ungleichzeitigkeit erzeugt Spannungen: Neue Anforderungen treffen auf alte Erfahrungsformen. Daraus können sowohl Fortschritts- als auch Rückbildungsschübe entstehen.
- Die iranische Gegenwart: Überlagerte Schichten sozialer Entwicklung
Die gesellschaftliche Lage des Iran ist durch die Überlagerung mehrerer historischer Schichten geprägt:
- der formalisierte Habitus der Revolutions- und Kriegsjahre – geprägt von Opferbereitschaft, Pflichtethos, moralischer Disziplinierung und religiös legitimierter Kontrolle;
- die individualisierten Erfahrungswelten jüngerer Generationen – geprägt durch Bildung, digitale Kommunikation, globale Wertebezüge und informalisierte Interaktionsformen;
- die Diaspora als erinnerungstragender Raum – Trägerin vorrevolutionärer nationaler, liberaler und modernisierungsorientierter Deutungsmuster und alternativer Zukunftsbilder.
Diese Schichten ragen ineinander, überlagern sich und erzeugen eine instabile Balance. Der Konflikt zwischen den beiden Parolen ist Ausdruck dieser Spannung: Er zeigt, wie sich unterschiedliche Erfahrungsbestände in gegensätzlichen Richtungen aktualisieren.
- „Frau, Leben, Freiheit“ – Öffnung, Erweiterung und neue Orientierungen
„Frau, Leben, Freiheit“ artikuliert eine Bewegung, die neue Orientierungen hervorbringt und alte Muster überformt. Kennzeichnend dafür sind:
- die Umwandlung von Angst, Scham und Ohnmacht in Würde und Selbstbehauptung,
- die Abkehr von vertikalen Hinweisen auf Gehorsam hin zu horizontaler Verantwortung,
- die Stärkung des Selbst als moralische Handlungseinheit,
- die Ausweitung der Reichweite der Identifikation der Menschen miteinander jenseits ihrer Gruppenzugehörigkeit – über Familie, Ethnie, Religion und Nation hinaus,
- die Entstehung eines Wir, das durch Resonanz, Mitgefühl und freiwillige Bindung getragen ist,
- die Stabilisierung persönlicher Integrität gegenüber autoritären Anforderungen.
Diese Richtung verweist auf eine zukunftsorientierte Transformation: hin zu offeneren, differenzierteren und weniger kontrollierten Beziehungsformen – ohne Beliebigkeit und ohne Verlust gegenseitiger Verantwortung.
- „Mann, Vaterland, Aufbau“ – Rückspannung, Verengung und reaktive Stabilisierung
Die Formel „Mann, Vaterland, Aufbau“ markiert eine entgegengesetzte Richtung: den Versuch, Unsicherheiten und Überforderungen durch die Rückkehr zu vertrauten Mustern zu bearbeiten.
Dazu gehören:
- die Umlenkung von Angst in Stolz, Abwehrbereitschaft und aggressive Selbstbehauptung,
- die Reaktivierung von Hierarchie, Disziplin und Gehorsam,
- die Verengung der Identifikationsreichweite auf ein geschlossenes nationales Wir,
- die Unterordnung persönlicher Autonomie unter kollektive Pflichten,
- die symbolische Aufladung von Männlichkeit, Nation und Wiederaufbau als Lösungsvorstellungen.
Diese Richtung erhält ihren Antrieb nicht aus Stärke, sondern aus der Reaktivierung früherer Sicherheits- und Ordnungserfahrungen, sobald die Gegenwart als unbeherrschbar erscheint.
- Gerichtete, aber reversible Dynamiken
Beide Formeln gehören demselben Konfliktfeld an und stehen nicht für zwei getrennte Gesellschaften. Sie markieren zwei unterschiedliche Bearbeitungsweisen derselben Strukturspannung:
- Die eine Richtung integriert neue Erfahrungen und erweitert Handlungsspielräume.
- Die andere Richtung stabilisiert alte Muster und verengt Handlungsspielräume.
