پارسا زندی
در مشهد شهری که تاریخش همواره میدان کشاکش دین و دولت و قدرت بوده است واقعه ای رخ داد که اگرچه در ظاهر به نام مراسمی حقوقی و گردهمایی ای مدنی آغاز شد اما در انجام آینه ای تمام نما از سازوکارهای کهنه و نو مهار اعتراض در جمهوری اسلامی گشت آنچه در مراسم وکیل خسرو دهکردی گذشت نه صرفا حادثه ای موضعی بلکه نمونه ای فشرده از مناسبات نیروهایی بود که سال هاست در لباس دشمنی در عمل به هم خدمت می کنند
چنان که سعدی بزرگوارمیفرماید:
دشمن دانا بلندت می کند
بر زمینت میزند نادان دوست!
در این واقعه نیز آن که خود را دوست و مدعی آزادی می خواند همان کرد که دشمن آشکار می خواست
لمپنیسم به مثابه ابزار قدرت
اعتراض مدنی چون نهالی نوخاسته است به نسیمی خردمندانه محتاج است نه به تندبادی که ریشه اش برکند اما آنچه در مشهد رخ نمود میدان داری لمپنیسم سیاسی بود رفتاری آکنده از فریاد تحقیر حذف و نفی دیگری این لمپنیسم خواه با لباس بسیجی و امنیتی ظاهر شود خواه با پرچم شیر و خورشید و شعارهای پادشاهی خواهانه در جوهر یکی است دشمن خرد جمعی و خصم کنش مدنی
نیروهای بسیجی و امنیتی جمهوری اسلامی که سال ها تجربه مصادره اعتراض را دارند این بار تنها نبودند در سوی دیگر میدان سلطنت طلبان و پادشاهی خواهان حامی رضا پهلوی با همان منطق و همان زبان تهدید به صحنه آمدند نتیجه روشن بود گردهمایی ای که می توانست نقطه ای برای همبستگی و آغاز کنش مدنی باشد به آشوبی بدل شد که بیشترین سودش نصیب حکومت گشت دستگیری ها آغاز شد و آنان را بردند چنان که همیشه می برند بی توضیح بی پاسخ و بی آن که کسی بداند شب را در کدام سلول به صبح خواهند رساند
شعارهای انحرافی و مصادره اعتراض
در میانه مراسم شعارهایی سر داده شد که هیچ سنخیتی با شان آن گردهمایی و خواست خانواده و نزدیکان زنده یاد وکیل خسرو علی کردی نداشت این شعارها نه بیان درد مردم که ابزار تغییر مسیر اعتراض بودند شعارهایی آزموده و آشنا که میدان را از مطالبه مشخص تهی می کنند و آن را به صحنه رقابت قدرت طلبان بدل می سازند بدین سان اعتراض از معنا تهی شد و بستر لازم برای مداخله خشونت بار فراهم آمد
خشونت سازمان یافته و وارونگی عدالت
از همین جا خشونت عریان شد خانواده شادروان وکیل خسرو علی کردی ، بانو نرگس محمدی و چند تن از همراهان آماج فحاشی و سنگ پرانی قرار گرفتند رفتاری که اگر لباس و پرچم ها کنار گذاشته شود تمییز دادن عاملانش از نیروهای بسیجی و امنیتی دشوار است سلطنت طلب و حزب اللهی هر دو در این صحنه به یک زبان سخن گفتند زبان حذف و سرانجام طبق قاعده ای که سال هاست تکرار می شود قربانیان خشونت نه عاملان آن بازداشت شدند
حزب اللهی و شاه اللهی تبارشناسی یک منطق
اگر به شیوه بیهقی بنگریم و تبار این دو پدیده را بجوییم به ریشه ای مشترک می رسیم تقدیس قدرت نفی مردم و جانشینی رهبر به جای قانون حزب اللهی حکومتی فرزند مشروع جمهوری اسلامی است زاده انحصار حقیقت و خشونت مقدس شاه اللهی نوظهور هرچند در گفتار مدعی گسست از این نظام است در کردار همان الگو را بازتولید می کند اطاعت بی چون و چرا تخطئه مخالف و توسل به غوغا به جای گفتگو
چنان که پیش تر گفته شده این سلطنت طلبان در کارکرد نیابتی های جدید جمهوری اسلامی اند نه لزوما به فرمان مستقیم بلکه به هم سویی کارکردی هر دو جریان آگاهانه یا ناآگاهانه میدان را از کنشگران مستقل و مدنی خالی می کنند و به حکومت امکان می دهند که سرکوب را به نام برقراری نظم توجیه کند
پیام پسینی و زبان من