Soziale Entwicklung verläuft daher gerichtet, aber mit möglicher Rückbewegung. Die Richtung ist erkennbar, aber nicht garantiert. Sie entsteht aus dem Zusammenspiel struktureller Anforderungen und der Art, wie Menschen ihre Vergangenheit in neue Situationen hineintragen.
- Zivilisierung und institutionelle Demokratisierung
Zivilisierung und Demokratisierung sind zwei unterschiedliche, aber eng miteinander verbundene Prozesse, die aus der langfristigen Verdichtung gegenseitiger Abhängigkeiten hervorgehen.
Zivilisierung bezeichnet Entwicklungsprozesse hin zu gleichmäßigeren Affektkontrollen, wachsender Selbststeuerung, erhöhter Voraussicht, stabilerer gegenseitiger Rücksichtnahme und erweiterten Identifikationsräumen. Diese Veränderungen entstehen aus der Notwendigkeit, in immer komplexeren und dichter werdenden sozialen Gefügen verlässlich zusammenzuleben. Sie wirken darauf, wie Menschen Konflikte austragen, Verantwortung wahrnehmen und sich auf andere beziehen.
Demokratisierung baut auf diesen Entwicklungen auf und übersetzt sie in institutionelle Formen: Beteiligungsrechte, Machtbegrenzung, gegenseitige Kontrolle, öffentliche Verständigung und die Anerkennung der Gleichrangigkeit aller. Demokratische Institutionen setzen bestimmte zivilisatorische Fähigkeiten voraus – etwa Gewaltverzicht, die Fähigkeit zur Distanzierung von eigenen Affekten, Anerkennung des Gegenübers und die Bereitschaft zur Konfliktregulierung ohne physische Überwältigung.
Umgekehrt stabilisiert institutionelle Demokratisierung zivilisierende Entwicklungsprozesse, indem sie friedliche Konfliktregulierung, Verantwortlichkeit und weiträumige Identifikationsformen institutionell absichert.
Zivilisierung und Demokratisierung sind daher nicht identisch, aber gegenseitig bedingend und stützend: Zivilisierung prägt den sozialen Habitus, Demokratisierung die politische und institutionelle Ausformung eines gemeinsamen Wandlungsprozesses.
- Politische Bildung und Politik als Orientierung im Prozess
Erst vor dem Hintergrund dieses Zusammenhangs lässt sich der Politikbegriff angemessen bestimmen.
Politik besteht im Willen zur Gestaltung – und in diesem Zusammenhang in der Macht, jene sozialen und institutionellen Entwicklungsprozesse zu fördern, die Zivilisierung und Demokratisierung zugleich vorantreiben und stabilisieren. Politik richtet sich somit nicht auf die Beherrschung des gesellschaftlichen Wandels, sondern auf die verantwortliche Einflussnahme auf seine emanzipative Richtung und Richtungsbeständigkeit.
Politische Bildung hat die Aufgabe, Menschen zu befähigen,
- Spannungen und Richtungsverschiebungen zu erkennen,
- alte Muster und neue Optionen zu unterscheiden,
- die Dynamik sozialer Prozesse zu verstehen,
- und Verantwortung für die Richtung des Wandels zu übernehmen.
Emanzipation bedeutet in diesem Sinn, die gerichtete Entwicklung hin zu größerer persönlicher Integrität, erweiterten Identifikationsräumen und respektvolleren Beziehungsformen zu stärken – ohne Illusionen über die Möglichkeit rückläufiger Gegenbewegungen.
Politik wird damit zur bewussten und verantwortlichen Ausübung von Gestaltungsmacht:
nicht, um gesellschaftliche Prozesse zu beherrschen, sondern um ihre zivilisierenden und demokratisierenden Tendenzen zu fördern.
Literaturhinweise
Elias, Norbert (1976/1939): Über den Prozeß der Zivilisation. Frankfurt am Main.
Elias, Norbert (1970): Was ist Soziologie?, München.