پرده اخر از همه معنادارتر بود. پیام رضا پهلوی پس از واقعه نه همدردی با بازداشت شدگان داشت و نه اعتراضی به خشونت اعمال شده برعکس با تشکر از شعاردهندگان عملا همان شعارهای انحرافی را تایید کرد و گویاتر از همه جمله ای بود که در ان از کلمه »من« بهره گرفت تشکر می کنم که به نفع من شعار دادید
این »من« لغزش زبانی نیست نشانه جهان بینی است زبانی که مردم را نه فاعل که سیاهی لشکر می بیند زبانی که خاطره روح الله خمینی را زنده می کند ان گاه که سیاست را به اراده فردی فرو می کاست و با من سخن می گفت در هر دو من بر ما غلبه دارد و رهبر پیش از ان که نماینده مردم باشد مالک انان فرض می شود
حافظه جمعی و ازمون صداقت
حافظه جمعی ایرانیان کوتاه نیست این حافظه به خوبی به یاد دارد که هر جا رهبر پیش از مردم نشست و هر جا من جای حق را گرفت سرانجام به استبداد انجامید خواه با نام دین خواه با نام ایران تاریخ بیهقی می اموزد که استبداد بیش از ان که به شمشیر متکی باشد به زبان متکی است
در واقعه مشهد این زبان بار دیگر اشکار شد سکوت در برابر فحاشی و سنگ پرانی بی تفاوتی نسبت به بازداشت خانواده داغدار و کنشگران مدنی و تشکر از شعارهایی که اعتراض را از معنا تهی کردند مسئله نه ازادی مردم بلکه تصاحب صحنه بود صحنه ای که اگر به نام من فتح شود فردا نیز به نام همان من سرکوب خواهد شد
فرجام سخن اینده حرکت های مدنی
اینده جنبش های مدنی در ایران اگر گرفتار دوگانه حزب اللهی شاه اللهی بماند اینده ای فرسوده خواهد بود چرخه ای از امید کوتاه و سرکوب بلند رهایی نه در تغییر چهره اقتدار بلکه در شکستن منطق ان است تا زمانی که شاه اللهی ها این نیابتی های تازه میدان دار باشند جمهوری اسلامی بی هزینه تر از همیشه ادامه خواهد یافت
حضرت سعدی میفرماید:
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
راه بادیه امروز ساختن سیاستی است که نه در محراب قدرت زانو زند و نه در دربار نوستالژی سیاستی که ما را جایگزین من کند و لمپنیسم را به هر نام و نشان از میدان بیرون براند تنها در این صورت است که پیوند شوم حزب اللهی و شاه اللهی گسسته خواهد شد و امکان کنش مدنی پایدار پدید می اید
نتیجه گیری
انچه در مشهد رخ داد نه یک استثنا که قاعده ای عریان از سیاست امروز ایران بود قاعده ای که در ان هر حرکت مدنی بی پناه اماج دو تیغه هم زمان می شود تیغه سرکوب رسمی و تیغه مصادره اپوزیسیونی این واقعه نشان داد که خطر اصلی تنها در قدرت مستقر خلاصه نمی شود بلکه در بازتولید همان منطق قدرت ان گاه که در لباس بدیل ظاهر می شود نیز نهفته است
حزب اللهی و شاه اللهی اگرچه در ظاهر متخاصم اند در بنیان به یک زبان سخن می گویند زبانی که مردم را ابزار می خواهد و نه صاحب حق و اعتراض را نردبانی برای من می بیند نه مسیری برای ما یکی با تکیه بر تقدس دینی دیگری با تکیه بر نوستالژی سلطنت اما هر دو با بی اعتنایی به کرامت انسان و استقلال کنش مدنی از همین روست که پیوندشان اگاهانه یا ناآگاهانه به سود بقای استبداد تمام می شود
اگر قرار است اینده ای متفاوت رقم بخورد نخستین گسست نه از یک حکومت بلکه از این منطق مشترک است منطقی که خشونت را توجیه می کند لمپنیسم را قهرمان می سازد و زبان »من« را بر سرنوشت جمعی حاکم می کند جامعه ای که این تجربه ها را به حافظه تاریخی خود نسپارد محکوم به تکرار ان هاست
کنش مدنی رهایی بخش تنها ان گاه امکان پذیر است که از هر دو سوی این دوگانه عبور کند هم از حزب اللهی سرکوبگر و هم از شاه اللهی مصادره گر اینده نه در انتظار منجی که در بلوغ جمعی است بلوغی که بداند ازادی نه هدیه رهبران که دستاورد اگاهی همبستگی و پاسداری از ما در برابر وسوسه همیشگی من است
پارسا زندی (مشاور حقوقی)