Elias, Norbert (1987): Die Gesellschaft der Individuen.
Frankfurt am Main: Suhrkamp.
Glossar zentraler prozessanalytischer Begriffe (alphabetisch)
Affektkontrolle / Affektregulation
Fähigkeit, emotionale Impulse gleichmäßiger, vorausschauender und situationsangemessen zu steuern; entsteht aus verdichteten sozialen Abhängigkeiten.
Bearbeitungsweise sozialer Spannung
Muster, wie Individuen oder Gruppen soziale Spannungen verarbeiten – etwa durch Öffnung (Integration neuen Erfahrungswissens) oder Rückspannung (Rückgriff auf vertraute Muster).
Differenzierung sozialer Beziehungen
Zunahme der Vielfalt und Spezialisierung sozialer Rollen, Erwartungen und Verhaltensformen in komplexer werdenden Gesellschaften.
Erinnerte Wandlungskontinuen
Sedimentierte Spuren früherer sozialer Entwicklungs- und Krisenerfahrungen im Habitus, die in neuen Situationen reaktiviert werden.
Figuration
Dynamisches Gefüge gegenseitiger Abhängigkeiten, bestehend aus Rollen, Machtbalancen, Erwartungen und emotionalen Bindungen.
Formalisierung
Phase ausgeprägter äußerer Normierung und Regulierung von Verhalten; hohe institutionelle Kontrolle, geringere Selbststeuerung.
Gegenseitige Abhängigkeiten (Interdependenzen)
Nicht symmetrische, aber durchweg verbindliche soziale Bezüge, die Menschen im Handeln miteinander herstellen.
Gerichteter Prozess
Langfristige Entwicklungstendenz hin zu größerer Verflechtung, Differenzierung, Selbststeuerung und Affektkontrolle.
Habitus / sozialer Habitus
Verinnerlichte Prä-Dispositionen des Wahrnehmens, Fühlens und Handelns, die aus früheren Wandlungsprozessen hervorgegangen sind.
Identifikationsreichweite
Umfang der Gruppen, mit denen Menschen sich verbunden fühlen; kann eng oder sehr weit gefasst sein.
Ich–Wir-Balance
Verhältnis zwischen persönlicher Autonomie und kollektiver Zugehörigkeit; Grundlage sozialer Integrität und Solidarität.
Informalisierung
Lockerung äußerer Verhaltensregeln bei gleichzeitiger Zunahme innerer Selbstregulation; offener, aber nicht regellos.
Institutionelle Demokratisierung
Ausbildung politischer Verfahren, die Macht begrenzen, Teilhabe sichern und friedliche Konfliktregulierung institutionell gewährleisten.
Reichweitenverengung der Identifikation
Verengung sozialer Zugehörigkeit auf engere Kollektive (Nation, Religionsgruppe, Geschlecht) zur Bewältigung von Unsicherheit.
Reichweitenerweiterung der Identifikation
Ausdehnung sozialer Bindungen über enge Gruppen hinaus; Grundlage weiträumiger Solidarität.
Reversibilität
Möglichkeit rückläufiger Bewegungen innerhalb eines übergeordnet gerichteten Prozesses, ohne dessen Langzeitrichtung aufzuheben.
Rückspannung
Reaktive Regression auf ältere Muster, um neue Unsicherheiten zu verarbeiten; oft verbunden mit Autoritäts- und Ordnungsorientierung.
Selbststeuerung
Fähigkeit zur eigenständigen Regulierung von Impulsen und Verhalten – Grundlage demokratischer und informalisierter Beziehungsformen.
Verflechtungsdichte
Ausmaß sozialer, funktionaler und emotionaler Interdependenzen; steigt in historisch komplexeren Gesellschaften.
Zivilisierung
Langfristige Entwicklung wachsender gleichmäßigerer Affektkontrolle, erweiterter Identifikationsräume, verlässlicher Selbstregulation und stabiler Rücksichtnahme.
Hannover, 13.11.2025
https://gholamasad.jimdofree.com/kontakt/
